در حال بارگذاری ...

با وجود آن که دو مذهب حنفی و مالکی از نظر مبانی و روش استنباط احکام و همچنین احکام فقهی به شیعة امامیه نزدیکتر می باشند، اما در اذهان و افکار عمومی جامعة ما، معمولاً شافعی مذهب ها را به شیعة امامیه نزدیکتر می دانند

مولوی محمد برفی
 
 مسلمانان برای داشتن تعامل اجتماعی بهتر با یکدیگر نیازمند به شناخت یکدیگرند آن هم در شرایطی که در دایرة مذهب و فرق قرار گرفته اند. کشورهای اسلامی در صورتی خواهند توانست از روابط حسنه برخوردار و امّت واحدی را تشکیل دهند که بتوانند شباهتها و مشترکات فرق اسلامی را کشف و با زبانی مشترک در جهت توسعة مشترکات و اصول مسلّم اسلام قدم بردارند. دستیابی به این امر از یک طرف نیازمند به بررسی هویت تاریخی شکل گیری مذاهب و کشف نقاط مشترک آنان دارد و از طرفی ضرورت شناخت وضعیت مسلمانان پیرو هر فرقه و مذهب را در حال می طلبد. چون مذاهب اسلامی در سیر تاریخی خود مواجه با جریانهای متعددی شده اندکه بدون شناخت آن جریانها نمی توان به شناخت کامل و درستی از هر مذهب و پیروان آن دست یافت. چنانچه در مقطعی از تاریخ امت اسلامی، مسلمانان برخوردار از چنان وسعت نظر و سعة صدری بودند که هر کس آزاد بود دیدگاههای خود را بیان کند حال آن که در مقاطعی سطح فکری چنان پایین می آید و آزادی اندیشه چنان محدود می گردد که بخش هایی از دنیای اسلام فاقد اندیشه و بالندگی می گردند. یا مانند تقسیم مسلمانان بین دو بلوک شرق و غرب در دنیای امروزو استفاده ابزاری از مسلمانان نمودن در دوران جنگ سرد و تقسیم اسلام به اسلام غربی یا شرقی و در نهایت اسلام را دین شمشیر خواندن و مسلمانان را تروریست نامیدن. 
برای بررسی و شناخت مذاهب اسلامی به ویژه مذاهبی که در عصر حاضر پیروانی دارند، می توان طبق بندهای ذیل اقدام نمود: 
1- تاریخچة مذهب: شامل علل ظهور و نحوة شکل گیری، زندگینامة بنیان گذار مذهب(سیر زندگانی، آرا و اندیشه هایش) چهره ها و شخصیت های برجستة آن مذهب، آثار و متون مهم آن مذهب در فقه ، اصول و کلام 
2- روش شناسی و مهم ترین ویژگیهای مذهب 
3- مبانی اعتقادی، فکری مذهب در هستی شناسی و ... 
4- مبانی فقه و اصول مذهب در ابعاد مختلف عبادات، خانواده، اقتصاد و سیاست و... 
5- قلمرو مذهب و تبیین پراکندگی جغرافیایی آن به ویژه در وضعیت فعلی 
6- بررسی علل گسترش و عدم گسترش مذهب و همچنین تبیین نقاط ضعف و قوت آن 
7- تبیین شباهتها و تفاوتهای آن با مذاهب دیگر 
8- جریانها و گرایش های موجود در مذهب 
با نگاهی کوتاه در شکل گیری مذاهب اربعة اهل سنت در تقدم زمانی به ترتیب حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی در سه مکان بغداد ، مدینه و مصر به وجود آمدند و از نظر سطح قلمرو امروزی به ترتیب حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی بیشترین پیروان را دارا می باشند و از نظر قرابت در روش و مبانی فقه و اصول فقه دو مذهب حنفی و مالکی به هم نزدیکتر بوده چون علاوه بر استفاده از نص، از روشهای تعقلی ، قیاسی و تجربی نیز در تبیین معرفت دین و احکام بهره جسته اند و دو مذهب شافعی و حنبلی قرابت بیشتری به یکدیگر دارند چون بیشتر تاکید بر نقل و نص دارند. با وجود آن که دو مذهب حنفی و مالکی از نظر مبانی و روش استنباط احکام و همچنین احکام فقهی به شیعة امامیه نزدیکتر می باشند، اما در اذهان و افکار عمومی جامعة ما، معمولاً شافعی مذهب ها را به شیعة امامیه نزدیکتر می دانند که در این مقال سعی خواهیم کرد ضمن بررسی علل این همگرایی و ناهمگرایی در سیر تاریخی، به رهنمودهایی جهت وحدت امت اسلامی در حال، دست پیدا کنیم. 
