در حال بارگذاری ...

اکنون زمان آن فرارسیده است تا در جهت ادغام مجدد جوامع اسلامى و از میان برداشتن مرزهاى مصنوعى و حکومتهاى وابسته در جهان اسلام وارد عمل شویم. پیروزى کذایى غرب بر اسلام در قرن بیستم در عمل به پایان عمر خود رسیده است.

تفرقه نیاز بنی امیه بود! 
مسئله وحدت مسلمانان، یکى از موضوعات اصلى نوشته هاى اینجانب در سرتاسر زندگى ام بوده است. تفرقه در میان مسلمانان، یکى از نتایج تاریخ است نه اسلام. این تمایز بین تاریخ و اسلام، و به خاطرسپردن آن، حائز اهمیت است. تاریخ از یک سلسله اندیشه ها، عقاید و وقایع خودمختار و خودمحرک تشکیل نشده است. فردى باید خواهان تفرقه باشد تا اینکه اندیشه ها و عقایدى که به تفرقه منتهى مى گردد، شکل گیرد. 
چیزى که مقارن با شهادت على ابن ابى طالب(ع) روى داد، نیاز بنى امیه به تقسیم امت بود. لذا آنان به ترویج عقایدى پرداختند که به اولین تقسیم بندى امت در تاریخ اسلام منجر گردید. از این جهت نقش بنى امیه بى شباهت به نقش کنونى خاندان سلطنتى آل سعود نبود. براى سعودى ها نیز این یک نیاز سلطنتى است که اندیشه هایى به وجود آورند و عقایدى را رواج دهند که امت را پراکنده نگهدارد و شکافهاى جدید و خطرناکترى را درمیان امت ایجاد نماید. همچنین یکى از ابزارهاى غرب براى تجزیه و تفکیک امت، ترویج ملى گرائى به عنوان عاطفه و هویت جمعى بوده است. 
برداشت من از تاریخ این است که از بنى امیه تا انقلاب اسلامى ایران، فشارهاى تاریخ عمدتاً تفرقه انگیز بوده است. در این چهارچوب کلى ، عوامل مؤثر دیگرى نیز در درون و بیرون دارالاسلام وجود داشته است که به روند کلى تفرقه شدت بخشیده است. یک عامل درونى مهم وجود دارد که مایلم در اینجا بدان اشاره کنم. 
این عامل درونى در این واقعیت ریشه دارد که در اسلام دین و سیاست قابل تفکیک نمى باشند. لذا حتى در دوران نخستین، یعنى زمانى که اختلاف سیاسى درمیان مسلمانان ظاهر گردید، آنان احساس مى نمودند که باید مواضع سیاسى خویش را به عنوان بخشی از نظام اعتقادى اسلام مطرح نمایند. بخش قابل توجهى از آنچه که امروزه تحت عنوان خداشناسى شیعه و یا سنى مطرح است، از این ماهیت برخوردار است. تشیع صفوی و مواضع وهابى در میان اهل تسنن، نمونه هایى از مواضع سیاسى مى باشند. 
 
عقلگرایی دینی زمینه وحدت 
امروزه به نحو فزاینده اى این امکان وجود دارد که درباره اندیشه ها و برنامه هاى سیاسى امت، که شامل مواضع آشناى مکاتب مختلفه اسلام است، بحث شود. بزرگترین دستاورد در این زمینه متعلق به اصولیون در مکتب تشیع است. زمانى که اصول به کار گرفته شود، زمینه هاى پافشارى سرسختانه بر مواضع قدیم به تدریج از میان مى رود. اصول، تنها توسط علمى بسیار عالى رتبه مى تواند به کار گرفته شود. در حالى که روشهاى عقلگرایانه - راسیونالیسم - را افرادى که دارى توانایى بسیار معمولى و عادى هستند مى توانند به کار ببرند. کاربرد اصول و عقلگرایى ، روشهاى مشابهى هستند که در بخشهاى مختلف یک طیف اندیشه تعلیمى به کار گرفته مى شوند. 
امام خمینى در کتاب حکومت اسلامى گامهایى را که در جهت تأسیس حکومت اسلامى باید برداشته شود، مشخص نموده اند. امام گام نخستین را بدین گونه توصیف مى نمایند: 
« ما باید موجى از بیدارى فکرى و معنوى به وجود آوریم تا مانند یک جریان در سرتاسر جامعه ظاهر شود و به تدریج به صورت یک نهضت اسلامى متشکل، مرکب از بیدارشدگان، متعهدان و توده هاى مذهبى درآید که قیام مى کنند و یک حکومت اسلامى تأسیس مى نمایند.» 
 
