در حال بارگذاری ...

کاریکاتوریستtala nayer، یکی از مبتکران طرح های مدرن در کاریکاتور است. کاریکاتورهای او فراتر از خنده و سرگرمی است. او تصورات و عقایدی در این زمینه دارد. در این مصاحبه با او در مورد ذات و ثمرات هنر بحث می کنیم.

در مورد شروعتان به ما بگویید. چه کسی مهم ترین و قابل توجه ترین تاثیر را برای تمرین کاریکاتور روی شما داشت؟به خصوص در مراحل ابتدایی؟ 
اولین شروع من بسیار آرام و طبیعی بود. ایده ها بسیار ساده و سطحی بودند. زمانی که به گذشته برمیگردم و لحظه به لحظه آن را نگاه می کنم، درمیابم که طرح ها کاملا بچه گانه و مضحک و حتی پر از خطوط درهم بودند .در واقع، کسی که متزلزل و گمراه بود و نمی دانست از کجا باید شروع کند و گام بعدی را در کدام نقطه بگذارد، خودم بودم. مثل هر هنرمند مبتدی من نیز با مدرسه کاریکاتوری سودان شروع کردم جایی که توسط مرحوم عزالدین عثمان تأسیس شده بود و بیشتر کاریکاتورهای سودانی از آنجا پدیدار شدند. اما من از ادامه و ماندن در آنجا احساس نارضایتی و ناتوانی می کردم. شاید مهارتهای ضعیفم به عنوان یک مبتدی مرا از داشتن اعتماد به نفس لازم محروم می کرد.یا اینکه در آغاز راه بودم و دید درستی نسبت به حرفه ام نداشتم، یا اینکه راهنمایی برای من نبود. دقیقا نمی دانم چرا؟ تا زمانی که نقطه شروع واقعی را پیدا کردم، خودم را یافتم و برای سؤالهای گیج کننده ام به دنبال پاسخی رفتم. سرگرمی من خواندن و جمع آوری کتب و مجلات دست دوم است و از یک دهه پیش شروع کرده ام. از زمانی که از جلوی سالن سینمایی رد می شدم که فروشندگانشان آنجا تجمع می کردند. در همان زمان ها چاپ قدیمی از مجله London-based Almoshahid را پیدا کردم که مربوط به تاریخ 30 دسامبر1995بود. در آن به سه کاریکاتور برخوردم که همراه مصاحبه ای با هنرمند سوریه ای Ali Farazat به چاپ رسیده بود .روش های او در ایده های خودجوش، جدیتش در مقاصد و تفکیک مطالبش مرا شگفت زده کرد. بنابراین فکر می کنم که او و آثارهای اندکی که از او دیدم برای من بزرگترین مشوق و انگیزه به منظور سرپیچی از مدرسه سنتی کاریکاتور سودان بود. 
شجاعت بدون ردودربایستی به مبارزه برخاستن، شما را به کجا هدایت کرد؟ 
بعد از مدتی کوتاه کار در روزنامه ها تصمیم گرفتم تا وارد حلقه وسیع تری از رقابت با همکاران با صلاحیت و با تجربه خودم شوم .همیشه آرزوی پیشرفت را داشتم نه مباهات یا رجز خوانی بچه گانه در مورد آثارم .کسانی را که به لحاظ تکنیک در مرحله پایین تری از من قرار داشتم تمسخر نمی کردم بلکه احترام زیادی بریشان قائل بودم چون می دانستم من روزی در سطح پایین تری نسبت به آنها بودم و حتی بعضی از آنها به لحاظ استعداد بهتر ازمن بودند و جلوتر. اما می دانستم که کوشاتر از آنانم و پشتکار بیشتری دارم.بنابراین تلاش می کردم تا به آنان کمک کنم زیرا من در این مسیر راهنما نداشتم و دوست داشتم از رنج هایی که من نیز در آغاز با آنها روبرو بودم برایشان بکاهم و مسیر را کوتاهتر کنم. از طرف دیگر من نیز از این رابطه سود می بردم، پرهیز از اشتباههایشان کمک بزرگی به من بود.همچنین از هنرمندان باتجربه و با استعداد نیز استفاده می بردم. تعرضی به آنها نداشتم و نه کینه ی از کسی در دل. برعکس نظرات خوبشان درگیری و انگیزه، برای رسیدن به این سطح ایجاد می کرد. من هنوز خودم را دانش آموزی جدیدالورود در مدرسه کاریکاتور می دانم که در آن هرروز یک درس جدید یاد میگیرم .به عقیده من یک کاریکاتوریست باید خلاق باشد و استعداد به تنهایی کافی نیست.و کاریکاتوریست به انگیزه برای پیشرفت نیاز دارد. برای دریافت عقاید متواضع و آزادانه، تجربیاتم را به هنرمندان برجسته ای عرضه کردم که هیچ شناختی از قبل نسبت به آنها نداشتم. 
ابتدا آثارم را برای کاریکاتوریست آمریکاییMr.fis Dwayne Booth فرستادم. که در یک مجله ی هفتگی با نام Harpers کاریکاتور می کشید و نظرات بسیار مفیدی در مورد رنگ ها و نوع ترسیم هایی که استفاده کرده بودم، داد و همچنین توصیه هایی در مورد دورماندن از فضای متد معمول داشت که کاریکاتوریست های خاور میانه ای را متمایز می کرد. با مثالی توضیح داد که اگر بخواهم اشاره کنم که جرج بوش شیطان است نباید شمایل او را شبیه شیطان بکشم بلکه باید به عمل و فعالیتهایی از او اشاره کنم که این موضوع را ثابت می کند. حدس میزنم این کاریکاتور خطهای رنگارنگ روی هم قرار گرفته است اما نتیجه نهایی نقاشی، رنگهای درخشان است؛ فارغ از محتوی و نظرات گیج کننده.
چه پیامی وجود دارد که فکر می کنید، نیاز دارید تا کاریکاتورهای روزانه خود را از طریق روزنامه ها منتشر کنید ؟ 
به عقیده من هر کاریکاتوریستی باید پیام واضحی را از آگاهی حمل کند،این آگاهی شاید در بیشتر مواقع شکل سیاسی به خود بگیرد.این مطلب ممکن است برای عده ای که سعی در دوری از سیاست دارند ناخوشایند باشد . من مشی ای در کاریکاتور دارم که آن را تئوری درخت می نامم.که در دامه توضیح خواهم داد: 
اگر شما ببینید که درختی خسارت و زیان دارد شما می خواهید که آن را از بن در بیاورید. در این صورت شما تنها تنه آن را حذف نمی کنید یا مقداری برگها را از شاخه ی خشک، بلکه شما باید به اصل و ریشه آن توجه کنید و آن را حذف کنید. من معتقدم که سیاستمداران بلایی برای سودان هستند هر مسئله ای یک منشا سیاسی دارد. مثل فقر، بیکاری، عدم ازدواج زنان و بحران تفریح و ورزش . می توانم بعضی از جنبه های آن را اما نه همه ی آن را ثابت کنم.بنابراین من روی مسائل مستقیم سیاسی تمرکز میکنم بر خلاف تعدادی از همکاران که دردهای کوچک روزانه را تمسخر می کنند ، مثل تهیه غذا مسائل حمل و نقل و پول اما زمانی که این جزییات را گردآوری می کنم پی میبرم که آنها کلمه اخطار را شکل میدهند به همراه حرف های بزرگ و واضح، و آن، "انحراف" است. من روی انتقاد و فاش کردن و علت اصلی مصیبت های مان کار میکنم و نه تاثیرات جانبی.و فکر می کنم هر کاریکاتوریستی یک تلنگر آزاد و مستقیم است. 

