در حال بارگذاری ...

یک دسته دیگرى بودند که مى‏گفتند هر حکومتى اگر در زمان غیبت محقق بشود، این حکومت باطل است و برخلاف اسلام است. آنها مغرور بودند. آنهایى که بازیگر نبودند، مغرور بودند به بعضی روایاتى که وارد شده است بر این امر که هر عَلَمى بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است. آنها خیال کرده بودند که نه، هر حکومتى باشد، در صورتى که آن روایات [اشاره دارد] که هرکس علم بلند کند با علم مهدى، به عنوان «مهدویت» بلند کند، [باطل است.]»

 اولین مواجهه حضرت امام (ره) با انجمن حجتیه به سال 1349 برمی گردد که آنان طی نامه ای به حضرت امام (ره) درخواست اجازه صرف وجوهات در فعالیت های اعتقادی برای مبارزه با بهائیت را کرده بودند. در آن زمان که دوران رکود مذهب محسوب می شد و فعالیت های دینی در انزوا قرار داشت، حضرت امام (ره) چنین پاسخ داده بودند: «در فرض مذکور، هم اقدامات آقایان مورد تقدیر و رضاى خداوند متعال است و هم همکارى و همراهى با آنها مرضى ولى عصر- عجل الله فرجه- است و هم مجازند.» 
اما حدود یک سال بعد یعنی در سال 1350 در پاسخ به نامه آقای محمد علی گرامی، چنین نوشتند: «راجع به شخصى‏ که مرقوم شده بود جلساتش‏ ضررهایى دارد؛ از وقتى مطلع شده‏ ام تاییدى از او نکرده‏ ام و ان شاالله تعالى نمى‏ کنم‏» و این یعنی ایشان تصور نمی کردند که آقایان مبارزه با بهائیت را جایگزین مبارزه با رژیم کرده باشند و شاید برداشت شان این بوده که آن یک اقدام تبلیغی و اعتقادی، توسط جمعی از طرفداران نهضت مردم علیه رژیم شاهنشاهی بوده است. اما متاسفانه انجمنی ها بدون اشاره به این نامه، مساله اجازه صرف وجوهات از امام (ره) را بزرگنمایی کرده و پشت آن مخفی می شوند!
صبح 14 فروردین 1367 مصادف با نیمه شعبان 1408، حضرت امام (ره) بحث مفصلی را درباره معنای انتظار فرج داشتند و به نقد نگاه های غلطی که به این مساله وجود دارد، پرداختند و بدون نام بردن از انجمنی ها، مواضع غلط آنان را به نقد کشیدند: 
«بعضی ها انتظار فرج را به این مى‏ دانند که در مسجد، در حسینیه، در منزل بنشینند و دعا کنند و فرج امام (ره) زمان- سلام الله علیه- را از خدا بخواهند. اینها مردم صالحى هستند که یک همچو اعتقادى دارند. بلکه بعضى از آنها را که من سابقا مى‏شناختم، بسیار مرد صالحى بود، یک اسبى هم خریده بود، یک شمشیرى هم داشت و منتظر حضرت صاحب- سلام الله علیه- بود. اینها به تکالیف شرعى خودشان هم عمل مى‏ کردند و نهى از منکر هم مى‏ کردند و امر به معروف هم مى‏ کردند؛ لکن همین، دیگر غیر از این کارى ازشان نمى‏ آمد و فکر این مهم که یک کارى بکنند، نبودند. 
یک دسته دیگرى بودند که انتظار فرج را، مى‏گفتند این است که ما کار نداشته باشیم به اینکه در جهان چه مى‏گذرد، بر ملت‏ها چه مى‏گذرد، بر ملت ما چه مى‏گذرد؛ به این چیزها ما کار نداشته باشیم، ما تکلیف‏هاى خودمان را عمل مى‏ کنیم، براى جلوگیرى از این امور هم خود حضرت بیایند ان شا الله، درست مى‏کنند؛ دیگر ما تکلیفى نداریم. 
تکلیف ما همین است که دعا کنیم ایشان بیایند و کارى به کار آنچه در دنیا مى‏گذرد یا در مملکت خودمان مى‏گذرد، نداشته باشیم. اینها هم یک دسته‏اى، مردمى بودند که صالح بودند. یک دسته‏اى مى‏گفتند که خب، باید عالم پر [از] معصیت بشود تا حضرت بیاید؛ ما باید نهى از منکر نکنیم، امر به معروف هم نکنیم تا مردم هر کارى مى‏خواهند بکنند؛ گناه‏ها زیاد بشود که فرج نزدیک بشود. 
یک دسته‏اى از این بالاتر بودند، مى‏گفتند: باید دامن زد به گناه ها، دعوت کرد مردم را به گناه تا دنیا پر از جور و ظلم بشود و حضرت- سلام الله علیه- تشریف بیاورند. این هم یک دسته‏اى بودند که البته در بین این دسته، منحرف هایى هم بودند. اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرف هایى هم بودند که براى مقاصدى به این دامن مى‏زدند. 
