در حال بارگذاری ...

عده ای سیر تحول وهابیت از ظهور تا اقتدار را به سه دوره کاملاً مجزا تقسیم می کنند: 1- تأسیس دولت کوچکی در درعیه تا چیرگی مصریان در حدود 1820م. – 1240 ق. 2- بازگشت به قدرت و استیلای ابن رشید بر نجد در حدود 1820 م. تا 1902 م. 3- چیرگی ابن سعود بر ریاض یا آغاز دوران نوین فرمانروایی آل سعود از 1902 م. تا کنون. برخی کتاب ها سیر تحول وهابیت را به دو مقطع تقسیم می کنند که مقطع اول تا پیش از مرگ ابن سعود پایان می یابد و مرحله دوم از آغاز حکومت ابن سعود مقارن با اوایل قرن بیستم شروع شده و تا حال ادامه دارد.

 
مرحله سوم: خاندان سعود 
18- عبدالعزیز بن عبدالرحمن بن فیصل(1372-1319 قمری) 
عبدالعزیز یکی از بزرگ ترین امرای سعودی و وهابی است که تاریخ عربستان را در دوران زمامداری خود به کلی عوض کرد. او پایه گذار کشور عربستان و همچنین نخستین پادشاه رسمی آن کشور است. 
همان طور که گفتیم بعد از شکست عبدالرحمن از آل رشید، وی همراه خانواده و پسرش، عبدالعزیز، به کویت رفت و شیخ مبارک او را پناه داد. 
بعد از مدتی عثمانی ها و آل رشید با هم متحد شدند تا کویت را اشغال کنند و این بدان سبب بود که سلطان عبدالحمید دوم، سلطان عثمانی، احساس کرد شیخ کویت به انگلیس تمایل پیدا کرده است. الرشید، امیر شمّر، هم با اتحاد خود با عثمانی ها در خیال به دست آوردن بندر کویت بود تا از طریق آن حکومت آل رشید استوارتر گردد. از سوی دیگر کویت نیز قدرت مقابله با این نیروهای عظیم را نداشت. امیر کویت عشایر عَجمان و ضُفَیر و مُنتَفِق را با خود متحد کرد و بعد از آن عبدالرحمن آل سعود و پسرش، عبدالعزیز و امیر کویت، شیخ مبارک بن الصباح، با یکدیگر متحد شدند و تصمیم بر فروپاشی خاندان ابن رشید گرفتند. 
این ائتلاف در واقع با حمایت و راهنمایی انگلیس بوده است. انگلیس که خواستار تضعیف حکومت عثمانی بود و حکومت قدرتمند عثمانی را سد راه خود برای استعمار خاورمیانه می دید از این فرصت و اختلاف نهایت استفاده را برد. 
قدرت یابی دوباره آل سعود با حمایت انگلیس 
در سال 1318 جنگی بین دو گروه در گرفت که در ابتدا امیر کویت سخت شکست خورد و ابن رشید تا دروازه های کویت رسید اما چون انگلیس امیر کویت را پنهانی یاری می کرد، از راه دریا بر ابن رشید مستولی شد. ابن رشید که خود را بی پناه می دید، از دولت عثمانی کمک خواست اما از طرفی دیگر دولت انگلیس با دولت عثمانی وارد مذاکره شد و با فشاری که بر دولت عثمانی وارد آورد مانع پشتیبانی عثمانی از آل رشید شد، لذا ابن رشید نیز مجبور به عقب نشینی شد و در نتیجه انگلیس جای پای استواری در خلیج فارس به دست آورد و شیخ کویت هم از تهاجمات در امان بود. عبدالرحمن و پسرش، عبدالعزیز نیز در کویت باقی ماندند و عبدالعزیز در جلسات درسی، علوم دینی را می آموخت. 
عبدالعزیز 21 ساله، که دائم در فکر براندازی آل رشید و برقراری مجدد حکومت آل سعود بود، سرانجام درسال 1319 به پشتوانه انگلیسی ها شهر ریاض را تصرف کرد و در سال 1320 بار دیگر بر نجد غلبه یافت و ظرف دو سال قلمرو سعودی ها را به مرزهای سابق برگرداند و خود را امام وهابی و امیر نجد لقب داد. عبدالعزیز، معروف به ابن سعود، همچنان مشغول به پیشروی بود و در سال 1334 ابن مُتعب، امیر آل رشید، به قتل رسید و ابن سعود با مرگ یکی از بزرگترین دشمنانش، تا اندازه ای آرامش پیدا کرد. از سویی دیگر وجود قبایل پراکنده در اطراف و اکناف کشور سبب می شد که ابن سعود از اهداف خود که پیشروی و حاکمیت وهابیت و یکپارچگی عربستان بود باز ماند. به همین جهت تصمیم گرفت که نیروهای این قبایل را با ترفندهایی فریب دهد و آنان را اخوان التوحید یا برادران یکتا پرست – که در حقیقت سازمان دینی-نظامی وهابیون بود – بنامد و این چنین قبایل را با هم پیوند دهد، از شورش و آشوب بین قبایل تا حدی آسوده شود و به هدف اصلی خود برسد. ما در بحثی جداگانه به بررسی این گروه و به طور کلی آشنایی همه جانبه با اخوان التوحید یا همان جمعیت اخوان خواهیم پرداخت. 
