در حال بارگذاری ...

 اگرچه سیدمجتبی میرلوحی(نواب صفوی) اولین پیام آور وحدت مسلمین نبود، یکی از شخصیت های انقلابی بود که در کوتاه ترین زمان، نقش برجسته ای در تاریخ معاصر کشورهای اسلامی از جمله مصر، اردن، عراق، فلسطین و ایران ایفا کرد. نوع نگاه فدائیان اسلام و در راس

 اگرچه سیدمجتبی میرلوحی(نواب صفوی) اولین پیام آور وحدت مسلمین نبود، یکی از شخصیت های انقلابی بود که در کوتاه ترین زمان، نقش برجسته ای در تاریخ معاصر کشورهای اسلامی از جمله مصر، اردن، عراق، فلسطین و ایران ایفا کرد.
نوع نگاه فدائیان اسلام و در راس آنها رهبری این گروه به اسلام، نگاهی فراگیر و حداکثری بود. آنها اسلام را دینی می دانستند که برای همه ابعاد زندگی انسان برنامه دارد و می تواند به مثابه یک تمدن بزرگ خودنمایی کند. در مقابل، آنان به تمدن غربی و مظاهرش همواره با دیده تردید و حقارت می نگریستند. از جمله، نواب صفوی در یکی از مهمترین سخنرانی های خود در اوایل سال 1327 که با عنوان «رهبر فدائیان اسلام را با مردم سخنی است.» و در مسجد جامع سلطانی ایراد شد، اشاره می کند: «انسان و تمدن انسانی قائم به فضائل انسانیت بوده و به بمب و طیاره و آلات قتاله و جنگ و خونریزی و قدرت چنگال و شاخ حیوانی و خوب خوردن و راحت خوابیدن ارتباطی ندارد. ملل غربی تمام فضائل انسانی را هضم در شهوات حیوانی و رنگهای فریبنده کرده و به منزله حیوانی وحشی و فاقد تمدن انسانیت شده اند. ملل شرق مسلمان هم که بایستی بنابر اخلاق عالی اسلام و معارف قرآن پرچم رهبری بشر را به سوی مدارج عالی انسانیت به دوش بکشند، سالیان درازی است که خود را در مقابل ظواهر فریبده حیوانات غرب، باخته و عقل مستقل شان را از دست داده اند.» او سپس پیشنهاد خود برای برون رفت از این رخوت را ارائه می کند: «باید پیش از اینکه غرب از خواب امروزش بیدار شود، شروع به یک نهضت بزرگ علمی و اخلاقی نموده و به اتکا عقل و استقلال، دو نهضت نمود: یکی نهضت اتحاد اسلامی؛ و دیگر، نهضت علمی و عالی انسانی بر مبنای معارف و اخلاق اسلام در برابر اروپای وحشی و گمراه... .» [1]

 

