در حال بارگذاری ...

حسن بن فرحان مالکی در سال 1390ق در منطقه جبال بنی مالک در عربستان متولد شد. وی به سال 1412ق از دانشگاه اسلامی محمد بن سعود فوق لیسانس گرفته و در سال 1413 در سالهای 1417 ـ 1414ق در وزارت معارف مدرس بوده است. او تألیفات متعددی دارد که برخی از آنها به شرح زیر است: حریة الاعتقاد فی القرآن الکریم والسنة النبویة، داعیة ولیس نبیاً(همین کتاب)، نحو إنقاذ التاریخ الإسلامی، قراءة فی کتب العقائد، حسن الإجابة فی عقیدة الإمساک عما شجر بین الصحابة، رواة الحدیث، قراءة فی کتاب التوحید، حدیث : معاویة فرعون هذه الأمة و ...

در مورد ایشان نظرات متفاوتی بیان شده است. از طرفی وهابیان افراطی تکفیری ایشان را زیدی مسلک خوانده اند و مورد توهین قرار داده اند و از طرفی دیگر شیعیان افراطی هرکجا که از عقاید وهابیت دفاع کرده اورا بشدت مورد توهین قرار داده ولی وقتی نقدی بر وهابیت کرده است برایش دست زده اند! و شاهدی برای خود گرفته اند(به مطالب ضد و نقیض سایت شیعه نیوز نگاهی بیاندازید) و در آخر مخاطب نمیفهمد ایشان کیست. 
اما حقیقت این است که ایشان به تعریف خودش اول مسلمان است بعد وهابی معتدل است. یعنی سعی کرده است هرچیزی را با ادله آن بپذیرد خواه از شیخ محمد باشد یا دیگری. پس در ضمن قبول برخی از حرف های شیخ محمد به نقد و رد دیگر سخنان وی پرداخته است. برای آشنایی بیشتر با این اندیشمند وهابی به سایت وی (www.almaliky.org) مراجعه کنید 
 
اینک گزیده ای از مقدمه کتاب "مبلغ نه پیامبر" را با هم از نظر میگذرانیم: 
چند سال پیش در یادداشت کوتاهی کتاب کشف الشبهات، نگاشته شیخ محمد بن عبدالوهاب را نقد کردم و پس از مدتی در آن تجدید نظر کرده، بعد از تصحیح آن و گردآوری مطالب جدید، دریافتم که با مطالب گردآمده می توان مسلک تکفیری شیخ را نقد کرد. از این رو تصمیم گرفتم در برهه ای که پرس و جو و سخن درباره شخصیت، مسلک و پیروان شیخ فزونی یافته، آن مطالب گردآوری شده را پس از بازبینی و اصلاح، به صورت کتاب منتشر کنم، تا روشن شود آیا در مسلک شیخ محمد مطلبی دالّ بر تکفیر مسلمانان وجود دارد یا این مسئله تهمتی است که دشمنانش در حق او روا داشته اند؟ یا برخاسته از کژفهمی و برداشت نادرست از کلام اوست؟ 
پیش از پرداختن به اصل مطلب، لازم است در مقدمه، برای رفع هر گونه شبهه و تبیین هر چه بیشتر هدف این نوشتار، چند مسئله را یادآوری کنم، سپس اصل موضوع، به استناد نوشته ها و گفته های شیخ محمد در پی خواهد آمد. 
مباحث مقدماتی 
اول: شیخ محمد بن عبدالوهاب کیست؟ 
پیش از هر چیز باید تصریح شود که شیخ محمد بن عبدالوهاب یک مبلّغ اصلاح گر است نه پیامبر. 
هیچ کس با این موضوع از جهت نظری مخالف نیست، و از جهت تطبیق نیز، از نظر منصفان، مخالفتی وجود ندارد؛ تنها دو گروه با این دیدگاه مخالف اند: 
1. کسانی که او را تکفیر، تفسیق و یا به طور کلی در اهدافش تشکیک می کنند و او را مبلغ و اصلاحگر نمی دانند. 
2. کسانی که نقد ره آورد اندیشه و ارزیابی مسلک شیخ را نمی پذیرند و تخطئه او را در مواردی که خطا کرده است بر نمی تابند، و کلاً او را همسنگ پیامبران معصوم می دانند. 
انگیزه ای که باعث شد این نوشتار با نام مبلّغ نه پیامبر تدوین و منتشر شود، مردود دانستن دیدگاه هر دو گروه است: گروهی که او را تکفیر، تفسیق و یا به طور کلی در صحت اهدافش تشکیک کرده و گروهی که درباره او غلو می کنند. همه مردم عربستان سعودی و حتی بسیاری از مسلمانان جهان از آثار حرکت شیخ محمد بهره مندند؛ اما با وجود این، هرگز روا نیست در مواردی که او خطا کرده است، کورکورانه از او پیروی کنیم، چرا که او نیز همسنگ دیگر علما، مبلغان، و طلاب علوم دینی است. بنابراین همچنان که نقد خطاهای بزرگانی چون ابوحنیفه، شافعی، و امثال آنان را جایز می دانیم، باید نقد خطاهای شیخ محمد را نیز روا بدانیم. به خصوص با توجه به اینکه به اعتقاد همه علمای منصف، جایگاه او از جهت رتبه علمی و تأثیرگذاری، بیتردید پایینتر از علمایی است که نقد دیدگاه های آنها را روا میدانیم. 
