در حال بارگذاری ...

 در همین کشور و در برخی از شهرها زندگی می کنند، به هم زن داده و گرفته ایم، در غم و شادی هم شریک بوده ایم ولی بسیاری از ما این «برادران» خود را نمی شناسیم.البته این عدم شناخت، طرفینی است و دشمن از همین جهالت ها ورود کرده است. آنچه در ذیل می آید برخی

 در همین کشور و در برخی از شهرها زندگی می کنند، به هم زن داده و گرفته ایم، در غم و شادی هم شریک بوده ایم ولی بسیاری از ما این «برادران» خود را نمی شناسیم.البته این عدم شناخت، طرفینی است و دشمن از همین جهالت ها ورود کرده است. آنچه در ذیل می آید برخی تجارب شخصی نگارنده در ارتباطات با برادران مسلمان خویش است.

الحبیب، قاتل جوانهای شیعه!
دوستی پاکستانی الاصل مقیم انگلیس دارم. آدم معتدلی است. بحث یاسر الحبیب پیش آمد. می گفت از او با تمام وجودم متنفرم. یکی از بهترین دوستانم بخاطر او کشته شد. ماجرا از این قرار بود: پدرم برخی جوانهای فقیر پاکستانی را وارد کار خودش می کند و دست آنها را می گیرد. یکی از آنها که چند سالی با من بود می خواست خانواده اش را ببیند و به پاکستان رفت. مدتی گذشت و خبری از او نشد. پیگیری کردیم و معلوم شد کشته شده است. در میان یکی از راهها، گروههای تندرو اتوبوس را نگاه می دارند. شیعیان را جدا می کنند. سر و دو دست و دو پای او را قطع کرده، به همراه یک سی دی سخنرانی یاسر الحبیب، داخل یک چمدان برای خانواده اش پست می کنند!! 
مدافعان شیعه یا مخالفانش؟
ریگی که دستگیر شد اعترافاتی کرد. یکی از مسؤولان مرتبط می گفت: در اعترافاتش آورده است که برای جذب جوانها به گروهک خودش، ابتدا قطعاتی از سخنرانی دانشمند را پخش می کرده است. حتی وقتی می خواستند سر اسرای خود را از تن جدا کنند نیز آنها را پخش می کرده اند!
یکی از بزرگان می گفت که یک عالم اهل سنت به او گفته بود از تو ممنونیم. بعد از جنگ 33 روزه خیلی از جوانهای ما از ما سؤال داشتند که چرا علیه شیعه حرف زدید؟! نمی بینید که اینها چطور جلوی اسرائیل ایستاده اند؟!
بعد از جنگ 33 روزه خیلی از جوانهای ما از ما سؤال داشتند که چرا علیه شیعه حرف زدید؟! نمی بینید که اینها چطور جلوی اسرائیل ایستاده اند؟!
ولی وقتی آن سخنرانی تو آمد ما گفتیم ببینید! شیعه این است نه آن!! آبی شد بر آتش شعله ور دل جوان ها!
راستی این علمای باصطلاح ولایتی بیشتر به عزت تشیع و بروز چهره حقیقی آن کمک کرده اند یا امثال امام موسی صدر و امام خمینی و رهبر کنونی انقلاب!؟ 

به جرم نقد وهابیت طرد شدم!
سفر رهبری به کردستان برکات زیادی داشت اما حیف که دیگران، تداوم این مسیر نیستند! چندی پیش خدمت برخی ماموستاهای –روحانیون کرد- سنندجی بودم. گله داشتند از اینکه چرا اذان اهل سنت که به دستور رهبر معظم انقلاب پخش می شود سه وعده ای پخش می شود نه پنج وعده ای! آنقدر در امر وحدت، کم کاری کرده ایم که همانها، متعجب بودند از اینکه چطور به شبکه جهانی ولایت – زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی- دعوت شده اند و به آنها فرصت داده شده تا به صورت مستقیم سخن بگویند. شاید جالب باشد بدانید که سخنرانی این علمای اهل سنت، درباره نقد وهابیت بوده است.
یکی شان می گفت بعد از آن سخنرانی، آنقدر علیه من در شبکه ها و سایتهای وهابی حرف زدند که اطرافیانم هم شک کردند و برخی دیگر پشت سرم هم نماز نمی خوانند!
یکی شان می گفت بعد از آن سخنرانی، آنقدر علیه من در شبکه ها و سایتهای وهابی حرف زدند که اطرافیانم هم شک کردند و برخی دیگر پشت سرم هم نماز نمی خوانند!
راست می گفت! نماز ظهر را که پشت سرش خواندیم چهار نفر بودیم! هم او می گفت برخی می خواهند ما «شنی» باشیم و با اینکه می دانند ما نیز مثل همه اهل سنت، شدیداً محب اهل بیت پیامبر«ص» هستیم ولی وقتی از غیر ائمه نقل قولی می کنیم ما را سانسور می کنند. منظورش شبکه استانی بود نه شبکه ولایت. 

جریان معتدل، بدون حامی!
با یکی از ماموستاهای سنندجی در سفرهای متعدد رفیق شده ام. علاقمند فلسفه است. گاهی اوقات هم با طلبه هایش برای زیارت و خرید کتاب به قم می آیند. خدا خدا می کنم که به تور فضاهای هیئتی نخورند. درد دل های بسیاری دارد. می گوید درس عربی فلان استاد را گرفته ام. مدام، بین درسش به خلفا فحش می دهد! از آن سو از تندروهای وهابی و هزینه هایی که در منطقه می کنند ناله دارد. جریان معتدل، بین این و آن مانده است و حامی خاصی ندارد! در مسجد پیرعمر که محل دفن یکی از نوادگان امام زین العابدین –علیه السلام- است تدریس داشت. مسجدی که مدام محل زیارت و مراجعه مردم شهر است.هاجر خاتون که به خواهر امام رضا علیه السلام مشهور است نیز زیارتگاهی بزرگ و پر رفت و آمد در سنندج دارد.
خدا رحمت کند ماموستا برهان عالی را. دو سه بار پشت سرشان نماز جمعه خوانده و باری هم مفصلاً گفتگو کرده بودیم. در ابتدای خطبه نماز جمعه از پیامبر«ص» تا حضرت اباالفضل «ع» سلام می داد. پس از فتنه یعقوب گنجی در مسجد شهرک بهاران سنندج، ایشان، امام جمعه آنجا شد. معلم بود و بسیار مردمی و ساده زیست. از عملکرد مرکز بزرگ غرب کشور و برخی مسؤولان وقت، گله هایی داشت. همین جریانات تندروی دست نشانده، نتواستند تحملش کنند و گلوله بارانش کردند.    

 




نظرات کاربران (1)