در حال بارگذاری ...

در این مطلب در ادامه بررسی فرق و جریانات جهان اسلام، به برسی مذهب شیعه میپردازیم.

*محمد سرکشیکیان

 

قسمت اول:شناخت جریان های فقهی، کلامی، فکری و سیاسی

 تعریف شیعه
شیعه در لغت بر دو معنا اطلاق می شود، یکی توافق و هماهنگی دو یا چند نفر بر مطلبی، و دیگری، پیروی کردن فردی یا گروهی، از فرد یا گروهی دیگر.
در تاریخ اسلام این لفظ به تدریج معنای اصطلاحی پیدا کرد و تنها بر پیروان علی (ع) که به امامت او معتقدند اطلاق می شود.
واژه شیعه در زمان حیات پیامبر از طرف ایشان به دوست داران علی بن ابی طالب گفته شد. پس از وفات پیامبر کسانی که معتقد به اولویت علی ابن ابی طالب برای خلافت بودند شیعه نامیده می شدند. تمایز این گروه از دیگر مسلمین تا زمان امام پنجم شیعیان فقط اعتقاد به شایستگی انحصاری آنها برای حکومت مسلمین بود.
انشعابات در شیعه
کیسانیه

مذهب شیعه در زمان سه پیشواى اول خود هیچ‏گونه انشعابى نپذیرفت، ولى پس از شهادت امام سوم، اکثریت شیعه به امامت حضرت على بن حسین(ع) قائل شدند و اقلیتى معروف به «کیسانیه» پسر سوم على علیه السلام محمد بن حنفیه را امام دانستند و معتقد شدند که محمدبن حنفیه پیشواى چهارم و همان مهدى موعود است که در کوه رضوى غایب شده و روزى ظاهر خواهد شد.
زیدیه
پس از رحلت امام سجاد علیه السلام اکثریت شیعه به امامت فرزندش امام محمد باقر علیه السلام معتقد شدند و اقلیتى به زید شهید که پسر دیگر امام سجاد بود گرویدند و به «زیدیه» موسوم شدند.
زید، به سال 121 هجرى بر ضدّ خلیفه اموى هشام بن عبدالملک قیام کرد و گروهى با وى بیعت کردند و در جنگى که در شهر کوفه میان او و کسانِ خلیفه درگرفت کشته شد. وى پیش پیروان خود امام پنجم از امامان اهل بیت شمرده مى‏شود و پس از وى فرزندش «یحیى بن زید» که بر خلیفه اموى ولید بن یزید قیام کرده و کشته شد، به جاى وى نشست و پس از وى محمدبن عبدالله و ابراهیم بن عبدالله که بر خلیفه عباسى منصور دوانقى شوریده و کشته گردیدند، براى امامت برگزیده شدند.
پس از آن تا زمانى امور زیدیه غیر منظم بود تا «ناصر اطروش» که از اعقاب برادر زید بود در خراسان ظهور کرد و در اثر تعقیب حکومت محل، از آن‏جا فرار کرده به سوى مازندران رفت و پس از سیزده سال دعوت، جمع کثیرى را مسلمان کرده به مذهب زیدیه درآورد سپس به دستیارى آنان ناحیه طبرستان را مسخّر ساخته و به امامت پرداخت و پس از وى اعقاب او تا مدتى در آن سامان امامت کردند.
به عقیده زیدیه هر فاطمى نژاد، عالم، زاهد و شجاعی که به عنوان قیام به حق خروج کند مى‏تواند امام باشد.
زیدیه در ابتداى حال، مانند خود زید دو خلیفه اول را (ابوبکر و عمر) جزو ائمه مى‏شمردند ولى پس از چندى جمعى از ایشان نام دو خلیفه را از فهرست ائمه برداشتند واز على علیه السلام شروع کردند. اکثر زیدیه در اصول اسلام مذاق معتزله و در فروع، فقه ابو‏حنیفه‏ را دارند.
اسماعیلیه
پس از رحلت امام محمد باقر شیعیان وى به فرزندش امام جعفر صادق علیه السلام ایمان آوردند و پس از درگذشت آن حضرت، اکثریت، فرزندش امام‏موسى کاظم علیه السلام را امام هفتم دانستند و جمعى اسماعیل پسر بزرگ امام ششم را که در حال حیات پدر بزرگوار خود درگذشته بود امام گرفتند و از اکثریت شیعه جدا شده به نام «اسماعیلیه» معروف شدند.
فطحیه