دخالت انگلیس در مواضع اعراب

 زمانی که ابن سعود با کمک اخوان التوحید به توسعه کشورش فکر می کرد جنگ جهانی اول آغاز شد. با آغاز جنگ جهانی اول، انگلیس که آرزوهایی دیر سر داشت دو خاندان ابن سعود و شریف حسین را علیه عثمانی ها ترغیب و تحریک کرد و برای هر یک از این دو خاندان، نماینده ای فرستاد. توماس ادوارد لارنس را به اردوگاه شریف حسین و ویلیام شکسپیر را به اردوگاه سعودی ها فرستاد. بعد از کشته شدن شکسپیر، هاری سنت جان بریجر فیلبی که خود را مسلمان و به نام عبدالله معرفی می کرد به اردوگاه سعودی ها رفت. از سویی لارنس به شریف حسین قول حکومت عربستان بزرگ را داد با این شرط که بایستی با شکست عثمانی ها همراه باشد. همچنین انگلیس نیز پیمان های نهانی با ابن سعود بست و حکومت او را بر نجد و احساء و قصیم و جُبَیل به رسمیت شناخت. انگلیس هراسی از ابن سعود در دل نداشت اما به این وسیله توانست هم از نفوذ ترک های جوان و آلمان در سواحل خلیج فارس جلوگیری کند و هم امتیازی در نزد ابن سعود به دست آورد. اما با همه اینها انگلیس نتوانست آرام بگیرد و سرانجام قراردادی بین کاکس و ابن سعود در سال 1333 منعقد شد که بر طبق آن، ابن سعود بر سرزمین های حمایت شده انگلیس در شبه جزیره عربستان نتازد، امتیازی در نجد بر دشمنان انگلیس ندهد، جانشین خود را از میان دشمنان آن انتخاب نکند و سیاست خارجی خود را با انگلیس هماهنگ کند و در مقابل، انگلیس نیز هر سال شصت هزار لیره به ابن سعود بپردازد. شاید علت انعقاد این پیمان با چنین مفادی، بی خبری آل سعود و مشاورین آنان از اطراف و اکناف جهان باشد، زیرا آنان تمام افکارشان را فقط موضوع عربستان تشکیل می داد و به همین جهت از مسائلی که بر سر آنان می آمد بی اطلاع بودند. البته این قرار داد با معاهده جده در سال 1345 جبران شد. زیرا به موجب قرار داد اخیر انگلیس، ابن سعود را در همه جهات آزاد گذاشت و او می توانست با دیگران رابطه داشته باشد. بدین ترتیب ابن سعود بر حائل دست یافت و بزرگ ترین دشمن نجدی خود یعنی آل رشید را به کلی از میان برد. این جنگ یک ماه به طول انجامید و منجر به پیوستن حائل به نجد شد. 
شریف حسین و خلافت عربی 
ابن سعود بعد از نابودی آل رشید و هم پیمان کردن قبایل اطراف در پوشش جمعیت اخوان التوحید، برای پیشروی در حجاز یکی دیگر از دشمنان سرسخت خود یعنی خاندان شریف را در جلوی راه خود به حرمین شریفین دید. شریف بر والیان مکه اطلاق می شد. شریف حسین، آخرین شریف مکه، در سال 1270 در اسلامبول متولد شد. زمانی که پدرش، شریف علی، والی مکه شد شریف حسین به مکه رفت. شریف حسین در سال 1326 (1908 میلادی) والی مکه شد. 
شریف حسین بدلیل وعده های مساعدتی که انگلیسی ها به او دادند با عثمانی ها به مقابله پرداخت و در برابر نفوذ عثمانی ها نیروهایش را تقویت کرد. ابتدا در مدینه و سپس در مکه میان قوای شریف حسین و سپاهیان عثمانی زد و خورد پیش آمد. شروع جنگ در سال 1334 (1916 میلادی) بود که فخری پاشا، فرمانده پادگان عثمانی ها در مدینه، نیروی شریف را شکست داد اما شریف عقب نشینی نکرد و از انگلیس کمک خواست اما انگلیس که هدفشان فقط تضعیف نیروهای عثمانی بود، به تعهدشان برای تقویت شریف حسین عمل نکردند و فقط بعد از چهار ماه تعداد کمی سرباز مصری و انگلیسی به کمک او فرستاد. دلسردی شریف از انگلیسی ها از این زمان آغاز شد. شریف حسین همزمان با خاتمه یافتن جنگ جهانی نیروهای فخری پاشا را در مدینه محاصره کرده بود. در اواخر جنگ، عثمانی ها به دلیل وضعیت نابسامانشان نمی توانستند به فخری پاشا کمک کنند. به همین جهت نیروی ترک از حجاز فراخوانده شد. و در نتیجه شریف حسین بدون وجود مزاحمی توانست فرمانروای حجاز شود و در محرم سال 1335، مردم مکه با شریف حسین به عنوان پادشاه عرب بیعت کردند. 
