گروهی فقط در وضع عادی، یعنی هنگامی که در موضوعی ذی نفع نیستند و شخص ثالث به شمار می آیند و فارغ از دوستی و دشمنی، می توانند عدالت را رعایت کنند. اما اگر در مقام مخالفت با کسی یا چیزی قرار گیرند، عدالت را پایمال می کنند، خواه از سر غفلت و خواه از سر عمد. این جماعت چون می پندارند که مخالفت حد و مرزی ندارد، از خطهای قرمز می گذرند. بیش از جرم، مجازات می کنند و حتی برای مخالفانشان جرم می تراشند. می پندارند «ستم بر ستم پیشه عدل است و داد» و «کلوخ انداز را پاداش سنگ است» خوبیهای مخالفان شان را نادیده می گیرند و بدی هایشان را بزرگنمایی می کنند و افزون بر این، بدی هایی نیز به ایشان نسبت می دهند.
متنی که پیش روی شماست، تلخیصی است از فصل «عدالت در عدوات» کتاب «همه ما برادریم». این کتاب توسط استاد محمد اسفندیاری نوشته شده است. متن کامل این فصل از کتاب در جزوه ای که در قسمت ضمائم موجود است، قابل دانلود است.
جنس بشر از دوستی و دشمنی ناگریز است. همه مردم ضمن آنکه به کسانی و چیزهایی عشق می ورزند، با کسانی و چیزهایی نیز مخالفند. هرگز نمی توان مخالفت را از قلبها زدود. ولی کاری که می توان کرد، رعایت عدالت در مخالفت است و لازمه این کار، عنایت بدین اصل است. اما دریغا که این اصل، مکتوم مانده است و حتی تعبیر عدالت در عداوت، مصطلح نیست. خلاصه نظر نویسنده که معمولا در هنگام عداوت و مخالفت، عدالت قربانی می شود (اولا). در این هنگام بیش از هرجای دیگر به عدالت نیاز است(ثانیا). دشوارترین مقام عدالت، در هنگامه عداوت است (ثالثا). عدالت راستین آن است که در مقام مخالفت و عداوت باشد(رابعا).
گروهی فقط در وضع عادی، یعنی هنگامی که در موضوعی ذی نفع نیستند و شخص ثالث به شمار می آیند و فارغ از دوستی و دشمنی، می توانند عدالت را رعایت کنند. اما اگر در مقام مخالفت با کسی یا چیزی قرار گیرند، عدالت را پایمال می کنند، خواه از سر غفلت و خواه از سر عمد. این جماعت چون می پندارند که مخالفت حد و مرزی ندارد، از خطهای قرمز می گذرند. بیش از جرم، مجازات می کنند و حتی برای مخالفانشان جرم می تراشند. می پندارند «ستم بر ستم پیشه عدل است و داد» و «کلوخ انداز را پاداش سنگ است» خوبیهای مخالفان شان را نادیده می گیرند و بدی هایشان را بزرگنمایی می کنند و افزون بر این، بدی هایی نیز به ایشان نسبت می دهند.
آنچه گفتیم در باب مخالفت با کسی بود. همین وضع درباره مخالفت با اندیشه یا آیینی نیز صادق است. بعضی چون با فکری مخالف باشند، در داوری از عدالت خارج می شوند. قوتهایش را نمی بینند و ضعف هایش را مضاعف می کنند. نسبتهایی به فکر مخالفشان می دهند که هیچ اساسی ندارد. می کوشند فکر مخالف را یاوه و میان تهی و کج و معوج بنمایند. در تقریر عقاید مخالف خود، قصور و تقصیر می ورزند و آن را چنان می نمایانند که معرفی آن عین رد آن باشد و نیازی به ردیه نداشته باشد.
