در حال بارگذاری ...

...وحدت میان تشیع و تسنن نه ممکن است و نه معقول، چراکه بمنزله مرگ تفکر علمى است. اختلاف فکرى موجب تصادم عقاید، حرکت افکار، پیشرفت و رسیدن به حقیقت است. وحدت شیعه و سنى هم ممکن است و هم معقول، هم مسئولیت است و هم تعهد. چراکه اختلاف اجتماعى، عامل متلاشى شدن نیرو، و تجزیه امت بسوى دشمن مشترکست... وحدت میان تشیع و تسنن ممکن نیست ؛ وحدت میان شیعى و سنى واجب است.

 

  بخشی از این سخنرانی:

امروز، باز مسأله دیگری به نامِ وحدت اسلامی مطرح است. در این وحدت اسلامی، گروهی جانبدارند از این فکر و گروهی به شدت مخالف. آنهایی‬ ‫که جانبدارند، معتقدند که باید مواردِ اختلاف میان "تشیع" و "تسنن" را در مبانی اعتقادی و اصول و فروعِ فقهی برداریم و اینها را به هم نزدیک کنیم. از‬ ‫نظرِ سیاسی، یعنی سیاسی ـ تاریخی، و از نظرِ برداشت حوادث تاریخی و از نظرِ مبانی اصول و فقه که مواردِ اختلاف بین ما و اهل تسنن است، این موارد‬ ‫اختلاف علمی و تاریخی و جامعه شناسی را برداریم و از نظرِ فکری و علمی به هم نزدیک شویم و مشابه فکر کنیم. این گروه، غالباً روشنفکران جامعه های‬ ‫اسلامی هستند و غالباً کسانی هستند که به وحدت اسلام بیشتر تعصب میورزند تا به پیوندِ فرقه ایشان نسبت به مذهب خاص شان. از میان شیعیان‬ ‫کسانی که معتقد به این وحدت هستند کسانی هستند که بیشتر دوست دارند مسلمان باشند تا شیعه، و یا به عبارت دیگر قبل از این که شیعه باشند،‬ ‫معتقدند که باید مسلمان باشند. و اینها ارتباط شان در زمان حاضر از نظرِ فکری و احساسی نسبت به امت و قدرتی که به نامِ اسلام در دنیا وجود دارد‬ ‫بیشتر است تا ارتباطشان از نظرِ فکری و احساسی نسبت به مبانی و اصول فرقه شیعه که این اصول و مبانی، شیعه را از دیگر فرقه ها جدا میکند.‬
‫مشابهِ همین روشنفکران و کم تعصبان در مذاهب دیگر هم هست. در میان فِرَق مختلف اهل تسنن و حتی غیرِ اهل تسنن ـ از اسماعیلیه و‬ ‫زیدیه ـ نویسندگان و شعرا و متفکرین و روشنفکران بسیاری هستند که شعارِ وحدت اسلام را نیز تعقیب میکنند، که تعصب شان نسبت به فرقه خودشان‬ ‫ضعیف است، و تعصب شان نسبت به وحدت اسلامی قویتر، و اینها بیشتر کسانی هستند که بیشتر تحت تأثیرِ جوِّ امروز قرار دارند، با فرهنگ جدید‬ ‫آشنایی دارند، و بیشتر تحصیلات یا مطالعات امروزی دارند و بیشتر پرورده وجدان و ضرورت و منطق قرن ما هستند تا محدوده های خاص تعصب آمیزِ‬ ‫تنگ فرقه ای خودشان.‬
‫چنانکه مثلاً من، یک شیعه، اگر از اینجا به یَمن یا به مصر یا به لبنان یا به الجزایر و یا به تونس بروم، با زیدی یا با اسماعیلی یا با سنی، حنَفی،‬ مالکی، حنبلی و شافعی ملاقات کنم، اگر آن، تیپی باشد از نسل جوان، دارای گرایشهای اجتماعی شدید و جزءِ قشرِ روشنفکر و با احساسات ملی یا‬ ‫قومی یا طبقاتی یا ایدئولوژیک امروز، و کسی که آگاه است نسبت به جبهه بندی ها و منطقه بندیهای جهانی در زمان حاضر و بیشتر خودش را در برابرِ‬ ‫قدرت خارجی و در برابرِ استعمارِ خارجی احساس میکند، وقتی که در برابرِ من قرار گیرد، احساس میکند که در برابرِ یک همفکر، هم دین مشترک و‬ ‫مُتفقشان قرار گرفته است، و مرا که از یک فرقه دیگرِ اسلامی هستم چنان میپذیرد که گویی هم مذهب او هستم، و با من بسیاری از مسائل مشترکی‬ ‫را که بین ما هست، مطرح میکند. با هم مسائل مشترک زیاد داریم: از نظرِ اجتماعی، از نظرِ اقتصادی، از نظرِ جهانی، از