فرضیه اساسی این پژوهش این است که دلایل همگرایی و ناهمگرایی بین مذاهب اسلامی بیشتر بر یک سری تعاملات و تصادمات سیاسی و اجتماعی شکل گرفته تا اصول و روش های مشترک، همانگونه که اشاره شد مهمترین دستاورد این پژوهش این است ضمن شناخت پیدا کردن نسبت به عللی که در مسیر تاریخی بستر ساز ناهمگرایی شدند به رهنمودهایی در مسیر همگرایی بر مبنای اصول و متد و روش های مشترک دست یافت. 
 
مهمترین عواملی که در باب همگرایی و نزدیکی تشیع با شوافع می توان برشمرد عبارتند از: 
اشعار امام شافعی(رض) در مدح اهل بیت پیامبر(ص) و متهم شدن به شیعی گری در دستگاه حکومت عباسیان این پیوند را تا به امروز در دلها حفظ کرده است آنجا که فرمود: 
یَا رَا کِبا قِفْ بِالمُخَصّبِ مِن مِنىً وَاهتِـفْ بِقَاعِدِ خَیفِهَا وَالنّاهِض 
سَحَـرا اِذَا فَاضَ الحَجیِجُ اِلَى مِنىً فَیضـا کَمُلتَطـِمِ الفُراتِ الفائِضِ 
اِن کـانَ رَفـضا حُـبّ آلِ مَـحَمّـدٍ فَلـیشهَدِ الثّقـَلانِ أَنّـى رافِـضِـى[1] 
یعنی ای سواره، اگر به مکّه می روی در ریگزار منا بایست و سحرگاهان خطاب به ساکنان مسجد خیف که همانند امواج خروشان دریا به منا سرازیر می شوند ندا سر داده و بگو: اگر دوست داشتن آل محمد رفض است، انس و جن گواه باشند که من –شافعی- رافضی هستم. 
ابن عبدالبر مى‏نویسد: که عده‏اى به امام شافعى (رض) گفتند: در شما رگه‏ هاى اندیشه تشیع وجود دارد. امام شافعى مى‏فرماید: چگونه؟ مى‏گویند: حب آل محمد را آشکار مى‏نمائى. امام مى‏فرمایند: اى جماعت مگر پیامبر اکرم (ص) نفرمود:« لا یُومنُ احدُکُم حتّى اکوُنَ اَحبّ الیه من والده و ولَده والناس اجمعین» و قال: «اِنّ أولیائى من عترتى المتّقُون» پس زمانیکه دوستدارى خویشاوند پرهیزگار انسان لازم است آیا محبت خویشاوند پرهیزگار پیامبر (ص) نمى‏تواند واجب باشد؟ 
امام شافعى به حضرت على (رض) تعلق خاصى داشت و مى‏گفت: على (رض) پسر عمو و پسر خاله من است. چون مادر سائب جد شافعى شفا دختر ارقم بن هاشم فرزند عبدمناف بود و مادر جدش خلدة دختر اسد بن هاشم خواهر فاطمه بنت اسد مادر حضرت على (رض) بود. ضمن اینکه مادر خود امام شافعى نیز فاطمه دختر عبیدالله بن حسن فرزند حسین بن على (رض) است. توجه وارادت امام شافعى(رض) فقط جنبه خویشاوندى نداشت بلکه جنبه دینى نیز داشت لذا در پاسخ فردى که به امام شافعى مى‏گوید: در این مسأله با على بن ابى طالب (رض) مخالفت نموده‏اید، مى‏فرماید: این مسئله را از على (رض) با سند و دلیل ارائه کن تا پیشانى را بر خاک گذارم و اظهار خطا کنم و از رأیم برگردم و به رأى على (رض) تمسک جویم.[2] 
امام شافعى معتقد بود که محبت خاندان رسالت (ص) حکم واجبى است که خداوند در قرآن دستور داده و براى نشان بزرگى و فضیلت ایشان همین کافى است که اگر کسى بر آنها در نماز سلام و صلوات نفرستد نمازش ادا نخواهد شد. 
