در حال بارگذاری ...

هرگز اصلاح برای مسلمانان حاصل نمی شود، مگر آنکه رؤسای دین توانایی خود را نشان دهند و از علوم و معارف خویش ثمره بردارند.‹‹ و حقیقت چون نظر شود دانسته می شود که این خرابی و تباهی که حاصل شده است ابتدا در علما و بزرگان دین ما حاصل شده است و پس از آن در سایر امت سرایت کرده است.»

علی نوری مطلق 
 
مطالعه تاریخ برای کشف علل پیشرفت جوامع 
سید جمال الدین اسدآبادی معتقد است برای تبیین و تعلیل مسایل مربوط به عقب ماندگی و انحطاط جوامع یا ترقی آنها، همچنین کشف علمی قانونمندی های حاکم بر تغییرات و تحولات اجتماعی، قبل از هر چیز باید به مطالعه در تاریخ آن جوامع پرداخت. نخستین کار، گشودن کتاب تاریخ و حیات بشری است تا طی آن از اوضاع و احوال ملتهای گذشته آنان آگاه و از تحولات ادواری آن مطلع شویم. بدین وسیله می توانیم، به علل ترقی و پیشرفت ملل شرقی پی برده و با مطالعه تاریخ دریابیم که ملت ها چگونه به فضای عظمت و بزرگی قدم گذاشتند؟ سپس براساس چه عواملی از آن مقام شامخ پایین آمده، نابود شده اند، به طوریکه جز نام آنها در تاریخ اثری از آنان باقی نمانده است. بهتر خواهد بود برای یافتن پاسخ این پرسشها و درک نظرات اسدآبادی به گفته هایش استناد کنیم. 
« طبیب نفوس و ارواح که به راهنمایی جامعه بر می خیزد سزاوار است که آشنا به تاریخ ملت بوده تا بتواند فرزندان خود را راهنمایی کند. با تاریخ دیگر ملل آشنا باشد تا بداند که رمز تقدم و انحطاط ملل در تمام ادوار تاریخی در چه عواملی نهفته است. سیر اخلاق را به روش دانایی بکشاند تا بداند اسباب بیماری جامعه چیست. آشنا به درجات بیماری و دردهای جامعه گردد و بداند که دوای امراض اجتماعی کدام است. باید به بحث شناخت اجتماعی آشنا باشد تا مانند یک پزشک مهربان، دوست بیمار گردد و به پستی و زشتی آن بیماری ننگرد. پیشوایان اجتماعی و تربیتی باید پندگویان جامعه باشند و مردم را به راه راست و فضیلت رهبری کنند.›› تا بدین طریق‹‹آنانی را که همت بلند دارند به مقاصد عالیه نایل گردانند و وطن فروشی نکرده و برای مسایل مادی و دنیوی و رسیدن به جاه و مقام نزدیک امیران و بزرگان نشوند. چه هر گاه جامعه چنین رهبران حقیقی را دارا باشد آن جامعه به سعادت و صلاح خواهد رسید.» 
«دین مایه تمام نیک بختیهای انسان است پس اگر بر رکن های محکم و پایه های استوار گذاشته شده باشد، البته آن دین به یقین سبب سعادت همه مردم و رفاه کلیه ابنای بشر خواهد گردید. به طریق اولی، موجب پیشرفتهای مادی و معنوی شده، شهر نشینی و تمدن را در میان پیروان خود بسط خواهد داد و همه دینداران را به تمامی کمالات جسمی و روحی نایل خواهد گردانید.» 
 