 

کاریکاتور بین خدای جک ،خنده و رفتار اجتماعی اصطلاحی قرار گرفته است؟ چطور کاریکاتوریست باید تعادل برقرار کند؟ 

به نظر من کاریکاتوریست باید آگاهی سیاسی و اجتماعی را از طریق کارش ایجاد کند زیرا دستی که مداد را نگه داشته است یکی است اما باید مسائل هزاران و میلیونها مظلوم را بیان کند. کاریکاتوریست نباید برحسب ذائقه شخصی ترسیم کند و نباید خودش را نیروی دولتی در نظر بگیرد و با این دید ناحیه ای از کاغذ را پر کند.او همچنین نباید برای سرگرم کردن عده ای خواننده ،خودش را جوکر تلقی کند.در این جا منظورم فقط کسی است که در نشریات سیاسی کار می کندکه مردم کاریکاتوریست ها را مترادف بذله و شوخی می پندارند.من زمانی که با مردم مواجه می شوم و آنها می فهمند که بنده کاریکاتوریست هستم از من انتظار دارند که جک و لطیفه تعریف کنم. اما من انسان شوخ طبعی نیستم که برای مردم جک تعریف کنم. من شعاری را علم کرده ام که: "زمان خنده به سر آمده است" ما به دردها و مصیبت هایمان به اندازه ی کافی میخندیم اما جراحت هایمان را معالجه نمی کند همانطور که داروی مسکن سرطان را معالجه نمی کند. من میدانم که سخنانم خشن است اما حقیقت بسیار خشن تر از این است. نمیدانم چطور بعضی ها می توانند میان این دردها، مصیبت ها، اشکها و خون ها بخندند.به نظر من جک گفتن در زمانهای وخیم و بحرانی برای ذهن ها مشتبه سازی و بطالت و پوچی بی دلیل را مطرح می کند.بعضی از خوانندگان که مرا می بینند می پرسند به چه دلیل شما این معانی غمگین و ناراحت را میکشید؟و من در جواب میگویم که شرایط از این بدتر و غمگین تر است! 

 




نظرات کاربران