یَا آلَ بَیـتِ رَسُولِ اللّهِ حُبـّکُـمُ فَرضٌ مِنَ اللّه فـى القـُرآنِ أَنزَلَهُ 
یَکفِیکُمُ مِن عَظِیمِ الفَخرِ أَنّکُمُ مَن لَم یُصَلّ عَلیکُم لا صَلاةَ لَهُ[3]. 
یعنى اى آل محمد محبت شما واجبى است که خدا آن را در قرآن نازل کرده و همین یک دلیل بر عظمت قدر شما کافى است که هر کس نماز بخواند و بر شما درود نفرستد نمازش نماز نیست. و با توسل به آنها و امید اینکه شفیع او در قیامت واقع شوند گوید: 
آل النـبـىّ ذَرِیْـعَـتـِى و هُـم اِلـیـه وَسـِیـلَـتى 
أَرجُو بهم اُعطَى غدا بیدىِ الیمینِ صَحیفَتى‏[4] 
امام شافعى (رض) ضمن رد نسبت رافضى گری از خویش، ارادت ویژه خود را به على (رض) آشکار ساخته و مى‏گوید: اگر محبت على (رض) نشان رافضیگرى باشد در آن حالت من رافضى‏ترین فرد از بندگان خدا خواهم بود 
قالوا: تَرَفّضتَ، قلـتُ: کلاّ ما الرفضُ دِینى ولا اعتِقادى 
لکـن تولیّــتُ غیـرَ شَـکّ خَـیـرَ امـامٍ و خَـیـرَ هــادِى 
ان کـانَ حبّ الولىّ رفضـا فـإنّـنــى أَرفــَضُ الــعَـبـادِ[5] 
در ارادت و علاقه امام شافعى به اهل بیت پیامبر (ص) همین بس که او متهم به تشیع و حمایت از علویون شد و مجبور به ترک یمن گردید و جهت محاکمه به بغداد آورده شد و در معرض خطر مرگ قرار گرفت. او معتقد بود که ارادت به خاندان على (رض) را باید علنى و آشکار ساخت و این پندار باطل را از اذهان دور کرد که رفض را در دوستى فرزندان فاطمه و على (رض) مى‏داند و یا ناصبى گرى را در دوستى ابوبکر و عمر (رض). باعتقاد او دو جریان رافضى‏گرى و ناصبى گرى که دوستى و دشمنى افراطى را در حق على (رض) دنبال مى‏کردند نادرست است 
اِذا فـى مَجـلسٍ نَـذکُر عَـلِـیا وَسِـبطَیهِ و فـاطِمَـهَ الـزّکّـیه 
یُـقـالُ تَـجاوَزُو!یـَا قَـومُ هـذَا فـهـذا مِـن حدِیثِ الرّافِضّیة 
بَرِئتُ الى المُهَیمِنِ مِن أُنـاسٍ یَرونَ الرّفضَ حُبّ الفاطِمیّة[6] 
امام شافعى با وجود اینکه از هر گونه اندیشه افراطى رافضى گرى و خارجى گرى و ناصبى گرى بدور بود و پیشوائى اندیشه معتدل و میانه اهل سنت را بر عهده داشت مى‏گفت: اگر على (رض) را برترى دهیم در نزد بى‏خردان رافضى هستیم و اگر ابوبکر (رض) را برتر شماریم ما را ناصبى مى‏خوانند با توجه به این بر خوردها، من هم رافضیم و هم ناصبى و این مسلک من است تا روزى که خاک بالینم گردد. 
اِذا نَـحـنُ فَـضّـلـنـا عَـلِیـّا فَـانـّنـا رَوافِضُ بالتّفضِیلِ عِندَ ذوى الجَهلِ 
و َفـضلُ أَـبى بـَکرٍ اِذَا مـَا ذَکرتُهُ رُمِیـتُ بِنـصْب عِـندَ ذِکرى للفضلِ 
فَلا زِلتُ ذا رَفْضٍ ونَصْبٍ کِلاهُما بِحُـبّـیـهِما حَتّـى أُوَسّـدَ فِـى الـرّملِ‏[7] 
بدین ترتیب امام شافعى ثابت مى‏کند که در عین عشق وارادت به على و خاندان او مى‏توان به ابوبکر و عمر نیز عشق ورزید. نقل موضعگیری امام شافعی بدین معنی نیست که امام ابوحنیفه (رض) نسبت به اهل بیت بی تفاوت بوده است. 