دوم: زیاده روی موافقان و مخالفان شیخ محمد 
شیخ محمد نیز مانند سایر شخصیت های نامدار جهان، میان غلو در ستایش و غلو در نکوهش قرار گرفته است. در این نوشتار کوشش شده است که در این زمینه، میانه رو باشیم و در کمال انصاف برخورد کنیم و با شناخت دیدگاه های درست و نادرست او، دیدگاه های حق و درستش را بپذیریم و در ابطال موارد نادرست کوتاهی و مجامله نکنیم، و در هر دو صورت برای او از خداوند پاداش و ایمنی از گناه و کیفر را آرزو کنیم. اما باید همراه با این طلب آمرزش خطاهای او را با دلیل و برهان برای مردم بیان کنیم، خواه خطاهای او در باب مسائل ایمانی (اعتقادی) باشد خواه احکام شرعی، هر چند می پذیریم که تأثیر خطاهای اعتقادی بر پیروان افراطی و تندرو بسی بیشتر است. 
مبادا مردم از این خطاها اثر بگیرند و به صف پیروان افراطی او بپیوندند؛ زیرا این گروه بیش از آنکه به او خدمت کنند، بر اثر تعصب کور، در حقش جفا کرده اند، امروزه شمار افراطی ها و تندروان بر میانه رو ها فزونی یافته و هدف و مخاطب این پژوهه انتقادی شتاب زده، اقناع همین گروه است، زیرا این گروه در پیروی از او بی تردید راه زیاده روی را برگزیده اند، و از نقد و ارزیابی مسلک او سخت جلوگیری کرده اند و با صاحبان قرائت های متفاوت و مخالف، که به نقد برخی نوشته های شیخ پرداخته اند، مبارزه می کنند. اینان فریفته خوشی و کامروایی چند روزه دنیا شده اند و سخت کوشانه و خشکسرانه دست به تقسیم دین به دسته های کوچک و کوچک تر زده اند. آنان میان یک گام به پیش و دو گام به پس، دل به دست آوردن و هراساندن، درمانده اند. چه بسا عمر و روزگار خود را برای امور بی ارزش تباه کنند و از فروع ناچیز، اصول آسمانی بسازند و بر پایه آن، امور مهمی چون تکفیر مسلمانان و مباح دانستن خونشان را کوچک شمارند. اینجاست که فتنه مستحکم و مصیبت گسترده می شوند، تا آنجا که نابخردان آنچه بخواهند بگویند، و سرانجام اعلام کنند: ما رهرو اسلاف خویشیم و آنان را با هیچ کس و هیچ چیز عوض نخواهیم کرد؛ آنان سلف صالح ما هستند و راه ما واضح و روشن است. آنگاه مردم در دو وادی مانده اند: کوری و سرگشتگی مطلق و آشفتگی بی سابقه که همه در دو طرف راه مستقیم، بر لبه پرتگاه، بر افراط و تفریط خود پا می فشارند و در این حال عمر خود را میان باطل مطلق و حق فنا می کنند. 
از دیرباز گفته اند: «لغزش عالم لغزش عالمی را به همراه دارد»؛ از این رو بر عالمان فرض است که از موضع مسئولیت و شجاعت، خطاهای بزرگان را با کمال ادب، دانایی و انصاف بیان کنند و در انجام دادن این مسئولیت، فریفته زیاده گویی و غلوّ پیروانشان نشوند و از اعتراف نسبت به فضیلت های بزرگان خودداری نکنند و دشمنان آنان نیز، علما را ناگزیر نکنند در دامچال خطاها و تندروی های این گروه درافتند. بنابراین، مسئولیت طلاب علوم دینی منصفی که در پی طلب رحمت خدا هستند، آن است که مردم را در این امور، برای کشف حقیقت ناب به هنگام ارزیابی شخصیت پیشوایان به میانه روی تشویق نمایند، تا شخصیت واقعی آنان بدون زیاده گویی یا جفا کردن در حقشان، آن گونه که هستند، با همه خوبی ها و بدی هایشان شناخته شوند. زیرا هیچ کس جز پیامبران و فرستادگان الاهی از ارتکاب خطا و پافشاری بر آن، ایمن نیست. 
