در حال بارگذاری ...

امام انذار می دهند که اگر طرفین نیت صادقانه داشته باشند به گوارایی یقین خواهند رسید و این گوارایی همان سکینه و اطمینان به خدا و به وعده های اوست و با این یقین است که اختلاف و درگیری از بین رفته و تجمع و وحدت شکل می گیرد.

خطبه شیخ حسین الراضی در نماز جمعه شهر الاحساء عربستان
 قسمت اول مقاله را اینجا بخوانید 
 
سخن امام سجاد علیه السلام درباره وحدت 
جاحظ در کتاب بیان و تبیین جلد یک صفحه 91 می گوید: علی بن الحسین رضی الله عنه فرمود: 
لو کان الناس یعرفون جملة الحال فی فضل الاستبانة ، وجملةَ الحال فی صواب التبیین ، لأعربوا عن کل ما تخلَّج فی صدورهم ، ولوجدوا من بَرْدِ الیقین ما یغنیهم عن المنازعة إلى کل حال سوى حالهم ، وعلى أن دَرَک ذلک کان لا یُعدمهم فی الأیام القلیلة العدة ، والفکرة القصیرة المدة ، ولکنهم من بین مغمور بالجهل ، ومفتون بالعجب ، ومعدول بالهوى عن باب التثبت ، ومصروف بسوء العادة عن فَضْل التعلم 
اگر مردم قدر و منزلت پرسیدن برای فهمیدن و سخن گفتن برای تبیین نمودن را می دانستند هر آنچه در دل داشتند را بیان می کردند و آنگاه یقین گوارایی را می یافتند که ایشان را از مجادله بی نیاز می ساخت در شرایطی که این روزهای اندک و افکار کوتاه مدت برای آنان فایده نمی کرد ولی آنها یا جاهل و یا صاحب عجب اند و پیروی هوای نفس برای اثبات خویشتن و مشغول به عادات سوء مانع علم آموزی! 
این کلام بزرگ نیازمند توضیحی است که در قالب چند نکته بیان می داریم: 
1. درباره فضل و برتری طلب تبیین 
طلب تبیین و توضیح معمولا توسط عامه مردم یا برخی طلاب علم صورت می گیرد که در قالب برخی سوالات علمی شفاهی یا کتبی توضیحاتی را درباره موضوعاتی اعتقادی یا سیاسی یا اخلاقی و اجتماعی و تاریخی و اقتصادی و... طلب می کنند. مطلوب هم این است که این افراد و هر کس که به سوال کردن احتیاج دارد به آداب اسلامی در علم و تعلم و مناقشات اینگونه پایبند باشد و از جمله آنهاست: 
باید توجه داشت که خطرات بزرگی امت اسلامی را تهدید می کند لذاست که باید بین آحاد جامعه وحدت برقرار باشد که قاعده این اجتماع مردم هستند که طبعا به علما و روحانیون و متفکران خود احتیاج دارند و این نیاز تنها زمانی بدرستی پاسخ می یابد که علما نزد عامه مردم محترم باشند و سوء ظن و دشمنی نسبت به آنان رواج نیابد که اگر چنین شد صدماتی وارد می شود که نه فقط علما که همه مردم را در بر خواهد گرفت لذاست که احترام علمای صالح از مهمترین رمزهای موفقیت جامعه است و بر همه خصوصا طلاب علوم دینی لازم است که آنرا حفظ نمایند... عدم مراعات احترام علمای متقی و اهانت به ایشان گناهی نابخشودنی و موجب هلاکت و عقب افتادن در تحصیل علم و تقوی است. (1)
زمانی می رسد که مردم از علما فرار می کنند چنانچه گوسفند از گرگ می گریزد آنگاه است که خدا آنان را به سه چیز مبتلا خواهد ساخت: اول: برکت را از اموال آنان می گیرد. دوم: خداوند حاکمی ظالم را بر آنان خواهد گمارد. سوم: آنان از دنیا بدون ایمان خواهند رفت. (2)
2. درباره نیکویی تبیین: 
این روش را معمولا علما و متفکران در بیان مطالب برای مخاطبان خود بکار می گیرند و خصوصا درباره مخالفان عقیده یا مذهب آنان کاربرد دارد. نیکویی تبیین که امام علیه السلام از آن سخن گفته اند نقش مهمی در موفقیت دعوت به سوی خداوند و وحدت یا تفرقه امت اسلامی دارد و در تصویر چهره ای نیکو یا بد از اسلام نقش آفرین است. 