نیاز مسلمانان به تنبه و بیداری 
مسلمانان به واسطه آن عقایدی که از نیاکان خود فراگرفته اند و بوسیله چیزهایی که در ذهن آنان از احکام اسلامی رسوخ کرده، فقط به کمی تنبه و بیداری نیاز دارند تا نهضت مهمی را شروع کنند و آنچه را که از دست داده اند دوباره به دست بیاورند و آن را نگهدارند تا در نزد خداوند به مقام پسندیده و شایسته برسند. 
تنها راه علاج بیماری ملتهای اسلامی آن است که مانند گذشته نخست به قواعد اصلی دین خویش برگردند و احکام آن را دقیقا اجرا کنند و با موعظه هایی که برای پاک ساختن دلها و مهذب نمودن اخلاق، در روشن کردن آتش غیرت و متحدالقول ساختن و بیدار کردن ارواح آنان برای بدست آوردن شرف و افتخار گذشته خویش مؤثر است، مردم را به سوی حقایق آن دین هدایت و ارشاد نمایند. 
« علت حقیقی و سبب اصلی سعادت تامه هر امتی از اهم عقل و بصیرت و نزاهت و اعتدال اخلاق آن امت است وآنچه که باعث شقاوت و موجب پریشان حالی است زوال علتهای پیشین است …» 
هرگز اصلاح برای مسلمانان حاصل نمی شود، مگر آنکه رؤسای دین توانایی خود را نشان دهند و از علوم و معارف خویش ثمره بردارند.‹‹ و حقیقت چون نظر شود دانسته می شود که این خرابی و تباهی که حاصل شده است ابتدا در علما و بزرگان دین ما حاصل شده است و پس از آن در سایر امت سرایت کرده است.» 
مسلمانان درصدر اسلام بواسطه اعتقاد به اسلام اصیل که احکام دقیق، اصول نیرومند، قواعد محکم و دستوراتش همه رموز زندگی فردی و اجتماعی را شامل بود، با هم وحدت کلام داشتند و بلاد اسلامی و مسلمین در راه نیرومندی و عظمت گام نهادند. اما راه یافتن خلل در ارکان هستی امت اسلامی و نزول از آن مقام شامخ فقط ناشی از ترک آن اصول محکم و کنارگذاردن قواعد پا بر جای آن بود که با ترک آن اصول بدعتهای ناروا میان آنان بوجود آمد. گرچه آن بدعتها در بدو امر زیاد قابل توجه نبود ولی معتقدین، آن بدعتها را جانشین اصول ثابت کردند و از راه راستین که دین به آنان نشان داده بود، روگردان شدند. این عده همه آن چیزهایی که دین به خاطر آنها آمده بود و حکمت الهی برای تامین سعادت در دین گنجانده بود، به دور انداختند و جز نام چیزی از آنها باقی نگذاردند و در نهایت فقط عبارت وجملاتی که به لفظ خوانده می شد باقی ماند.این بدعتها وسنتهای ابداعی، میان امت و حقیقت حایل و مانع شد. تعلیم احکام اسلام در آن زمان ناقص و ارشاد مردم به سوی اصول ثابت دین که پیامبر و اصحاب او به آنها معتقد بودند، نارسا و غیر مفیدبود. آموزش احکام متقن اسلام با روش اولیه خود اجرا نمی شد و فقط در چند مورد ویژه و میان تعدادکمی روش اصلی اعمال می گردید. 
اجتماع همین عوامل مفسده انگیز، سبب انحطاط و رکود مسلمانان گردید و عامل از بین رفتن آنان شد. وقتی در امتی این اوصاف رذیله رسوخ کند بنای جامعه آن امت می شکند، اعضایش از هم جدا می شود و نفاق و فساد میان آنان پدید می آید. پس از این تزلزل و سستی، طبیعت آن جامعه اقتضا می کند که نیروی بیگانه بر آن جامعه تسلط یافته با جبر و قهر، آن جامعه را بگیرد و افراد آن را با اجبار و اکراه وادار به زندگی انسانی کند. از آنجا که زندگی انسان نیاز به وجود جامعه دارد و بقای جامعه هم با آن اوصاف ممکن نیست، پس قوه دیگری باید آن جامعه را تا حدودی که لازمه زندگی است اداره کند. 
در این صورت ریسمان محکم همیاری پاره شده و رابطه های همکاری و معاضدت از هم گسیخته می شود. اراده های افراد آن جامعه سست گشته و از آنچه که حافظ هستی و شخصیت آن ملت است، روگردان می شود. هر فرد در محیط شخصی خویش فقط به فکر تقویت جسمی و مالی خود می باشد. دیدگان آنها کوچکترین شراره ازحقوق کلی و جزیی دیگران را نمی بینند. تنها به فکر خود می باشند غافل از اینکه آنها به نیازهای زندگی خود نمی رسند مگر به کمک افراد دیگری که در سلسله زنجیر ملیت و دین با هم زندگی می کنند. 
