در حال بارگذاری ...

بعضی جاها حرکت فقط یک حرکت شیعی نشان داده شد و بعضی از این مسئله سوء استفاده کردند تا موج انقلاب را تضعیف کنند. حتی عده ای شیعیان ضد انقلاب آمدند و سعی در بهره برداری از انقلاب به نفع خود داشتند. واقعا نتوانستیم ماهیت انقلاب ایران را نه تنها به اهل تسنن بلکه به کل جهان خوب معرفی کنیم.

*سید محمد سرکشیکیان 
 
«مسعود شجره»، اصفهانیِ ساکن انگلیس، رئیس کمیسیون حقوق بشر اسلامی لندن و شاگرد کلیم صدیقی است که صدای اسلام را به خیلی جاها رسانده. خیلی حرکت های بین المللی ظلم ستیزانه در حمایت از فلسطین و حتی غیر مسلمانها کار اوست. دور تا دور دنیا را گشتن، اعتراض به نقض حقوق بشر گرفته تا آزاد کردن زندانیان تا راه انداختن کشتی حمایت از غزه تا صحبت با روسای جمهور و وزاری اروپایی تا .... 
می گفت با تعصب نمی توان برای حقوق بشر کاری کرد، اگر قاتل حضرت علی (ع) حق دارد پس هر کسی در این دنیا حق خواهد داشت. می خواهد وهابی باشد، سنی، کافر و ... مهم انسان بودن اوست. 
به قول خودش، فعالیت در زمینه حقوق بشر را، با نصف میز ناهار خوری خانه ا ش شروع کرد. و الان بیش از 17 سال است در این زمینه فعالیت می کند. چه کسانی که در سرتاسر دنیا در زندانهای مختلف را با فرستادن وکیل آزادشان کرده است، کسانی که هیچ کس حتی جرأت بردن نام شان را نداشت چه برسد به وکالت و دفاع از آنان! نشستن پای خاطرات ایشان بسیار شیرین است. بعد از انتشار قسمت اول مصاحبه ایشان با نشریه الکترونیکی اخوت، اینک به بخش دوم از این مصاحبه رسیده ایم:
 
شما بعنوان یک تحصیل کرده وقتی بحث میکردید، از اسلام چه میگفتید؟ از نظام اقتصادی، از نظام سیاسی و ...؟ خاطره ای از بحث هایتان دارید؟ 
آن زمان تحصیلاتم تمام شده بود و دانشجو نبودم. وقتی که قبل انقلاب به ایران برگشتم تصمیم گرفتم که دیگر برای زندگی به ایران برنگردم، چون رشته ام روابط بین الملل بود. نه در سیستم ایران میتوانستم کار کنم چون نظام را قبول نداشتم و نه در سیستم انگلیس میتوانستم فعالیت کنم. بنابراین یک شغل آزاد را شروع کردم و یکی از دلایلی که نتوانستم بعد از انقلاب هم به ایران بیایم همین بود که تازه این کار را شروع کرده بودیم و نمیتوانستم رهایش کنم. 
بین ما ایرانی ها از یک طرف شادی و امید و از طرفی نگرانی ایجاد شد. چون می دانستیم غرب ساکت نخواهد نشست و دیدیم که ننشست. سخنرانی مارگارت تاچر را به یاد دارم که می گفت ما به وسیله یکی از همسایه های خود ایران، خدمت ایران می رسیم! آن موقع هنوز بحث جنگ عراق مطرح نبود، یعنی جنگ عراق کاملا برنامه ریزی شده بود. خوب برنامه ریزی میکردند، جنگ، تحریمها، کودتاها و سختی هایی که سر راه ایران بوجود می آوردند که الان فقط تاریخ شده است. 
 
