در حال بارگذاری ...

خوب شد که شما آمدید و بسیار چیزها که بر ما مشتبه بود رفع شد. تو نیز هر چه مایه ی شبهه اهل ایران است مرتفع ساز و با ایشان بگوى که ما مسلمانیم و بر جاده ی سنت و جماعت راه مى رویم و حتى در ولایت ما قلیان که از جمله بدعتهاى بى منفعت است ممنوع است و سیاست و قتل نفوس بى اجازه ی شرع و فتواى قاضى کلان نکنیم و به حضرت امیرالمؤمنین على کرم الله وجهه و اولاد آن حضرت اخلاص داریم. چرا اهالى ایران ما را بدان خاندان بداعتقاد دانند؟!

دکتر محمدحسین امیراردوش
 
گفتگوى رضا قلى خان هدایت(لله باشى) سفیر مخصوص ایران، با محمد امین خان؛ حاکم خیوه یا فرمانرواى خوارزم (عزیمت از تهران به خوارزم در 5 جمادى الثانى 1267 هـ .ق و بازگشت به تهران در 18 محرم همان سال) که به قلم خود وى تحریر یافته، مشحون از تکرار مکرراتى از مجادلات مذهبى است که بارها پیش و پس از آن تاریخ، به ویژه در روز گار ما، بین پیروان دو مذهب بزرگ اسلامی رد و بدل شده و مى شود. 
این دست مجادلات که در این روزگار، گستره ای بی کران برای بروز یافته است و هدف انتشار صدها کتاب و نشریه و راه اندازی ده ها و صدها شبکه ی تصویری ماهواره ای و سایت های اینترنتی می باشد، ره به جایى نبرده و نمى برد و تأییدى مى تواند بود بر سیاست رجال اتحاد اسلام و پیشگامان بیداری اسلامی، در پرهیز از فرو افتادن در مجادلات بى فرجامى اینگونه. 
آنچه این مجادله را قدری جالب می کند، مقام اجتماعی دو سوی گفت و گو و بیرون نرفتن ایشان از چارچوب ادب گفتمان و آداب دیپلماتیک است؛ البته بنا بر روایت راوی. 
و آنچه این مجادله را فراوان جالب و قابل توجه و شایان تامل می سازد، موضوع محوری دیپلماسی دو قلمرو اسلامی در زمانه ای است که جهان اسلام گرفتار دست اندازی های قدرت های سلطه جوی غرب می باشد و بالتخصیص این هر دو دولت در آن واحد، در معرض مداخلات، تجاوزها و تهدیدهای مدام امپراطوری روسیه می باشند. گویی تنها وجه مشترک واقعی این دو دولت مسلمان نه دین، زبان، فرهنگ، تمدن و تاریخ مشترک، بلکه نکبت مشترک است. دشمن مهاجم مشترک وانهاده می گردد و به اختلافات سقیفه ی بنی ساعده پرداخته می گردد. البته سفیر ایران در آغاز مذاکرات، به درستی اشارت بر بیهودگی و بی فرجامی این جدال قدیم می دارد: « ... سال هاست این سخنان در میان است و رساله ها، مقاله ها، کتاب ها و خطابه ها فیمابین جانبین رد و بدل شده و مقصودى حاصل نیامده. این رشته سرِ دراز دارد.» . 
 