یک دسته دیگرى بودند که مى‏گفتند هر حکومتى اگر در زمان غیبت محقق بشود، این حکومت باطل است و برخلاف اسلام است. آنها مغرور بودند. آنهایى که بازیگر نبودند، مغرور بودند به بعضی روایاتى که وارد شده است بر این امر که هر عَلَمى بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است. آنها خیال کرده بودند که نه، هر حکومتى باشد، در صورتى که آن روایات [اشاره دارد] که هرکس علم بلند کند با علم مهدى، به عنوان «مهدویت» بلند کند، [باطل است.]» 
حضرت امام (ره) دسته های موجود که طیف های مختلفی از انجمنی ها را شامل می شود نام برده و سپس به نقد مواضع ایشان می پردازند. اینکه ایشان در آخرین سال های عمر مبارک شان چنین احساس تکلیف می کنند که این جریان را به نقد بکشند، نشانگر حقیقتی تلخ است و آن زنده بودن این جریان و فعالیت آن در میان مذهبی هاست! 
ایشان در نقد این تفکر انحرافی می افزایند: «حالا ما فرض مى‏کنیم که یک همچو روایاتى باشد، آیا معنایش این نیست که تکلیفمان دیگر ساقط است؟ یعنى، خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن نیست، این معنا که ما دیگر معصیت بکنیم تا پیغمبر بیاید، تا حضرت صاحب بیاید! حضرت صاحب که تشریف مى‏ آورند براى چى مى‏ آیند؟ براى اینکه گسترش بدهند عدالت را، براى اینکه حکومت را تقویت کنند، براى اینکه فساد را از بین ببرند. ما برخلاف آیات شریفه قرآن دست از نهى از منکر برداریم، دست از امر به معروف برداریم و توسعه بدهیم گناهان را براى اینکه حضرت بیایند؟ حضرت بیایند چه مى‏کنند؟ حضرت مى‏ آیند مى‏خواهند همین کارها را بکنند. الان دیگر ما هیچ تکلیفى نداریم؟ دیگر بشر تکلیفى ندارد، بلکه تکلیفش این است که دعوت کند مردم را به فساد؟ به حسب راى این جمعیت که‏ بعضی شان بازیگرند و بعضی شان نادان، این است که ما باید بنشینیم، دعا کنیم به صدام. هر کسى نفرین به صدام کند، خلاف امر کرده است؛ براى اینکه حضرت دیر مى ‏آیند! و هر کسى دعا کند به صدام؛ براى اینکه این فساد زیاد مى‏کند، ما باید دعاگوى آمریکا باشیم و دعاگوى شوروى باشیم و دعاگوى اذنابشان از قبیل صدام باشیم و امثال اینها تا اینکه اینها عالم را پر کنند از جور و ظلم و حضرت تشریف بیاورند. بعد حضرت تشریف بیاورند، چه کنند؟ حضرت بیایند که ظلم و جور را بردارند؛ همان کارى که ما مى‏کنیم و ما دعا مى‏کنیم که ظلم و جور باشد! حضرت مى‏خواهند همین را برش دارند. ما اگر دستمان مى‏رسید، قدرت داشتیم، باید برویم تمام ظلم و جورها را از عالم برداریم. تکلیف شرعى ماست، منتها ما نمى‏توانیم. اینى که هست این است که حضرت، عالم را پر مى‏کند از عدالت؛ نه شما دست بردارید از تکلیفتان، نه اینکه شما دیگر تکلیف ندارید.» 