پیروان عبدالله بن جعفر الافطح که در سال ۱۴۸ هجری درگذشت. وی پس از اسماعیل بزرگ ترین فرزند امام جعفرصادق علیه السلام بود ولی در نزد پدر محبوبیتی نداشت و متمایل به «حشویه» و «مرجئه» بود. او بعد از پدرش به جای او نشست و به جمع آوری پیروان پدرش پرداخت.
واقفیه
پس از شهادت امام موسى کاظم علیه السلام اکثریت شیعه فرزندش امام رضا علیه السلام را امام هشتم دانستند و برخى در امام هفتم توقف کردند که به «واقفیه» معروفند.
شیعه اثنی عشری
پس از امام هشتم تا امام دوازدهم که پیش اکثریت شیعه مهدى موعود است انشعاب قابل توجهى به‏وجود نیامد و اگر وقایعى نیز در شکل انشعاب پیش آمده چند روز بیش نپاییده و خود به خود منحل شده است، مانند این‏که جعفر، فرزند امام دهم پس از رحلت برادر خود (امام یازدهم) دعوى امامت کرد و گروهى به وى گرویدند، ولى پس از روزى چند متفرق شدند و جعفر نیز دعوى خود را تعقیب نکرد. هم‏چنین اختلافات دیگرى در میان رجال شیعه در مسائل علمى کلامى و فقهى وجود دارد که آنها را انشعاب مذهبى نباید شمرد.
فرقه‏هاى نامبرده که منشعب شده و در برابر اکثریت شیعه قرار گرفته‏اند در اندک زمانى منقرض شدند جز دو فرقه زیدیه و اسماعیلیه که پایدار مانده‏اند و هم اکنون گروهى از ایشان در مناطق مختلف مانند یمن، هند، لبنان و جاهاى دیگر زندگى‏مى‏کنند.
از میان انشعابات مختلف فرقه زیدی فقهی متمایل به فقه معتزله دارند و اسماعیلیه و اثنی عشری پیرو فقه جعفری هستند.
غالیان
غلات گروهى از متظاهرین به اسلامند که امیرالمؤمنین و امامان و فرزندان او را به مقام الوهیّت و نبوت توصیف کردند و در حق آنان از حدّ اعتدال تجاوز کردند وآنها گمراه وکافر هستند تاریخچه غلوٌبه به دوره حکومت حضرت علی (ع)می رسد که روایاتی در مورد غلوٌ درباره آن حضرت رسیده است. غلودر زمان امام باقر(ع)و امام صادق(ع) به اوج خودرسید که این دو بزرگوار با شدت تمام با غالیان مبارزه کرده وآنها را مورد تکذیب قرار دادند این فرقه به گروهای زیادی بشاریٌه ، بیانیٌه نصیریٌه، اهل حق، بکتاشیٌه وغیره انشعاب پیدا کرده است. شیعه فرقه غالیان را خارج از اسلام می دانند. همچنین فرقه های انحرافی دیگری مثل شیخیٌه، بابیه و بهائیه هم هستند که از اسلام خارج به حساب می آیند و انشاالله در آینده به تفصیل معرفی خواهیم کرد.
شیعه در قرن چهارم هجرى‏
در قرن چهارم هجرى ارکان خلافت بنى‏عباس سست شد و پادشاهان آل‏بویه که شیعه بودند ظهور کردند. در آغاز این قرن بودکه «ناصر اطروش» زیدی به ناحیه طبرستان استیلا یافت و سلطنت تأسیس کرد که تا چند پشت ادامه داشت و پیش از «اطروش» نیز حسن بن زید سال‏ها در طبرستان سلطنت کرده بود. همچنین فاطمیین که اسماعیلى بودند به مصر دست یافتند و سلطنت دامنه‏دارى (296- 527 ق) تشکیل دادند.
شیعه در قرن پنجم تا نهم هجرى‏
در اواخر قرن پنجم هجرى دعوت اسماعیلیه در قلاع الموت ریشه انداخت و اسماعیلیه نزدیک به یک قرن و نیم در وسط ایران در حال استقلال کامل مى‏زیستند تا اینکه بدست مغول ها نابود شدند.
در اوایل قرن هشت، شاه خدا بنده از پادشاهان مغول، مذهب شیعه را اختیار کرد و اعقاب او از پادشاهان مغول سالیان دراز در ایران سلطنت کردند. هم‏چنین سلاطین آق قویونلو و قره قویونلو که در تبریز حکومت مى‏کردند و دامنه حکمرانى شان تا فارس و کرمان کشیده مى‏شد ولی هرگز در این مدت، مذهب تشیع در یکى از کشورهاى اسلامى، مذهب رسمى اعلام نشده بود.
شیعه در قرن دهم و یازدهم هجرى‏
