در حال بارگذاری ...

آنچه در ایران ژاندارم آمریکا رخ داد نشان می دهد که اگر استقلال سیاسی رخ بنماید در ذیل قدرت دینی مردم، با وجود انواع فشارها می توان استقلال اقتصادی و علمی و نظامی و فرهنگی را نیز تا حدود مناسبی تامین کرد لذا «تغییر نظامات سیاسی کشورهای اسلامی» که وابسته به رشد «آگاهی عمومی» است باید مهمترین اولویت ما باشد.

علیرضا کمیلی
 شرایط سخت و غیرقابل باوری در منطقه ما جاری است. شعله های جنگ مذهبی زبانه می کشند و قهقه های دشمن غدار به خوبی شنیده می شود. اگر روزی حفظ امنیت کشورهای غرب آسیا بخاطر نفت و منافع دیگر غرب در اینجا به هر قیمتی رخ می داد اما بنظر می رسد امروز سیاست «تضعیف کشورهایی که دارند از کنترل خارج می شوند» نیز مدنظر است. اقلا در کوتاه مدت این مساله مورد توجه است خصوصا که یک پای این نقش را باید «رادیکال های مسلمان» بازی کنند! اینچنین است که پس از مدتی مردمان خسته از جنگ و ناامنی، بار دیگر به همراهی با ابرقدرتها یا گزینه های سکولار همسو با آنها راضی خواهند شد و دوباره غرب با خیال راحت بر سر خوان پرنعمت منافع خویش در منطقه می نشیند. 
در این میان، برای برون رفت از وضع کنونی چند نظریه در میان صاحبنظران کشور ما مطرح است. اینها که بعضا کوتاه مدت و برخی بلندمدت هستند به اختصار عبارتند از: 
1) نظریه همراهی با آمریکا: 
برخی معتقدند عامل همه اغتشاشات و ناامنی ها و همچنین ثبات و امنیت، آمریکاست لذا باید از درگیری و رقابت با این ابرقدرت پرهیز کرد و با آن به نحوی کنار آمد که طرفین منتفع بشوند. 
2) نظریه تقویت سکولارهای مسلمان: 
برخی معتقدند نباید اجازه دهیم که جریانات اسلامگرا به میدان بیایند تا بر طبل جنگ مذهبی کوبیده بشود و باید زمینه قدرت یابی سکولارها را مهیا کرد. 
3) نظریه دموکراتیزاسیون: 
برخی این راهکار را مطرح می کنند که نباید بر مساله حاکمیت مدل اسلامی تاکید داشت چرا که اینک رقبای داخلی و بیرونی بر این مساله حساسیت دارند و مدل دموکراتیک را برای ساختار سیاسی کشورهای موجود تجویز می کنند که در آن مدل اسلامگرایان نیز قابلیت نقش آفرینی خواهند داشت. 
4) نظریه سکولاریزاسیون ایران: 
برخی نیز بر این باورند جمهوری اسلامی ایران باید از شعارهای اسلامی و ایدئولوژیک خود دست بردارد تا از حساسیت مذهبی در منطقه و حساسیت غربی ها بکاهد و به ثبات کمک نماید. 
5) نظریه تقویت جریانات معتدل اسلامگرا: 
یک نظر هم معتقد است که راه برون رفت از وضع موجود تقویت جریانات معتدل اسلامگرا در جهان اسلام است که همزمان به حاکمیت اسلام و مبارزه با غرب باور داشته باشد. 
در هم تنیدگی علل بحران 
پر واضح است که در مسائل پیچیده اجتماعی ارجاع ریشه شکل گیری یک پدیده به یک عامل معقول نیست. علل و زمینه ها چنان در هم تنیده اند که گویی همگی دست به دست هم داده اند تا شرایط جدید را رقم بزنند. اگر دقیق بنگریم از خود فروپاشی عثمانی که یک تحقیر هویتی برای مسلمانان در مقابل استعمار غرب بود تا جنایات استعمارگران در کشورهای اسلامی، سرکوب اسلامگرایان توسط حکام مستبد دست نشانده، تقویت جریانات قومی مذهبی در منطقه ما، مرزبندی طائفه ای کشورها در سایس پیکو، تعارضات اسلام و مدرنیته و حل نشدن مساله چگونگی جمع این دو در بسیاری از اندیشمندان مسلمان، تضعیف عقلانیت اسلامی، جلوگیری از به حکومت رسیدن اسلامگراها در کشورهای منطقه خصوصا دول عربی، خود انقلاب اسلامی و تقویت جایگاه شیعیان در جهان، حملات نظامی امریکا به کشورهای اسلامی، تقویت رادیکال های مذهبی و.... همه و همه از عوامل یا زمینه های شکل گیری شرایط موجود به حساب می آیند. باید دید کدام عوامل محوری تر می باشند. 
تحلیل علل شرایط موجود 
برای اینکه بخواهیم «راهبرد اصلاحی»مختار را از میان نظرات فوق برگزینیم ناچاریم اولا عوامل اصلی – فرعی را تفکیک کنیم تا یک «برآورد واقعی» از وضع موجود داشته باشیم. آنگاه است که نظریه مختار خود را بروز خواهد داد. 
