گسستن از حکومت مسکو برای جمهوری آذربایجان همانند سایر ملل مسلمان جماهیر شوروی یک نقطه عطف برای برقراری روابط با جهان اسلام بود. این تجدید حیات اسلامی در سراسر کشور مسئله ای تابع از تأثیراتی بود که از ایران، ترکیه و برخی از کشورهای عربی در داخل کشور ایجاد می شد. با توجه به این نکته این تاثیرات در کنار توسعه و رشد داخلی دینداری در آذربایجان به صورت ضمنی موجبات گرایشات فرقه گرایانه در کشور نیز شد که در ادامه موجبات نگرانی برای مقامات دولتی جمهوری آذربایجان را فراهم آورده است.
مسعود صدرمحمدی
جنگ های تحمیلی روسیه علیه ایران چنان ضربه سهمگینی را به موجودیت تاریخی ایران وارد آورد که تا سالها ایرانیان چنان احساس خود کم بینی و حتی هراس از خود و دیگران داشته باشند که هیچ گاه به فکر سرزمین هایی که از دست داده بودند نیافتند. پس از قراردادهای گلستان، ترکمنچای، آخال و هرات که در یک دوره تاریخی کوتاه بر ایران تحمیل شد که دو قرارداد نخست نتیجه مستقیم جنگ های تحمیلی و ناخواسته علیه ایران بود.
این جنگ ها و شکست های میدانی که درهم ریختگی و آشوب فکری و نهایتا سیاسی چند دهه ای برای ایران در پی داشت و همچنین نیرومندتر شدن همسایه ابر قدرت شمالی که هیچگاه نگاه طمع آلود خود به تمامیت ارضی ایران و استقلال ملی آن را انکار نمی کرد سبب شد تا ایران از حوزه شرق و غرب دریای خزر که تا دیروز به عنوان یکی از اصلی ترین منابع و مراکز ایرانیت و جهان اسلام بودند غفلت کند.
بعدها با رواج ناسیونالیسم جهالت بار رضاخانی در ایران و تسلط اندیشه منحط این گفتمان بر کشور ایران برای همیشه از مرزهای شمالی و سرزمین هایی که همواره مرزبان جهان اسلام به شمار می رفته است چشم پوشی کند.
در میان این سرزمین ها اراضی قفقاز از اهمیتی دو چندان برخوردار بود. این سرزمین اولا از اهمیتی ذاتی به جهت موقعیت جغرافیایی آن برخوردار بود و از سوی دیگر به دلیل رواج تشیع و تبدیل شدن آن سرزمین به یکی از کانون های تشیع از دیدگاه مذهبی نیز اهمیتی وافر داشت. با توجه به چنین اهمیتی به صورت طبیعی اشغالگران جدید که اندیشه ماندگاری و تحکم همیشگی بر این سرزمین را داشتند توجه بیشتری را به این سرزمین ها مبذول داشتند.
نخستین حربه اشغالگران همچون همیشه تاریخ ایجاد اختلافات مذهبی و رواج درگیری های مذهبی بود. از سوی دیگر اشغالگران جبهه جدید با نام روشنفکری علیه اسلام در این منطقه آغاز کردند که با سرکردگی میرزا فتحعلی آخوندزاده که بدون به دست گرفتن یک سلاح تا مقام سرهنگی ارتش تزاری روس ارتقا پیدا کرده بود آغاز شد. آتش فتنه جنگ های مذهبی در این منطقه با نام شیعه و سنی و متشرع و صوفی برای مدتها شعله ور بود و اگرچه گاه اقداماتی در برابر فتنه افکنی دشمنان صلیبی انجام می گرفت اما همواره این آتش فتنه به نفع کفار روس بوده و خانه استعمارگری آنان را گرم می کرد.
پس از انقلاب کمونیستی در روسیه و گسترش تحکم آن بر سایر اراضی تحت اشغال تزار روس سه جمهوری آذربایجان، ارمنستان و گرجستان در قفقاز ایجاد شد که در این میان جمهوری آرذبایجان به دلیل این که تنها کشور مسلمان قفقاز بود و نیز به دلیل داشتن منابع انرژی غنی تبدیل به یکی از کانون ها توجه سیاسیون جهان شد.