سال 906 هجرى، اسماعیل جوان سیزده ساله‏اى از خانواده شیخ صفى اردبیلى متوفاى (735 ق) که از مشایخ طریقت در شیعه بود با سیصد نفر درویش از مریدان پدرانش به منظور ایجاد یک کشور مستقل شیعه از اردبیل قیام کرده شروع به کشور گشایى و برانداختن آیین ملوک الطوایفى ایران نمود. پس از درگذشت شاه اسماعیل صفوى پادشاهان دیگرى از سلسله صفوى تا اواسط قرن دوازدهم هجرى سلطنت کردند.
فقه و کلام شیعه
از زمان امام پنجم شیعیان - محمد بن علی ملقب به باقر - به تدریج شیعه به عنوان یک مکتب مجزای فقهی حقوقی در آمد. در زمان امام ششم - جعفر ابن محمد صادق - با گسترش مباحث کلامی، شیعیان(پیروان ایشان) از نظر کلامی نیز در کنار معتزله و اشاعره مکتب ویژه خود را پایه گزاری کردند.
تاکید بر فقه اجتهادی
امامان (ع) با صراحت، وظیفه خود را بیان اصول و مبانی کلّی احکام و اعتقادات دانسته و فهم جزئیات و تطبیق احکام کلی بر موارد خاص را برعهده شاگردان خود نهاده اند. از جمله حدیث مشهور «علینا القاءُ الاصولِ اِلیکم و علیکم التفریعُ» که نشانگر این است که در امامان در تلاش برای پی ریزی شیوه عقلی و فقه اجتهادی بوده اند. و در زمان حضور امامان شیعه خود امامان (ع) از راه های گوناگون، شاگردان خویش را به مباحث تعقّلی و استدلالی تشویق می کرده اند.
در حوزه مباحث کلامی و اعتقادی، متکلّمانی همچون هشام بن حکم، مؤمن الطاق (محمد بن نعمان) و هشام بن سالم، پیوسته از سوی آن بزرگواران تشویق می شدند. امامان (ع) در مسائل فقهی نیز در شکوفا کردن نیروی استدلال و اجتهاد شاگردان خویش می کوشیدند. ارجاع شیعیان به فقیهانی مانند یونس بن عبدالرحمن، زرارة بن اعین و محمّد بن مسلم، از عنایت امامان (ع) به این موضوع حکایت دارد.
اگرچه تفکر حدیث محوری، که بیشتر بر نقل احادیث و پرهیز از تعقّل و اجتهاد تأکید داشت، دارای طرفداران فراوان تری بود، اما احادیث و شواهد تاریخی پیش گفته این حقیقت را نشان می دهند که گرایش به اجتهاد و عقل گرایی نیز میان شاگردان امامان وجود داشته و امامان نیز می کوشیده اند تا از افراط و تفریط جلوگیری و شیوه ای معتدل برای همگان پایه گذاری کنند.
موج اول اخباری گری
در عین حال، در اواخر قرن سوم و پس از غیبت کبری، جریان موسوم به «اخباریگری» توانست بر شیوه عقل گرایی و مدافع اجتهاد غلبه یابد.
از کتاب های تاریخی و رجال شناسی به روشنی فهمیده می شود که اخباریگری در اواخر قرن سوم هجری، میان فقیهان و عالمان شیعی رایج بوده و حتی در همان زمان، بعضی از شهرهای شیعه نشین مانند قم، به طور کامل تحت نفوذ صاحبان این اندیشه قرار داشته اند، به گونه ای که عالمان اهل حدیث و نص گرای قم با نوبختیان، که متکلّمانی عقلگرا بودند، به شدت مبارزه کردند. این تفکر به مدت یک قرن، یعنی تا اواخر قرن چهارم هجری، تمام مراکز علمی و فقهی شیعیان را تحت سیطره خود درآورد و به جرأت می توان گفت که اکثریت قاطع عالمان شیعی در آن دوران، جزو پیروان این مکتب بودند. البته فقیهان و محدّثان پیرو این مکتب، خود به دو دسته افراطی و معتدل تقسیم می شدند: عده ای مانند ابوالحسین ناشی (م 366 ق) هرگونه ارزیابی اسناد روایات را مردود دانسته، همه احادیث را حق و واجب الاتّباع می پنداشتند و برخی دیگر مانند مرحوم کلینی، هرچند محوریّت را به روایات می دادند و حتی گاهی در بیان احکام شرعی از نص عبارات امامان استفاده می کردند، بررسی سندی را جایز شمرده، برای تشخیصِ روایات موثّق از غیرموثّق، ملاک خاصّی داشتند.