نباید در جزئیات تمرکز کرد 
امام خمینى خطاب به نسل جوان که در حوزه هاى علمیه سرگرم تحصیل اند مى فرمایند: 
« فکر خود را توسعه و پالایش دهید و علاقه خود را از جزئیات و ریزه کارى هاى علوم دینى برگیرید، چرا که این نوع تمرکز بر جزئیات ناچیز، بسیارى از ما را از انجام وظایف مهمترمان باز داشته است» 
واضح است که امام خمینى از خطرات ناشى از مطرح کردن عقاید و بحثهاى سیاسى در قالب مواضع مذهبى، آگاه بوده اند. شاید غلو نکرده باشیم اگر بگوئیم که امام خمینى در آزادسازى عقاید، برنامه ها و اعمال سیاسى از قید جزئیات و ریزه کاریهاى علوم دینى توفیق یافت. البته امام یک عالم بزرگ و درواقع یک مرجع بود و در عین حال نهضت سیاسى که تحت رهبرى ایشان به ثمر رسید، عارى از تمرکز بر جزئیات فقهى و مکتب فکرى او در اسلام بود. زبان ارتباطات سیاسى که وى ایجاد نمود، این امکان را براى مسلمانان تمامى مکاتب فکرى به وجود آورد تا حرف او را درک کنند. در داخل ایران، فرهنگ مردمى انقلاب اسلامى شیعى بود و باید هم چنین مى بود. اما در خارج از ایران دیدگاه و برنامه امام براى تمامى مسلمین به روشنى قابل درک بود. بسیارى از مسلمین که دارى تحصیلات غربى بودند مى توانستند پیام امام را بفهمند و به گوش میلیونها نفر در سرتاسر جهان برسانند. لذا براى نخستین بار، یک شخصیت برجسته نیروى تعقل منطبق بر اعتقادات اساسى اسلام را، که وجه مشترک تمامى مسلمین است، در صحنه جهان مطرح ساخت. 
 