در ذیل مذاکرات سفیر ایران و حاکم خیوه یا فرمانرواى خوارزم به قلم سفیر آورده مى شود: 
«سفیر ایران: اهالى ایران به همه دولت هاى خارجه از روم، روس، هند و فرنگ روند و به عزت زیند و به عافیت بازآیند الا در حدود بلاد شما و متعلقین شما که به اسر و نهب اهل اسلام اقدام نمایند و ابواب اذیت و خوارى بر روى اهل قبله گشایند و حال آنکه یک قرآن و یک قبله و یک رسول و یک خدا دارند و در هیچ آیتى و خبرى چنین حکمى مشهود نیست. 
حاکم خیوه: علماى ما گفته اند که سب شیخین کفر است و سزاى کافر معلوم است و اهالى ایران بدعت کنند و سب و لعن اکابر صحابه نمایند. لهذا به فتواى مفتیان بخارا و خوارزم، روافض و کافر خواهند بود و اخذ اموال و نهب و اسر کفار لازم. 
سفیر ایران: من که یکى از بندگان آستان حضرت شاهنشاه ایرانم، سخنان دولتى گویم و جواب و سؤال ملتى با علماى مذهب است و مرا از آن مباحث چندان فایده نخواهد بود. اگر مقصود تحقیق مذهب و مباحثه در آن مطلب بود، مفتى یا قاضى بدین ولایت مأمور مى شد و حال آنکه سال هاست این سخنان در میان است و رساله ها، مقاله ها، کتاب ها و خطابه ها فیمابین جانبین رد و بدل شده و مقصودى حاصل نیامده. این رشته سرِ دراز دارد. بلى در ازمنه ی سابقه غالب اهالى ایران بر مذهب مجوسیه بوده اند و بعد از اسلام طریقه ی سنت و جماعت مى پیموده اند. پس از خلفا که طایفه اى از امویه سلطنت کرده اند و با حضرت على ابن ابیطالب و اولاد امجاد او [ع] مخالفت آنها به ظهور رسید چنانکه حکایت منازعه معاویه بن ابى سفیان در صفین و واقعه ی کربلا و شهادت خامس آل عبا [ع] در خلافت یزید اظهر من الشمس است و چون خلافت به احمد سفاح و بنى عباس رسید در مقام اذیت و اهانت و قتل بنى امیه برآمدند و حتى قبور اکابر آنها را شکافته و در برخى خاکسترى یافتند. در آن مدت مدید که خلافت به بنى عباس رسیده بود، ائمه ی هدى[ع] ، سادات فاطمى و بنى هاشم را در آشکار و نهان اذیت ها کردند. پس معلوم مى شود که در میان خلفا نیز خلاف بود و بنى عباس و بنى امیه با یکدیگر موافقت نداشته اند. مع هذا اهل سنت و جماعت آنها را نیک مى دانند و اولوالامر و خلیفه ی خدا و رسول می خوانند و حکایت سب و رفض اول از معاویه و بنى امیه نسبت به حضرت امیرالمؤمنین اسدالله الغالب [ع] روى داده چنانکه هفتاد سال بر منابر آن حضرت را سب و لعن مى نمودند و عمر بن عبدالعزیز منع کرد. پس بسیار شدند مذهب چنانکه در ملل و نحل مسطور است، خوارج به ظهور آمدند و معتزله و اشعریه پیدا شدند و طایفه ی زیدیه و اسماعیلیه و افطحیه عیان گشته و شیعه ی امامیه کارها را خراب و بحرها را سراب یافتند. مضمون حدیث: "مثل اهل بیتى کمثل سفینه نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق" در کشتى ولاى اهل بیت نشستند که از طوفان خلاف نجات یابند، اما حکایت رفض و سب در قدیم الایام بوده و خاصه در ازمنه ی سلسله صفویه بروز و شدت نموده تا نادرشاه افشار موقوف داشته و این مخالفت را از میان اهل اسلام برداشته. پس از او سلاطین الواریه از این عوالم بى خبر بودند و جمهور علما و فضلا توجه کامل داشتند و بعض قواعد رفض را منع و محو فرمودند و خاقان مغفور محمد شاه طاب ثراه قدغن بلیغ فرمودند و در عهد این پادشاه جم جاه اسلام پناه احدى یاراى این گونه سخنان واهى ندارد و اگر احیانا کسى زبان به تشنیع خلقا گشایند گردنش از بارِ سر سبک بارى یابد. 
حاکم خیوه: اگر چنین باشد نیکوست. 
سفیر ایران: بلى چنین است. 
          خیوه (مرکز حکومت خوارزم)
 
