در حال بارگذاری ...

لطافت در برخورد و مراوده و مباحثه ی علمی با عالمان اهل سنت، می تواند آنان را نسبت به مکتب اهل بیت - علیهم السلام - علاقه مند نموده، موجبات بهره مندی از تعالیم حیات بخش اهل بیت - علیهم السلام – را فراهم کند.

حجت الاسلام مهدی مسائلی
 
چرا امامان مذاهب دیگر جذب اهل بیت می شدند؟

اهل بیت «ع» هم در رفتار اجتماعی و روزمره و هم در عرصه های علمی، مدارا و نرمش با مخالفان مذهب را به شکل کاملی متجلی می کردند، به گونه ای که حتی فقهای اهل سنت نیز همیشه ایشان را منبع راستین علم و فضیلت می دانستند؛ در حالی که خود از محورهای مورد اختلاف عقیدتی با ایشان آگاه بودند. مسلماً امامت مذهب خاصی، مثل مذهب شیعه ی امامیه را داشتن و در عین حال محبوب و مراد پیشوایان مذاهب دیگر بودن، مدارای عمیق و وسیعی را در رفتار عملی می طلبد که باعث جذب و جلب نظر مخالفان شود؛ زیرا کوچک ترین برخورد تند و بدرفتاری باعث تنفر و دوری مخالفان می شود. ملاقات گسترده و طولانی بزرگان معتزله مثل: عمرو بن عبید، واصل بن عطاء و حفص بن سالم با امام صادق - علیه السلام - از یک سو و نیز بزرگانی چون سفیان ثُوری، مالک بن اَنَس، ابوحَنیفه، یحیی بن سعید انصاری، ابْنِ جَرِیح، محمد بن اسحاق، شُعْبَه بن حَجّاج‏، ایّوب سجستانی و ... از سوی دیگر، همگی بیان کننده ی جلوه هایی بارز در رفتار آن امام همام - علیه السلام - است.[1]

اگر امام صادق «ع» نبود هلاک می شدم!
آن چنان که ابوحنیفه که در مجالس تدریس امام صادق - علیه السلام - دو سال را سپری نموده بود، راجع به آن سالها می گوید:
لَولا السِّنتان لَهَلَکَ النُعمانُ[2]؛ اگر آن دو سال نبود، نعمان (= ابوحنیفه) هلاک می شد.
و یا آن که مالک بن انس درباره ی امام صادق – علیه السلام - می گوید:
مَا رأت عَیْنٌ و لا سَمِعتْ اُذُنٌ و لا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ أفْضَلَ مِنْ جعفرِ بنِ محمدِ الصادقِ فَضْلاً و علماً وَ عِبادَةً وَ وَرَعا[3]؛
هیچ چشمی ندیده است و هیچ گوشی نشنیده است و بر دل هیچ بشری خطور نکرده است کسی که از جهت فضل و علم و عبادت و ورع برتر از جعفر الصادق - علیه السلام - بوده باشد.
و باز همو در سخنى دیگر درباره ی فضیلت و عظمت امام صادق - علیه السلام - می گوید:
و لقد کنت آتى جعفر بن محمد و کان کثیرُ المزاح و التبسم، فاذا ذُکِر عنده النبی - ‏صلى الله علیه و آله - اخضرَّ و اصفرَّ و لقد اختلَفْتُ الیه زمانا و ماکنت أراه الاّ على ثلاث خصال: امّا مصلّیًا و اما صائماً و اما یقرأ القرآن و مارأیته قطّ یحدِّث عن رسول الله - ‏صلى الله علیه و آله - إلاّ على الطَّهارة و لایتکلم فى ما لایعنیه و کان من العلماء الزهاد الذین یخشون الله و ما رأیته قط الا یخرج الوسادة من تحته و یجعلها تحتى.[4]
ای مالک تو را دوست دارم!