شگفت اینکه شماری از کسانی که عدالت در هنگام عداوت پاس نمی دارند، عادل هم هستند؛ یعنی نه عالمانه و عامدانه، بلکه جاهلانه و ساهیانه بد می کنند. زیرا به این اصل عنایت ندارند و نمی دانند که در هنگام عداوت نیز باید عدالت ورزید. بنابراین گاه نفس دانستن این موضوع، سائق بدان است و اگر عده ای این اصل را به تفصیل بدانند، به عدالت برانگیخته می شوند.
بعضی می پندارند ظلم به ظالمان ظلم نیست و ظلم در جایی مصداق می یابد که طرف مقابل، ظالم نباشد. اما در قرآن از این ظلم نیز نهی شده و به عدالت در عداوت، حتی در مقابل ستمکارترین افراد، توصیه گردیده است:
وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى یعنی دشمنی شما با گروهی بر آنتان ندارد که عدالت نورزید. عدالت بورزید که به تقوا نزدیکتر است.
همین مضمون با ذکر یکی از علتهای نزاع و عداوت، در آیه ای دیگر آمده است:
وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُوا یعنی دشمنی با گروهی که شما را از مسجدالحرام باز می دارند، بر آنتان ندارد که تجاوز کنید.
چنانکه می دانیم مسجدالحرام مقدس ترین مسجد مسلمانان است و کعبه در آن جای دارد و تنها مسجدی است که با صفت «الحرام» (محترم) از آن یاد شده است. اضافه کنیم که به نص قرآن، ستمکارترین فرد کسی است که نگذارد نام خداوند در مساجد آورده شود. بنابراین چه دشمنی و ظلمی از این ظالمانه تر که مانع ورود مسلمانان به مسجدالحرام شوند؟ حال بنگرید که خداوند می فرماید با همانها که مانع ورود شما به مسجدالحرام می شوند، به عدالت رفتار کنید. یعنی در نهایت عداوت نیز عدالت را پاس بدارید. زیرا دشمن به سبب بی عدالتی دشمن شده است و اگر طرف مقابل هم بی عدالتی کند، مانند او می شود.
دو آیه مزبور به صراحت درباره عدالت در عداوت بود. از آیات دیگر قرآن نیز این موضوع استفاده می شود. از جمله إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ و امیرالمومنین در تفسیر آن فرموده است: العدل الانصاف و الاحسان التفضل کلمه انصاف مشتق از نصف، به نیمی از چیزی اطلاق می شود. در آیه مزبور خواسته شده که در رفتار با همگان، انصاف و تفضّل مبنا باشد. یعنی آن نیمه حق دیگران را بدهید و آن نیمه حق خودتان را بگیرید. اما فراتر از عدل (انصاف)، احسان (تفضّل) است؛ یعنی از حصّیه و حق خودتان بگذرید و به سهم دیگری بیفزایید.
همچنین در قرآن آمده است که هود مردم عصرش را سرزنش می کرد که: وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ یعنی چون انتقام می گیرید، مانند جباران انتقام می گیرید. روش قوم عاد چنین بود که در هنگام درگیری، اندازه نگه نمی داشتند و بی درنگ دست به شمشیر و تازیانه می بردند. بدین ترتیب، پیامبر این قوم، آنان را از این عمل بازمی دارد و به عدالت در عداوت فرامی خواند.
گذشته از آیات مزبور، در آیاتی دیگر به رعایت «حدودالله» و پرهیز از تعدی دعوت شده است. از این آیات هم، که سپس می آید، اصل عدالت در عداوت استنباط می شود.
چنانکه گفتیم معمولا در نزاع به مرزها و حدود تجاوز می کنند و طرفین اندازه نگه نمی دارند. بدین سبب در شماری از آیات قرآن، پس از سخن درباره قصاص و جنگ و طلاق، به رعایت حدود خداوند و پرهیز از تعدی توصیه شده است. مثلا پس از ذکر قصاص و احکام آن، آمده است: فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِکَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ . یعنی پس از این، هرکه تعدی کند، عذابی دردناک برای اوست. پس از دستور جنگ نیز آمده است: وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ یعنی تعدی نکنید که خداوند تعدی کنندگان را دوست ندارد. همچنین پس از ذکر طلاق و احکام آن، گفته شده است: تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ یعنی اینها حدود خداوند است. از آنها تعدی نکنید که تعدی کنندگان، ستمگرند.