فدائیان اسلام در رابطه با جهان اسلام روی سه اصل تکیه داشتند:
1- اسلام دین و آیین جامعی برای زندگی بشری است؛
2- قومیت گرایی در اسلام پذیرفته نیست و ما در سیره پیامبر و اهل بیت علیهم السلام چنین رفتاری را نداریم. بنابراین اختلافات و شکاف میان شیعه و سنی باید برچیده شود.
3- اتحاد جهان اسلام برای اجرای قوانین اسلامی ممکن بوده و تنها در این شرایط است که مشکلات مسلمانان حل می شود.
با توجه به مطالب فوق، نواب از همان سال های نخست فعالیت، در اندیشه وحدت اسلامی بود؛ اما در اواخر فعالیت هایش در جریان ارتباطش با اخوان المسلمین، روی این مسئله حساسیت بیشتری نشان می داد. در همین راستا بود که وی در سال 1326 با «فرید خانی» سفیر سوریه در تهران دیدار و برنامه «اتحاد ملل اسلامی» را مطرح کرد. [2]
نواب صفوی در کنار آیت الله کاشانی اولین و جدی ترین حرکت در جهت آرمان آزادی فلسطین را در اردیبهشت سال 27 به راه انداختند. شهید سیدمحمد واحدی در این باره می نویسد: «روز جمعه 31 اردیبهشت 1327 مسجد سلطانی ناظر عظیم ترین اجتماع پرشکوهی بود که بعد از شهریور 20 تا آن روز به پا شده بود. مسجد مملو از جمعیت و از خیابان های اطراف هم عبور و مرور قطع شده و اتوبوس های اطراف از کار افتاده بود... . در آن میتینگ آقای کاشانی و آقای نواب صفوی هم شرکت کرده بودند. فشار جمعیت در صحن مسجد به قدری بود که نرده های آهنی جلوی شبستان شکست... . سپس قطعنامه ای که مبنی بر اظهار همدردی با اعراب فلسطین صادر شد و دو بار قرائت گردید... . پس از پایان اجتماع، اتوبوس هایی از طرف خط های مختلف در اختیار جمعیت گذارده شد و تا ساعت 9 شب مردم در خیانان های تهران گردش کرده و علیه یهود و به نفع اعراب شعار می دادند. از روز بعد هم محل هائی برای نام نویسی داوطلبین جنگ با یهود در مراکز مختلف شهر افتتاح شد و قریب 5000 نفر هم نام نویسی کردند و اعلامیه زیر از طرف فدائیان اسلام صادر شد:
«هو العزیز
نصر من الله و فتح قریب
خونهای پاک فدائیان رشید اسلام در حمایت از برادران مسلمان فلسطین می جوشد. پنج هزار نفر از فدائیان رشید اسلام عازم کمک به برادران فلسطین هستند و با کمال شتاب از دولت ایران اجازه حرکت سریع به سوی فلسطین را می خواهند و منتظر پاسخ سریع دولت می باشند.
از طرف فدائیان اسلام
سیدمجتبی نواب صفوی» [3]
نواب صفوی برای ترویج افکار و اندیشه های خود، علاوه بر سفرهایی که در داخل ایران داشت، به کشورهای اسلامی نیز سفر کرده و از هر فرصتی برای ترویج اندیشه اتحاد امت مسلمان استفاده می کرد.
در آذرماه 1332 گروهی از دانشمندان و علمای اسلامی اجلاسی را به منظور چاره جویی برای مقابله با تهاجمات اسرائیل و کمک به مردم فلسطین در اردن برگزار کردند. نواب صفوی نیز که تازه از زندان قصر آزاد شده بود، خود را به اجلاس رساند.
علی دوانی از قول همراهان نواب می نویسد: «نواب در کنار سیم خارداری که بین اردن و اسرائیل کشیده شده بودند، به قدری متاثر و عصبانی شد که ناگهان با یک پرش از روی سیم خاردار خود را به نقطه اسرائیلی پرت کرد و با صدای بلند گفت: این ننگ آور نیست که جز با اجازه اسرائیل ما مسلمانان نتوانیم قدم به خاک فلسطین بگذاریم؟!» [4]
اما آنچه که برای وی در این اجلاس آزاردهنده بود، همان چیزی بود که امروز نیز در ذهن دلسوزان عرصه وحدت وجود دارد و آن قومیت گرایی های بی اساسی است که مانع از عملیاتی شدن این آرمان گشته. وی در این باره می گوید: «فضای مؤتمر را به جای اینکه اسلامی ببینم، عربی دیدم. می دیدم که همه سخنران ها بر این موضوع تکیه می کنند که حمله اسرائیل به سرزمین عربی فلسطین صورت گرفته است. اما وقتی نوبت به من فرا رسید، (...) پشت تریبون رفتم و گفتم: اگر افتخار به عربیت باشد، من فرزند بهترین مرد عرب هستم. اگر پیغمبر را از عرب بگیرند، عرب هیچ ندارد. شخصیت عرب به پیامبر اسلام است و من فرزند اویم. (پیامبرِ) همان خداوند که فرمود: «إنا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائلا لتعارفوا إن اکرمکم عندالله اتقیکم.» حمله به سرزمین اسلامی فلسطین چه سرزمین عرب و چه غیر عرب، حمله به سرزمین اسلام است.»