حمایت مسلمانان از انقلاب ایران چطور بود؟ 
حمایت مسلمین از انقلاب خیلی بالا بود. اما اینجا مقداری بحث دارد که ما یک سری اشتباهات و کم کاری هایی کردیم که باعث شد نتوانیم آن علاقه ها و تمام مسلمانان را بخصوص جماعت اهل سنت را به آن صورت که باید و شاید جمع کنیم. بعضی جاها حرکت فقط یک حرکت شیعی نشان داده شد و بعضی از این مسئله سوء استفاده کردند تا موج انقلاب را تضعیف کنند. حتی عده ای شیعیان ضد انقلاب آمدند و سعی در بهره برداری از انقلاب به نفع خود داشتند. واقعا نتوانستیم ماهیت انقلاب ایران را نه تنها به اهل تسنن بلکه به کل جهان خوب معرفی کنیم. 
 
همانطور که گفتید ابتدا اهل سنت جهان به انقلاب ایران چشم امید داشتند. چه حرکت هایی باعث شد که این اعتماد و امید قطع شود؟ 
ببینید یک مقداری از این داخلی بود و مقداری خارجی. مثلا در پاکستان عده ای از شیعیان و دوستان انقلاب از انقلاب استفاده کردند برای پرورش ناسیونالیستی تشیع و این باعث شد که یک سری افراد هم گول خوردند و کمک کنند به این جریان. این با حرکت های عربستان سعودی علیه تشیع که می خواستند نشان دهند تشیع ضد اسلام است همه دست به دست هم داد و ما صدمات عجیبی در این قضیه خوردیم. 
یادم هست قبل از انقلاب یکی یا دو تا کتاب علیه تشیع بود اما بعد از انقلاب صدها کتاب نوشته و به مساجد ارائه می شد و مجانی پخش می شد. مثلا در انگلیس در مساجد شاید قرآن نبود ولی ١٠تا کتاب ضد شیعه به شما رایگان می دادند که به چندین زبان هم ترویج می شد و ما متأسفانه کوتاهی کردیم. در لاک خودمان فرورفتیم و آن جور که باید تعاملات بین المللی نداشتیم و حوزه کار را به آنها واگذار کردیم. این فعالیت ها هنوز ادامه دارد و هنوز بعضی می گویند شیعیان قرآن خودشان را دارند که این واقعا مسخره است. من جایی بحث بود گفتم این حرفی که شما میزنید کفر است خداوند در قرآن فرموده است ما این قرآن را حفظ میکنیم. ولی یک همچنان چیز به این سادگی را که راحت حل میشود را هنوز دارند همه جا پیاده میکنند و ما نتوانسته ایم کاری کنیم. 
 