نگارنده بر این باور است که عوامل و زمینه های درونی شکل دهنده وضع موجود مانند «تضعیف عقلانیت اسلامی» نیز به طور جدی تابع رفتار کنشگر بیرونی یعنی دشمنان استعمارگر و عمال آنان بوده است. اگر دخالتهای سیاسی و نظامی غرب در کشورهای اسلامی نبود طبعا بسیاری از خصوصیات کنونی جهان اسلام نیز تا این حد بروز نمی یافت. بعنوان نمونه اساسا موجودیت جریانات سلفی جهادی که نمونه بارز ان القاعده می باشد به شدت تابع حضور ظالمانه نظامی و سرکوبگری غرب و عمال ان در کشورهای مختلف اسلامی می باشد. 
حتی جریان سلفی تکفیری یا وهابیت نیز قدرت یابی و نفوذ خود را مدیون حمایت های غرب می باشد و الا این جریان در دوران عثمانی سرکوب شد و به حاشیه رفت! 
نوع مواجهه با علت العلل 
حال سوال اینجاست که اگر این فرض را بپذیریم که دخالت خارجی، عامل اصلی بسیاری از مسائل است، پس راهی جز از بین بردن علت العلل یعنی «غرب» نداریم و آن هم که در کوتاه مدت شدنی نیست پس ما در یک جبر اجتماعی باید همین وضع را ادامه دهیم! 
گر چه بدبینانه، این تحلیل غلط نیست ولی راهبرد اصلاحی می تواند بجای اندیشیدن به حذف فاعل یعنی غرب – که آن نیز باید حتما مدنظر باشد- به حذف زمینه ها و عواملی که دشمن از آنها ورود می کند بیاندیشد و تا حد مقدور در جهت ایجاد زمینه های ایجابی و حذف زمینه های سلبی تلاش کند. 
بنظر می رسد با وجود همه دخالتهای قدرتهای خارجی، مشابه آنچه در ایران رخ داد در سایر کشورها نیز قابل تحقق است. آنچه در ایران ژاندارم آمریکا رخ داد نشان می دهد که اگر استقلال سیاسی رخ بنماید در ذیل قدرت دینی مردم، با وجود انواع فشارها می توان استقلال اقتصادی و علمی و نظامی و فرهنگی را نیز تا حدود مناسبی تامین کرد لذا «تغییر نظامات سیاسی کشورهای اسلامی» که وابسته به رشد «آگاهی عمومی» است باید مهمترین اولویت ما باشد. 
بیداری اسلامی اخیر نیز شاهد مثال این مساله است. فقط باید صعوبت های تحقق این مساله در شرایط کنونی جهان را شناخت و برای آن تمهید کرد. این بیداری، روزگاری نه چندان دور دوباره سر بر خواهد آورد و میزان موفقیت آن وابسته به همین تمهیدها خواهد بود. 
با این مقدمه کوتاه می توان به نقد نظریات مذکور و تبیین نظریه مختار پرداخت. 
نقد راهبردهای اصلاحی مذکور 
- نقد راهبرد همراهی با آمریکا: این نظریه ظاهرا با مقدمه این مقال هم نواست فارغ از اینکه ما در نتیجه، به همراهی با آمریکا نرسیده ایم و تقابل با آن را توصیه می کنیم! مهمترین اشکال این نظریه را باید در دو بخش دید. اولا این همراهی مبتنی بر یک برآورد غلط است که تصور می کند در صورت همراهی می تواند حیات دینی خود را حفظ کرده و آرمانهای اسلامی را نیز تحقق ببخشد! تجربه مواجهه غرب با کشورهای مختلف اسلامی به خوبی نشان از رسوایی این نگاه دارد. نکته دوم هم اینکه اگر کسی ثبات در پرتو عقب نشینی از آرمانهای اسلامی را انتخاب کند در واقع عدول از اصول اسلامی و آرمان تمدن اسلامی کرده است. 
- نقد راهبرد تقویت سکولارهای مسلمان: این نظریه که متاسفانه شایع نیز هست علاوه بر آنکه خلاف آرمان تمدن اسلامی است و سر از حاکمیت هایی مشابه آنچه تاکنون در جهان اسلام بوده هست می آورد به دنبال ایجاد وحدتی است که مبنای اسلامی و توحیدی ندارد و این یعنی سرانجام آن شکست خواهد بود. در تجربه عملی این چند دهه نیز دول اسلامی سکولار! همواره همنوای با غرب یا شرق حرکت کرده اند و از رشد اسلامگرایی هراسان بوده اند! 
- نقد راهبرد دموکراتیزاسیون: این نگاه نیز در پاسخ به این سوال که اگر در فرآیند دموکراتیک جریانات اسلامگرا به روی کار امدند و خواستند مثلا با اسرائیل قطع رابطه کنند و کالاهای آمریکایی را تحریم نمایند چه رخ خواهد داد ساکت می باشد! تجربه ترکیه و سایر کشورهای داخل این مدل نشان داد که آنچه برای ابرقدرتها مهم است رفتارهای حکومتها در قبال منافع آنهاست نه اسم و عنوان و برچسب هایی که یدک می کشند! 