سوم: به کار بردن اصطلاح وهابیت 
چهارم: شیخ یگانه عالم و مبلغ عصر خود نبود 
برخی از پیروان شیخ محمد در کشورهای اسلامی، و نیز برخی علمای معاصر او گمان می کرده اند که وی در علم و دانش، سرآمد و یگانه زمان خود بوده، و آن دسته از سرزمین های اسلامی، که دعوت او را نپذیرفته اند، بلاد شرک و کفر می باشند، و علمای آن مناطق نابخردانی بوده اند که از دین هیچ گونه آگاهی و اطلاعی نداشته اند، و گمان هایی مانند اینها. متأسفانه اصل تکفیر مسلمانان، و دیار کفر به شمار آوردن کشورها و شهر های آنان، و کافر شمردن علمایشان، ریشه در گفته های خود شیخ دارد که شرح آن به زودی خواهد آمد. علی رغم ارج نهادن به تأثیر عمل و نقش اصلاحگرانه شیخ که از دستاورد آن، علاوه بر مسلمانان داخل جزیره العرب، بسیاری از مسلمانان جهان نیز بهره مند شده اند ـ هر چند اشکالاتی به شیوه او وارد است که در ادامه بحث ذکر خواهد شد ـ طلاب علوم دینی باید این نکته را بدانند که شیخ و پیروانش در این باره درست عمل نکرده اند. در سه قرن اخیر، غیر از شیخ، مبلّغان، مصلحان و عالمان، دیگری نیز بوده اند، که خداوند، مردم را از وجود آنان بهره مند ساخته است، که نباید نسبت به حرمت و حقوق آنها بی انصافی شود، یا مسلمانان ساکن شهرهای آنان به کفر و شرک متهم شوند. برای نمونه می توان از این افراد نام برد: شیخ شاه ولی الله دهلوی، شیخ محمد حیات سندی، شیخ تهانوی هندی و علامه محمد بن اسماعیل امیر صنعانی، که ازشیخ محمد بسی عالم تر، میانه روتر و تأثیر گذارتر بود و در میان سایر مسلمانان چهره های مقبول تر از شیخ داشت، هر چند قلمرو تأثیر حرکت شیخ گسترده تر و در تبلیغ پیام خود فعال تر بود. همچنین از محمد بن فیروز احسائی، که بزرگ ترین عالم حنابله در احساء بود و نیز سایر علمای حجاز، و امام شوکانی یمانی، که در فاصله اندکی بعد از مرگ شیخ می زیست، باید یاد کرد. 
در سده اخیر نیز عالمان، و مبلغانی چند به صحنه آمدند، که دستاوردهای تبلیغی چشمگیری از خود به جا گذاشته اند همچون: تأثیر دعوت شیخ حسن البنا در مصر، علامه مودودی در پاکستان و شبه قاره هند، شیخ جمال الدین قاسمی در شام، و مهدی سودانی در سودان. علاوه بر افرادی که نام آنها ذکر شد، می توان از عالمانی نام برد که بیش از آنکه به جلب نظر توده مردم همت گمارند، به کسب و گسترش دانش اهتمام ورزیدند، مانند: شیخ محمد عبده و جمال الدین افغانی [اسدآبادی] و دیگران، که هیچ یک با تکفیر مسلمانان در اموری که شیخ آنها را شرک اکبر می دانست، موافق نبوده اند. 
نمی توان انکار کرد که همه علمای نامبرده و عالمانی که از آنها نامی برده نشد، به ویژه پیشوایان مذاهب، در تجدید بنای اسلام، ارتقای سطح معنویت مسلمانان، تصحیح خطاها، اعم از اعتقادات و احکام و بازکاوی آموزه های دینی، نقش بزرگی ایفا کرده اند، هر چند برخی از این دعوت ها با خطاهای علمی یا عملی همراه بوده است. 
روح دعوت این مصلحان دینی در کل، اسلامی بوده است؛ منظور از اسلامی بودن این دعوت ها، آن نیست که آنها در گستره حرکت تبلیغی خود بدون خطا بوده اند؛ مسئله ای که بسیاری از پیروان این مصلحان بر اثر شعاع خیره کننده این حرکت های اصلاح طلبانه، از درک آن عاجزند. اما باید توجه داشت که این خطاها بر برخی از طلاب علوم دینی اثر منفی نهاده است. کسانی که درباره آن رهبران زیاده روی می کنند و علی رغم اینکه از جنبه نظری بر این باروند که آنان هم کارهای صواب و هم خطا دارند، اما در واقع از نقد نظریات آنان و انتقاد از آنها جلوگیری می کنند، عملاً میان پیشوایان خود و پیامبران، تفاوت چندانی نمی بینند. 
از این رو، شیخ محمد بن عبدالوهاب نیز این گروه مسثنا نیست، پس همانگونه که پیروان حسن البناء، مهدی شوکانی، مودودی و دیگران درباره رهبران خود زیاده روی می کنند، برخی از پیروان شیخ نیز، در زمان حیات او و پس از مرگش، شدیداً درباره اش زیاده گویی و تندروی کرده اند، و نسبت به همه نوشته ها و فتواهای او، حتی فتواهایی که صریحاً خلاف احادیث و روایات است، و نیز دیدگاه های او درباره ملت ها، دولت ها، اشخاص و مانند این ها تعصب می ورزند. 
آن گاه پیروان او چنان غلو کردند که حتی رکن رکین دعوت شیخ را که همان مذمت «غلو در ستایش صالحان» است، نادیده گرفتند و علی رغم اینکه یکی از محورهای اساسی دعوت شیخ، انتقاد از غلو در ستایش صالحان بوده است، اما برخلاف نظر او، این موضوع به یکی از اساسی ترین اصول اعتقادی پیروان افراطی شیخ تبدیل شده است. 