گفتید در قضیه فتوای سلمان رشدی فعال بودید و انگلیس هم اوج قضیه بود. خاطراتتان را از بازتاب ها و واکنشها برایمان بگویید. این را حرکتی ضد آزادی بشر و دیپلماسی میدانستند؟ 
آن موقع فعالیت های من زیاد بود. آن موقع معاون تنها مسجد کمبریج بودم که مسجد اهل سنت بود و من تنها شیعه و عضو هیئت امنا مسجد بودم. آن موقع جزو تیم فعالانی بودم. ما قبل از اینکه فتوا داده شود و سروصدایی بشود، صدها هزار امضا جمع کردیم، نامه نگاری کردیم و همه کاری کردیم که در انگلیس این کتاب را چاپ نکنند. فتوای امام از آسمان پایین نیفتاد. مراحلی پیش رفت بعدا به جایی رسید که عده ای در تظاهرات پاکستان کشته شدند. 
نکته دیگر اینکه این فتوا نبود بلکه حکم بود. این حکم بود و حکم مرتد بودن نبود، حکم مفسد فی الارض بودن بود. کار زیادی میتوان در همین قضیه انجام داد که ما در این قضیه به این مهمی هنوز به مردم نتوانستیم بفهمانیم که واقعیت چه بود. 
ولی آن موقع تمام مسلمین هیچ شکی در درستی این حکم نداشتند و می گفتند که باید این حکم اجرا شود. فعالیتهای من زیاد شده بود. توی رسانه ها، توی رادیو، روزنامه ها محلی، همه جا سخنرانی میکردیم و از حکم امام دفاع میکردیم. یادم هست خیلی از دوستان ما به خاطر همین فعالیت ها از انگلیس اخراج شدند. همه دوستان به من می گفتند: تو چون ایرانی هستی و پاسپورت انگلیسی نداری خیلی حرف نزن، ساکت بمان که اخراجت می کنند. خودم هم پیش خودم فکر کردم که حالا شاید صلاح نباشد. ولی بعد دیدم نه باید این کار را انجام بدهم و نمیتوانم ساکت باشم. الان خوشحالم که آن روز ساکت نماندم و اگر ساکت مانده بودم همیشه فکر میکردم بودنم در انگلیس به خاطر ساکت شدنم است. به خودم گفتم اگرخداوند بخواهد من در انگلیس بمانم و خدمت کنم خودش حافظ من است و اگر صلاح نباشد آدم در صحرای کویر خدمت کند، خدمت کردن مهم است. دعا کردم گفتم خدایا هرچه که صلاح بدانید همان است و من میروم. 
یادم هست یک بار که در تلوزیون بحث بود یک خانم بی حجاب آمد و گفت من حاضرم حتی خودم را بکشم. مردم واقعا پشت این حکم ایستادند. 
محبوبیت امام در اروپا بعد از جریان فتوا چطور بود؟ 
محبوبیت امام به آسمان رفت. بحثی هست که عزت را واقعا خداوند می دهد؛ یک بحث دیگر هم که هست این است که خداوند ظالمان را در همین دنیا هم ذلیل میکند. سن من بالاست و خودم این را تجربه کرده ام. مثلا شما صدام، بن علی، مبارک و خیلی از ظالمان دیگر را ببینید. کسانی هم که خدا بخواهد در همین دنیا قبل از رفتنشان عزیز می شوند. عزت امام واقعا رفت بالا و واقعا عجیب بود! 
یادم هست در تظاهرات سلمان رشدی، ما جزو برنامه ریزها بودیم ولی کنترل از دست ما که بیرون بود از دست پلیس انگلیس هم خارج شده بود. فقط یکسری کوچه ها را بسته بودند که ما مثل مورچه هرجا که راه باز میشد پهن تر میشدیم. هرجا که باریک میشد ما هم باریک می شدیم. سیل جمعیت را اصلا کسی نمیتوانست کنترل کند. بعد تمام جماعت اهل سنت پلاکاردهایی که به دست گرفته بودند عکس امام بود. واقعا عزت امام به حد عجیبی رسید، چون امام آمد و حرف حق را زد. بعد از آن پارلمان اسلامی که با دوستان تشکیل دادیم از پشت این حرکت ها شروع شد. و واقعا فشار را روی دولت انگلیس خیلی زیاد کرد. 
 