مدتى خدمت جعفر بن محمد مشرف مى‏شدم. آن حضرت اهل مزاح بود و همواره تبسم ملایمى بر لبهایش نقش مى‏بست. هنگامى که در محضر او نامى از رسول خدا - صلى الله علیه و آله - برده مى‏شد، رنگش به سبزى و سپس به زردى مى‏گرایید. مدت زمانی با ایشان رفت و آمد داشتم و او را خارج از سه حال ندیدم؛ یا نماز مى‏گزارد و یا روزه بود و یا به قرائت قرآن اشتغال داشت و هرگز بدون وضو از حضرت رسول - ‏صلى الله علیه و آله - نقل حدیث نمى ‏فرمود و سخنى به گزاف نمى ‏گفت. ایشان [به تعبیر قرآن] از آن دسته از علماى زاهدى بود که ترس از خدا سراسر وجودش را فراگرفته بود. هرگز به خدمت او شرفیاب نشدم جز این که زیراندازش را از زیر پاى خود برمى‏داشت و زیر پاى من مى‏گذاشت. [5] 
همچنان که در نقل معروف دیگری نیز، وی با تأکید بر همین سخنان می گوید:
هنگامی که بر امام جعفر صادق - علیه السلام - وارد می شدم برای من پشتی و تکیه گاه گذاشته، ارج و منزلتی برایم قائل می شدند و می فرمودند: یا مالکُ إنّی أحبُّک! فکُنتُ أُسَرُّ بذلک و أحمَدُ اللهَ علیهِ[6]؛ یعنی ای مالک! من حقّاً تو را دوست دارم و من در برابر این سخن مسرور می شدم و حمد خداوند را به پاس این محبت حضرت به جای می آوردم.[7]
سفیان ثُورى هم - که در منابع اهل سنت به زهد و علم شهرت دارد - همراه نصیر بن کثیر نزد امام صادق - ‏علیه السلام - زانوى ادب زده و از آن حضرت بهره ی علمى و اخلاقى برده است. همچنان که امام نیز به وی می گفتند:
یَا سُفْیَانُ! إِنَّکَ رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ أَنَا رَجُلٌ تَسَرَّعَ إِلَیَّ الْأَلْسُنُ فَسَلْ عَمَّا بَدَا لَک[8]‏؛
ای سفیان! تو مردی مورد توجه هستی و من مردی هستم که زبانها رو به او شتاب دارند [مجازاً یعنی چیزهای زیادی برایش نقل می شود و اطلاعش زیاد است]؛ پس بپرس از آن چه بر تو ظاهر گشته است [و شبهه داری]![9] 
هیچ کس در فضیلت امام صادق «ع» تردید ندارد!
مدارا و برخورد عالمانه ی امام صادق و سایر ائمه - علیهم السلام - با پیشوایان مذاهب اهل سنت، به حدی بود که حتی مخالفت شدید آنها با روشهای اجتهادی برخی از این پیشوایان، مانع ملاقاتهای مکررشان با ائمه - علیهم السلام - نمی شد و این خود نشان می دهد که چگونه شخصیتی بزرگ مانند امام صادق - علیه السلام - رفتاری نیک و پسندیده با پیشوایانی مانند ابوحنیفه داشتند که حتی مخالفت قاطع با روش وی باعث نمی شد که او از امام صادق - علیه السلام - و استفاده بردن از محضر ایشان دست بردارد. همچنان که ابوزهره عالم سنى در این زمینه مى‏نویسد:
مَا أجْمَعَ عُلَماءُ الِاسْلامِ عَلى اِخْتِلافِ طَوائِفِهِمْ فِى أمْرٍ کَما أجْمَعُوا عَلى فَضْلِ الإمامِ الصادِقِ وَ عِلْمِهِ[10]؛
علماى اسلام با تمام اختلاف نظرها و تعدد مشربهایشان در هیچ چیز بسان اتفاق نظرشان در خصوص فضیلتمندی و برتری «امام صادق» (ع) و علمش اتفاق نظر ندارند. 