امام ابوحنیفه (رض) نیز دوستدار خاندان على (رض) و اهل بیت پیامبر(ص) بود و با وجود اینکه پنجاه و دو سال از عمر خویش را در دوران بنى امیه گذراند، هرگز حکام بنى امیه را تائید نکرد و از نزدیکى به آنها تبرى جست، او از آزار واذیت اولاد على (رض) توسط حکام بنى امیه ناراحت بود. و قیام استاد خویش امام زید بن على زین‏العابدین (رض) بر علیه هشام بن عبدالملک، را به قیام پیامبر (ص) در بدر تشبیه کرد و حمایت مالى خوبى از قیام آن حضرت نمود و از شکست قیام بسیار ناراحت شد و چون مورد سؤال واقع شد که چرا شخصا در میدان جهاد حضور نداشته است مى‏فرماید: امانتهاى مردم مانع حضورم شد چرا که امانتها را به «ابن ابى لیلى» دادم از من نپذیرفت لذا از حضور در جهاد باز ماندم. پس از این واقعه است که ابن هیبرة حاکم کوفه ابوحنیفه (رض) را امتحان مى‏کند که تا چه حد به بنى امیه نزدیک است لذا مسؤلیت قضاوت و خزانه دارى حکومت را به وى پیشنهاد مى‏کند اما ابوحنیفه (رض) نمى‏پذیرد و پاسخ رد مى‏دهد اگر چه مُهر حکومت به او پیشنهاد میگردد. سایر فقهاى آنروز نیز ابوحنیفه را نصیحت نموده و قسمش مى‏دهند که مسؤلیت پیشنهادى را بپذیرد، چون در صورت رد آن، جانش در خطر بود. اما امام ابوحنیفه به فقهاى هم عصرش گوید: اگر حاکم از من بناى درهاى مسجد اوسط را بخواهد، انجام نخواهم داد چه رسد که از من خواستار حکم قتل انسانى باشد و من آنرا تائید کنم یعنى هرگز چنین مسؤلیتى را نخواهم پذیرفت. ابن ابى لیلى پس از شنیدن سخنان قاطع امام ابو حنیفه (رض) است که مى‏گوید: رهایش کنید او مسیر درست را مى‏رود و ما بر خطا هستیم. این چنین بود که ابوحنیفه با گرفتن مسیر درست، زندان را انتخاب کرد و تا سرحد مرگ مورد شکنجه واقع شد و پس از رهائى از زندان نیز عراق را به قصد مکه ترک گفت و تا پایان عمر دولت بنى امیه، در مکه باقى ماند.[8] 
امام ابوحنیفه (رض) از سقوط بنى امیه مسرور شد و دولت بنى‏ عباس را در بدو امر تائید نمود، خوشحالى و تائید او بخاطر همراهى با ایرانیان، از آن جهت که ایرانى بود نبود. چون او خود را هیچوقت در قالب ایرانى یا عربى قرار نداد، بلکه آنچه بدان افتخار مى‏ورزید اسلام بود و خوشحالى او بر سقوط بنى امیه بسبب ظلم و ستم بنى امیه بود به ویژه ستم و تجاوزى که بر اهل بیت پیامبر (ص) همچون شهادت حسین (رض) و شهادت زید (رض) روا داشتند و دل مسلمانان را از خود رنجاندند. امام ابوحنیفه (رض) از آن رو امیدوار بود که دولت جدید عباسى که نسبتى با خاندان پیامبر دارد، بتواند عدل را برقرار نماید و ستم را دور کند. لذا در خیر مقدم به سفاح بنیانگذار دولت عباسى مى‏گوید: حمد و سپاس خدائى را که حکومت را به نزدیکان پیامبرش (ص) سپرد و ستم ظالمان را دور نمود و زبان ما را براستى گشود، با تو بر حکم خدا بیعت مى‏کنیم به این امید که بر پیمانت تا روز قیامت باقى بمانید. ما خدا را در باب حکومت به خاطر خویشاوند پیامبرش رها نخواهیم کرد.[9] 
