علت عدم توجه به تاکیدات روزانه رهبر معظم انقلاب در مساله وحدت را باید فقدان وجود گفتمان ناب اسلامی دانست. در کمال ناباوری شاهدیم که بازتولید تکفیر و طرد و نفی این و آن در بدنه جهان اسلام تبعاتی را که امروز شاهد آن هستیم در پی داشته و اوضاع بدتر نیز خواهد شد.
ناصر مشفق
موضع اهل بیت علیهم السلام درباره حق خلافت
رهبر انقلاب در کتابی تحت عنوان انسان 250 ساله که از سخنان ایشان جمع آوری شده تصریح می کنند که میزان اعتراضات امام علی علیه السلام به مساله بی عدالتی ها و تبعیض ها که در زمان خلیفه سوم روی به فزونی گذارد بیشتر و شدیدتر بود از اعتراضات حضرت به مساله غصب حق خلافت شان.
اساساَ سیره ائمه اطهار علیهم السلام نشان می دهد که ایشان، حفظ اصل اسلام و وحدت مسلمانان را حاکم بر مساله ولایت و حق امامت خویش می دیدند والا چه جای سکوت و همراهی و حتی کمک به خلفا و تلاش برای تقویت مسلمان؟!
آری! این هرگز به آن معنا نبود که ایشان حکومت را حق خود نمی دانستند یا حتی ذکری از آن نکرده اند چنانچه در نهج البلاغه بر این امر تصریح شده است، لیکن سیره ایشان نشان می دهد که تمرکز ایشان بر مساله اجرای قوانین اسلامی بود، حال اگر جامعه شخصی دیگر را برای آن برگزید و او نیز سعی در تحقق آن داشت، همراهی اهل بیت علیهم السلام را هم با خود می دید.
محوریت مقابله با ظلم و دغدغه حاکمیت روح دین
آری! گرچه ما بر این باوریم که اهل بیت علیهم السلام بهترین فهم از حقیقت اسلام را دارند و شایسته ترین افراد برای تحقق آن در جامعه اسلامی نیز می باشند ولی ایشان اگر فرصت رسیدن به حکومت را نمی یافتند سعی می کردند که جامعه اسلامی را به سمت روح دین که همانا اجرای عدالت اسلامی و دوری از ظلم و فساد است سوق دهند.
سرور شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام نیز محوریت قیام خود را نه مطالبه حق مغصوبه خویش که گسترش ظلم و فساد و عدم اجرای اسلام بیان می دارد: ”ألا ترون أن الحق لایعمل به و أن الباطل لایتنهی عنه“ آیا نمی بینید که به حق عمل نمی گردد و از باطل دوری نمی شود؟ و در ادامه می آورند که این شرایط است که هر مسلمان آزاده ای را به اقدام علیه ظلم وا می دارد: «لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقاً»
ایشان نفرمود که چون حق امامت مرا غصب کردید قیام می کنم، فرمود چون به حق عمل نمی کنید و علنا ظلم روا می دارید من باید قیام کنم و جلوی انحراف در اسلام را بگیرم.
اینکه امام سجاد علیه السلام برای مرزدارانی که در ذیل حکومت اموی در حال جنگ با کفار بودند آن دعاهای ماندگار را می فرمایند نشانه غلبه دغدغه عزت اسلام بر هر مساله دیگر است. راستی آیا منحرف تر از حکومت اموی در تاریخ اسلام داریم؟!
نمونه همسویی ائمه اربعه با اهل بیت علیهم السلام
لیکن در زمان بنی امیه و بنی عباس که ظلم و فساد آنان علنی شد و رواج یافت، شاهدیم که برخلاف تصور کنونی، نه تنها اهل بیت علیهم السلام که ائمه اربعه اهل سنت نیز همگی در مقابله با این طواغیت ظاهرا مسلمان همراه بودند و علوی مسلک عمل می نمودند. امام ابوحنیفه در زندان امویان می افتد و شکنجه شده و کشته می شود و امام شافعی که با زیدی های علوی در یمن علیه عباسیان می جنگید تا پای چوبه دار پیش رفت و در اذیت و آزار به سر برد.
اینها و دهها نمونه تاریخی نشان از دوگانه ای جز دوگانه شیعه – سنی دارد یعنی دوگانه مظلوم – ظالم که همواره مطمح نظر اهل بیت علیهم السلام بوده و در صدد جا انداختن آن بعنوان روح اسلام بوده اند. همان چیزی که در ادبیات حضرت امام خمینی “ره” به دوگانه استضعاف - استکبار تعبیر شد.
شکل گیری صفویه و دیگری شدن اهل سنت
با وجود برخی درگیری های مذهبی اما جو غالب در شیعه و سنی همان بود که بود لیکن از زمان شکل گیری دو گانه صفوی – عثمانی و نقش آفرینی احمق ها و نیز استعمارگران انگلیسی و فرانسوی در تشدید اختلافات مذهبی، بتدریج دوگانه شیعه – سنی به کارزار اصلی بدل گردید و تا امروز باقی ماند!