اگر کسی توهین کرد جواب مده!
شدت اهتمام ائمه - علیهم السلام - به حفظ وحدت و انسجام امّت اسلامی را می توان بدان اندازه یافت که حتی آن بزرگواران، شیعیان را در مقابل توهین به وجود مقدسشان نیز به صبر فرا می خواندند و از آنها می خواستند که جز خیر و نیکی چیزی در میان آنها و مخالفان وجود نداشته باشد. چنان که یکی از یاران امام صادق - علیه السلام - به نام مُرازِم می گوید:
حَمَّلَنِی أَبُوعَبْدِاللَّهِ - علیه السلام - رِسَالَةً، فَلَمَّا خَرَجْتُ دَعَانِی فَقَالَ: یَا مُرَازِمُ لِمَ لَایَکُونُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ النَّاسِ إِلَّا خَیْرٌ وَ إِنْ شَتَمُونَا؟![11]
امام صادق - علیه السلام - براى رساندن نامه اى مرا مأمور کرد، هنگامی که خارج شدم مرا صدا زد و فرمود: اى مرازم! چرا بین تو و بین مردم [مخالفان] جز خیر و نیکى نباشد گرچه به ما دشنام دهند؟!
ابن مُسْکان‏ نیز می گوید:
قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ - علیه السلام: إِنِّی لَأَحْسَبُکَ إِذَا شُتِمَ عَلِیٌّ بَیْنَ یَدَیْکَ إِنْ تَسْتَطِعْ أَنْ تَأْکُلَ أَنْفَ شَاتِمِهِ لَفَعَلْتَ! فَقُلْتُ: إِی وَاللَّهِ - جُعِلْتُ فِدَاکَ - إِنِّی لَهَکَذَا وَ أَهْلَ بَیْتِی. قَالَ: فَلَاتَفْعَلْ فَوَاللَّهِ لَرُبَّمَا سَمِعْتُ مَنْ شَتَمَ عَلِیّاً وَ مَا بَیْنِی وَ بَیْنَهُ إِلَّا أُسْطُوَانَةٌ فَأَسْتَتِرُ بِهَا فَإِذَا فَرَغْتُ مِنْ صَلَاتِی أَمُرُّ بِهِ فَأُسَلِّمُ عَلَیْهِ وَ أُصَافِحُه‏[12]؛
امام صادق - علیه السلام - فرمودند: به گمانم هرگاه در پیش رویت کسی به علی - علیه السلام - دشنام گوید و تو قدرت داشته باشی بینى آن دشنام دهنده را از بیخ می کنی!
گفتم: آری به خدا - فدایت شوم - من و خانواده ام این چنین هستیم.
امام - علیه السلام - فرمودند: این کار را نکن، به خدا قسم چه بسیار شنیدم که کسی به علی - علیه السلام - دشنام می داد در حالی که بین من و او فقط ستونی بیش فاصله نبود و من خودم را پشت آن پنهان می نمودم، هرگاه نمازم را تمام می کردم، از کنار او می گذشتم و سلامش می کردم و مصافحه می نمودم. 