امام ابوحنیفه (رض) بعد از آن در مخالفت با دولت عباسى زمانى سخن گفت که مشاهده نمود منصور با فرزندان امام على (رض) دشمنى مى‏ورزد و عبدالله بن حسن بن حسن (رض) استاد ابوحنیفه را زندانى نمود و فرزندانش ابراهیم و محمد معروف به نفس زکیّه قیام نمودند. او از قیام فرزندان عبدالله حمایت نمود و همراهى با قیام را برتر از جهاد در مرزهاى جهان اسلام با کفار دانست. لذا ضمن تشویق مردم به همراهى با قیام ابراهیم و محمد، بعضى از فرماندهان منصور را از مواجهه با ابراهیم و محمد منع نمود. حسن بن قحطبة یکى از آنها مى‏باشد که بردست ابوحنیفه توبه نمود و از فرماندهى سپاه منصور سرباز زد. امام ابوحنیفه (رض) در حمایت از این قیام آنچنان آشکارا برخورد کرد که شاگردش «ز فر بن هذیل» مى‏گفت: بخدا قسم شما آنقدر سخن مى‏گوئید تا گردن ما را به دار آویزند و امام ابو حنیفه نه تنها سخن گفت، بلکه هدایاى منصور و مسؤلیت قضاوت را رد نمود و زندان و شهادت را بر تائید حاکم ظالم ترجیح داد.[10] 
شهرستانى مى‏نویسد: و امام الفتوى والاحکام امام ابوحنیفه - رضى اللّه عنه - بر بیعت او (محمد بن عبداللّه) بوده، چون منصور خلیفه برین حال مطلع شد، امام ابوحنیفه را حبس کرد حبسى دراز تا آنکه در حبس وفات یافت. و بعضى گویند امام ابوحنیفه با محمد بن عبدالله امام بیعت کرد در ایام منصور خلیفه، و چون محمد بن عبدالله در مدینه به شهادت رسید، امام ابوحنیفه بر همان بیعت معتقد و ثابت قدم بود و بدوستى اهل البیت راسخ، و این خبر به منصور رسیده با وى - رضى اللّه عنه - کرد آنچه کرد که پیش از این ذکر شد.[11] 
2- عدم تصادم و برخورد سیاسی تشیع امامی با شوافع: در هیچ مقطع و دوره ای پیروان این دو مذهب در یک زمان بر مسند قدرت نبودند که بین آنها برخورد سیاسی پیش آید. 
3- شافعی مذهب بودن مردم ایران پیش از صفویه : که خود می تواند خاطرة نزدیکی به یکدیگر را سینه به سینه حفظ کند. سخن علامه دوانی در شیراز معروف است که در اوایل به قدرت رسیدن صفویه بعد از پایان مهلت حکومت مبنی بر شیعه شدن در سخنرانی خود می گوید: من و خانواده ام شیعه شدم و در پاسخ به معترضان گفت: به خاطر عمر و علی(رض) نمی خواهم خود را به کشتن بدهم چون آن دو با یکدیگر زندگی کردند و الان حکومت می خواهد که نام مذهب من این باشد لذا من هم آن نام را انتخاب می کنم. اما در مقابل علامه تفتازانی حنفی مذهب در هرات مقاومت به خرج داده و چوبة دار را انتخاب می کند 
4- به دلیل بر مسند قدرت نبودن شوافع در چند سدة اخیر، استعمارگران غربی در مناطق شافعی مذهب بیشتر بر دین گریزی توجه داشتند تا تفرق مذهبی و اصولا سایة استعمار در آن مناطق کمتر بوده. کشورهایی مانند اندونزی، مالزی ، کشورهای عربی خاورمیانه، به نسبت کشورهایی مانند پاکستان، هندوستان، برمه و بنگلادش و کشورهای آسیای میانه کمتر مستعمره بودند لذاشافعی مذهب های ایران زمین متاثر از کشورهای عربی هستند امّا حنفی مذهب ها متاثر از کشورهای همسایة شرقی بویژه شبه قاره که مستعمره بودند. 