امام زین العابدین علیه السلام تاکید می کنند که کسی که این نیکی را داراست می تواند از خلجان روحی گذشته و به شیرینی یقین و تسکین و ایمان دست یابد. چیزی که در حالت نزاع و مشاجره به دست نمی آورد. شریعت اسلامی ادب گفتگو را در قرآن کریم و سنت نبوی قرار داده است و از علمای بزرگ نیز چیزی جز این روش دیده نشده است. 
مسائل اساسی وحدت: 
1- فهم طرف مقابل و آنچه از نظرات و افکار نزد او هست. 
2- اینکه متکلم آنچه را در قلب اش هست بخوبی و با روشنی و بصورت روشمند بیان کند بنحوی که طرف مقابل اش را ناراحت نسازد بلکه همراه با احترام باشد. 
3- محترم شمردن افکار و عقاید و عادات طرف مقابل. 
4- حق همگان را شامل می شود و این آن چیزی است که امام سجاد علیه السلام بر آن تاکید می کنند و اگر طرفین به آداب مناظره و گفتگو یا بحث علمی پایبند باشند هیچ طرفی از بین نمی رود و هر طرف از آنچه در سینه اش موج می زند سخن می گوید. 
5- امام انذار می دهند که اگر طرفین نیت صادقانه داشته باشند به گوارایی یقین خواهند رسید و این گوارایی همان سکینه و اطمینان به خدا و به وعده های اوست و با این یقین است که اختلاف و درگیری از بین رفته و تجمع و وحدت شکل می گیرد. 
6- امام اشاره می کنند که ایجاد وحدت در طرفین منازعه محال نیست ولی صرفا در زمانی کوتاه و روزهایی کم شکل خواهد گرفت. 
7- و نهایتا ایشان چنین پیش بینی می کنند که در صورت وجود نیت پاک در طرفین و پایبندی عملی به آن ایجاد وحدت اسلامی زیاد طول نمی کشد. 
در بخش پایانی امام به علل اختلاف میان علما که به تفرقه و متلاشی شدن امت اسلامی منجر شده است اشاره می کنند که شامل اینهاست: 
1- جهل علما و متفکران به رسالت های شرعی شان بنحوی که این جهل بر آنان مستولی شد و به چراگاه شیاطین بدل شدند. ایشان به عالمان بدی اشاره دارند که ابزار دست سلاطین و شیاطین شده اند. 
2- عجب علما به خودشان بنحوی که نقش معنوی آنان را کنار زد و شرشان بیش از خیرشان شد! 
3- سستی علما در زمینه مسوولیت های علمی و عملی شان بنحوی که باب هوس بر آنان مستولی شد و همه چیز را از دست دادند. 
3. سوء عادت: 
که برخی علما و عامه مردم بدان عادت کرده اند که هر کسی را که تلاش می کند اصلاح گری نموده و اوضاع علمی و اجتماعی را نوسازی نماید رمی به کفر و خروج از اصول امت یا مذهب می کنند و زبان ها و قلم ها به هر تهمتی علیه او گشوده می شوند. وقتی عادات بر جامعه یا جمعی از دین داران مستولی شد هیچ کس نمی تواند خلاف آنها سخن بگوید حتی اگر حرف حق باشد. 
امام علیه السلام تاکید می کند که عادات بد از مهمترین علل تفرقه در میان امت اسلامی است و تا زمانی که این عادات اصلاح نشوند امت روی عزت و کرامت و قدرت و وحدت را نخواهد دید. هر کس هم که به آنها متمسک می شود در واقع آنها را بر علم و معرفت و بحث علمی ترجیح می دهد! 