شریف حسین از چند جهت نگران حکومت خود بود. ابتدا از جانب انگلیس و فرانسه نگران بود که حکومت او را به رسمیت نشناخته بودند و از سویی دیگر از طرف ابن سعود بیم داشت که با نیروی تمام، حجاز را در تصرف خود در آورد. در سال 1336 بین شریف حسین و ابن سعود بر سر واحه خورمه درگیری به وجود آمد. در سال 1337 ابن سعود ارتش حجاز را در واحه تریه در هم شکست و نابود کرد و راه پیش روی خود را به سوی حجاز هموار کرد، اما انگلیس به ابن سعود هشدار داد که نیروهایش را عقب راند. شریف حسین در حدود هشت سال زمامداری کرد. مطلب لازم به ذکر این است که حمایت انگلیس از شریف حسین بدلیل این بود که نمیخواست تمرکز اعراب از جنگ با عثمانی منحرف شود. در این مدت انگلیسی ها در ازای بسیج اعراب برای جنگ با عثمانی، امیر عبدالله یکی از پسرهای شریف حسین را به اردن بردند و حکمران شرق اردن کردند و پسر دیگرش فیصل را به حکومت سوریه منصوب نمودند. در آن موقع سوریه در جنگ با فلسطین بود از عثمانی منتزع و به دست متفقین افتاده بود. 
شکست عثمانی و قدرت گیری ابن سعود با حمایت انگلیس 
شریف حسین در سال 1342 بعد شکست حکومت عثمانی خود را خلیفه مسلمین اعلام کرد. اما شریف حسین هنوز به حکومت خود امیدوار نبود چرا که مشکلات فراوانی به دنبال داشت. انگلیس از سویی دست ابن سعود را باز گذاشته بود و از سویی دیگر شریف حسین به مدت سه سال به نجدیان اجازه حج نداده بود و به همین جهت ابن سعود و شریف حسین در سال 1342 با هم درگیر شدند. ابن سعود هم پیامی به مسلمانان دنیا فرستاد که آنها را از به رسمیت شناختن خلافت شریف حسین باز دارد. جنگ در سال 1343 آغاز گشت. وهابیون طائف را اشغال کردند و چند روز بعد به دروازه های مکه رسیدند. 
شریف حسین از سفیر انگلیس در جده کمک خواست اما انگلیس که بهره خود را از شریف حسین برده بود، اعلام کرد که این جنگی مذهبی است و انگلیس به خود اجازه مداخله در آن را نمی دهد. انگلیس در طی جنگ جهانی اول در پی فروپاشیدن قدرت و وحدت عثمانی ها و نیز در پی تضعیف شریف حسین و فرزندانش که به آنها وعده داده بودند، از عبدالعزیز بن سعود، رئیس وهابیون، بهره برد و بدین وسیله توانست هم نفوذ خلیفه عثمانی را توسط شریف حسین در منطقه حجاز نابود کند و هم از ابن سعود برای در هم شکستن قدرت و محبوبیت و خطر بالقوه شریف حسین و وحدت و خلافت عربی کمک گیرد. انگلیس به شریف حسین و چهار پسرش قول حکومت داده بود و از سوی دیگر بسیاری از عرب های منطقه خاورمیانه نیز چشم امید به شریف حسین دوخته بودند. از این رو سیل اسلحه انگلیس و کمک های مستقیم و غیر مستقیم آن به سوی نجد و ابن سعود سرازیر شد. در نتیجه در سال 1353 طرفداران شریف از عبدالعزیز کاملاً شکست خوردند و بدین ترتیب وهابیت پیروز شد. این در حالی بود که می بایست مسئله باز بودن درهای عربستان به روی مسلمین از نظر دور نمی ماند و از این رو لازم بود که تکنولوژی و امکانات جدید به سوی این کشور سرازیر شود و این با افکار و عقاید وهابیت منافات داشت، زیرا وهابیت مجبور بود که اصول تعالیم خشک بدوی را رها کند. از سوی دیگر حزب ملی حجاز یا حزب وطنی که هدف اصلی آن رهایی حجاز از وضع آشفته ای بود که در چند سال اخیر به وجود آمده بود، بر شریف حسین فشار می آورد که به نفع پسرش، علی، کنار رود، اما علی هم نتوانست حکومت را اداره کند و در مقابل قدرت ابن سعود و کمک های انگلیس بایستد، تا اینکه در ربیع الاول 1343 مجبور شد مکه را به ابن سعود واگذارد. ابن سعود، سپس مدینه را تصرف کرد. تصرف مکه و مدینه به دست ابن سعود در سال 1344 اتفاق افتاد و شریف حسین با کشتی به طرف بندر عقبه و سپس قبرس رفت. شریف تا سال 1350 در قبرس ماند و به علت شدت بیماری به عمان، پایتخت اردن و مرکز ریاست پسرش، امیر عبدالله، رفت و در همان سال وفات یافت. 
دولت ابن سعود و اقدامات آن 
همان گونه که قبلاً نیز اشاره شد وهابیون هر کجا را به تصرف خود در می آوردند، به خاطر عقاید خاص خود، تمام آن مکان ها را خراب و ویران می کردند. مکه و مدینه نیز از این امر مستثنی نبود تا آنجا که بعد از اشغال مدینه، تمامی گنبدها، ضریح ها و قبوری را که در آنجا بود تخریب کردند و حتی در زمان عبدالعزیز تمامی قبرستان بقیع با خاک یکسان شد و اثری از آثار چهار ائمه مدفون در آنجا باقی نماند و خلاصه اینکه در تمامی شهر مدینه و مکه قبری باقی نگذاشتند. 