 
عواملی که موجبات ناهمگرایی و دوری احناف و تشیّع امامی را از یکدیگر فراهم ساخته عبارتند از: 
1- تقابل قدرت سیاسی احناف با دوره هایی که تشیع امامی بر مسند قدرت بودند بویژه در دورة صفویه که در تقابل جدی با عثمانی های حنفی مذهب مسلط بر غرب و مرکز دنیای اسلام و حکومت گورکانیان حنفی مذهب شبه قاره در شرق بود. 
2- تلاش استعمارگران در مناطق حنفی نشین در راستای تفرق مذهبی، تا از این طریق قدرت سیاسی شان را متلاشی کنند چنانچه در شبه قاره در بین پیروان مذهب حنفی ، چند فرقه و گرایش ایجادنمودند در شبه قاره اگرچه شاهد شکل گیری جماعت یزیدی و ناصبی نیز هستیم امّا چون هدف اساسی استعمارگران اختلاف جدی بین امت اسلامی هست مشاهده می کنیم که جهت عزاداری عاشورای حسینی شیعیان امامی مذهب را طوری شکل می دهند که عزاداران بجای اظهار بیزاری و برائت از یزید و بنی امیه، به لعن و نفرین خلفای راشدین می پردازند و به دلیل همین امر، هر ساله شاهد درگیری ها و خون ریزی های زشتی در مراسم تاسوعا و عاشورا هستیم. 
3- در چند دهة اخیر بویژه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و آغاز جنگ تحمیلی از سوی صدام حسین حاکم عراق که مزار امام ابوحنیفه پیشوای مذهب حنفی را پایگاه سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی خود قرار داده بود و در کشورهای حنفی مذهب تبلیغات به راه انداخته بود که این جنگ ، جنگ مذهبی است خود عاملی شد تا ذهنیت پیروان دو مذهب نسبت به هم منفی و کمتر به یکدیگر نزدیک گردند. 
4- علاوه بر بقای قدرت پیشین در بین احناف ، احساسی شدن و پایین آمدن سطح فرهنگ مناطق حنفی نشین با توجه به فعالیتهای استعماری بویژه در شرق آسیا بین هر دو فرقه، سبب شده تا کمتر حاضر به تعامل و گفتگو با یکدیگر شوند، و تلاش بخشی از بدنة فقهی فقهای احناف در غرب دنیای اسلام همچون شیخ شلتوت ، شیخ سعید شعبان و... موثر واقع نشود. 
 
با توجه به این عوامل ، ناهمگرایی بین پیروان مذاهب غالبا در اشکال زیر بروز کرد: 
1- تاکید بر مسائل اختلافی بین مذاهب و چشم پوشی از مشترکات با این که موضوعات اختلافی محدود و مشترکات بسیار است حتی گاهی دیده شده اختلافات جزیی جدیدی ساخته می شود. 
2- جستجو و کشف نقاط ضعف در آثار مذهب دیگر و طرح آنها به صورت علنی و به شیوة غوغا سالارانه، گاهی یک دیدگاه نادر و شاذ که تنها از سوی یکی از علمای یک مذهب طرح شده ، به همة علمای آن مذهب نسبت داده می شودو همة آنها بر پایة آن بازخواست و محکوم می شوند. 
3- نبش قبر رویدادهای تاریخی که کدورت و کینه را در میان نسلهای متوالی استمرار می بخشد مانند یادآوری جنگهای صدر اسلام یا درگیری های پیروان مذاهب با یکدیگر در قرون گذشته. 
4- جرم شمردن خود انتقادی در درون هر مذهب : در مسائل اختلافی بین مذاهب اگر کسی خود انتقادی ورزد و دیدگاه مذهب خود را نقد کند کارش جرم و عقب نشینی در مقابل مذهب رقیب و معامله بر سر عقاید و اصول قلمداد می شود. 
5- تعمیق دیدگاه تحقیرآمیز نسبت به پیروان مذهب دیگر با تکیه بر این که پیروان هر مذهب تنها خود را فرقة ناجیه می دانند و فرقه های دیگر را اهل آتش قلمداد می کنند 
6- دوری و فاصلة اجتماعی: دوری و عدم ارتباط بین پیروان دو مذهب فرصتهای آشنایی و تفاهم را به حداقل می رساند و فضا را برای تصورات نادرست و برداشتهای منفی دربارة یکدیگر فراهم می کند. در نتیجه هر نسلی منقولات نادرست و شایعات متداول دربارة پیروان مذهب دیگر را به نسل بعدی انتقال می دهد. 