برای انتقال معارف اهل بیت «ع» باید خصومت ها را کنار گذاشت
آری تردیدی در آن نیست که وجود امام صادق - علیه السلام - و سایر اهل بیت - علیهم السلام - همواره در عمل و گفتار بر انسجام و وحدت میان مسلمین تأکید داشته اند؛ امری که می تواند مردم را در فضای صلح و آرامش قرار داده، سایر مسلمانان را نسبت به وجود پربرکت اهل بیت - علیهم السلام - آگاه سازد و از این جهت چه بی راهه می روند کسانی که ادعای پیروی از آن بزرگواران را دارند و با این حال، از آن بزرگواران به عنوان وسیله ای جهت تفرقه ی میان مسلمین بهره می برند؛ تفرقه ای که نتیجه ی عملی آن دور شدن هرچه بیشتر سایر مسلمانان ار اهل بیت - علیهم السلام - و تعالیم انسان ساز آنهاست. مقام معظم رهبری در این رابطه می فرمایند:
...اشتباه است اگر کسی خیال کند همه ی آن هزاران نفری که از امام صادق درس آموختند، شیعیان و معتقدان به امامت آن بزرگوار بودند؛ نه، بسیاری بودند که به امامت امام صادق ـ آنچنانی که شیعه معتقد است ـ معتقد نبودند؛ اما از دانش امام صادق و از معارف اسلامی که در اختیار آن بزرگوار بود استفاده می کردند. در روایات ما بسیار است روایاتی که راویان آنها از اهل سنت اند، از غیر شیعه هستند اما از حضرت «ابی عبدالله الصّادق» (ع) نقل می کنند و روایت می کنند. معنای این حرف این است که امروز هم دنیای اسلام و امت اسلامی نیازمند معارف امام صادق و اهل بیت است. دنیای اسلام محتاج دانستن معارف اهل بیت و تعالیم امام صادق و سایر ائمه است؛ باید استفاده کنند. قشرهای مختلف و اقسام مختلف امت اسلامی، به این وسیله باید با یکدیگر هم افزایی کنند تا سطح معارف اسلامی بالا برود. لازمه ی این کار این است که حجاب خصومت و دشمنی و کینه ورزی میان فرقه های مسلمان فاصله نیندازد؛ وحدت اسلامی که می گوییم یعنی این.[13]
آری لطافت در برخورد و مراوده و مباحثه ی علمی با عالمان اهل سنت، می تواند آنان را نسبت به مکتب اهل بیت - علیهم السلام - علاقه مند نموده، موجبات بهره مندی از تعالیم حیات بخش اهل بیت - علیهم السلام – را فراهم کند. همچنان که محمد بن عبدالرحمان معروف به «ابن ابی لیلی» (74-148 هـ ق) فقیه، محدث، مفتی و قاضی بنام کوفه هنگامی نزد امام صادق - علیهم السلام - رفته، از آن حضرت پرسشهایی نموده، پاسخهای خوبی می شنود، خطاب به امام عرض می نماید: «أَشْهَدُ أَنَّکُمْ حُجَجُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِه‏.»[14] یعنی شهادت می دهم که شما حجتهای خداوند بر بندگانش هستید.[15]
همچنین نقل شده است که مرحوم بروجردی کتاب مبسوط شیخ طوسی را به عنوان هدیه برای شیخ عبدالمجید سلیم، رئیس وقت الازهر ، فرستاده بود. این کتاب در او چنان اثر گذاشته بود که در اواخر عمرش گفته بود:
«چه آن موقع که مفتی سرزمین مصر بودم و چه بعد که عضو لجنه [: انجمن] افتاء الازهر بودم، هر گاه می خواستم به کمیسیون فتوا بروم برای نظردادن در مسأله ای، حتماً قبل از رفتن، کتاب مبسوط را مطالعه می کردم»[16]

پانوشت:
[1]. سیدعلی حسینی، مدارای بین مذاهب، ص506 و بنگرید به بحار الانوار، ج47، ص27؛ همچنین جمع زیادی از محدّثین اهل سنّت ـ که در بین آنها پیشوایان آنان نیز دیده می شود ـ از حضرت صادق - علیه السلام - روایت نقل کرده اند و صاحبان صحاح، جز بخاری، همچون ترمذی، مسلم، نسائی، ابن ماجة، ابی داود، احمد و صاحبان سنن و مسانید و جوامع و معاجم از این روات بهره برده اند. اسامی جمعی از این روات از این قرار است: 1-اسماعیل بن جعفر چنان که در ترمذی و نسائی آمده است. 2-حاتم بن اسماعیل در صحاح، جز بخاری. 3-حسن بن صالح بن حی. 4-حسن بن عیاش چنان که مسلم و نسائی از او نقل نموده اند. 5-حفص بن غیاث که مسلم، ابی داود و ابن ماجه از او نقل نموده اند. 6-زهیر بن محمد تمیمی که در سنن ابن ماجه آمده. 7-زید بن سعید انماطی که در صحیح ترمذی آمده. 8-سعید بن سفیان اسلمی که درصحیح ابن ماجه آمده. 9-سفیان ثوری که در تمام صحاح جز بخاری آمده. 10-سلیمان بن بلال که در صحیح مسلم و ابی داود آمده. 11-شعبة بن الحجاج. 12-ابوعاصم ضحّاک بن مخلّد نبیل. 13-سفیان بن عیینه که ترمذی و نسائی و ابن ماجه از او نقل کرده اند. 14-عبداللّه بن میمون قداح که ترمذی از او نقل نموده. 15-عبدالعزیز بن عمران زهری که ترمذی از او نقل نموده. 16-عبدالعزیز بن محمد دراوردی که مسلم و ترمذی و ابن ماجه از او نقل کرده اند. 17-عبدالوهاب بن عبدالحمید الثقفی که مسلم و ابی داود و ترمذی و ابن ماجه از او نقل کرده اند. 18-عثمان بن فرقد عطار در صحیح ترمذی. 19-امام مالک که مسلم و ترمذی و نسائی و ابن ماجه از او نقل کرده اند. 20-محمد بن اسحاق بن یسار 21-محمد بن ثابت بنانی در صحیح ترمذی. 22-محمد بن میمون زعفرانی در صحیح ابی داود. 23-مسلم بن خالد زنجی. 24-معاویة بن عمار دهنی در مسنداحمد و افعال العباد. 25-موسی بن عمیر قرشی. 26-الامام الکاظم در صحیح ترمذی و ابن ماجه. 27-ابوحنیفه نعمان ثابت. 28-وهیب بن خالد درصحیح مسلم. 29-یحیی بن سعید انصاری در صحیح مسلم و نسائی. 30-یحیی بن سعید قطان در صحیح ابی داود و نسائی. 31-یزید بن عبداللّه بن الهاد. 32-ابوجعفر رازی و ... رک: سیدجواد حسینی، مجله ی پاسدار اسلام، آبان 1386، ش311.
[2]. عبدالحلیم الجندی، الإمام جعفر الصادق - علیه السلام - ص252 و ایضا یقول الآلوسی: «هذا أبوحنیفة و هو بین أهل السنة یفتخر و یقول بأفصح لسان: لولا السنتان لهلک النعمان، یعنی السنتین اللتین صحب فیهما لأخذ العلم عن الإمام جعفر الصادق - رضی الله تعالی عنه - و قد قال غیر واحد انه أخذ العلم والطریقة من هذا و من ابیه الامام محمد الباقر و من عمه زید بن علی بن الحسین - رضی الله تعالی عنهم.» [این ابوحنیفه است که در میان اهل سنت افتخار می کند و به زبانی رسا می گوید: اگر آن دو سال نبود نعمان [که من باشم] از دست رفته بود یعنی آن دو سالی که برای علم آموزی از امام جعفر صادق – که خداوند که بلندمرتبه است از او خشنود باد – همنشین [ایشان] شده بود و وی در بیش از یک جا گفته است که علم و راه و روش را از ایشان و پدرشان امام محمد باقر و از عمویشان زید بن علی بن حسین – که خداوند که بلند مرتبه است از ایشان خشنود باد – گرفته است. -و] محمود شکری آلوسی، مختصر التحفة الاثنی عشریة، المکتبه السلفیه، قاهره، ص9. این کتاب در واقع ردیه ای است بر مذهب شیعه ی امامیه که اصلش توسط یکی از علمای متعصب هند به زبان فارسی نوشته شده و پس از ترجمه از فارسی به عربی به دست عالم معروف اهل سنت آلوسی مختصر شده است.