ابن سعود بعد از تصرف مکه و مدینه به فکر کشورگشایی افتاد. در سال 1345 به عسیر رفت و امیر حسن را برداشت و عسیر را جزء متصرفاتش قرار داد. انگلیس که از سویی از یاری شریف حسین شانه خالی کرده بود و از سوی دیگر می خواست بر مناطق مدیترانه و خلیج فارس استیلا یابد، ابن سعود را بر سر راه خود می دید. 
به ناچار با خاندان هاشمی پیمانی بست که در برابر بخشی از نجد با موافقت ابن سعود به قلمرو اردن افزوده شود. اما ابن سعود مخالف این عقیده بود و به همین سبب انگلیس در سال 1345 قراردادی را که قبلاً با ابن سعود منعقد کرده بود ملغی کرد و به ابن سعود استقلال کامل و مطلق داد تا بدین وسیله او بتواند امیر علی، پسر شریف حسین، را از حجاز براند و در مقابل، از دشتی که نجد و سوریه را به هم متصل می کرد صرف نظر کند و آن را به اردن شرقی بدهد. در رجب سال 1345 پادشاهی رسمی ابن سعود بر حجاز و نجد و مناطق پیوسته به آن اعلام شد. ابن سعود هم به علت زیرکی و ذکاوتی که داشت صلاح را در این دید که با کشورهای اسلامی دیگر از قبیل ترکیه، ایران، افغانستان، یمن و رؤسای سرزمین های دیگر مثل مصر، عراق و شرق اردن و نیز حاج امین الحسینی مفتی بزرگ فلسطین، تونس، دمشق، بیروت و بسیاری دیگر از علمای اسلامی، برای برقراری یک انجمن یا کنگره اسلامی توافق و آنها نمایندگان خود را اعزام کنند. 
بیشتر کشورها این دعوت را رد کردند که عمده علت رد این دعوت، خرابی قبور صحابی پیامبر (ص) توسط وهابیون بود. با وجود تمامی این مسائل تعدادی از نمایندگان حاضر شده بودند و جلسه ای تشکیل شد و قطعنامه ای صادر شد که عبدالعزیز بن عبدالرحمن معروف به ابن سعود را حافظ عتبات مقدسه اسلامی در مکه و مدینه خواندند. 
اصلاحات داخلی و تشکیل کشور عربستان سعودی 
ابن سعود پس از به دست آوردن این سربلندی در سال 1346 دست به اصلاحات داخلی زد؛ اقدامی که در این کشور به خاطر خلق و خوی بدوی مردم و دور بودنشان از تجدّد و تمدّن، مشکل بود. ابن سعود در ابتدا سازمانی را تأسیس کرد که بر طبق آن تمامی قوانین بدوی سنتی لغو شود و در عوض قضاوت شرعی رواج یابد و به جای شیوخی که بر طبق سنن خود، داوری می کردند، قاضیانی از سوی او مأمور دادرسی شوند. 
در سراسر کشور دادگاه های عادی بدوی و در دو شهر مکه و مدینه دادگاه های شرعی عالی گشوده شد. اصلاح سازمان دادگستری بر اقتدار دولت مرکزی افزود. در سال 1352قمری برابر با 1932 میلادی فرمان یکپارچه کردن سرزمین های تحت سلطنت شاه صادر و کشور از آن پس به نام کشور پادشاهی عربستان سعودی خوانده شد. با پایه گذاری وزارتخانه ها و تصویب مجلس، در سال 1345 منطقه حجاز به چهارده امیر نشین تقسیم شد که معمولاً امیر هر بخش یک شخص نجدی بود. 
از سوی دیگر ابن سعود پنجاه تن از بزرگان وهابی را به سوی قبایل فرستاد تا مردم را به دستورات وهابیت آشنا سازند و قبایل بدوی را به سوی آبادی های بفرستند. قبیله حرب مانند برخی از قبایل دیگر در مقابل ابن سعود به مقاومت برخاست که با شدت تمام از بین رفت. 
از طرف دیگر، فیصل الدویش، رئیس قبیله مُطَیر و یکی از بزرگترین دشمنان ابن سعود، با محمد، برادر ابن سعود و خالد، برادرزاده اش متحد شدند. فیصل الدویش برای اینکه عراق را بر علیه ابن سعود بشوراند، مرزهای عراق را مورد هجوم خود قرار داد. ابن سعود هم برای جلوگیری از این مخالفت ها، قبیله مُطَیر را محاصره و کمک های سالانه خود را به آن قبیله قطع نمود. از سویی انگلیس هم برای جلوگیری قدرت گیری بیشتر ابن سعود، در سال 1346 در حمایت از عراق با هواپیما بر نجد حمله کرد، لذا قبایل طرفدار ابن سعود به شدت مورد حمله واقع شدند. ابن سعود هم در سال 1347 انجمنی از نمایندگان شهرها و آبادی ها و قبیله ها تأسیس کرد و مسئولیت ایجاد پاسگاه های نظامی عراق را در منطقة بی طرف به گردن دویش انداخت و بعد از آن اعلام کناره گیری از حکومت نمود. اعضای آن انجمن نپذیرفتند و او را وادار به حل اختلافات او با دویش نمودند، اما دویش قبول نکرد و به شمال نجد هجوم برد و قبایل شمر و عنیزه و شفیر را که از هواداران ابن سعود بودند، قتل و غارت نمود. ابن سعود نیز با سپاهی به مقابله دویش رفت و رهبران قبایل مُطَیر و عجمان و عتیبه را اعدام کرد و فیصل الدویش را که زخمی شده بود رها نمود. 