ما تا زمانی که غبار عصبیت و جهل و تمسک به عادات بعنوان اصول ثابتی که بعضا مشهورات غلط اند و چه بسیار مشهوراتی که دلیلی ندارند، را ترک نکنیم کامیاب نخواهیم شد. 
سیره امام زین العابدین علیه السلام با مخالفان خویش: 
1. امام سجاد علیه السلام بحران های امت را معالجه می کردند: 
ابن شهر آشوب گفت: الزهری عامل بنی امیه بود و یک نفر را تنبیه کرد. آن فرد بخاطر آن عقوبت جان سپرد. وی ترسید و به غاری پناه برد و نه سال در این حالت ماند. 
و گفت: علی بن الحسین علیه السلام به حج آمد و الزهری نزد او رسید. امام به او فرمودند من از ناامیدی تو بیشتر از گناهت هراسانم! دیه آن مسلمان را برای خانواده اش بفرست و خودت به سوی خانواده و کارهایت بازگرد. 
الزهری گفت: مرا آزاد ساختی ای سرورم. الله اعلم حیث یجعل رسالته. و سپس بسوی خانه اش بازگشت و از آن پس یکی از اصحاب امام علیه السلام شد. 
از همین رو برخی از بنی مروان به او گفتند: ای زهری! پیغمبر تو چه کرد؟ یعنی علی بن الحسین علیه السلام. (3) 
جناب خویی می گویند: زهری اگرچه از علمای اهل سنت بود ولی از این روایت و سایرین بوضوح فهمیده می شود که او علی بن الحسین علیه السلام را دوست داشته است. 
خطر یاوری ظالمان: 
می گویم فرقی ندارد که زهری را دشمن اهل بیت بدانیم چنانچه شیخ طوسی معتقد است یا او را محب ایشان بدانیم چنانچه جناب خویی می گویند، حال آنکه می دانیم ایشان شیعه اهل بیت نبود و به امامت امام سجاد علیه السلام اعتقاد نداشت بلکه حتی از بزرگترین علمای اهل سنت بود که او را مدح کرده و به او اعتماد دارند، ولی این مساله باعث نشد که امام از افتادن وی به ورطه هلاکت جلوگیری نکنند تا جایی که خود را نه سال منعزل کرده و از رحمت الهی ناامید شده بود تا جایی که خود را به نابودی می کشاند. و ظاهرا معلوم است که او در حکم خود اشتباه کرده بود و دیه بر او واجب شده بود. 
2. با مروان در مدینه: 
با وجود اینکه مروان بن حکم علیه اهل بیت علیهم السلام اقداماتی را کرده و در اعلام دشمنی با ایشان ابایی نداشت مانند موضعی که درباره دفن امام حسین علیه السلام نزد پیامبر ص یا در منزل پدرشان گرفت. و موضع او ضد امام حسین در مجلس ولید بن عتبه و امر به ولید برای زدن گردن ایشان و موارد متعدد دیگر! علیرغم همه اینها امام زین العابدین علیه السلام با ایشان با نیکی برخورد کرد و از او انتقام نگرفت. بعد از اینکه اهل مدینه، بنی امیه را از انجا اخراج کردند ابن قتیبه نقل می کند که: 
مروان وارد بر عبدالله بن عمر شد و گفت: ای پدر عبدالرحمن! شنیده ام که قصد رفتن به سوی مکه را داری پس می خواهم خانواده ام را با تو همراه سازم. 
ابن عمر جواب داد: من نمی توانم با زنها همراهی کنم. مروان گفت: آنها را همراه با خانواده خودت کن. 
ابن عمر جواب داد: بخاطر جایگاه شما خانواده من هم امنیت نخواهند داشت! 
پس مروان با علی بن الحسین در این رابطه سخن گفت. ایشان قبول کرد و خانواده او را همراه خانواده خود ساخت. (4) 
عظمتی بی نهایت: 
آری! عظمت و بزرگی یک فرد وقتی به دوستداران و نزدیکان خود محبت می کند معلوم نمی شود چرا که امری عادی را انجام داده که بسیاری از مردم بدان عمل می کنند ولی عجیب زمانی است که به کسی که با او جنگیده و بدترین دشمنی ها را علیه او کرده است محبت کند. هر چند چنین موضعی از ائمه علیهم السلام عجیب نیست. 