لذا امروز باید کاری کرد که فرهنگ خردورزی با زبان محبت در بین پیروان مذاهب گسترش یابد و بستر تعامل بین آنها فراهم شود تا با شناخت یکدیگر به دور از هر گونه بدبینی یکدیگر را بپذیرند برای دستیابی به این مهم مسئولان کشور عزیزمان ایران اسلامی و دلسوزان وحدت امت اسلامی باید اقدامات ذیل را عملیاتی نمایند: 
1- با توجه به قدرت نفوذ فرهنگی که ایران اسلامی بر شیعیان سایر کشورها به ویژه شبه قاره دارد فرهنگ تولّای اهل بیت را جایگزین فرهنگ تبرّایی نمایند که صفویه آن را از بنی امیه به ارث بردند و امروز در بعضی از مناطق دنیای اسلام این فرهنگ با چتر حمایتی استعمارگران جهت تفرق امت اسلامی در حال نهادینه شدن است. توجه داشته باشیم که با داشتن ولای بنی امیه از سوی یکسری از اهل سنت و تبری جستن از خلفای راشدین از سوی یکسری از اهل تشیع ، وحدت و همدلی امّت اسلامی را با چالش و حتی ناممکن می سازد. 
2- اولویت های دنیای اسلام مد نظر قرار گیرد و مناسبتهای مشترک پر رنگتر برگزار شود. 
3- سیاستمداران بخاطر یکسری اهداف سیاسی خود ، با عواطف مذهبی بازی نکنند چنانچه در مقاطعی از انتخابات بخاطر جذب آراء چنین بازیهایی صورت می پذیرد. 
4- مراودات فقهی گذشته با گسترش دانشگاه مذاهب اسلامی به ویژه در مناطقی که پیروان دو مذهب زندگی می کنند احیاء شود. چون رفتن به حوزه های علمیة یکدیگر همچون گذاشتن بعضی از نامها تابو شده که در سایة این دانشگاه می توان از چنین تابویی عبور کرد. 
5- سیرة ائمة اهل بیت در تعامل با خلفای راشدین از سوی اندیشمندان شیعی مذهب احیاء شود و لایه های تاریک عصر صفویه زدوده شود. 
6-بازنگری در اندیشه فرابشری نسبت به ائمه (ع)تا از ریزش جریان روشنفکری تشیعبه دامن لائیک و... جلوگیری شود و از طرفی مانع رشد جریان تکفیری در اهل سنت گردد 
7-با نام وهابی گری به مبارزه ی با اهل سنت نباید رفت همانگونه که با نام رافضی گری به مبارزه ی باتشیع علوی رفتن اشتباه است 
8-صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران فقط در هفته ی وحدت اهل سنت شناس نباشد بلکه در طول سال مناسبتهای اهل سنت را پوشش دهد در غیر اینصورت شبکه های ماهواره ای به درون خانه شان راه باز خواهد کرد و رسانه ی ملی مخاطبش را از دست خواهد داد.
نسئل الله ان یجمع کلمتنا و یوحد صفوفنا 
 
پانوشت:
[1] - الائمة الاربعة 51/3، و دیوان امام شافعى، 51، و تاریخ المذاهب الاسلامیة413 . 
[2] - الائمة الاربعة4/114 و سیمای علی (ع) از منظر اهل سنت، 175. 
2- دیوان امام شافعی62، و الائمه الاربعه3/53. 
[4] - الائمة الاربعة 3/53 . 
[5] - همان،3/54 . 
[6] - دیوان امام شافعى 76، و الائمة الاربعة3/54 . 
[7] - دیوان امام شافعى 62، و الائمة الاربعه 3/56 . 
[8] - الائمة الاربعه1/116 - 114، و تاریخ المذهب الاسلامیه349 . 
[9] - الائمة الاربعه 119/1، و تاریخ المذاهب الاسلامیه350-349 . 
[10] - الائمة الاربعه1/123 . 
[11] - توضیح الملل ترجمه الملل والنحل شهرستانى1/207 . 




نظرات کاربران