و نهایتا حضرت امام (ره) این تفکر را محصول دست خبیث و پرنفوذ استعمار در جوامع اسلامی می دانند و با قبول اینکه شاید ما توان برقراری عدالت در سراسر جهان را نداشته باشیم اما تکلیف از ما ساقط نیست، بیان می دارند: «اما مساله این است که دست سیاست در کار بوده؛ همان طور که تزریق کرده بودند به ملت ها، به مسلمین، به دیگر اقشار جمعیت هاى دنیا که سیاست کار شماها نیست؛ بروید سراغ کار خودتان و آن چیزى که مربوط به سیاست است، بدهید به دست امپراتورها. خب، آنها از خدا مى‏خواستند که مردم غافل بشوند و سیاست را بدهند دست حکومت‏ و به دست ظلمه، دست آمریکا، دست شوروى، دست امثال اینها و آنهایى که اذناب اینها هستند و اینها همه چیز ما را ببرند، همه چیز مسلمان ها را ببرند، همه چیز مستضعفان را ببرند و ما بنشینیم بگوییم که نباید حکومت باشد، این یک حرف ابلهانه است، منتها چون دست سیاست در کار بوده، این اشخاص غافل را، اینها را بازى دادند و گفتند شما کاری به سیاست نداشته باشید، حکومت مال ما، شما هم بروید توى مسجدهایتان بایستید نماز بخوانید! چه کار دارید به این کارها؟ 
مستند شاخص(امام و انتظار) 
اینهایى که مى‏گویند هر علمى بلند بشود و هر حکومتى، خیال کردند که هر حکومتى باشد این برخلاف انتظار فرج است. اینها نمى‏فهمند چى دارند مى‏گویند. اینها تزریق کرده ‏اند بهشان که این حرف ها را بزنند. نمى‏دانند دارند چى چى مى‏گویند. حکومت نبودن، یعنى اینکه همه مردم به جان هم بریزند، بکشند هم را، بزنند هم را، از بین ببرند، برخلاف نص آیات الهى رفتار بکنند. ما اگر فرض مى‏کردیم دویست تا روایت هم در این باب داشتند، همه را به دیوار مى‏زدیم؛ براى اینکه خلاف آیات قرآن است. اگر هر روایتى بیاید که نهى از منکر را بگوید نباید کرد، این را باید به دیوار زد. اینگونه روایت قابل عمل نیست و این نفهم ها نمى‏دانند چى مى‏گویند، هر حکومتى باشد حکومت [باطل‏] است! بلکه شنیدم بعضى از اشخاص گفته‏اند که خب با این وضعى که هست، الان در ایران هست، دیگر ما نباید تهذیب اخلاق بکنیم؛ دیگر غلط است این حرف ها! چیزى نیست دیگر حالا. حتما باید استاد اخلاق در یک محیطى باشد که همه مردم فاسدند، شرابخانه ‏ها همه بازند و- عرض مى‏کنم که- جاهاى فساد همه بازند! اگر یک جایى باشد که خوب باشد، آنجا دیگر تهذیب اخلاق لازم نیست، نمى‏شود، باطل است! اینها یک چیزهایى است که اگر دست سیاست در کار نبود، ابلهانه بود، لکن آنها مى‏فهمند دارند چى مى‏کنند. آنها مى‏خواهند ما را کنار بزنند.» 
آخرین تعریض حضرت امام خمینی (ره) به این جریان را هم باید در نامه تاریخی و ماندگار ایشان به روحانیون، معروف به «منشور روحانیت» که در تاریخ سوم اسفند 1367 نگاشته شده است، جست وجو کرد. ایشان در آن نامه به واقعه تحریم چراغانی نیمه شعبان سال 1357 برای اعتراض به کشتارهای رژیم سفاک شاهنشاهی اشاره می کنند و مواجهه انجمن حجتیه ای ها با آن را توضیح می دهند: «دسته‏اى دیگر از روحانى نماهایى که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا مى‏دانستند و سر به آستانه دربار مى‏ساییدند، یکمرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفى که براى اسلام آن همه زجر و آوارگى و زندان و تبعید کشیدند، تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز، مقدس نماهاى بی شعور مى‏گفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز مى‏گویند مسؤولان نظام کمونیست شده‏اند! تا دیروز مشروب فروشى و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان براى ظهور امام (ره) زمان- ارواحنا فداه- را مفید و راهگشا مى‏دانستند، امروز از اینکه در گوشه‏اى خلاف شرعى که هرگز خواست مسؤولان نیست رخ مى‏دهد، فریاد «وا اسلاما» سر می‏دهند! 
دیروز «حجتیه‏اى» ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانى نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی تر از انقلابیون شده ‏اند! «ولایتى»هاى دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروى اسلام و مسلمین را ریخته‏ اند و در عمل پشت پیامبر(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته ‏اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانى و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را مى‏خورند! راستى اتهام آمریکایى و روسى و التقاطى، اتهام حلال کردن حرام ها و حرام کردن حلال ها، اتهام کشتن زنان آبستن و حِلیّت قمار و موسیقى از چه کسانى صادر مى‏شود؟ از آدم هاى لامذهب یا از مقدس نماهاى متحجر و بی شعور؟! فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعن ها و کنایه‏ها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ کار عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهى؟ از به ظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است. همه اینها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزه‏هاست و برخورد واقعى هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است‏.» 
لحن تند ایشان و روحانی نما خواندن صاحبان این تفکر، نشان از خطر جدی آنان برای جریان اصیل مذهبی و انقلابی دارد و انحرافی بودن آن را به خوبی نمایان می سازد. باشد که شاخص اصیل انقلاب و تفکر دینی یعنی اندیشه ناب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) یاریگر ما در مواجهه با این جریان انحرافی باشد. 
*همه نقل قول ها از حضرت امام (ره) از صحیفه امام (ره) می باشد. 
 




نظرات کاربران (1)