[3]. ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب، ج3، ص372؛ بحار الانوار، ج47، ص28؛ سیدمحسن امین، أعیان الشیعة، ج1، ص664؛ حسین بن یزید نوفلى مى‏گوید: سمعت مالک بن انس الفقیه یقول والله ما رأت عینى افضل من‏ جعفربن محمد - علیهما السلام - زهدا و فضلا و عباده و ورعا. و کنت اقصده ‏فیکرمنى و یقبل على؛ رک: شیخ صدوق، الأمالی، ص636؛ شیخ صدوق، فضائل الأشهر الثلاثة، ص38؛ فتال نیشابوری،روضة الواعظین، ص401 و علی بن یوسف الحلی، العدد القویة، ص155و بحار الانوار، ج47 ص20.
[4]. قاضی أبوالفضل عیاض یحصبی، ترتیب المدارک و تقریب المسالک، ج1، ص55؛ ابن تیمیة، مجموع الفتاوى، ج1،ص 226؛ قاضی أبوالفضل عیاض یحصبی، الشفا بتعریف حقوق المصطفى، ج2، ص42؛ سیدشهاب الدین مرعشی نجفی، شرح احقاق الحق و ازهاق الباطل (قاضى نورالله شوشترى)، ج28، ص440 و ج12، ص234 ‏و نک: عبدالرحمن بن عبدالله الجوهری، مسند الموطأ، ج1، ص89 وی در ادامه از قول مالک آورده: «و یقول: ما انبسط إلى أحد کانبساطی إلیک و لقد حججت معه سنة فلما أتی الشجرة أحرم فلما أراد أن یهل کاد أن یغشى علیه. فقلت: لابد لک من ذلک. فقال: یاابن أبی عامر: إنی أخشی ان أقول: لبیک اللهم لبیک فیقول: لالبیک و لاسعدیک. قال مالک: و لقد أحرم جده علی بن الحسین فلما أراد أن یقول: لبیک اللهم لبیک. فلما قالها غشى علیه و سقط عن ناقته فتهشم وجهه» [و می گوید: جلوی هیچ کسی مثل تو خودمانی نیستم [پس رازی را با تو در میان می گذارم]. با او سالی را به حج رفتم. چون به مسجد شجره رسید محرم شد. همین که خواست تهلیل بگوید [حالش چنان شد که] کم مانده بود غش کند. به او گفتم مجبوری چنین کنی. گفت: ای پسر ابوعامر می ترسم بگویم «لبیک، اللهم لبیک» زیرا [می ترسم] پاسخ بگوید: نه لبیکی برای تو هست و نه از سعادت بهره ای داری. مالک گفت: پدر بزرگش علی بن حسین نیز [چنین بود. سالی او هم] محرم شد و تا گفت «لبیک» غش کرد و از شترش افتاد و صورتش له شد -و]. همان و ابن عبدالبر،التمهید، ج2، ص67.
[5]. به راستی کدام یک از ما حاضر ایم یکی از عالمان اهل سنت را برای جلب دوستی و محبتش چنین احترام کنیم.
[6]. شیخ صدوق، خصال، ص167؛ شیخ صدوق، امالی صدوق، ص234 و علل الشرائع، ج1، ص235؛ سید بن طاووس، فلاح السائل، ص269؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص211 و بحار الانوار، ج47، ص16.
[7]. درباره‏ى مالک بن انس نوشته‏اند: «و کان مالک بن انس یستمع من جعفر بن محمد و کثیرا مایذکر من‏ سماعه عنه و ربما قال حدثنى الثقه یعنیه.» یعنی مالک بن انس [احادیث را] از جعفر بن محمد می شنید و زیاد آنچه را که از او می شنید، بازمی گفت و چه بسا مى‏گفت: این حدیث را ثقه [و مورد اعتمادی] به من گفته است که مرادش جعفر بن محمد- علیهماالسلام - بود. بحار الانوار، ج47، ص28.