امام خمینی، محصول انقلاب اصولیون 
این بحث را مى توان به نحو دیگرى مطرح نمود. روشن است که اندیشه ها و برنامه هاى سیاسى امام خمینى عمیقاً در فلسفه تشیع ریشه داشت. در واقع امام خمینى محصول فلسفه تشیعى بود که از انقلاب اصولیون پدید آمد. اگر این فلسفه در قالب علوم الهى سابق خود به جهان عرضه شده بود، در خارج از جوامع شیعى خریداران و طالبان زیادى نمى یافت. ولى امام زمینه علوم مذهبى را از فلسفه خویش جدا ساخت و آن را به صورت برنامه ى جهت اقدام سیاسى که تنها هدف آن تأسیس حکومت اسلامى بود، ارائه نمود. پیام، روش و الگوى امام به عنوان یک برنامه عمل سیاسى مشترک براى نیل به هدف مشترک تأسیس حکومت اسلامى مورد قبول مسلمانان سراسر جهان قرار گرفته است. 
اتحاد در هدف، وحدت اسلامی را به دنبال دارد 
آنچه امروزه باعث وحدت امت مى گردد، همین برنامه عمل سیاسى مشترک، در جهت تأسیس حکومت اسلامى در کلیه نقاط جهان است. بالاترین وجه مشترک میان کلیه مسلمین در هرجا که هستند، همین اتحاد در عمل و هدف است. بسیارى از مسلمین به طور ناخودآگاه در این فعالیت هدفدار شرکت دارند و این تازگى ندارد. حتى در زمان پیامبر(ص) تمامى مسلمانان به طور مساوى در امور حکومت اسلامى شرکت نداشتند، پیامبر نیز درصدد آن نبود تا چنین بارى را بر دوش همه قرار دهد. ایشان مسلمانان را براساس توانایى بالفعل یا بالقوه آنان، براى انجام مأموریت انتخاب مى نمود. 
اگر تمامى این عوامل را ملحوظ داریم و تلاشهایى را که در کلیه نقاط جهان براى تأسیس حکومت اسلامى در حال انجام است نیز به حساب آوریم، شاهد نهضت اسلامى جهانى با قدرت و ابعادى شگفت انگیز خواهیم بود. بدین ترتیب قادر خواهیم بود تا شناسایى مثبتى از نهضت جهان اسلام به عمل آوریم. ولى روش دیگرى نیز براى شناسایى وجود دارد و آن رفتار دشمنان دیرین و تاریخى اسلام است. اگر این دشمنان توطئه علیه اسلام و مسلمین در سرتاسر جهان را آغاز کنند، آنگاه با اطمینان مى توان گفت که قدرت جهانى اسلام به حرکت درآمده است. 
میزان وحدت در میان امت یک مسئله فلسفى یا مربوط به علوم الهى نیست، امت تا این حد که در یک تلاش جهانى براى تأسیس حکومت اسلامى شرکت دارد، متحد مى باشد. این تنها ملاک عملى و عملیاتى وحدت امت است. براساس این معیار باید اعلام کنیم که در میان امت، وحدت کامل برقرار است. اما تمامى بخشهاى امت به سطح مشابهى از درک، تأثیر و یا حتى رهبرى در تلاش جهت تأسیس حکومت اسلامى نرسیده اند. 
در هر مرحله از تجربه تاریخى، درسهاى خاصى آموخته می شود. نهضت الجزایر، بدون تجربه مربوطه خویش به مرحله مبارزه مسلحانه نمى رسید. اینک که بخشهاى مختلف امت در سطوح مختلفى از درک و تجربه قرار دارند به معنى عدم اتحاد امت نیست. این واقعیت که کلیه بخشهاى امت در یک جهت در حال حرکت اند، ولو با سرعتى متفاوت، خود گواه اتحاد زیربنایى ایشان است. 
 
سیطره غرب بر جهان اسلام به پایان عمر خود رسیده 
اکنون زمان آن فرارسیده است تا در جهت ادغام مجدد جوامع اسلامى و از میان برداشتن مرزهاى مصنوعى و حکومتهاى وابسته در جهان اسلام وارد عمل شویم. پیروزى کذایى غرب بر اسلام در قرن بیستم در عمل به پایان عمر خود رسیده است. از این رو قدرت و سلطه غرب بر ملل مسلمان و سرزمینها و منابع ایشان به نحوى غیرقابل بازگشت روبه زوال است. اهداف سیاسى اسلام به خوبى مشخص و تعریف شده است و لذا تکرار آن در اینجا ضرورتى ندارد. 
ابزار ایجاد تحول تحت عنوان نهضت جهانى اسلام شناخته شده است. بزرگترین نقطه قدرت نهضت اسلامى در تنوع روشها و اشکال مختلفى است که در قالب آن، نهضت اسلامى در بسیارى از نقاط جهان متجلى مى گردد. این موضوع مورد قبول یا پسند غرب نیست، اما تاریخ به نقطه اى رسیده است که در وراى آن تغییرات اساسى در شرف وقوع است. از این به بعد اسلام نقش عمده اى در تعیین شکل جهان طى بیست، پنجاه و یا صدسال آینده خواهد داشت. غرب کماکان به هر تلاشى دست خواهد زد تا نفوذ اسلام در ساختن تاریخ را به حداقل برساند. این موضوع هم صحت دارد که امت مسلمان، یا نهضت جهانى اسلام نیز نهایت تلاش خود را خواهد نمود تا نفوذ غرب را از میان برداشته و سرزمینها، ملتها، اذهان و منابع اسلام را آزاد ساخته و آنها را از غاصبین، بازستاند. مسلمانان نیز دعوت اسلامى را برعهده خواهند گرفت تا خلأ اخلاقى، معنوى و عقیدتى را که در قلب تمدن غرب رسوخ کرده است، پر نمایند و همانگونه که امام خمینى نزدیک به 25 سال پیش در سخنان خود در نجف خاطرنشان کردند آینده در گرو پیشرفت نهضت عقیدتى و سیاسى اسلام است. 

   




نظرات کاربران