نگاه ها به انقلاب بعد رحلت امام چه بود؟ امید به آینده انقلاب و بازتاب های مردمی از آن چطور بود؟ خاطره ای از رحلت امام دارید؟ 
رحلت امام یکی از اتفاقاتی است که هیچ وقت از یادم نمی رود. شب قبل از رحلت که امام مریض بودند همه ما دعا می کردیم و امید به بهبود داشتیم. شب قبلش محفلی در لندن برای دانشجویان ایرانی و مسلمان برگزار شد که آن جا اعلام کردند حال امام خیلی بد است و دعا کنید. یک حالت سنگینی در قلبمان احساس می کردیم که واقعا نمی شود توصیف کرد. همان شب ساعت دو، سه شب بود که از بی بی سی به من زنگ زدند و گفتند امام مرحوم شدند و خواستند من بروم و درباره امام صحبت کنم. من که قبلش پدرم را از دست داده بودم ولی واقعا احساس یتیمی را وقتی که امام مرحوم شدند کردم نه وقتی که پدر خودم مرحوم شدند. 
واقعا آن موقع از یک طرف قلبمان پر از غم بود، از طرف دیگر نگران برای آینده انقلاب بودیم. همه دعا می کردیم که خداوند این رهبریت، این راهنمای ما را برای دنیا وآخرت را از ما نگیرد و کس دیگری را جای ایشان بیاورند و واقعا طولی نکشید که دیدیم آقای خامنه ای چطور توانستند خلأ ایشان را پر کنند. دو مرتبه این حقیقت برای ما واضح شد که واقعا خداوند قادر است و بنده هایش را بدون رهبری رها نمیکند و ما هستیم که باید دنبال آن باشیم. خداوند میفرماید قومی را هیچ وقت عوض نمیکند مگر اینکه خودشان عوض شوند. این مسئولیتی بر گردن ماست. 
یادم هست در برنامه هایی که برای رحلت ایشان بود، برخی دوستان از ناراحتی غش کردند. احساسات خیلی عمیق بود. اما چیزی که برایم خیلی جالب بود، حرف جان سیمپسون خبرنگار معروف بی بی سی بود که از فرانسه با امام به ایران رفت. تا تصاویر و جمعیتی که در تشییع امام آمده بودند دید، گفت« خدای من! امام خمینی در مرگش قوی تر از در زندگی شده است.» 
واقعا آن طوری که مردم بیرون آمدند نشان دادند که این انقلاب تمام شدنی نیست و با رفتن امام تمام نخواهد شد. خود این امید را در دل ما ایجاد کرد که این حرکتی که امام آغاز کرد به جایی رسیده که پابند این مسائل نیست. 
یکسری نگرانی هایی بود که اوضاع ایران آن را تشدید هم کرده بود. قضیه عزل آقای منتظری بود و ... . همه خیلی نگران بودیم ولی با امید به قدرت الهی و اینکه ما دعا می کردیم و یقین داشتیم که خداوند دعای ما را بدون جواب نمیگذارد آرامش میگرفتیم، با این حال موقعیت بسیار سختی بود. 
خانواده امام خیلی خوب رفتار کردند، مردم خیلی خوب رفتار کردند، مسئولین خوب رفتار کردند و همه دنبال این بودند که این قضیه به بهترین وجه جلو برود و بعد از چند ماه بر همه واضح شد که حضرت آقای خامنه ای با اینکه آنموقع خیلی هم جوان بودند ولی جانشین لایقی برای این کار هستند و بودن ایشان خودش یک برکتی شد. 
 
از خود انگلیسی الاصل ها یا غیر مسلمانان صحبتی، خاطره ای از آن موقع دارید؟ 
بله، همین طور که حرف جان سیمپسون را نقل کردم. این حرف معنایش این بود که همه بعد از این همه مشکلات که انقلاب شکست نخورد منتظر نشسته بودند که این پیرمرد است و بالاخره فوت کند و همه چیز به حالت سابق برمیگردد و ایران را دوباره دست خودمان می گیریم. ولی با دیدن این صحنه ها دیدند که نه این مسئله به این صورت حل نمیشود. نشستن مشکلی را حل نمیکند و باید راه های دیگری را امتحان کنند. 
خاطره ای که من از آن دوران دارم یکی آن که آن شب را اصلا فراموش نمی کنم که با چه حالی به خانه ها برگشتیم. بعد که تلفن شد و خبر را شنیدم و... و شب های بعد که با یک عده از محبان امام دور هم جمع می شدیم، همدیگر را دلداری می دادیم و در آن مملکت غریب همدیگر را در آغوش می گرفتیم و ساعت ها برای از دست دادن امام گریه می کردیم. من یتیم بودنم را آنموقع احساس کردم(اشک از چشمان استاد جاری شد) 
در زندگی آدم یک اتفاقاتی می افتد که آدم نگران میشود. بعد می بینی خداوند از همین مسئله در دیگری را پر از برکت باز میکند که آدم میگوید خدایا شکرت که همه چیز را بهتر از آن چیزی که ما میتوانستیم برنامه ریزی کنیم برنامه ریزی کردی. 
 