در سال 1348 دویش که پس از مدتی رهبری قبیله عتیبه و مُطَیر را بار دیگر در دست گرفته بود، به قبیله عجمان پیوست و از سویی دیگر دولت کویت و عراق نیز به او کمک می رساندند. انگلیس که ابن سعود را تنها یافته بود بار دیگر به کمک او برخاست و جنگ افزارهای خود را به او فروخت و بعد از مدتی، جنگ با پیروزی ابن سعود خاتمه یافت و رهبران مخالف اعدام شدند. 
حکومت ابن سعود و مسائل خارجی 
ابن سعود بعد از پشت سر گذاشتن مسائل و مشکلات داخلی، مجبور به برقراری رابطه با کشورهای مختلف بود. بعد از اعلام پادشاهی ابن سعود بر نجد و حجاز، کشور اتحاد جماهیر شوروی اولین کشوری بود که آن را به رسمیت شناخت. سپس انگلیس و فرانسه و هلند و ترکیه و به تدریج دولت های دیگر آن را به رسمیت شناختند. عربستان در سال 1348 با آلمان پیمان دوستی و در سال 1349 با کویت پیمان بازرگانی و رفع اختلاف های مرزی بست. شاهزاده فیصل در سال 1351 از شوروی دیدار کرد و ابن سعود در سال 1352 با اردن هاشمی و ایتالیا پیمان دوستی منعقد ساخت. در سال 1335 با امام یحیی بدر، امام یمن، پیمان دوستی بست و در سال 1355 با خاندان هاشمی در عراق رابطه بر قرار کرد. در سال 1355 همچنین با مصریان پیمان دوستی و سیاسی منعقد کرد. 
ابن سعود و قرار داد نفتی امریکا 
در سالهای 1350 تا 1353 برابر با 1929 تا 1933 میلادی، وضع اقتصادی جهان و بالطبع عربستان دچار رکورد شده بود. کاهش حجاج، خشکسالی و نیز رد درخواست وام از کشورهای دیگر همه موجب نگرانی کشور عربستان شد. در این زمان بود که از طرف حکام سعودی در منطقه شرقی احساء (ظهران) امتیاز حفر چاه نفت به شرکت آمریکایی که بعدها به نام آرامکو معروف شد، داده شد. درآمد نفتی، تحوّل مهم و مطلوبی برای عربستان و وهابیت به شمار می آمد. نفت گویی جغرافیای سیاسی جهان را تغییر داد و مراکز حساس و پر اهمیت تغییر مکان داده بود. در سال 1367 ناوگان آمریکا وارد خلیج فارس شد و نیروهای نظامی آمریکا برای اولین بار از عربستان دیدار کردند. 
پایان حکومت عبدالعزیز 
عبدالعزیز که در سال های آخر عمرش زمین گیر شده بود و به تصلب شرائین و بیماری قلب و مغز دچار بود، در تابستان سال 1372 قمری به طائف رفت، بتدریج حال او بدتر می شد تا اینکه در روز دوم ربیع الاول سال 1372 بعد از 73 سال زندگی و 51 سال حکومت مرگش فرا رسید. او را به ریاض بردند و در آنجا به خاک سپردند. 
 
19- سعود بن عبدالعزیز (1384 – 1372 قمری) 
سعود بن عبدالعزیز معروف به ملک سعود یکی از پسران عبدالعزیز و ولیعهد او بود. فیصل برادر سعود نیز عنوان معاون نخست وزیر و وزیر امور خارجه او را داشت. در سال 1377 قمری کارهای اجرایی به فیصل که نخست وزیر بود رسید و نیروی سیاسی در دست سعود ماند و به نخست وزیر، اختیار تام برای ساماندهی کارهای کشور داده شد. ملک سعود که نمی توانست رقیبی چون برادرش فیصل را در کنارش ببیند، در رجب سال 1380 او را بر کنار کرد و کابینه ای با شش وزیر از بیرون آل سعود تشکیل داد و برنامه هایی برای اصلاحات داخلی و تدوین قانون اساسی جدید اعلام کرد. قانون اساسی تازه ای که شاهزادگان آزاده نوشته بودند نشان می داد که عربستان سعودی از پادشاهی مطلق به پادشاهی مشروطه تبدیل شده است. ملک سعود اداره ای برای کار و امور اجتماعی تأسیس کرد. کمیته ای به ریاست امیر طلال، وزیر دارایی، مأمور برنامه ریزی شد، اما اجرای قانون اساسی هر روز به روز دیگر موکول می شد و به واقعیت نمی پیوست تا اینکه تشنج هایی به وجود آمد و ملک سعود در ربیع الثانی سال 1381 شاهزادگان آزاده و طلال را بر کنار کرد و پسران خود را به جای آنان قرار داد. ملک سعود با تشنج های آن زمان و درگیری هایی که با مصر و یمن و اردن داشت، به ناچار بار دیگر از فیصل – که در آن زمان رئیس هیئت نمایندگی عربستان در سازمان ملل متحد بود – کمک خواست فیصل بار دیگر نخست وزیر و وزیر امور خارجه شد و تمامی امور کشور را در دست گرفت او که منتظر چنین فرصتی بود تا قدرتی به دست آورد، تمامی طرفداران شاه را بر کنار و یاران خود را جایگزین آنان کرد. در همین سال بود که بار دیگر روابط دو کشور عربستان و انگلیس برقرار شد. 