از جمله عواملی که به افراطی گری این گروه کمک کرده، تندروی مخالفان آنها همچون صوفیه، شیعه و گروه هایی از پیروان مذاهب چهارگانه اهل سنت است، که با شیخ برخورد ناعادلانه و تند داشته و گمان کرده اند که او پدید آوردن دین یا مذهب جدیدی را ادّعا کرده است، یا مأمور و جاسوس انگلیس است، یا ادعای نبوت کرده، و نسبت به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دشمنی ورزیده، یا به آن حضرت اهانت کرده است، و سایر افتراهای باطل و بی اساس. این گونه خصومت های اغراق آمیز علیه شیخ، موجب استحکام پایه های افرطی گری برخی پیروان او در مقابل مخالفان شده است؛ کسانی که می پندارند، هر کس شیخ را نقد کند، دشمن حرکت اصلاح طلبانه او و تمامی عقاید سلفیه است، و برخی نیز در عقیده خود چنان مبالغه می کنند که این عمل را نوعی دشمنی با اسلام می دانند. این گونه برخوردها، چندان هم شگفت نیست، زیرا در میان پیروان و مخالفان هر رهبر دینی، گروه های افراطی یافت می شوند، و اگر در میان آنان افراد عاقل و منصفی نباشند، این برخوردها و تضادها ادامه می یابد. 
در نتیجه، پیروان شیخ محمد در ردیه هایشان علیه مخالفان شیخ، نپذیرفتن دیدگاه های او را به معنای نپذیرفتن اسلام به شمار آورده اند، اما از سوی دیگر بدگویی او علیه علمای اسلام و متهم کردن بلاد مسلمانان به شرک اکبر را، هرگز تعدی به حقوق آنان ندانسته اند، هر چند این برخورد، جوهر غلو در ستایش صالحان است که شیخ، جان خود را وقف مبارزه با آن و برحذر داشتن مردم از انجام دادن آن کرده، و بستگانش با زبان و شمشیر در آن راه مبارزه کردند. همچنین از سوی دیگر مخالفانش دفاع از او، و اذعان به خوبی ها و برخی مواضع صحیح او را، کمک به نابودی اسلام و گسترش مذهب خوراج می دانند. 
پنجم: چگونه وهابیهای افراطی، وهابیت و دفاع از آن را در انحصار خود درآورده اند؟ 
موضوع دیگری که به دلیل اهمیت آن می بایست بدان توجه کرد، آن است که دشمنی میان وهابیان و مخالفان آنها، و استمرار دشمنی آنها تا به امروز، به پیدایش جریان افراطی گری در میان پیروان شیخ محمد کمک کرده است. در نتیجه اینان در پاسخ دادن به مخالفان خود بسیار پرشورند و به مرور زمان، حق سخنگویی حرکت و دعوت او را به خود اختصاص داده اند و دفاع از عقیده سلفیه و غلو در بدگویی از مخالفان، همراه با اغراق در دفاع از خطاهای شیخ را در انحصار خود در آورده اند. پس آنچه شیخ محمد در گذشته مردم را به آن دعوت می کرد، هم در میان دشمنان و هم پیروانش به یک میزان مهجور مانده است، مگر کسانی که خداوند به آنها رحمت و عنایت کرده است. و این مسئله در زمان ما کاملاً هویدا است؛ از این رو اگر نیک نگریسته شود، تقریباً چیزی جز افراط در طرفداری از شیخ محمد، یا زیاده روی در دشمنی با او، افراط در طرفداری از ابن تیمیه یا در ضدیت با او و ... یافت نمی شود، و در میان افراطی های دو طرف، آمادگی برای گفت و گوی سازنده و دور از تعصب وجود ندارد. ویژگی بارز مخالف افراطی شیخ محمد آن است که وصف او را جز با ذکر همه زشتی ها بر نمی تابد، هم چنان که نشانه طرفدار افراطی او آن است که نقد شیخ را هرگز نمی پذیرد و انتقاد از او را بسیار سنگین می داند. این عیب ها در میان تمام گروه های افراطی شایع است، خواه غلات سلفیه، خواه شیعه، و یا طرفدار یکی از پیشوایان چهارگانه اهل سنت باشند. 
ششم: چگونه باید بر انحصار طلبی جریان افراطی وهابیت نقطه پایان بگذاریم؟ 
با توجه به اینکه، بر اثر چیره شدن افراطی ها بر روند ارزیابی دعوت شیخ محمد، همراه با پیامدهای این موضوع، از قبیل افراط در طرفداری از شیخ و دعوت او، اعتبار ما طلاب علوم دینی کشور عربستان سعودی خراب شده، بر ما لازم است، که در موضع خودتجدید نظر کنیم و افراطی ها را از انحصار طلبی در سخنگویی به نام طلاب علوم دینی کشور باز داریم و در ارزیابی مسلک شیخ با آنها شریک شویم، که این مهم بر پذیرش چند امر استوار است: 
1. بی تردید هر دستاورد بشری، اعم از دستاورد مادی یافکری، هر از چند گاهی، به نقد و بازبینی وحتی بازآفرینی نیاز دارد، تا محورهای کارها و اندیشه ها حفظ شود و از خطاهای احتمالی پرهیز گردد. این عمل نه تنها از نظر شرعی و عقلی هیچ منع و عیبی ندارد، بلکه نشانه اعتماد به نفس است و تأکیدی است بر اینکه باید از خودِ ایده درست حمایت کرد، نه از اشخاص و پدید آورندگان آن ایده. 