حاکم خیوه: سبب عداوت ما با اهالى ایران به واسطه رفض و سب مشایخ است، سبب عداوت قزلباش با ما چیست؟ 
سفیر ایران: همچنان که به شما گفته اند که اغلب اهل ایران رافضى هستند و مایه ی عداوت شما شده است؛ به اهالى ایران هم گفته اند که شما و اهل ولایت شما به حضرت امیرالمؤمنین اسدالله الغالب على بن ابیطالب و اولاد امجاد[ع] آن حضرت بى اخلاص مى باشید. 
حاکم خیوه: نعوذ بالله که ما با حضرت على[ع] بى اخلاص مى باشیم. او را خلیفه ی چهارم و اعلم خلفا مى دانیم و در همه ی امورات، خلفا به مشورت و رأى آن حضرت عمل مى نموده اند و هرگز خلافى در میانه ی آن ها نبوده و ذکر خلافت خلفا در روضه الصفا مفصلا مشروح است. 
سفیر ایران: من بنده در فارس نشو و نما یافته ام و به سواحل و بنادر آنجا مکرر شتافته ام. قریب سى هزار نفر از مردم شافعى مذهب در آن نواحى هستند و همچنین در لارستان و سایر بلوکات فارس، اهل سنت و جماعت بسیارند و کمال فراغت و آرام دارند. من نیز در میان آن ها زیسته ام و بر آن عقیده ام و غرضى در مطالب مذاهب ندارم اما طایفه اى در ایران هستند که آنها را امامیه مى گویند و در بعض امورات حق با ایشان است و هر وقت که با علماى اهل سنت و جماعت مباحثه نمایند غالب شوند. از جمله گویند که در مرض موت حضرت رسالت قلمدان و قرطاس بخواستند که وثیقه و وصیت نامه بنگارند تا امت گمراه نشوند عمر بن الخطاب صریحاً منع کرد و این خود مشهور است. دیگر گویند که اگر ایشان را به حضرت رسول الله ارادت و اخلاصى بود چرا آن حضرت را بعد رحلت بر زمین گذاشته و به سقیفه ی بنى ساعده تاختند و مردم را به خلافت خود مجبور و مأمور ساختند و از آن گذشته اگر خلافت به وصیت است حضرت رسول در غدیر خم على را نصب فرموده بود چرا تمکین نکردند و اگر به اجماع عامه است چرا ابوبکر به اجماع وانگذاشته و در خلافت عمر تصریح و حکم کرد و اگر وصیت صحیح است چرا عمر امر را بعد از خود به شورى واگذاشت و نه وصیت و نه اجماع را حجت دانست. مثلى در ایران مشهور است که یک بام و دو هوا نخواهد بود. از این قرار یک بام و چندین هوا اتفاق افتاده است و این طایفه ی امامیه حب رسول و آل او [ع] را مایه ی نجات دانند و بر دوازده امام قایلند و بر وفق آیات و اخبار عمل نمایند و در این قوم زهاد و عباد و علما و فضلا بسیارند. 
حاکم خیوه: عجب ارادتى به على بن ابیطالب دارند! 
سفیر ایران: طایفه ی دیگر در ایران می باشند که در مراتب ولاى على[ع] غلو دارند و حضرت على[ع] را بر خلفاى ثلاثه تفضیل دهند. ایشان را مفضله خوانند. و طایفه ی دیگر در ایرانند که على[ع] را در پایه، نظیر حضرت رسول الله[ص] خوانند و جز به تعیین نبوت و ولایت در میانه ی ایشان فرق ندانند. 
حاکم خیوه: عجب اعتقادى دارند! 
سفیر ایران: طایفه دیگر هستند که على را الله دانند و موجد کل خوانند. 
(در اینجا خان خوارزمشاه، محمد امیر خان، متغیر شد.) 
حاکم خیوه: نعوذبالله از این اعتقاد فاسد! این طایفه کافرند چرا پادشاه اسلام به قتل آن ها حکم نفرماید؟ 
سفیر ایران: این عقیده پنهان دارند و در ظاهر با مسلمانان موافقت کنند و از آن گذشته ازاین قوم در همه عالم بسیارند و در ایران نیز بیشمار. زیاده از صد هزار خانه اند و اغلب و اکثر آنها در سلک ملازمان دیوان و چاکران سلطان مسلک مى باشند. بعضى سوارند و از طایفه ی خود بیست هزار و سى هزار نوکر دیوانى دارند. بعضى از افواج پیاده ملازم و به جنگ اعلا جازم و این قوم به اهل سنت و جماعت عداوتى شدید ورزند و خون چهاریاران را ریختن واجب شمرند. مثلا هرگاه از جانب پادشاه ذیجاه ایران اشارتى شود که این طایفه به مقابله و مقاتله ی اهل روم، یا بخارا و یا ترکمان مأمور گردند بى آنکه مقررى یا مرسوم به آن ها رسد به شوق تمام و عداوت مالاکلام به حرب اهل سنت روند و کشتن آن ها را ثوابى عظیم شمرند و خون آن طایفه را حلال دانند. 
حاکم خیوه: توبه، توبه، الحفیظ، الحفیظ، چرا پادشاه ایران این قوم را هلاک و قتل عام نفرماید؟! 
       خیوه (مرکز حکومت خوارزم)
سفیر ایران: کشتن صدها هزار کس از رعایا و نوکر کارى آسان نیست و باعث حادثه ی عظیم در دولت ایران خواهد بود. مکرر گفتم که همه مذهبى در ایران هستند حتى نصارى، یهود، گبر و هنود در همه شهرها محله، خانه و مسجد و کلیسا دارند و به مذهب خود حرکت مى نمایند و جزیت مى دهند. لهذا اگر استماع کنید که در ایران بعضى رافضیه باشند بدانید که همه اهل ایران رافضى نیستند. همه طورى و همه ملتى در ایران بسیارند. 
 