ملک سعود در ذیحجه سال 1382 به ریاض آمد ولی با مخالفت برادرانش روبرو شد و مجبور شد مجدداً به بهانه درمان، کشورش را ترک کند. فیصل به گونه ای زمینه چینی کرده بود که ملک مسعود در سال 1384 طی بیانیه ای رسمی از مقام پادشاهی خلع و فیصل پادشاه قانونی کشور شد. شاید بتوان علل خلع او را عیاشی، و ولخرجی و بی کفایتی وی دانست. 
 
20- فیصل بن عبدالعزیز (1395- 1384 قمری) 

فیصل یکی دیگر از فرزندان ابن سعود، در جنگ های مختلف همراه پدر و بعد از مرگ پدر همواره در طلب فرصتی برای به دست آوردن حکومت بود. فیصل در اداره امور داخلی سعی فراوانی کرد. 
او برادر دیگرش خالد را معاون خود قرار داد. در این زمان فیصل فعالیت های نفتی خود را با آمریکا بیشتر کرد. در سال 1387 کویت و سعودی موافقت کردند که استخراج نفت در منطقه بی طرف را به دو شرکت آمریکایی و ژاپنی واگذار کنند. در سال 1388 قمری سازمان کشورهای عربی تولید کننده و صادر کننده نفت (اوپک) با شرکت سعودی و کویت و لیبی بنیان گذاری شد که دبیری آن به عهده وزیر نفت عربستان بود. همچنین در این دوران بود که بعد از عقب نشینی انگلیس از خلیج فارس، فیصل رو در روی محمد رضا پهلوی قرار گرفت. او گفت و گوهایی با محمد رضا در سال های 1385 تا 1388 داشت. از سویی دیگر زیاده روی قدرت های غربی در مورد خرید نفت عربستان، دو برادر فیصل، سلطان و فهد، را ناراضی کرد و کشمکش هایی در خاندان آل سعود در گرفت. در سال 1389 کودتایی علیه فیصل کشف شد که به ثمر نرسید. در سال 1394 قمری کنفرانس اسلامی به پیشنهاد ملک فیصل در پاکستان تشکیل شد که در آن برای نخستین بار سازمان آزادی بخش فلسطین به عنوان تنها نماینده مردم فلسطین شرکت کرد. 
زیاده خواهی فیصل موجب شد که تشنجاتی و بخصوص اعتراضاتی در خاندان سعود به وجود آید و فیصل بن مساعد برادر زاده ملک فیصل در سال 1395 به بهانه تبریک میلاد پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله) و به هنگام دست بوسی، شاه را با شلیک سه گلوله به قتل رسانید. 
 
21- خالد بن عبدالعزیز (1402 – 1395 قمری) 
خالد، یکی از پسران عبدالعزیز، علاقه چندانی به سیاست نداشت اما فیصل در سال 1385 او را ولیعهد خود قرار داد و او بعد از ترور برادرش جانشین او شد و فهد را ولیعهد خود انتخاب کرد و تمامی کارهای سیاسی و اجرایی را به او محول کرد. یکی از مهم ترین رویدادهای دوران خالد، انقلاب اسلامی ایران بود که موجب ترس و وحشت شیوخ منطقه خلیج فارس شد به حدی که وهابیت با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، به فکر روحیه دادن به تشکیلات خود شد. انقلاب العتیبی که در این دوران به وجود آمد سعودیان را بیشتر به هراس انداخت. انقلاب العتیبی بدین شکل بود که صبح اول محرم 1400 گروهی مسلح در حدود دویست تا سیصد نفر از دانشجویان علوم دینی که برخی از آنها مصری، یمنی و کویتی بودند به سرکردگی جهیمان العتیبی و محمد بن عبدالله قحطانی از کانال های زیر زمینی مسجد الحرام بیرون ریختند و مسجد را تصرف کردند. 