رشد گرایش اصولی
این منش ادامه داشت تا آنکه شیخ مفید (338-413 ق) و پس از او سیّد رضی (355-436 ق) و شیخ طوسی (م 460 ق) با نگارش کتاب ها و رساله های متعدد در باب الهیّات و اصول فقه و ردّ آراء نص محورانه محدّثان، حرکت عقل گرایانه ای در قلمرو اعتقاد و فقه شیعی پدید آوردند و به تعبیر بهتر، عقل گرایی برخی از متکلّمان و فقیهان عصر حضور امامان را احیا کردند و به تدریج، زمینه انحطاط و زوال تفکّر اخباری را فراهم آوردند، تا جایی که این مکتب از قرن پنجم به بعد، به طور تقریبی از صحنه اندیشه های اعتقادی و فقهی برچیده شد و تا قرن های متمادی هرگز نتوانست به صورت مکتب عرض اندام کند، هرچند در گوشه و کنار افرادی پیدا می شدند که هنوز به همان مسلک و اندیشه معتقد بودند ولی تأثیر چندانی در روند رو به رشد علم اصول و کلام شیعه نداشت.
موج دوم اخباری گری
در اوایل قرن یازدهم هجری بار دیگر ملاّمحمد امین استرآبادی با بیانی تازه و شیوه ای نو اخباری گری را زنده کرد. البته از اوایل قرن دهم، زمینه های احیای آن به وسیله فقیهانی همچون ابن ابی جمهور احسایی و میرزا محمّد استرآبادی فراهم شده بود.
وی در استرآباد متولد شد. به مکه مهاجرت کرد و در آنجا مقیم شد. وی پس از آنکه از طریقه ی اصولی به اخباری روی آورد، کتابی به نام «فوائد المدینة»، در رد اصولی ها نوشت. سرانجام در مکه به سال ۱۰۳۶ قمری درگذشت. در واقع، ملاّمحمد امین استرآبادی با بهره گیری از آثار پیشینیان، به ویژه با راهنمایی های استاد خود، میرزا محمّد استرآبادی، به احیای این اندیشه پرداخت.
استرآبادی سخنان خود را بر ضدّ اجتهاد و تعقّل چنان کوبنده، صریح و جسورانه بیان کرد که توانست در اندک مدتی، عالمان فراوانی را به این اندیشه متقاعد کند، تا آنجا که این گرایش به سرعت در برخی از شهرهای علمی بین النّهرین رواج یافت و کم کم همه مراکز علمی شیعه در ایران و عراق را تحت نفوذ خود درآورد و گرایش اصولی را به زوال و انحطاط کشاند. البته نقش صفویان را در ترویج این تفکر نمی توان نادیده گرفت. عالمان بزرگ و صاحب نامی مانند محمّدتقی مجلسی (م 1070 ق)، ملاّمحسن فیض کاشانی (م1091ق)، شیخ حرّعاملی(م1014ق)، محمّدباقرمجلسی(م1110ق)، سیدنعمت اللّه جزایری(م1112ق) و شیخ یوسف بحرانی(م1186ق) از جمله فقیهان و عالمانی اند که کم و بیش گرایش اخباری داشتند.
از نخستین مخالفان تا زوال اخباری گری
البته مسلک اخباریان از همان ابتدا و در زمان استرآبادی، مورد مخالفت برخی از عالمان و فیلسوفان دوراندیش و روشن بین قرار گرفت. گویا صدر المتألّهین (979-1050ق) نخستین کسی بود که پرچم مخالفت با این اندیشه متحجّرانه را برافراشت. وی در جاهای متعدّدی از نوشته هایش، خطر اخباریگری و ظاهرپرستی را گوشزد کرد و آنان را به حنابله و جماعت اهل حدیثِ اهل سنّت تشبیه می کند که تعمّق و تأمّل در آیات قرآنی و احادیث اهل بیت علیهم السلام را بدعت و ضلالت به شمار می آورند.
موج اخباریگری همچنان رو به گسترش بود و مدت دو قرن بر تمام معارف شیعی سایه افکند تا آنکه به مدد مجاهدت بزرگانی همچون وحید بهبهانی و شیخ مرتضی انصاری، کاستی ها و سستی های آن بر همگان آشکار، و زمینه زوال و نابودی آن فراهم شد.

ادامه دارد... 
 
 
 
 
 
 




نظرات کاربران (3)