جمهوری آذربایجان تا سال 1991 به عنوان یکی از جمهوری های کمونیستی شوروی بود و در این دوره مظالم فراوانی بر دیانت مردم آذربایجان رفت. اقدامات دین ستیزانه ای مانند اقدامات ناشایست «جمعیت بی خدایان» نسبت به علما دین، محو کتاب های نوشته شده با الفبای عربی خصوصاً کتاب های دینی پس از تغییر الفبا از الفبای عربی به کیریل در سال 1929 و زندانی کردن افرادی که در خانه های خود کتاب هایی با الفبای عربی نگه می داشتند با عنوان پان اسلامیست که در سال های نخستین حاکمیت شوروی خصوصاً علیه دین اسلام صورت گرفت سبب تزلزل و بی ثباتی سختی در میان مردم شد. سیاست گذاری های آن دوره با این منظور انجام می گرفت که تا پیش از برپایی حکومت شوروی جمهوری آذربایجان کشور بی سوادان بوده است و در نتیجه انقلاب فرهنگی این مشکل از میان رفته است. ضیا بنیاداف با اشاره به این مسئله می گوید: تا پیش از برپایی حکومت شوروی تنها در باکو با الفبای عربی بیش از 160 روزنامه و مجله منتشر می شد و در زمینه علم، فرهنگ، هنر، فناوری و سایر زمینه ها کتاب های مختلفی منتشر می شد... بدین ترتیب ضربه ای مرگ آور به شعور اجتماعی و فکری مردم آذربایجان وارد آمد. این ملت به طرز ناخوشایندی از تاریخ ملی و فرهنگی و گذشته تاریخی خود دور گردانده شد. حال در دوره حاضر که زمان بازبینی تمام مفاهیم تاریخی رسیده است تاریخ نگاران و فعالان اجتماعی کشور با مشکل خوانش تعداد قابل توجهی از اسناد تاریخی که با الفبای عربی نوشته شده است مواجه هستند. چرا که بیش از 95 درصد از همکاران علمی انستیتوها و مدارس عالی از خواندن الفبای عربی ناتوان اند.
در سال های حکومت شوروی خانواده هایی که در ایران خویشاوند داشتند و یا خانواده های ساکن در مرزهای ایران به عنوان خطر و تهدید به شمار آمده و به صورت دسته جمعی به آسیای میانه و قزاقستان تبعید شدند که این اقدامات باعث ایجاد فضای رعب در میان مردم شد. چنان که بسیاری از افراد تاکنون نیز از این حالت خوف نتوانسته اند خلاصی یابند. چرا که گروهی از تبعیدشدگان قادر به تحمل سختی های وحشتناک این تبعید نبوده فوت کردند و نسل پس از این تبعیدشدگان با توجه به عدم آگاهی از سبب اصلی این مسئله به صورت طبیعی نسبت به ایران محتاط شده عموماً از ذکر خیر در مورد این دولت خودداری کردند. تأسف آور است که در دوره معاصر نیز هم چنان تأثیرات این وضعیت روانی ادامه دارد.
شیخ الاسلام حاج الله شکور پاشا زاده می نویسد: «بر خلاف قانون اساسی حکومت، کلیساها و مساجد تعطیل شد و عالمان دین و افراد متدین بی هیچ دلیلی با متهم شدن به دشمنی با سوسیالیزم محکوم به مجازات های بی رحمانه ای شدند.
اسلام و ملت های مسلمان نیز به محرومیت های سنگین تری محکوم بودند. مساجد تحت شعار «اتحادیه مبارزاتی بی دینان» ویران شده با خاک یکسان می شدند. چه بسیار مکان های فرهنگی، تاریخی، معابد و مساجد که زیر پرده بی دینی با عنوان «لانه دشمنان صنفی» شناخته شده تعطیل شد و به انبار و موزه بدل گشت! گفتن این نکته کفایت می کند که در اوایل قرن بیستم در آستانه انقلاب [کمونیستی روسیه] در قفقاز نزدیک به 2000 مسجد و زیارتگاه وجود داشته است در حالی که در دهه 80 در این منطقه تنها 25 مسجد و زیارتگاه فعالیت می کردند. یکی از بزرگ ترین فجایع این دوره تخریب مسجد بی بی هیبت در سال 1936 به بهانه جاده سازی بود. این مسجد باشکوه اثری تاریخی مربوط به قرن نهم میلادی بود.»