2. برخی از خطاها و به ویژه تکفیری که شیخ و بسیاری از پیروانش گرفتار آن شده اند. بسیاری از عالمان را، خواه از سر تقلید یا افراطی گری، در داخل و خارج کشور عربستان به چالش کشیده است که پیامدهای آن در رویدادهای خشونت بار اخیر [در عربستان] آشکار شده است. این پیامدها ثمره ادله تکفیر وبا همان شعار است. 
3. خودداری دانش پژوهان کشور از بیان این خطاها، علی رغم نیاز مبرم به این بازبینی، موجب شده است که انجام دادن آن بر کسی که توان نقد و بازبینی دیدگاه های شیخ را دارد، واجب عینی شود، یعنی همان چیزی که مرا به نگارش این تحقیق وادار کرده است. 
4. حق هر طلبه علوم دینی و هر شهروند [عربستانی] است که دیدگاه خود را، درباره راهکار برون رفت کشور ازادامه خشونت و تکفیر، با انگیزه حقیقت طلبی، و به دور از هر گونه تبلیغات سیاسی، بیان کند، زیرا این روند هر چند ممکن است در کوتاه مدت مصلحت اندکی برای کشور داشته باشد، اما در دراز مدت برای کشور و مردم پیامدی جز ضرر نخواهد داشت. وظیفه ماست که با جلوگیری از آلوده شدن دین و کشور به آثار شوم تکفیر ظالمانه و ریخته شدن خون بی گناهان، به کسب و افزایش آبروی دین و وطن کمک کنیم، آن هم بدین صورت که اعلام کنیم: ما از کسی جز پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیروی نخواهیم کرد و محور حرکت ما غیر از گفته خدا ورسولش، چیز دیگری نخواهد بود. در عمل نیز صداقت گفتار و منش خود را نشان دهیم و نمونه هایی از خطاهای کسانی که برای ما محترم هستند، مانند: شیخ محمد ابن تیمیه، احمد حنبل و دیگران را به دست دهیم. نیز اعلام کنیم که هر چند موفقیتهای خود را ثمره تلاش های شیخ محمد می دانیم، اما او را پیامبر و معصوم نمی دانیم، بکله تنها در آنجا که احکام شریعت اسلام را بیان کند از او پیروی می کنیم، و هرگز او را فراتر از شرع نمی دانیم، بلکه او و تمامی عالمان دین باید از احکام شرع پیروی کنند. می توان گفته های هر کسی را پذیرفت یا رد کرد. هر کسی باید برای اثبات تفکر و گفته اش دلیل محکم به دست دهد، نه اینکه گفته او دلیل شرعی به شمار آید؛ سخن هیچ کسی وحی منزل نیست؛ همه باید به ادله شرعی مراجعه کنند، نه گفته شخصیت ها؛ و بی تردید پیام سلفیه حقیقی همین است و بس. 
بنابراین، باید این اصول مهم و معقول برای همگان اعمال شود، و همه به آنها احترام بگذارند و پایبند باشند. دنیا بداند، عقیده ومذهب ما این است و مذهب دیگری نداریم. اما باید توجه داشت که ارزش و تأثیر این اصول مهم تنها با گفتار نخواهد بود، بلکه باید صداقت و راستکاری خود را در عمل ثابت کنیم. همچنین آماده ایم ضمن حفظ احترام به علما، و ابراز محبت و دعا در حقشان و سپاس گزاری از تلاش های آنان، خطاهایشان را نقد کنیم و میان این دو موضوع تناقضی نیست؛ تنها افراطی های دو طرف آن را بر نمی تابند. 
هر کس می پندارد که علاقه ما به عالمان دین، باید مانع نقد خطاهای آنان شود، بداند که در ابراز محبت و ارادت به آنان، افراط می کند، و هر کس گمان می کند که نقد خطاهای بزرگان با محبت ورزیدن به آنان سازگار است، بداند که در واقع در ضدیت با آنها دچار افراط شده است. بنابراین علاقه و انتقاد ستایش و بازخواست بی هیچ تناقضی و به دور از هر گونه رفتار ظالمانه هر طرف نسبت به دیگری کاملاً ممکن و عملی است. ابن تیمیه گفته است: گاهی شخص از جهتی دوست داشتنی است و از جهت دیگر مبغوض و ناخواستنی. من می گویم: گاهی برخی از گفتار و کردارهای شخص را می پسندیم وبرخی را نمی پسندیم و این عین عدالت درستی و حقیقت طلبی است که هنگام نقد و ارزیابی فرد گروه یا جریانی آن را در وجود خود لمس می کنیم. اما حبّ مطلق یا بغض مطلق نسبت به گفتار و کردار شخص به گونه ای فرو رفتن در ظلمتی کور است آن هم با وجود فراوانی نور و نوعی غرق شدن در گرداب است آن هم در حالی که امکان خوداری از آن وجود دارد. 