3. در دمشق: 
گمراه سازی مردم در تبلیغات تا جایی پیش رفته بود که جای ظالم و مظلوم عوض شده بود! خصوصا در شام که همه چیز به دست دشمن بود و خاندان رسول الله ص را در قالب خوارج تصویر کرده بودند! ثعلبی با اسناد از ابی دیلم نقل می کند که وقتی علی بن الحسین علیه السلام وارد مسجد دمشق شد مردی شامی بلند شد و گفت: خداوندی را سپاس که شما را کشت و ناچار ساخت و فتنه را از بین برد. 
امام علیه السلام به او گفت: آیا قرآن خوانده ای؟ گفت: بلی! گفت: آیا حم را خوانده ای؟ گفت: قرآن را خوانده ام ولی حم را نخوانده ام! 
گفت: این را خوانده ای که «قل لا اسألکم علیه اجرا الا الموده فی القربی»؟ گفت: آنها شما هستید؟ 
امام فرمود: آری! سپس فرمود: آیا درباره بنی اسرائیل نخوانده ای که «و آت ذی القربی حقه»؟ 
گفت: آری و آیا شما آن نزدیکانی هستید که باید حق شان داده شود؟ امام فرمود آری! (5) 
4. رسانه ها و واژگونی حقایق: 
مردی شامی وارد شد بر علی بن الحسین علیه السلام و گفت: تو علی بن حسین هستی؟ فرمود: بلی! گفت: پدر تو بود که مومنان را کشت. 
پس امام علیه السلام گریست سپس چشمانش را پاک کرد و گفت: وای بر تو! چطور بر پدر من چنین حکمی می کنی که مومنان را کشت؟ 
شامی گفت: بخاطر کلام او که گفت: «اخواننا بغوا علینا فقاتلناهم علی بغیهم». یعنی برادران ما بر ما ظلم کردند پس بخاطر این امر با انها جنگیدیم. 
امام فرمود: وای بر تو! آیا قرآن می خوانی؟ گفت: آری! فرمود: «و الی مدین اخاهم شعیبا و الی ثمود اخاهم صالحا» آیا آنها برادران دینی بودند یا قبیله ای؟ 
شامی گفت: نه برادران قبیله ای بودند. 
امام فرمود: پس اینها برادران قبیله ای بودند نه برادران دینی! 
مرد گفت: من را آسوده ساختی خداوند آسوده ات سازد. (6) 
5. چطور با کسی که به تو فحش می دهد مواجه شوی؟ 
مقابله به مثل به فحاش با فحش مساله را حل نمی کند بلکه آن را پیچیده تر می سازد پس ناچارا باید با بدی از در خوبی وارد شد نه مقابله به مثل یا اقلا باید سکوت کرد. 
روایت شده است که برخی به امام زین العابدین ع ناسزا گفتند. ایشان خادم شان را به سوی او فرستادند و گفتند او را دعوت کن و بگو آنچه درباره ما مخفی است بیشتر از آن چیزی است که گفتند! 
سپس به آن مرد گفتند: آیا نیازی داری؟ مرد خجالت کشید! 
پس امام لباس اش را به همراه هزار درهم به او داد. مرد در حالی که فریاد می کشید شهادت می دهم که تو فرزند رسول خدا هستی از انجا بیرون رفت. (7)  
6. راه ناهموار: 
شخص دیگری هم او را ناسزا گفت. 
امام فرمود: در مقابل ما راهی ناهموار است اگر از آن عبور کنم که ملالی نیست بر هر آنچه تو گفتی ولی اگر در آن متحیر بمانم از آنچه تو گفته ای بدتر هستم! 
7. ابن جعدیه گوید که شخصی ایشان را ناسزا گفت و ایشان سکوت کرد. 
شخص صدا زد که با تو هستم! ایشان فرمود: و من از تو چشم پوشیدم و گذشتم. 