این حبّ را شما میتوانید برایمان تحلیل کنید؟ به خاطر چه این حبّ به امام شکل گرفته بود؟ به خاطر شخصیت معنوی امام؟ 
نه، ایشان همه چیز ما بود. رهبر معنوی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... . ببینید ایشان راه و روش زندگی ما را تغییر داد. امام فقط یک ملت ایران را آزاد نکرد. امام قلب های یک اشخاصی را در جاهای دیگر دنیا آزاد کردند. آن هم نه با سخنرانی بلکه با اعمالش. امام دل های ما را از یک حالت گم شدن و سردرگمی در غرب به نور هدایت کرد. او افق تازه ای را بر بشریت و انسانیت گشود. نه فقط ماهایی که توی غرب بودیم بلکه خود مردم ایران هم همینطور. من همیشه می گویم ما در ایران اسلامی نبودیم. من مصر که رفته بودم قبل و بعد از انقلاب که مبارک رفت. مصری ها خیلی متدین بودند. ایران اینطور نبود. همه برنامه های غربی هماهنگ بود. البته خارج از تهران در روستاها و شهرهای کوچک این بود. امام واقعا همه ما را به مسیر درست انسانیت هدایت و راهنمایی کرد. شما ببینید در همین مصر که انقلاب شد یک کسی نیست که دست اینها را بگیرد از یک مرحله ای به مرحله دیگر ببرد و این خیلی مسئله مهمی است. 
 
چه رفتار و خصلت امام شما را بیشتر تحت تاثیر خودش قرار داده است؟ معنویت ایشان بوده، علم ایشان بوده و ... 
انسانیت ایشان. ایشان دیکتاتور نبود ولی رهبر بود. ببینید شما الان در دنیا رهبری پیدا کنید که دیکتاتور نباشد. ایشان اخلاصی داشتند که مثل خیلی از ما ایرانی ها که ادای اخلاص را در می آوریم، نبود. اخلاص در خون ایشان بود. اخلاص ایشان را جانها درک میکرد نه چشمها. امام به درد مردم نگاه داشت. شما قضیه فتوای تغییر جنسیت امام را ببینید. هنوز که هنوز است در غرب کسی که تغییر جنسیت بدهد رسما شناخته شده نیست. علما به این راحتی در مورد قضیه ای فتوا نمیدهند. امام در فتاوای خود مردم را لحاظ میکردند. پدروار عمل میکرد. 
یکبار یکی از فرزندان ایشان اوایل انقلاب میگفتند که ما یکبار از دانشگاه آمدیم و امام گفت چه خبر؟ گفتم یک دختر و پسری به خاطر اینکه شایعه بوده بیرون دانشگاه رابطه داشته اند را اخراج کرده اند. امام گفتند به چه حقی اخراج کرده اند مگر مملکت صاحب ندارد و تلفن را برداشتند و به رئیس دانشگاه زنگ زذند که تو به چه حقی این کار را کرده ای؟! اگر یک اتفاقی در بیرون دانشگاه افتاده باشد مسئولین مربوط باید نظارت کنند اگر ثابت شد حکم خود را دارد. تو به چه حقی حکم صادر کرده ای؟ اینها را سر کلاسشان برگردان. 
امام از این حرکت آنها نمیخواست دفاع کند بلکه میگفت مملکت صاحب دارد. روی اصول و قواعد باید جلو رفت. هرکس برای خود تصمیم نگیرد. 
 
از طرف مراکز ایرانی تولیدات خاصی به دست شما در انگلیس می رسید؟ 
آن موقع سفارت ایران در لندن یک مدرسه انقلابی بود. من روزنامه های آنموقع را دارم. سفارت یک روزنامه ای به اسم «امام» داشت. صفحه اولش همیشه یک آگهی داشت که هرکسی هر مشکلی، سوالی، نکته ای دارد مراجعه کند. نه فقط ایرانی ها هرکسی. الان ما ایرانی ها که به سفارت مراجعه میکنیم آنطور استقبال نمیکنند. قبلا در برای همه باز بود. 
چند روز پیش من درتهران میدان توپخانه رفتم. سر در وزارت خارجه قدیم نوشته «وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران» و پایینش نوشته «نه غربی، نه شرقی، جمهوری اسلامی». ساختمان جدید این چنین شعاری ندارد. 
 

   




نظرات کاربران