خلق را قتـل عـام نتوان کرد 
عالمــى را تمــام نتـوان کرد 
 
حاکم خیوه: خوب شد که شما آمدید و بسیار چیزها که بر ما مشتبه بود رفع شد. تو نیز هر چه مایه ی شبهه اهل ایران است مرتفع ساز و با ایشان بگوى که ما مسلمانیم و بر جاده ی سنت و جماعت راه مى رویم و حتى در ولایت ما قلیان که از جمله بدعتهاى بى منفعت است ممنوع است و سیاست و قتل نفوس بى اجازه ی شرع و فتواى قاضى کلان نکنیم و به حضرت امیرالمؤمنین على کرم الله وجهه و اولاد آن حضرت اخلاص داریم. چرا اهالى ایران ما را بدان خاندان بداعتقاد دانند؟! 
سفیر ایران: علت غائیه ی سوءظن اهل ایران به واسطه ی اسیر کردن مسلمانان است . 
حاکم خیوه: ما کى آمده ایم و از ایران اسیر آورده ایم؟ 
سفیر ایران: اگر خود نیامده اید تابعان شما آمده اند. ترکمان تکه، یموت، سالور، ساروق، اخال، سرخس و مرو بدین اعمال ناشایسته مى پردازند. 
حاکم خیوه: اگر مرو تابع ما بود چرا همه ساله لشگر به سر آنها مى فرستادیم؟چندین سال شد که منسوبان مهتر وزیر ما را کشته اند و یاغى شده اند. تکه و ساور نیز به ما خدمت نکنند و سرخسیان گاهى مدارایى نمایند و گاهى خلاف ورزند. 
سفیر ایران: سندى بدهید که آنها رعیت شما نیستند و این اعمال ناشایسته را به خودسرى نمایند که ما مى دانیم و این طوایف، الحمدالله دولت علیه ی ایران با همه دولت ها مصالحه دارند و لشکر متعدد آماده و توپخانه ی وافر مهیاست و به محض اشارت کارگزاران دربار معدلت مدار پادشاهى دمار از روزگار مخالف برآرند. 
حاکم خیوه: رعیت و نوکر پادشاهى را پسر آصف الدوله و جعفر قلى کرد اسیر کرده به ترکمان مى فروشند بر من چه بحثى است؟! 
سفیر ایران: شما منع نمایى چاره ی آن ها نیز خواهد شد. مثلا هر متاعى را که به طهران بیاورند و مشترى بهم نرسد سال دیگر نمى آورند. کدام معامله براى ترکمانان از این بهتر که جمعى زوار که به زیارت حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام همه ساله مى آیند سوار ترکمان کمین کرده بعضى از آنها را اسیر نموده به خیوق مى آورند و پنجاه طلا یا شصت طلا خریدارى مى نمایند. نه زراعتى و نه فلاحتى که مایه ی آبادى ملک شود و تمام به دزدى و راهزنى بسر مى برند. همه از اسیر فروشى نان مى خورند و اکنون بسیارى از رعایاى ایران در این ولایت گرفتارند. اگر حقیقت به پادشاه جم جاه ایران ارادت و اخلاص دارید، اسراى ایران را روانه ی حضور اعلى نمایید که مایه ی رضامندى خاطر کارگزاران دولت ابد مدت خواهد بود و الا هیچ تحفه و هدیه در آن دربار عظمى [راه]نخواهد داشت. اسب هاى تکه در اصطبل مبارک بسته اند که پانصد تومان و هزار تومان قیمت دارد و هرگونه متاعى در آن حضرت بسیار است و ارسال هیچ چیز جلوه ی قابل قبول نخواهد یافت. 
حاکم خیوه: بخارا یعنى رعایاى این ولایت زر داده اند و اسیر خریده اند، چگونه می توانم به زور از رعایا اسراى آنها را گرفته باشم. 
سفیر ایران: زر بدهید و اسیر بگیرید و به حضور حضرت شهریارى بفرستید و فکر نفع و ضرر منمایید. وقتى هم براى شما امرى اتفاق مى افتد، پادشاه جم جاه ایران ده هزار، بیست هزار و سى هزار نفر به حمایت شما مأمور مى فرماید. مثلا همین مرو که همه ساله مخارج کرده و سپاه بر سر آن مى برید، اگر از حضرت شاهنشاه استدعا نمایید ممکن است که آنجا را مسخر کرده به شما واگذارند چنانچه از نواب حسام السلطنه خواهش گردید از سر سرخس درگذشت و سرخسى از بیم سپاه ایران به شما رو کرده است. 
حاکم خیوه: بلى قاجار به ما خوبى کرده است، از سر سرخس گذشته و ما هم با قاجار درست راه خواهیم رفت و روز به روز بر مخالصت خواهیم افزود»
 [رضا قلى خان هدایت(لله باشى): سفارتنامه ى خوارزم، بولاق، 1292 هـ.ق. صص 66 - 72] . 
 
منبع: 




نظرات کاربران