این وضع تا بیست و دو روز ادامه داشت. نیروهای عربستان به کمک نیروهای فرانسه سرانجام نتوانستند مسجد الحرام را به کنترل در آوردند. این حادثه چند روز بعد از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در ایران صورت گرفت و به همین سبب سعودی ها را سخت به وحشت انداخت. البته دنبال این ماجرا گروه دیگری به همراه العتیبی در سال 1399 برابر با سال 1978 میلادی دستگیر و روانه زندان و بعد از شش هفته به وساطت مفتی بزرگ وهابی، عبدالعزیز بن باز، آزاد شدند. همچنین در شب های دهه اول محرم همان سال ناآرامی هایی در مناطق قطیف و احساء روی داد و عده زیادی کشته شدند. این قیام، رژیم عربستان را بر آن داشت تا برای حفظ رژیم خود اصلاحاتی را انجام دهد تا وهابیت به ورطه فراموشی نرود. در زمان خالد، عربستان با یمن روابط سیاسی برقرار کرد. خالد در رمضان 1402 درگذشت و فهد بن عبدالعزیز جانشین او شد. از زمان صدور فتوای علمای وهابی در مورد بی کفایتی سعود برای عهده گرفتن زمام قدرت و انتصاب فیصل به جای او در آغاز دهه شصت تا محدور الدم دانستن جهیمان العتیبی و اعطای فتوا مبنی بر جایز بودند جنگ با او، کمک نیروهای بیگانه فرانسه در داخل حرم و بیت الله الحرام در محرم سال 1400 تا حکم به مشروعیت حضور نیروهای آمریکایی و غربی در تابستان 1990 در شبه جزیره عربی، دستگاه مذهبی و وهابی، در واقع بازوی راست نظام در تمشیت سیاست های خود در زمان های بحرانی و دشوار بوده است. زمانی که مذهب وهابی، مذهب رسمی دولت سعودی شد، فیصل که اهمیت به مخاطره افتادن نقش خود را درک کرده بود و خود نیز نظر علمای سنتی به پادشاهی رسیده بود، اقدام به برکناری خانواده آل شیخ که رهبری مذهبی را به عهده داشتند و مفتی سعودی بودند نمود و مسائل فتوا را به اداره تابع شورای وزیران محول کرد و بدین صورت جریان مذهبی در آل سعودی، بعد از فیصل به جریانات سیاسی تبدیل شد. 
جمعیت اخوان یا جمعیت آمرین به معروف و ناهیان از منکر 
در مورد جمعیت اخوان سخنان متفاوتی گفته شده است که گاهی با یکدیگر نیز متناقضند. صلاح الدین مختار چنین می گوید: عبدالعزیز آل سعود، هنگامیکه قومش را در صحرا پراکنده دید و فهمید که به آسانی دنبال فتنه و فساد می گردند و آشوب به پا می کنند، در صدد بر آمد که وسیله ای برای هماهنگی این قبایل ایجاد کند و با خود چنین فکر کرد که بهترین وسیله، تمسک به دین و نشر احکام دینی و اقامه حدود بین قبایل بدوی است. ابن سعود جهت اجرای نظرش از عالم نجد، شیخ عبدالله بن محمد بن عبدالطیف خواست که کتاب هایی به زبان ساده و در حد فهم بدویان و بر اساس مذهب حنبلی تألیف کند و در بین قبایل منتشر سازد. 
همچنین شاگردان شیخ عبدالله را نیز بین آنان فرستاد تا مطالب دینی را تشریح کنند. به این ترتیب یک عاطفه دینی در بین بدویان به وجود آمد و از مجموع این اقدامات، فرقه اخوان التوحید پدیدار گشت. این تدابیر درست در زمانی به وجود آمد که خود بدویان نیز از کثرت خون ریزی میان آل سعود و آل رشید به تنگ آمده بود و در صدد بودند خود را از آن حال رها کنند و زندگی تازه ای پیدا کنند. بنابراین آنان تشنه تعالیم مزبور بودند. تعالیمی به وجود آمد طوری که اگر کسی در راه خود یا در صحرا، پول نقد یا هر چیز دیگر را ببیند، فوری به حاکم اطلاع می دهد. در سال های اخیر اخوان به اعراب بادیه نشینی گفته شد که خانه به دوشی را ترک کرده و در محل های معین سکنی گزیدند و برای سکونت خود خانه های گلین ساختند که به آنها حجره گفته می شد. یعنی اینکه از زندگی زشت سابق دوری جستند و به زندگی مناسب بعدی پرداختند. این خانه های گلی به جای چادر و خیمه، اول بار در سال 1330ق بنا شد و ساکنان آنها آمیخته ای از چند قبیله بودند. اعراب، زندگی قبلی را جاهلیت و زندگی جدید را اسلام نامیدند. به درستی مشخص نیست چه زمانی عبدالعزیز برای اولین بار از وجود فرقه اخوان التوحید آگاه شد. اولین کسی که به وجود این فرقه اشاره می کند، سروان شکسپیر است که در سال 1914م در راه کویت به ریاض از میان افراد الارطویه گذشته بود. الارطویه در حدود 70 سال پیش خانه مسکونی و آبادی نداشت و فقط چندین چاه بود و کاروان هایی که از نجد و قصیم به سمت کویت می رفتند در اطراف آنها به استراحت می پرداختند. در سال 1912 م گروهی از افراد متدین، یعنی اعراب زایر آن زمان که در پی یافتن مکانی برای به وجود آوردن جامعه ای مطابق باورهایشان بودند، تصمیم به ساختن مسجدی نمودند. 
نکته قابل توجه این است که نباید آنها را با اخوان المسلمین که در دهه 1930م در مصر تشکیل شد و هنوز هم وجود دارد اشتباه کرد. بعضی از افراد اخوان التوحید عربستان هنوز در آبادی های صحراهایی در حوالی ریاض دیده می شوند. 
در دسامبر سال 1922م سادگی بیش از حد ریاض توجه امین ریحانی را به خود جلب کرد. به عقیده وی این امر تا حدی ناشی از اخلاق بیابان نشینان بود که از قرن بیستم دور افتاده بودند و اگر می خواستند محیط و طبیعت سر سخت اطراف خویش را به اطاعت وا دارند، باید خود را اکیداً به نظم عادت می دادند. ولی مذهب آنان نیز نقشی داشت. امین ریحانی در این باره نوشت: تمام چیزهایی که به شکوه انسان کمک می کند، ممنوع شناخته شده است. 