در حاشیه اجلاس و پس از پایان آن نیز صحنه های به یاد ماندنی در تاریخ ثبت شده است که همه نشان دهنده ژرفا و درک صحیح نواب از آرمان فلسطین است. نواب در این کنفرانس چنان خوش درخشیده بود که «ملک حسین» پادشاه اردن خواهان ملاقات با وی شد و نشریات عربی به این امر با تعجب پرداختند. همسر نواب پیرامون این ملاقات می گوید: «آقای نواب در این کنفرانس به قدری درخشیدند که مرد هفته شناخته شدند و روزنامه ها بر این مسئله تاکید فراوانی کردند. روزنامه ای عربی عکس آقای نواب و ملک حسین را چاپ کرده و نوشته بود که بر اثر نصایح دو ساعته نواب صفوی، ملک حسین از سوار شدن به ماشینی که ساخت انگلستان بود، امتناع کرد!» [5]
او پس از اردن، راهی جنوب لبنان و سپس سوریه شد و در آنجا نیز برای مردم سخنرانی های آتشین انجام داد. وی سپس راهی نجف شده و به خدمت استادش، «علامه امینی» رسید. نواب در خدمت استاد، گزارشی از سفرهای خویش ارائه و خبر از دعوت اخوان المسلمین از وی برای حضور در مصر و سخنرانی در کنفرانس داد. علامه نیز ضمن تشویق وی، مقدمات سفر او را فراهم نمود. این برنامه به مناسبت شهادت دو تن از اعضای اخوان در دانشگاه الأزهر برگزار شد. این بار سخنان نواب چنان آتشی در دل شنوندگان افکند که هیجان، جمعیت را فراگرفت و ضمن شعاردادن، خواستار ملی کردن کانال سوئز شدند، اما با دخالت دولت مصر، جمعیت اخوان المسلمین منحل و حکم اخراج فوری نواب نیز به سرعت صادر شد! [6]
خود نواب در مورد این سفر می گوید به دیدن «نجیب» اولین رئیس جمهور مصر رفته و هر دو به همراه «جمال عبدالناصر» معاون نجیب، برای اقامه نماز در مسجد الازهر حاضر شدند. او می گوید نجیب مردی مذهبی است و از دیدن من خوشحال شد، ولی جمال عبدالناصر مردی باهوش و برخوردش با من سرد بود. [7]
در حاشیه این سفر نیز صحنه های خاص و بزرگی اتفاق افتاد. از جمله دیدار غیرمترقبه یاسر عرفات و نواب؛ به طوری که، عرفات بارهاوبارها از وی به عنوان استاد خویش یاد می کرد. نواب در جریان گفتگویی با عرفات که جوان گمنامی بود، از او پرسید: در مصر چه می کنی؟ او در پاسخ گفت در دانشگاه قاهره درس می خواند. نواب با چشمانی نافذ به وی نگاهی کرده و گفت: «کشورت فلسطین زیر چکمه های صهیونیزم و امریکا جان می دهد و تو به فکر این هستی که مهندس شوی و مرفه باشی. چرا نمی جنگی؟ حرکت کن. تکان بخور. مرد باش. مرد که نمی گذارد کشورش زیر چکمه های خارجی باشد. شما ذلیل ترین اقوام هستید؛ زیرا کوچه های شهرتان میدان تاخت وتاز بیگانه است. آزاد زندگی کنید. مستقل زندگی کنید. بجنگید. مرگ شرافتمندانه از زندگی ننگین بهتر است. این ننگ است که یک فلسطینی در دانشگاه قاهره درس بخواند، درحالی که، فلسطین توسط صهیونیزم اشغال شده باشد و این برای یک مسلمان که همیشه باید در بستر زمان آماده شهادت باشد، عار است. برگرد فلسیطین. برگرد به جنگ و نبرد کن. یا کشورت را آزاد کن یا بمیر. مردن شرفش از این زندگی بهتر است.» عرفات می گوید سخنان نواب صفوی وجود مرا سوزاند و مشتعلم کرد. [8]
مثال هایی از این دست که بیانگر افق دوردست نواب صفوی در عرصه بین الملل و اتحاد مسلمین می باشد، فراوان است؛ اما آنچه که بیشتر باید مورد توجه ما باشد، پیگیری برنامه ها و پیشنهادات اجرایی او و همفکرانش -که در تاریخ معاصر سرزمین های اسلامی کم نبوده اند و نیستند- است. 
 
منابع:
1 . تاریخ و فرهنگ معاصر، ش3و4، بهار و تابستان 1371، ص38.
2 . فدائیان اسلام، تاریخ، عملکرد، اندیشه، ص66.
3 . تاریخ و فرهنگ معاصر، همان، ص37. 
4 . نهضت روحانیون ایران، ج2، ص203. 
5 . خاطرات نیره سادات احتشام رضوی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص98.
6 . تاریخ و فرهنگ معاصر، ش 15و16، پاییز و زمستان 1374، ص138.
7 . نهضت روحانیون ایران، ص206.
8 . روزنامه کیهان، 3/12/1357، ص7.  
    




نظرات کاربران