هفتم: آیا می بایست افراطی ها تعیین کنند که چه کسی باید ارزیابی و نقد شود؟ 
پرسشی که اینک مطرح می شود آن است که برخی می گویند: گفته شما از نظر تئوری و علمی صحیح است ولی ما به شما یا دیگری اجازه اصلاح خطاها را نمی دهیم بلکه فقط به علمای مورد اعتماد دعوت، اجازه اصلاح می دهیم. برخی از آنها پس از انتشار مقاله اول این نوشتار گفتند: این فرد زیدی مذهب گمنام کیست که قصد دارد به ما آموزش عقیدتی بدهد؟ 
پاسخ: 
یکم: لازم نیست کسی که قصد اصلاح دارد، گواهی بی گناهی پاکی وحسن رفتار خود را از کسانی دریافت کند که حسن رفتار و بی گناهی را در افراطی گری و پاکی را منحصراً در پیروی از خود می دانند. 
دوم: بنا نیست حتماً مذاهب را پیروانشان نقد کنند و دلیل آن عمل خود گروه های افراطی است که هر مذهبی را آزادانه نقد می کنند در حالی که پیرو آن مذهب نیستند. 
سوم: استفاده از مقدمات نادرست نیز از ویژگی های افراطی هاست؛ طرف دعوای شما (نویسنده) ضمن رعایت احترام به تمام مذاهب اسلامی، و از جمله مذهب زیدیه که یکی از مذاهب وابسته به اهل بیت [پیامبر] است اعلام می کند که به این مذهب وابسته نیست و چون علاقه دارد و ترجیح می دهد که یک سنی آزاده باقی بماند لذا به هیچ مذهبی جز مذهب حنبلی که بر اثر ضرورت محیط رشد با آن پیوند یافته است به مذهب دیگری وابسته نمی باشد. هر چند بهتر است هر مسلمانی احکام مذاهب را مستدل فراگیرد و به آن عمل نماید؛ باری سنت حقیقی همین شیوه است که تمام آرای مقبول سنت با اتخاذ آن موافق اند تا جایی که هر چند این دیدگاه با زبان ها و قلم ها ابراز نشود، اما در قلب پذیرفته شده است. و باید توجه داشت که ناسازگاری اعمال با گفتار، و جنبه عملی با نظری، امری طبیعی است؛ از این رو بسیاری از مردم با اندیشه ای درخشان و عملی نامتناسب با آن اندیشه زندگی می کنند. در گذشته نیز شافعی درباره سنی بودن خود به دلیل علاقه مندیش نسبت به اهل بیت و دفاع از آنان با چنین تردیدی روبه رو شد و در پاسخ گفت: «اگر مهر ورزیدن به آل محمد رافضی شدن است پس ای جهانیان گواه باشید که من رافضیم. 
به هر حال چون نویسنده این نوشتار با جدیت به بررسی تاریخ پرداخته و به حقانیت امام علی و اهل بیت او (علیهم السلام) و نهایت مظلومیت آنها در فرهنگ اسلامی پی برده است، و نیز ظلم و دیکتاتوری بنی امیه و اوج حمایت از آنها در فرهنگ اسلامی را نیز شناخته است چاره ای جز نقد تاریخ ندارد؛ خواه در ارزیابی خود راه صواب بپوید و خواه خطا. نقد این طرفداری [از دیکتاتوری بنی امیه] یا ظلم [به امام علی و اهل بیت] به زیدیه اختصاص ندارد، البته با چشم پوشی از درستی یانادرستی همه باورهای زیدیه، اما باید ستمکاری را محکوم کنیم خواه بر اهل بیت باشد، خواه بر معتزله، جهمیه، اشاعره، یا صوفیه، و حتی بر کفار غیر حربی، که ما (وهابیت) به همه آنها ستم کرده ایم. اما این شخص گمنام نادان، ـ[به زعم شما]ـ به ویژگی های شناخته شده مذهب زیدیه، یا آنچه به آنها نسبت داده اند، اعتقاد ندارد؛ منظور من باورهایی است مانند عقیده به عصمت علی فاطمه، امام حسن و امام حسین (سلام الله علیهما) ـ یا تقدیم عقل بر نقل یا ضرورت تبرک جستن به صالحان و سایر اصول و آموزه هایی که گفته می شود از اصول زیدیه است. نیز باید گفت که اگر نگارنده ستمگریِ معاویه را ناپسند می شمارد، به دلیل پیروی از زیدیه یا اباضیه یا امامیه نیست، بلکه به دلیل پیروی از نصوصِ مقدس شرعی است که به صحت نقلِ آنها از راه کتاب های اهل سنت اعتماد کامل دارد؛ کتاب هایی که آنها را به صورت درس خوانده، فهمیده و به آنها افتخار می کند، آن هم، بدون اینکه آنها را از خطا و لغزش مصون بداند. همچنین به دلیل پیروی از نصوص مقدس کتاب خدا ـ که منبع اصلی تمام مسلمانان است ـ ستمگری را نکوهیده و آن را هم سنگ فحشا و منکر قرار داده است آنجا که می فرماید: «خداوند از فحشا منکر و ستم نهی می کند». به هر روی اگر نویسنده مانند شما معتقد باشد که ظلم، فحشا، و منکر هیچ پاداشی ندارد بدان معنا نیست که پیرو مذهب زیدیه یا امامیه یا ظاهریه یا جهمیه است. 
