در گذشته عده ای از دینداران، دین و سیاست را از هم تفکیک کرده بودند و از نیم نگاهی به سیاست دریغ می ورزیدند. اکنون عده ای به طرف دیگر لغزیده اند و چنان سیاسی شده اند که دین و اخلاق را از یاد برده اند. اگر دین منهای سیاست ارتجاع است، سیاست منهای اخلاق و دین نیز انحراف است.
«این کتاب را نویسنده از سر درد و با رنجی گران از اخلاق نابرادرانه برخی مسلمانان نوشته و خدایش گواه است که جز بهروزی آحاد آنان هیچ آرزویی ندارد.»
این قسمتی از مقدمه کتاب «همه ما برادریم» نوشته محمد اسفندیاری است. «همه ما برادریم» کتابی است برای ترسیم «سیمای انسانی و اخلاقی اسلام».
مولف در قسمتی از مقدمه کتاب می نویسد: «در گذشته عده ای از دینداران، دین و سیاست را از هم تفکیک کرده بودند و از نیم نگاهی به سیاست دریغ می ورزیدند. اکنون عده ای به طرف دیگر لغزیده اند و چنان سیاسی شده اند که دین و اخلاق را از یاد برده اند. اگر دین منهای سیاست ارتجاع است، سیاست منهای اخلاق و دین نیز انحراف است.»
وی ادامه می دهد: « در برابر این افراط و تفریط باید به هوش بود. نه چون برخی می توان سیاست را هیچ انگاشت، و نه چون بعضی آن را همه چیز پنداشت. سیاست مهم است، ولی اخلاق از آن مهمتر، و در تعارض اخلاق و سیاست، تقدم با اخلاق است.»
مولف در ادامه با اشاره به اینکه این کتاب با دغدغه پرداختن به برخی اصول اخلاقی در روابط اجتماعی و سیاسی فراهم آمده، می افزاید: « از انسانیات اسلام چندان سخنی نرفته و چهره انسانی آن پوشیده مانده است. اگر پرده از چهره اسلام گرفته شود، دینی را خواهیم نگریست انسانی، بسیار انسانی. اگر انسانیت از «عدل» می گوید، اسلام از «عدل» و «احسان» می گوید. اگر انسانیت از «حقوق شهروندان» می گوید، اسلام از «حقوق دشمنان» نیز می گوید و به «عدالت در عداوت» دعوت می کند. اگر دیگران از «حق مقابله» می گویند، اسلام از «دفع بدی با نیکی» می گوید. اگر دیگران می گویند «ببخش، اما فراموش نکن»، اسلام می گوید «ببخش و بگذر و فراموش کن» (عفو و اغماض و صفح). اگر امروزه دنیا به نفرت از «خشونت» رسیده است، اسلام در قرنها پیش خط بطلان بر خشونت کشید و آن را «جاهلیت» نامید.»
استاد محمد اسفندیاری همچنین می نویسد: « تعصب و خشونت دو آفت خطرناک است که چهره اسلام را مخدوش می کند و مردم را از آن گریزان. دفاع بد از عقیده ای، بدتر از سخت ترین حمله به آن است، و یک مدافع بد چنان ضربه ای به عقیده اش می زند که یک لشگر مهاجم نمی تواند. دین ستیزان نمی توانند دین را براندازانند، ولی دینداران ستیزه خو، دین را از چشم می اندازند.»
در فصل اول این کتاب ابتدا به بررسی مفهوم «برادری» در اسلام پرداخته شده و سپس به برخی از مصادیق اخلاق نابرادرانه رایج میان مسلمین اشاره می شود. بعد از این علل نابرادری بررسی شده و ده عامل مهم در این رابطه برشمرده می شود.
فصل دوم اما به تبیین اصول اخلاق برادری در اسلام اختصاص دارد. اصولی که به گفته نویسنده کتاب، مغفول است زیرا که مسلمین از آنها آگاهی ندارند. اصولی چون نرمی در برابر تندی، تحمل خطای انسانی، عدالت در عداوت، دشمنی با گناه نه گناهکار، حمل بر صحت و ...
نویسنده فصل سوم را «مدارا آری، مداهنه هرگز» می نامد و در آن به آسیب شناسی مدارا می پردازد. استاد محمد اسفندیاری معتقد است که ضمن دعوت به مدارا و پرهیز از خشونت، باید از خطر مداهنه نیز سخن گفت. مدارا را نباید با مداهنه خلط کرده و نباید صلح کل بود. وی در قسمتی از این فصل می نویسد: « خشونت و مداهنه، دو روی سکه ای تقلبی است. بعضی چنان تندخو و نابردبارند که می خواهند پوست و پوستین مخالف خود را بکنند، و بعضی چنان سست اعتقاد و سست عنصرند که در دل مخالفان خود ذوب می شوند. این افراط و تفریط زیر هر نامی که باشد (مثلا اصولگرایی و روشنفکری) مذموم است.» مولف پس از بیان علت پرداختن به مفهوم مداهنه، ضمن پرداختن به مدارا، به کالبدشکافی مفهوم «مداهنه» می پردازد.
این کتاب توسط انتشارات «نگاه معاصر» در 223 صفحه منتشر شده است.