- تقد راهبرد سکولاریزاسیون ایران: این نگاه ظاهرا همه مسائل موجود را به وجود نگرش های دینی و مذهبی وابسته می داند حال آنکه واقع آن است که مساله اصلی تهدید منافع استکبار در منطقه بوده است والا دشمن با شاه شیعه ایران یا حاکم شیعه آذربایجان و یا حتی سیاستهای تندروانه مذهبی در عربستان اگر همراه با منافع آنان باشد مشکلی ندارند که آنرا تقویت نیز می نمایند بلکه مساله اصلی تهدید منافع سیاسی اقتصادی آنان است و این یعنی رفتار حکومتها مهم است نه عنوان آنها! 
عناصر اصلی راهبرد اصلاحی مختار 
آنچه دشمن به خوبی متوجه آن شده این است که امروز مدلی که توانسته ایجاد قدرت مقابله با غرب بنماید انقلاب اسلامی ایران است و از همین رو باید بنحوی آنرا از چشم مخاطبان او در کشورهای اسلامی انداخت از همین روست که کوبیدن بر طبل جنگ مذهبی را در اولویت قرار داده است تا از الهام بخشی موفقیت های ایران در مقابل استکبار بکاهد و انقلاب ایران را شیعی و خطرناک برای سایر مسلمانان بنمایاند. 
به جرات می توان ادعا کرد که پیروزی اسلام در آینده وابسته به میزان موفقیت ما در برون رفت از این فتنه انگیزی دارد از همین روست که باید دو راهبرد اصلی را برای برون رفت از وضع موجود مد نظر قرار داد که اولی بنحوی مقدمه راهبرد اصلی که همان تقویت جریانات اعتدالی اهل سنت است می باشد. 
اول: اصلاحگری نگرش دینی شیعه 
عمده شیعیان حتی در ایران انقلابی، هنوز در فضای سنتی درگیری و رقابت شیعه و سنی که از صفوی – عثمانی و قبل از آن باقیمانده است زندگی می کنند. اگر قرار باشد مدل انقلاب اسلامی در جهان فراگیر شود بدون داشتن مبلغانی که دغدغه اسلام دارند و مودب به آداب تعایش مذهبی مبتنی بر سیره اهل بیت علیهم السلام هستند میسر نیست. از همین روست که تغییر نگرش شیعیان و اولویت های آنان مبتنی بر اسلام نابی که حضرت امام خمینی ره به میدان آورد اولویت شرایط فعلی است. 
دوم: تقویت اعتدال گرایان سنی 
در ان سوی میدان نیز کسانی که از عقلانیت و اعتدال فکری کافی برخوردارند و نگرش های تقریبی نیز دارند باید تقویت شوند تا در بیداری اسلامی فراگیری که اینک ملل مسلمان را در بر گرفته است امکان به میدان آمدن پیدا کنند. ارتباط همراه با سعه صدر با این جریانات و تقویت آنها به انحاء مختلف مهمترین راهبردی است که باید مدنظر باشد تا در صورت ایجاد زمینه انقلاباتی دیگر، این جریانات را به قدرت رسانده و زمینه رشد و استقلال کشورهای اسلامی دیگر را نیز فراهم آورد. طبعا این مهم نیز بدون تثبیت «گفتمان اسلام ناب» در میان شیعیان قابل تحقق نیست. 
تذکر: این فرآیندها قابل تحقق اند 
برخی تصور می کنند این اقدامات فرآیندهایی بلندمدت و مربوط به چند دهه هستند. گرچه این تصور بکلی غلط نیست ولی بنظر می رسد در شرایط کنونی زمینه پذیریش گفتمان اسلام ناب بیش از همیشه وجود دارد و نسل جدید مستعد تحقق آن نیز هست لذا تلاش برای تبیین دینی این گفتمان می تواند افق های خوبی را بگشاید. 
در آن سو نیز برخی بخاطر وجود اختلافات سیاسی فعلی میان ما و جریاناتی مثل اخوان چنان به اصلاح روابط بدبین اند که امیدی به موفقیت آن ندارند حال آنکه تجربه های جزئی موجود نشان می دهد در صورت اصلاح نگرش و مقداری سعه صدر در طرف مقابل نیز ظرفیتهای تعاملی خوبی وجود دارد که متاثر از شرایط سخت کنونی امکان بروز نیافته است. 
اگر کسی دغدغه واقعی «احیای تمدن اسلامی» را داشته باشد چنانچه ائمه بزرگوار ما بنا بر مصلحت اسلام، صبر کردند، راه انان را پیشه خویش ساخته و با سعه صدر و بصیرت کافی به قدرت اسلام در آینده نزدیک می اندیشد و الا کوفتن بر طبل اختلافات ثمره ای جز آنچه در آن هستیم را نصیب امت اسلامی نخواهد کرد. 

  




نظرات کاربران (1)