گرچه اغلب مسلمین از لحاظ عقاید دینی پا برجا هستند ولی آنان در رفتار و کردار خویش به راه روشن شریعت نمی روند و همین امر سبب شده در نیروی اجتماعی آنان ضعف و ناتوانی پدید آید. به عبارت دیگر میزان ضعف آنان بستگی به مقدار انحراف آنها از جاده اعتدال در فضایل اخلاقی واعمال دینی آنان دارد چراکه خداوند می فرماید: آنچه که از مصایب به شما رو می آورد، نتیجه اعمال و رفتار شماست. 
‹‹ بلاشک تعاضد مفقود و روح الحیات و قوه محر که وجدانیه معدوم و جهت حرکت هر فردی از افراد آن قوم مخالف جهت حرکت دیگری خواهد شد چون که زوال علت لامحاله مستلزم زوال معلوم است و به سبب تنافی اراده تخالف سجایا و تغایر اهویه نفوس و تباعد طبایع و تضارب آرا و تدافع افکار و تضاد صفات و تباغض قلوب و تباین اخلاقی طبقات و آحاد، آن قوم را درآن هنگام حاصل می شود. اجتماع و ائتلافی که قوام بشر و مایه زیست و موجب بقای نوع اوست از برای ایشان ممتنع خواهد بود مگر به سبب قاسر خارجی و قاهر اجنبی و حیات وبودن کم خردان فاسدالاخلاق و تباهکاران دشمن، حفظ جان خودها ممکن نباشد مگر در تحت اراده دیگری.›› 
بدون شک دشمنی های پنهان و روح زندگی و نیروی تحرک وجدانی چنین جامعه ای از بین رفته و جهت حرکت هر فردی از افراد آن قوم مخالف جهت حرکت دیگری خواهد شد. زیرا نابودی علت اصلی در گروی نابودی علت فرعی است. و به سبب تضاد اراده، خصلت های اخلاقی متضاد، مغایرت داشتن هواهای نفسانی و دور بودن سرشتها از هم اتحاد و اجتماع که سبب ماندگار بودن نوع بشر و بقای آنهاست غیر ممکن می شود مگر با وجود ستم بیگانگان و سلطه خارجیان و زندگی و تلاش افراد کم تحمل که دچار فساد اخلاق هستند و دشمنان جان محسوب می شوند. 
بدیهی است که افراد چنین جامعه ای هدفشان با هم مختلف و رفتارشان یا یکدیگر متفاوت است. مانند بدنی که فلج باشد و نتواند حرکات اعضا و جوارح خود را کنترل کند. 
« بقای امم و رشد و تکامل آنها را در گرو فضایل اخلاقی قرار داده، هلاک و نابودی آنها را هم در بیرون رفتن از آن فضایل مقدر کرد، اینها سنتهای ثابت خداوند هستند که با عوض شدن اقوام و گذشت زمان عوض نمی شوند…›› 1 سید خطاب به جوانان هندی نیز چنین می گوید: ‹‹ می توانم مسرت خود را ظاهر کنم که این قدر جوانان هندی نژاد اینجا نشسته اند و همه بحلیه فضل و کمال آراسته و در تحصیل علم، جد و جهد می نمایند و البته که از دیدن این نونهالهای هند بسیار خوش بشوم. به جهت اینکه اینها نهالهای آن هندی هستند که مهد انسانیت و گهواره آدمیت است. این جوانان از همان زمین هستند که اول دایره معدل النهار در آنجا معین شده است و ایشان از همان ملت هستند که ‹‹ منطقه البروج›› را نخست ایشان فهمیدند و غایت ‹‹ بعد منطقه البروج›› را از معدل النهار تعیین کردند و معلوم است که تعیین این دو دایره نمی شود تا آنکه در هندسه کمال حاصل بشود و در افکار فلسفه بدرجه اعلی رسیده بودند … خاک هند همان خاک است و هوا همان هوا و این جوانانی که اینجا حاضر هستند ثمره همان آب و خاک و هوا هستند، پس من بسیار خشنود هستم که ایشان بعد از خواب دراز، متنبه شده ارث خود استرجاع می نمایند و میوه های درخت خود را می چینند. ›› 2 
 
پانوشت: 
1 - سیداحمد موثقی، علل و عوامل انحطاط مسلمین در اندیشه های سید جمال الدین اسد آبادی، دفتر فرهنگ اسلامی. 
2 - محمد محیط طباطبایی، نقش سید جمال الدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم. 
 




نظرات کاربران