افزون بر قرآن احادیثی از پیشوایان ما درباره عدالت در عداوت وجود دارد. از جمله امیرالمومنین «ع» فرموده است: اعدل فی العدو و الصدیق و نیز: علیک بالعدل فی الصدیق و العدو یعنی با دشمن و دوست عدالت بورز. همچنین فرموده است: المومن ینصف من لاینصفه یعنی مومن انصاف می ورزد با کسی که به او انصاف نمی ورزد. و نیز: العدل انک اذا ظلمت انصفت . یعنی عدالت آن است که اگر به تو ستم کردند، تو انصاف پیشه کنی. از امام باقر «ع» نیز روایت شده است: ان ظلمت فلاتظلم . یعنی اگر به تو ظلم کردند، تو ستم مکن.همچنین امام صادق «ع» در وصف مومن فرموده است: لایظلم الاعداء . یعنی مومن به دشمنانش ستم نمی کند.
سیره پیشوایان دین نیز چنین بود که همواره عدالت را پاس می داشتند و به حقوق طرف مقابل شان دست اندازی نمی کردند، امیرالمومنین در خطابه ای خطاب به خوارج، که خشک و تر را با هم می سوزاندند، سیره رسول خدا «ص» را یادآور شد که ضمن مجازات مجرمان، حقوق شان را سلب نمی کرد و سهم شان را از غنائم می پرداخت و نامشان را از طومار مسلمانان نمی زدود.
امیرالمومنین نیز در پاسداشت عدالت در حق مجرمان از کوچکترین چیزی نمی گذشت. یک بار که قنبر سه تازیانه بیشتر به یکی از مجرمان زد، آن حضرت بدون چشمپوشی، قنبر را قصاص کرد.
هنگامی که آن حضرت از ابن ملجم ضربت خورد و ضارب دستگیر شد، به فرزندش سفارش کرد که با وی مدارا کند. و آنگاه که در بستر مرگ، کاسه ای شیر برایش آوردند، اندکی آشامید و بقیه را برای ابن ملجم فرستاد و بار دیگر سفارش کرد که از غذای او کم نگذارد. این همه توجه به حقوق دشمن و رعایت عدالت و شفقت درباره یک قاتل، دیده گشا و درس آموز است. و بدین روست که امیرالمومنین را «دشمن دوست» خوانده و ستوده اند.
همچنین آن حضرت در وصیتش به امام حسن «ع» و امام حسین «ع» فرمود که اگر من مُردم، مبادا با این شعار که «امیرالمومنین کشته شد»، عده ای را بکشید و خون بریزید. البته چنین هم نشد و پس از مرگ امیرالمومنین، فقط قاتلش قصاص شد و کسی به خوارج تعرض نکرد. امیرالمومنین در وصیتش فرمود:
یا بنی عبدالمطلب لاالفینکم تخوضون دماء المسلمین خوضاً تقولون قتل امیرالمؤمنین الا لاتقتلنّ بی الّاقاتلی. انظروا اذا انا مت من ضربته هذه فاضربوه ضربة بضربة. یعنی هان پسران عبدالمطلب! نبینم در خون مسلمانان فروروید و بگویید امیرالمومنین را کشتند! بدانید که جز قاتل من نباید کسی کشته شود. بنگرید که من از ضربت او مردم، او را فقط یک ضربت بزنید.
این وصیت امیرالمومنین، بر پایه این آیه قرآن است: مَن قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَاناً فَلاَ یُسْرِف فِّی الْقَتْلِ یعنی هرکس مظلومانه کشته شود، برای ولی و وارث او حقی و حجتی قرار داشته ایم، اما او نباید [در قصاص] زیاده روی کند.