یکی یکی بزرگان منطقه آمدند و شروع کردند به تعریف و تمجید. یکی می گفت ما دست شما را می بوسیم که آمدید برای خدمت، یکی می گفت ما سرباز خمینی هستیم! ما کلا هنگ کرده بودیم! پیش خودمان می گفتیم این همان سیستان و بلوچستانی است که کسی مثل عبدالمالک ریگی دارد؟!
سعید حسینی
بیشتر از شیعیان تحویل مان گرفتند!
یک بار رفتیم اردوی جهادی در مناطق اهل سنت. نیکشهر، جنوب بلوچستان. راستش خیلی استرس داشتیم. چون مردم آنجا همه سنی بودند و ما همه شیعه. روز دوم افتتاحیه گذاشتیم و خیلی نگرانی داشتیم که آیا مردم شرکت می کنند یا نه؟
برعکس آنچه فکر می کردیم که اهل سنت در مراسم شرکت نکنند، آنقدر استقبال کردند که اصلا نوبت حرف زدن به خودمان نرسید! یکی یکی بزرگان منطقه آمدند و شروع کردند به تعریف و تمجید. یکی می گفت ما دست شما را می بوسیم که آمدید برای خدمت، یکی می گفت ما سرباز خمینی هستیم! ما کلا هنگ کرده بودیم! پیش خودمان می گفتیم این همان سیستان و بلوچستانی است که کسی مثل عبدالمالک ریگی دارد؟!
قبلا هم جهادی رفته بودم. باور کنید اینقدر که این سنی ها ما را تحویل گرفتند، شیعه ها تحویل نمی گرفتند. آنقدر با مهمان نوازی از ما استقبال کردند که من تصمیم گرفتم سفیر ابلاغ خوبی های این مردم به رفقا و فامیل و خانواده بشوم. واقعا چرا ما این هموطنان مان را نمی شناسیم و بی خود و بی جهت نسبت به آنها بدبین هستیم؟
باید ذهنیت های منفی را تصحیح کرد
امسال که رفته بودیم اردو جهادی به همان منطقه، از جماعة التبلیغ اهل سنت هم عده ای آمده بودند. نمی دانستیم چطور با ما برخورد خواهند کرد؟ یازده نفر بودند که یک نفرشان دوم راهنمایی بود! یعنی با این سن کم آمده بود تبلیغ. خدایی هم خوب تبلیغ می کرد.
امیرِ این گروه روز اول خیلی ما را تحویل نگرفت. بعد روز دوم، سوم بود که آمد محل اسکان ما و شروع کردن منبر وحدتی رفتن که بیایید با هم کار کنیم و ... می گفت انشاالله با هم برویم قدس و کار تبلیغی انجام بدهیم.
دلیل این که روز اول تحویل مان نگرفت ولی بعد حسابی با ما رفیق شد، این بود که اول نمی دانست ما چطور آدمهایی هستیم. فکر می کرد مثل بعضی از دیگران آمده ایم برای شیعه سازی و کارهای فرقه ای. اما وقتی دید که اینطوری نیست با ما رفیق شد.
ما باید سعی کنیم این ذهنیت های منفی که شیعه و سنی از همدیگر دارند را درست کنیم و این با حرف زدن نمی شود. باید عمل وحدتی انجام داد.
وحدت، مسئله صدم ما هم نیست!
یکبار دیگر برای شرکت در همایشی به ترکیه رفته بودیم. سر سفره نشسته بودیم و با دبیر یک تشکل سودانی صحبت می کردم. می گفت من هرجا می روم از ایران تعریف می کنم. چون فقط ایران جلوی آمریکا ایستاده و بقیه چرت و پرت می گویند! گفت فقط یک مشکل دارید؟ گفتم چی؟ گفت هنوز مسئله وحدت برای شما مسئله اول است و این خیلی بد است. یعنی هنوز نتوانستید این مسئله را حل کنید. می گفت با این همه فعالیت ضداسلام و ضدقرآن و این همه دشمن مشترک، اصلا جا برای این هست که سر مثلا جانشینی پیامبر با هم دعوا کنیم؟! دعوا بر سر یک اتفاق تاریخی چه فایده ای دارد؟ غیر از اینکه تخاصم را زیاد کند چیزی ندارد. می گفت تا این مناظره ها و دعواها را کنار نگذاریم، جهان اسلام را به جایی نخواهد رسید.
به خودش چیزی نگفتم ولی با خودم گفتم که کجای کاری؟! کاش وحدت در مملکت ما مسئله اول بود. مسئله صدم هم نیست!