[8]. شیخ طوسی، امالی، ص480؛ بحار الانوار، ج75، ص197و میرزای نوری، مستدرک الوسائل، ج12، ص362.
[9]. «مطلوب بودن» سفیان می تواند به اعتبار مراجعه یا علاقه ی مردم به او و یا توجه خاص امام صادق - علیه السلام - به موقعیت علمیش باشد؛ اما در هر حال عنایت امام - علیه السلام - به موقعیت و شخصیت وی و اهتمام وی به حل مشکلاتی که او در مسائل علمی و اخلاقی دارد، خود نشان دهنده ی مدارای زیاد امام - علیه السلام - با مخالفان مذهبی و پیشوایان ایشان است که حتی در حدّ تلاش برای حل مشکلات علمی و عملی و نیز تشویق ایشان به مراجعه و برقراری ارتباط با خود می رسد. به یقیین تشویق به برقراری ارتباطات علمی و فرهنگی جز در فضای سالم و دوستانه و به دور از خشونت میّسر نیست. سیدصادق سیدحسینی، مدارای بین مذاهب، ص507.
[10]. جعفریان، حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ص‏330؛ حسین شاکری، موسوعة المصطفى و العترة، ج9، ص121؛ أسد حیدر، الامام الصّادق و المذاهب الاربعة، ج5.
[11]. علی بن حسن بن فضل طبرسی، مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، ص 128
[12]. همان، ص71؛ تاج الدین شعیری، جامع الأخبار، ص95 و بحار الأنوار، ج72، ص411.
[13]. بیانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حرم مطهر رضوى‏ 1/1/1387.
[14]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص188.
[15]. همچنان که تلاشها و اقدامات بی دریغ آیت الله بروجردی در جهت تقریب مذاهب اسلامی که با ارتباط مستمر ایشان با شیخ محمود شلتوت، رئیس دانشگاه الازهر مصر، ادامه می یافت، منجر به صدور فتوایی تاریخی از شیخ محمد شلتوت گردید که از آن می توان به بزرگ ترین رویداد در روابط فرق اسلامی در چهارده قرن گذشته یاد نمود. در این فتوی که بسیاری از توطئه های طرح ریزی شده ی دشمنان را در جهت فرقه ای نشان دادن مسلمین از میان برداشت عمل به فقه جعفری جایز شمرده شده و از آن به عنوان مذهبی اسلامی در کنار مذاهب دیگر اهل تسنن یاد شده است. در قسمتی از این فتوا آمده است: «إنَّ مذهب الجعفریة المعروف بمذهب الشیعة الإمامیة الإثنی عشریة، مذهبٌ یجوز التعبّد به شرعاً کسائرِ المذاهب اهل السُنَّة، فینبغی للمسلمین أن یعرفوا ذلک و یتخلَّصوا من العصبیة بغیر الحَقّ لمذاهبَ معینة...»؛ «مذهب جعفری معروف به مذهب شیعه ی دوازده امامی، مذهبی است که شرعاً می توان متعبّد و عامل به آن بود، مثل مذاهب اهل سنت. پس سزاوار است مسلمانان آن را بشناسند و از تعصب ناحق نسبت به مذاهب خاصی خود را رها سازند». ر.ک. محمد جعفر نوری، دور الحوزة العلمیة فی وحدة الامة الاسلامیة، ص103 و بی آزار شیرازی، همبستگی مذاهب اسلامی، ص 343.
[16]. مجله ی اخبار شیعیان، آبان1386، شماره24 و محمدعلی آذرشب، پیشینه ی تقریب، ص175.

 

   




نظرات کاربران (1)