در حالی که امپراطوری عثمانی در حال فتح اروپا بود، دو جریان، یکی در داخل صفویه و دیگری در شبه جزیره عرب مورد تحریک قرار گرفتند و به درگیری با آنان روی آوردند که آنان را از توفیقات بیشتر در اروپا باز داشت!
در حالی که آن قدرت های بزرگ اسلامی مانع نفوذ استعمار در کشورهای اسلامی بودند برخی مهمترین دغدغه خویش را کالبدشکافی اختلافات تاریخی می دیدند و در اصفهان به لعن مقدسات اهل سنت همت گماردند تا جایی که برخی علمای شیعه در عربستان، به آنها نامه نوشته و از فشاری که ناشی از اقدامات آنان بر ایشان می رفت گلایه نمودند. (ر.ک به مساله وحدت اسلامی از دیرباز تا دیروز، دکتر امیراردوش)
محوریت یافتن دفاع از حق مغصوب اهل بیت و مظلومیت ایشان
از آن زمان، شیعیان که توانسته بودند در کشوری بزرگ به قدرت برسند، پس از سالها سکوت و همراهی و حاشیه نشینی، خود را در ضریب دهی به بغضی تاریخی که در گلو داشتند یعنی فریاد حق مغصوب اهل بیت علیهم السلام آزاد دیدند.
غالیان و برخی تندروها نیز میدان دار شدند و آن کردند که نباید. حال، این شیعه تاریخی، سعی داشت دشمنان امروز خود را از میان وقایع تاریخی بیابد و در لابلای کتب تاریخ به اثبات حقانیت خویش بپردازد. این بود که موج دعواهای کلامی و مناقشات لفظی بتدریج بالا گرفت و مشترکات و خطر دشمنان خارجی حیله گر به فراموشی سپرده شد.
در همین شرایط بود که ضربات کاری استعمار غربی بر پیکر مسلمین فرو نشست و ما را به اسارت دیوصفتان سپرد و از آن پس، غارت جان و مال و ناموس مسلمانان این مناطق آغاز گردید!
بازگشت به سیره اهل بیت و نه اجتهاد در مقابل نص!
بنظر می رسد همانطور که مقتدایان ما علیهم السلام اصل حفظ اسلام و تقویت مسلمانان را بر همه چیز ترجیح داده اند و خود را وقف ارتقاء آگاهی مسلمین و عزت و قدرت آنان کردند، شیعیان نیز باید امروز، اجتهاد در مقابل این نص نکرده و همچون خود آنها راه تعامل و دوستی و تعایش با بدنه مسلمانان را بپویند تا از خلال آن بتوانند قدرت مسلمانان را گسترش دهند.
تقویت اختلافاتی که ناشی از تاکید بر حق مغصوب ایشان است و بر طرد و نفی غاصبان آن بنا می شود نه سیره خود ایشان بوده و نه می تواند به تحصیل مطلوب فوق الذکر یعنی همدلی و همراهی و تقویت عزت مسلمانان بیانجامد.
این مهم گر چه به طور واضح در سیره اهل بیت علیهم السلام وجود داشته لیکن برای تحقق در شرایط کنونی که رسانه ها و افراطیون بر آتش اختلافات می دمند، نیازمند سطح مطلوبی از عقلانیت، نفی احساسات گرایی و فهم مصالح عالیه اسلام است. چیزی که باید نخبگان طرفین عهده دار ترویج آن شوند و نیازمند یک جنبش اصلاح گری در بدنه شیعیان نیز هست.
به نظر می رسد علت عدم توجه به تاکیدات روزانه رهبر معظم انقلاب در مساله وحدت را باید فقدان وجود گفتمان ناب اسلامی دانست. در کمال ناباوری شاهدیم که بازتولید تکفیر و طرد و نفی این و آن در بدنه جهان اسلام تبعاتی را که امروز شاهد آن هستیم در پی داشته و اوضاع بدتر نیز خواهد شد لیکن بسیاری از حضرات اساساَ توجهی به این امر ندارند چرا که گرچه خود را دین شناس و شیعه حقیقی بدانند لیکن از نگرش تمدنی مد نظر اهل بیت علیهم السلام فاصله دارند و هنوز در فضای فکری قبل از انقلاب زندگی می کنند!
تا این نگرش تمدنی که هدف آن احیاء عزت و قدرت اسلام است در میان شیعه و سنی به گفتمان و باور عمومی تبدیل نشود امید اصلاح شرایط کنونی نیست چرا که دشمن به خوبی مدخل ورود خویش را فهمیده و از طریق جریانات تبرائی – تکفیری و رسانه های پر سر و صدای خویش، بر روی آن نقطه پافشاری می نماید.