8. دشمنی نزدیکان چطور به دوستی بدل می گردد؟ 
حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب وارد شد و با امام زین العابدین سخن نگفت سپس وارد منزل ایشان شد و بر ایشان فریاد کشید و آماده شرآفرینی خارج شد. 
امام به او فرمود: ای برادرم! اگر آنچه درباره من گفتی صحیح است پس به خدا پناه می برم ولی اگر صحیح نیست برای تو طلب آمرزش می کنم. 
حسن بین دو چشمان امام را بوسید و گفت: چیزی که گفتم در حق تو ناروا بود و من بیشتر بدان محق ام! 
9. خادمه اش ظرف او را که در آن غذایش بود را شکست و رنگ اش زرد شد! حضرت فرمود برو که تو بخاطر خدا آزاد شدی. 
10. گفته شده است که غلامی از علی بن الحسین متولی عمارت ضیغه بود. ایشان برای اطلاع از امور به انجا رفت و فساد و تضییع اموال بسیاری را دید و چشم پوشی نمود ولی او را با شلاقی که در دست داشت ترساند ولی از آن عمل پشیمان شد. 
وقتی به منزل رفت به دنبال غلام فرستاد. وقتی او وارد شد امام را برهنه یافت در حالی که شلاق در دست داشتند پس بسیار ترسید چرا که تصور کرد می خواهند او را تنبیه کنند. 
امام شلاق را گرفتند و به سوی او دراز کرده و گفتند: ای فلانی! من با تو کاری کردم که کسی درباره من نکرده است و آن یک لغزش و خطا بود پس شلاق را بگیر و من را تنبیه کن. 
غلام گفت: ای آقای من بخدا قسم تصور کردم که می خواهید مرا تنبیه کنید و من مستحق این تنبیه بودم حال چگونه من شما را شلاق بزنم؟!! امام گفت: بگیر و بزن! 
گفت: خدا نکند! شما خیلی بزرگوارید. امام چند بار حرف شان را تکرار کردند و غلام هر بار بیشتر از ایشان تعریف کرد. وقتی امام دید که او شلاق را نمی زند گفت: از این کار ابا کردی پس همه ضیعه را به تو می دهم و آنجا را به او بخشید! 
11. از کنار مردمانی که غیبت او را می کردند گذشت پس ایستاد و گفت: اگر راست می گویید پس خدا مرا ببخشد و اگر دروغ می گویید خدا شما را ببخشد. 
12. روایت شده که ایشان را کنیزی بود که آب برای شان می آورد و ایشان برای نماز وضو می گرفتند. کوزه از دست کنیز افتاد و ایشان را مجروح ساخت. امام علی بن الحسین علیه السلام سرشان را به سمت کنیز گرداندند. وی گفت: خداوند می گوید «والکاظمین الغیظ» 
امام فرمود: خشم ام را فرو خوردم. وی گفت: «والعافین عن الناس» امام فرمود: خدا از تو بگذرد. 
وی گفت: «والله یحب المحسنین» امام فرمود: پس برو که تو آزادی! (8) 
اینها تنها گوشه ای از آن چیزی است که بر امام زین العابدین علیه السلام درباره مخالفان و دشمنان شان گذشت. از خداوند می خواهیم که هدایت را نصیب ما سازد و توفیق پوییدن راه ایشان را نصیب مان کند. 
 
پانوشت: 
[1] سیماء الصالحین ص 209 
[2] سیماء الصالحین ص 220 عن الذنوب الکبیرة ج 2 ص 35 
[3] المناقب لابن شهر آشوب : الجزء 4 باب إمامة أبی محمد علی بن الحسین علیه السلام ، فصل فی علمه وحلمه وتواضعه 
[4] الإمامة والسیاسة لابن قتیبة ص 168 
[5] بحار الأنوار ج : 23 ص : 252 
[6] بحار الأنوار ج : 32 ص : 345 
[7] بحارا لأنوار ج : 46 ص : 96 
[8] روضة الواعظین ج : 2 ص : 380 
 

  




نظرات کاربران