آواز خوانی و آلات موسیقی از چیزهایی بود که حتی حرف زدن در باره آنها مجاز نبود، حتی یک گیاه یا گلدان گل در بالکن یا حیاط خانه های ریاض دیده نمی شد. امروز به این مجریان سنت های وهابی در سلطان نشین، پلیس مذهبی گفته می شود. ولی اسم بهتر آنها ستیزه جوی مذهبی است. شرحی که امین ریحانی از ریاضِ شصت سال پیش می آورد دقیقاً دلیل این نامگذاری را مشخص می کند. متقی ترین افراد در هر ناحیه ای گرد هم آمدند و جمعیتهای امر به معروف و نهی از منکر را تشکیل دادند و این جانشینان گروه اولیه ای هستند که امروز خیابان های عربستان سعود را فرا گرفته اند. در سالهای دهه 80 دولت به آنها کمک مالی نمود. 
ولی هنوز بیشترشان داوطلبانی بودند که به میل خود، انواع خدمات اجتماعی را انجام می دادند. عبدالعزیز سختگیری های آنها را تحمل می کرد ولی به امین ریحانی گفته بود که بعضی اوقات در شهر خودش احساس غربت می کند. وقتی با تندروترین گروه وهابی ها روبرو میشد نمی توانست هیچ تماسی، نه از نظر منطقی یا احساسی و نه حتی از نظر روحی با آنها برقرار کند. 
در سال 1924م سلطان نجد، سوار بر شتر، ریاض را برای فتح مکه ترک نموده بود. در سال 1926 م سلطان حجاز در حالی که در صندلی جلوی یک اتومبیل نشسته بود به ریاض بازگشت و اخوان این را هشداری تلقی می کرد. عبدالعزیز همیشه و در همه جا نگرانی های اخوان را حالت شوخی حساب کرده و به مسائل آنها می خندید و همیشه ابراز می داشت که اعضای فرقه اخوان فرزندان من هستند. 
در اولین حج پس از فتح جده در سال 1926 م نخوت اخوان به چیزی بیش از یک شوخی مبدل شد. جریان به علت محل و پوشش کعبه اتفاق افتاد که از مصر می آوردند و اخوان به نزاع با آورندگان محمل و پوشش کعبه پرداختند و در حدود چهل نفر از زایرین به همین علت کشته شدند. 
عبدالعزیز نیز نگران سازش با شهروندان جدیدش در حجاز و تا همان حد مراقب مشاورین خارجی ساکن جده بود و چنان رفتار می کرد که گویی دشمن واقعی اش لشگریان رزمنده خودش بودند و نه خارجیان. 
حادثه خورمه و نقش انگلیس 
حادثه خورمه از این قرار بود که اخوان قصد داشتند برای کمک به برادرانشان به جنگ با شریف حسین امیر مکه بروند، ولی عبدالعزیز اصرار داشت که باید به جنگ با محمد بن رشید رفت. علت اینکه عبدالعزیز زیر بار اخوان نمی رفت این بود که فیلبی جاسوس انگلیس، به عبدالعزیز فرمان می دهد که شریف حسین، امیر مکه با انگلیس هم پیمان است و جنگ با او به معنای از بین رفتن معاهده ماست و خارج شدن از تعهدات نیز نتایج وخیمی برای نجد و خود او در بر خواهد داشت. 
اعتراضات و پرسش ها از طرف اخوان بالا می گیرد. ترس عبدالعزیز از جهت ترس بر سلطه اش بر لشکر اخوان، او را بر آن می دارد که با همکاری جان فیلبی اقدام به تشکیل تجمعی کنند که در آن اخوان نیز شرکت دارند و به نحوی بار دیگر آنها را فریب می دهد. 
رهبر اخوان، فیصل الدویش و عبدالعزیز هر یک سخنانی را در آن اجتماع ایراد می کنند و بدین ترتیب عبدالعزیز بار دیگر از اخوان در جهت مقاصد شخصی خود استفاده نمود. فیصل الدویش نامه هایی به عبدالعزیز می نویسد که در آخرین نامه که در رجب سال 1348 ق نوشته شده است چنین آمده است: ای عبدالعزیز از خدا بترس و از حق مسلمانان و آنان را به کفر برنگردان، بعد از آنکه طعم اسلام را چشیده اند. اما عبدالعزیز به هیچ یک از نامه های وی پاسخی نمی داد. سرانجام درگیری هایی بین اخوان و عبدالعزیز رخ داد و عبدالعزیز با کمک انگلیس، اخوان را قتل عام کرد و عده ای از سران اخوان فرار کردند. سرکوبی اخوان دوباره در تاریخ اتفاق افتاده است. یک بار در زمان رهبری فیصل الدویش و بار دیگر در زمان رهبری الشهید جهیمان العتیبی در اواخر سال 1979 م (آغاز سال 1400 م) که بار اول با کمک انگلیس و بار دوم با کمک امریکا و فرانسه، اخوان سرکوب شد. 

  




نظرات کاربران