چهارم: شیخ محمد، و پیش از او ابن تیمیه و بسیاری از کسانی که وهابی ها به آنان افتخار می کنند برای بازبینی یا اصلاح در دین ـ بدون توجه به ارزش گذاری برای این گونه نقدها ـ منتظر نماندند تا از علمای معاصرشان گواهی بر بیگناهی و پاکی خود بگیرند. از باب مثال، شیخ برای دیدگاه خود دلیل آورده و از مخالفان دیدگاه خود نیز دلیل می طلبد، با وجود اینکه به عقیده علمای عصر وی، او در مقایسه با آنها رتبه علمی پایین تری داشت. در طول تاریخ، علما و مصلحان در حرکت های اصلاحی خود همین گونه عمل می کرده اند. بنابراین بر مصلحان فرض و بایسته است که حق را با دلایلش بیان کنند و باطل را بدون پسند یا ناپسند دانستن طرف مقابل مردود بشمارند؛ چرا که دین در انحصار هیچ گروه ودسته ای نیست و متعلق به همه است و حق جویان درباره هر شخصی براساس استحکام دلایل و براهینش داوری میکنند و دیدگاه باطل او را نیز با دلیل و برهان رد می کنند. 
پنجم: این دیدگاه مستلزم منحصر کردن اصلاح گری در برخی از مردم است که البته دیدگاه باطلی است. چنانکه کفار قریش نزول قرآن بر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را بر نمی تابیدند و می گفتند: «چرا قرآن بر یکی از آن دو چهره سرشناس مکه وطائف نازل نشد» آنچه موجب شد بسیاری از کافران از هدایت محروم بمانند نارضایتی آنها از خاندان نبوت هاشمی بود آنان می خواستند خداوند نبوت را در جای دیگری قرار دهد که تأمین کننده مصالح قریش باشد اما خداوند خواسته آنان را برنیاورد و نکوهید و فرمود: «خداوند [بهتر] می داند نبوت را کجا قرار دهد.» و این برای آزمودن ایمان مردم بود تا روشن شود که چه کسی از حق پیروی می کند و چه کسی از قوم و قبیله خود. 
در طول تاریخ همه مصلحان با انحصار طلبی اصلاحگری به افرادی خاص روبه رو بوده اند، درحالی که حق طلبی و هدایت گری بر هر مسلمانی واجب است و به گروه یا منطقه خاصی اختصاص ندارد و گمان نمی کنم که هیچ طلبه علوم دینی ای با این نظر جاهلی موافق باشد، زیرا، پیش از آنکه شیخ محمد در کتاب مشهورش مسائل اهل الجاهلیه این صفت جاهلی را نقد کند، پیامبر اسلام، محمد بن عبدالله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برانگیخته شد تا این خصلت جاهلی را از جامعه اسلامی بزادید. 
ششم: باری نیت ها را فقط خدا می داند و بس. چه بسیارند اشخاصی که به آنها اعتماد می شود اما سرانجام خیانت می کنند و چه بسیارند کسانی که به آنها بدگمانی می شود ولی خیر آنها برای اسلام از هزار نفر ازکسانی که مورد اعتماد بوده اند بیشتر است! بگذارید بحث از نیت عمل برای خدا را رها کرده و به استدلال افراد دقت کنیم. تا دریابیم کدام یک به آموزه های کتاب خدا و سنت رسولش نزدیک تر است. 
هفتم: این معتمدان کجایند که همواره سکوت پیشه کرده و تا کنون علل واقعی افراط گری داخلی [کشور] را بیان نکرده و به بازخوانی پیامدهای مسلک سلفی و وهابی اقدام نکرده اند و هر چند همه مسلمانان و حتی کفار اتفاق نظر دارند که این پیامد نقش بزرگی در پیدایش و گسترش افراطی گری داشته است تاکنون ندیده ایم و نشنیده ایم که این معتمدان اشتباهاتی را که ابن تیمیه یا شیخ محمد یا برخی علمای مصلح مرتکب شده اند بیان کنند که در نتیجه برخی جوانان و حرکت ها فریب این خطاها را خوردند و به سرعت در دام تکفیر و متهم کردن بی گناهان گرفتار شدند. قصد بیان نمونه ها و دامن زدن به این بحث ها را ندارم زیرا این مسئله برای همه روشن است و گمان نمی کنم برخی از این «معتمدان» ما را به این زودی برای بیان حق رها کنند. چه رسد به اینکه با ما در حل این مسئله مشارکت کنند چرا که مصلحت آنها نه مصلحت اسلام ایجاب می کند که با هر ناصحی مخالفت ورزند و در نیت و شیوه او تشکیک کنند؛ از این رو، آنان هنوز نیازمند مبارزه با نفس خویش هستند و زمان طولانی نیاز دارند تا به مرحله ای برسند که مانند ما بیان حق را در این زمان ضروری تر از هر زمانی دیگر بدانند به هر روی باید شجاعت آغاز نقد خطاهای خود و اصلاح محیط داخلی را به دست آوریم و از این کار شرمنده نشویم، زیرا این موضوع وظیفه بایسته ماست نه یک رزمایش سیاسی و نه تلاشی در مسیر دنیا طلبی. 
هشتم: افراطی ها از افراط گری نهی می کنند! 