با چنین وضعیتی در سال 1991 جمهوری آذربایجان به استقلال رسید و فعالیت های مذهبی و شعائر مذهبی آزادی خود را یافت. اما موج اسلام گرایی سالها پیش از فروپاشی جماهیر شوروی در این کشور آغاز شده بود تا جایی که مسلمانان این کشور دل در گرو مرجعیت و رهبری دینی ایران داشتند.
ساخاراف در خاطرات خود زمانی که از راهپیمایی های دوران فروپاشی شوروی سخن می گوید می نویسد که بر سر مسئله قره باغ و منازعات مسلمان و ارمنی در باکو و حومه آن، تظاهراتی چند صد هزار نفری در باکو برگزار شد، در میان تظاهرات اگر چه کم ولی پرچم های سبزی که نشانه اسلامی بود و شعارهای اسلامی و عکس امام خمینی داشت به چشم می خورد. این یعنی این که حتی در دوره پیش از فروپاشی، افکار و اندیشه های اسلامی و امام خمینی در جامعه آذربایجان رسوخ پیدا کرده بوده است؛ این گزارش را می توان با خواندن خاطرات حاج علی اکرام و نحوه آشنایی فعالان مذهبی آن سرزمین با انقلاب اسلامی تکمیل کرد.
و یا نقل خاطره یکی از متدینین جمهوری آذربایجان می تواند جالب توجه باشد: در دوران شوروی پدرم که مرد دینداری بود در ماه رمضان هر سال برای 40 نفر به طور مخفیانه افطار می داد. در آن سال ها برای جمع کردن این 40 نفر باید که روزها تلاش می کردیم و با گردش در شهر و بررسی های فراوان به سختی می توانستیم 40 انسان صائم را تکمیل کنیم. ما در سال های پیش از فروپاشی و بعد از انقلاب اسلامی با وجود این که هنوز هیچ رابطه تاثیر گذار مستقیمی با ایران نداشتیم، اما به صورت اعجاب انگیزی روحیه مذهبی در بین مردم افزایش یافته بود، به طوری که در سال های پیش از فروپاشی تنها تعداد روزه گیران محله ما به بیش از 40 نفر می رسید.
اگرچه غالب جمعیت جمهوری آرذبایجان را شیعیان تشکیل می دهند اما یکی از مشخصه های اساسی دینداری در این کشور و حتی می توان چنین گفت که در تمام ملل مسلمان جماهیر سابق شوروی حب اهل بیت (ع) است. اما باید یادآوری کرد که گسستن از حکومت مسکو برای جمهوری آذربایجان همانند سایر ملل مسلمان جماهیر شوروی یک نقطه عطف برای برقراری روابط با جهان اسلام بود. این تجدید حیات اسلامی در سراسر کشور مسئله ای تابع از تأثیراتی بود که از ایران، ترکیه و برخی از کشورهای عربی در داخل کشور ایجاد می شد. با توجه به این نکته این تاثیرات در کنار توسعه و رشد داخلی دینداری در آذربایجان به صورت ضمنی موجبات گرایشات فرقه گرایانه در کشور نیز شد که در ادامه موجبات نگرانی برای مقامات دولتی جمهوری آذربایجان را فراهم آورده است. به بیان دیگر ایجاد پیوندهای جدید میان مسلمانان آذربایجان با مسلمانان ایران، ترکیه و خلیج فارس اگرچه به تنوع و حتی غنی سازی اندیشه های اسلامی مردم کمک کرده است با این حال، در عین زمان، یک نتیجه غیر مستقیم از همکاری جدید اسلامی میان اسلام محلی و جهانی در آرذبایجان ایجاد شد و آن تحریک دوباره انقسام قدیمی بین شیعه و سنی بود که در اثر چند دهه تبلیغات ضد اسلامی تا حد زیادی برای پیروان هر دو مذهب شیعه و سنی فراموش فراموش شده بود. در حالی که دانشجویان آذربایجان در سایه مطالعات و تحصیلات خود در قم، مشهد و دیگر شهرهای عمده مقدس شیعه ایده ها و اندیشه های جدید شیعی را فرا می گرفتند، نهادهای تبلیغ دینی ترکیه با استفاده از از سازمان های خصوصی این کشور سعی در گسترش آگاهی و درکی جدید از اندیشه و شعور سنی در آذربایجان بودند. علاوه بر این دو مذهب که به صورت سنتی همواره در آذربایجان فعال بوده اند، طریقت سومی نیز که درمقایسه با آن دو جدید و تا حدی بیگانه از سنت های محلی بود ایجاد شد: سلفی گری.