از عجایب روزگار ما این است که گاه افراطی هایی پیدا می شوند که از افراطی گری نهی می کنند اما علی رغم این توصیه از تکفیر سلفی و وهابی علیه مسلمانان دفاع کرده و در این موضوع مهم نمادهای تکفیر کردن را از هر گونه تندروی تبرئه می کنند. اینان نوشته های متشابه مودودی و سید قطب (رحمه الله) در زمینه تکفیر را دستاویز حمله به آنان قرار میدهند ولی تکفیر آشکار برآمده از فرهنگ سلفی و وهابی ما را فراموش می کنند. اینان که تلاش می کنند به اصطلاح [بردو بندبازی کنند] شرمنده نمی شوند که از طرفی تکفیر کنندگان را رد می کنند، اما خودشان به تکفیر دیگران ادامه می دهند و علیه کسانی که گمان می برند دیگران را تکفیر می کنند، می شورند و در دفاع از اشتباهات ابن تیمیه و پیشگامان دعوت به تکفیر افراط می کنند. 
آری این آخرین تناقضات افراطی ها نیست در این مورد شاهدیم که افراطی ها از افراط گری نهی می کنند! اینان جریان جوانان تکفیر کننده را که به سبب پیروی از آموزه های این گروه گمراه شده اند و از آنها تغذیه فکری کرده اند و کشتی افراط و زیاده روی آنها در ساحل آنان پهلو گرفته است، از تکفیر دیگران باز نمی دارند. افراطی هایی که از افراط گری نهی می کنند جریان خشن تکفیری را با بهره گیری از دلایل علمایی که شیخ محمد را رد کرده اند رد می کنند در نتیجه گویا با این شیوه علی رغم غلو در حق شیخ محمد و باز داشتن دیگران از بازخوانی ره آورد اندیشه و ارزیابی مسلکش او را رد می کنند که نمونه آشکار جمع بین دو نقیض است. 
اگر این تناقض گویی به سبب نادانی است بنابراین همه ما جاهل بوده ایم و مانعی برای اصلاح خود و بازگشت از خطاها وجود ندارد، و باید از تناقض گویی دست برداشت و اگر تناقض گویی آنها با آگاهی و انگیزه سیاسی است که خداوند نفاق و دورویی را حرام کرده و پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) منافق را نکوهش کرده است بنابراین اگر شما واقعاً خواهان بازداشتن آنان از این کردار ناپسند هستید باید اصول پذیرفته شده آنان را نقد کنید و اگر از ابن تیمیه و شیخ محمد و علمای اصلاحگر دفاع می کنید و موضع آنها را صحیح می دانید، باید از این جوانان تکفیرکننده نیز دفاع کنید، زیرا اینان از علمایی پیروی می کنند که نقد فکر آنها را منع می کنید و مواضع آنها ثمره درس ها و توصیه هایی است که از کتاب های شما آموخته اند که به زودی نمونههایی از آن به دست خواهیم داد. 
سپاس خدا را که هر چند برخی به من بدگمان شده باشند قدرت مجامله و کوتاهی در بررسی حقیقت را ندارم از این رو خود را مخالف فکری افراطی های همه مذاهب مکاتب و جریانات مختلف می دانم و گمان می کنم یک چهره دارم و با طرح شبهه های تکفیری خواه گفته دوست باشد خواه دشمن قوی باشد یا ضعیف طلبه باشد یا عالم یا توده مردم مخالفم. 
این شبهه ها را به حسب وظیفه رد می کنم و از این رهگذر حقوق همه بزرگان و از آن جمله شیخ محمد را، به دلیل نقش او در ایجاد این کیان عظیم ـ که فرزندان این کشور از شمالی ترین نقطه تا جنوبی ترین و از دور دست ترین نقاط شرق تا غرب این کشور از آثار آن بهره مند بوده اند ـ پاس میدارم شیخ بعد از کسب توفیق خداوند با گسترش علم و دعوت مردم به پیراستن ایمان خود از انحرافات و خرافاتی که مردم به آن افزوده اند باعث پایان دادن به تفرقه افکنی ها و نزاع ها شد. ما به همه این خدمات در کمال حق شناسی معترفیم و قدردان تلاش های او هستیم شیخ را به خاطر انگیزه الاهی اش دوست داریم و برای او دعا می کنیم اما چون از یک سو بر مکتب فکری اش انحرافات فراوانی افزوده شده است و از سوی دیگر محاسن وی را مانع طرح اشکالات علمی او نمی دانیم به نقد مسلک او پرداخته ایم زیرا معتقدیم که اگر شدت علاقه ما نسبت به تبرئه شیخ و علمای مصلح بیشتر از علاقه ما به تبرئه و تنزیه ساحت اسلام باشد بی تردید در علاقه ما خیری نیست. 
اگر برای ما آسان باشد که تبرئه شیخ، به قیمت قربانی شدن اسلام انجام گیرد. در آن صورت ما برای اسلام پیروان بدی هستیم و چنانچه آن را از جمله حقوق شیخ بر خودمان بدانیم، «نباید فراموش کنیم» که رعایت حقوق اسلام دفاع از آن و تبرئه ساحت آن از نظریه پردازی های پیشوایان یا اعمال پیروان آنان از هر چیز برتر و مهم تر است. 
 

 




نظرات کاربران