این عنصر جدید اسلامی به عنوان یک نتیجه از ارتباطات مذهبی بین دانشجویان و دانش پژوهان آذربایجان با کشورهای حاشیه خلیج فارس به آذربایجان وارد شد. هم اکنون نهاد اسلامی کشور تحت رهبری شیخ الاسلام و کمیته دولتی امور دینی تمام تلاش خود را برای مهار این فرقه گرایی و تبیین مناسب و سازگارسازی آن با سیاست سکولارسازی کشور مصروف می کنند. سیاست دینی دولت اساسا بر مبنای تقسیم به شیعه و سنی است و دولت هیچ علاقه ای برای قبول یک گروه مذهبی جدید دیگر ندارد.
با این همه بررسی ها نشان می دهد که در دهه ۹۰ با توجه به عدم شناخت مقامات دولتی از پدیده سلفی گری، نیاز کشو به کمک های مالی شیوخ خلیج فارس و هراس از قدرت روز افزون تشیع در کشور فضا را برای فعالیت های سلفیان و سنیان ترکیه ای فراهم کرده اند. چندی پیش رافق علی اف، رئیس سابق کمیته امور دینی جمهوری آذربایجان در مصاحبه با رسانه های آذری جزئیات قابل توجهی از همکاری جریان وهابی با سرویس های امنیتی کشورهای عربی افشا کرد.
رافق علی اف گفت: حامیان مالی جریان وهابی در آذربایجان بسیار بودند. بنیاد های عربی ماند عربستان سعودی، کویت و قطر اصلی ترین این بنیادها بودند که در سال های اخیر تا جای ممکن امکان فعالیت ازاین بنیاد ها گرفته شد و هم اکنون تنها بنیاد مالی عربستان در حال فعالیت است.
وی در مورد همکاری های این گروه ها با سرویس های امنیتی عربی نیز گفت: سلفی ها با بهانه سفر حج به عربستان می روند و در آنجا با معرفی خود به سرویس های عربی تحت تعلیم قرار می گیرند. وظیفه آنها ترویج این جریان فکری در آذربایجان و قفقاز شمالی است.
رئیس سابق کمیته امور دینی جمهوری آذربایجان با تایید این مطلب که جریان وهابیت از سال ها پیش در این کشور مشغول به فعالیت بوده است ادامه داد: من گزارش های مختلفی در این مورد به شخص حیدر علی اف می دادم. اما حیدر علی اف بر این اعتقاد بود که نباید اجازه داد شیعه یا سنی یکی بر دیگری در کشور ارجحیت پیدا کند و باید شرایط ایجاد کرد که این دو در حالت موازنه با هم باشند.
با توجه به رواج جریان وهابیت و تکفیری گری در جمهوری آذربایجان متاسفانه شاهد حضور دهها تن از شهروندان این کشور در سوریه و عراق بوده و خبر کشته شدن قریب به 40 تن از آنان تا کنون منتشر شده است. در واقع عوامل بیرونی با تاثیرگذاری در شاخصه های اصلی دینداری در این منطقه که محبت اهل بیت و پیروان آنها، برادری و محبت دیندارانه، اتحاد و یکپارچگی در برابر جریان کفر و الحاد فضای آرام دینی این کشور را به چالش کشیده اند.
از سوی دیگر فشارهایی که از سوی حکومت با بههانه های مختلف به جریانات اصلی اسلامی در این کشور وارد می شود و نیز عدم اهتمام به تعلیمات مذهبی در سطح عمومی کشور از جمله عواملی است که فضا را برای تندروی و افراط فراهم آورده و در تشنج فضای اتحاد اسلامی سهم خاص خود را دارد.
با وجود همه آنچه از مشکلات دینداری و نیز خطراتی که جریانات تکفیری در این کشور به وجود آورده اند اما تمام شاخص ها نشان از وجود و رواج جریانی بالنده و فکری و اخلاقی در میان شیعیان و اهل سنت جمهوری آذربایجان دارد که می تواند در آینده نقش عمده ای برای این کشور در تمدن سازی اسلامی ایجاد کند.