نظرِ استثمار، استعمار، مسائل‬ ‫فرهنگ، مسائل مذهب، اسلام، تاریخ و سرنوشت مشابه مان در جهان امروز؛ اینها همه وجوهِ اشتراک بین من، یک تحصیل کرده امروزی از شیعه، و یک‬ ‫تحصیل کرده امروزی از فرقه دیگر در اسلام است. وجوهِ مشترک مان به قدری زیاد است و به قدری حیاتی و فوری است که اختلافات فرقه ای اصولاً برای‬ ‫ما مطرح نمیشود که لازم باشد حلش کنیم؛ هرگز بین من و او فرصت این نیست. وقتی که مسائل آفریقا و مسائل اسلام در آفریقا مطرح است و مسائل‬ ‫اسلام در آسیا مطرح است و مسائل اسلام در شرق، و اسلام در دنیا مطرح است، بین ما و او این مساله مطرح نمی شود که بنشینیم و بَعد درباره این بحث‬ ‫کنیم که او به من حمله کند که این مُهری که تو برمیداری، بُت است که به این شکل درآوردی، و من به او حمله کنم که اگر تو روی قالی سجده کنی‬ ‫نمازت باطل است؛ اصلاً به این مسائل نمیرسد.‬
‫اینها تجربه های شخصی است، یک مثال فرضی نیست، اما در همین شمال آفریقا یا در مصر یا در لبنان یا در یمن، یا در یک کشورِ اسلامی دیگر،‬‫ اگر پیش یکی از تحصیل کرده های قدیمی مذهب زیدی یا حنفی یا مالکی یا اسماعیلی بروم، او قبل از اینکه مرا مثل خودش مسلمان ببیند، مرا شیعه‬ ‫می بیند در برابرِ خودش؛ قبل از اینکه مرا یک هم سرنوشت و همدردِ خودش در جامعه بزرگ اسلامی ببیند، کسی میبیند که در طول هزار و سیصد سال‬ ‫با هم دعوا داشتیم، و این دعوا هنوز ادامه دارد؛ همین حالت را غالباً به طورِ معکوسش دارند.‬
‫شعارِ امروز این است: آنهایی که طرفدارِ وحدت اسلامی هستند، معتقدند که مواردِ اختلاف فقهی و تاریخی را بیاییم بنشینیم، بحث علمی کنیم و‬ ‫حلش کنیم و به یک مذهب مشترک برسیم، بعد اتحادِ اسلامی تحقق پیدا کند ـ این یکی مال روشنفکران است که گفتم. آن علماء و تحصیل کرده های‬ ‫حوزه های قدیمه در این مذاهب مختلف که مقامات رسمی علومِ فرقه ای خودشان هستند در مذاهب مختلف اسلامی ـ از شیعه اسماعیلی یا امامی یا زیدی،‬ ‫یا مذاهب مختلف اهل تسنن ـ معتقدند که نه تنها وحدت میان گروه های مذهبی اسلامی ـ درست دقت بکنید، این شعارِ اینهاست ـ امکان ندارد، بلکه‬ ‫اگر هم امکان داشته باشد باید با آن مبارزه کرد، زیرا میان این فرقه ها فاصله و دشمنی و اختلاف اصولی و خصومت، بیش از فاصله یکی از این فرقه های‬ ‫اسلامی است با یکی از مذاهب غیرِ اسلام.‬
‫چنانکه امروز در بسیاری از این کشورهایی که فرقه های گوناگون اسلامی در کنارِ هم زندگی میکنند، می بینیم نمی توانند با هم زندگی کنند و‬ ‫همزیستی کنند، و برای عدمِ تصادم میان این دو قطب، یک فرقه غیرِاسلامی را، مثل مسیحی، می آورند به عنوان پوشال در این وسط میگذارند تا این‬ ‫دو مذهب اسلامی و این دو گروهِ مسلمان با هم تصادم پیدا نکنند.‬
‫نظامی که در لبنان از نظرِ اجتماعی الان حاکم است، این بحث را کاملاً مشخص میکند که آنجا شیعه و سنی چون امکان تماس شان با هم و کنار‬‫آمدن شان با هم حتی از نظرِ زندگی اقتصادی و اجتماعی وجود ندارد، همواره مسیحیت است که بر هر دو حکومت میکند، زیرا وقتی یک سنی متعصب‬ ‫حاکم بوده ـ یا این جور تجربه داشتند، یا این جور احساس میکنند ـ بیشتر نسبت به شیعه ها کینه دارد تا نسبت به مسیحیها. برای اینکه یک سنی‬ ‫نسبت به مسیح و مسیحی کینه تاریخی و نفرت تاریخی ندارد، اما نسبت به شیعی دارد. میگوید این رافضی است، این اصحاب را نفی کرده، این‬ ‫به اصحاب پیغمبر فحش میدهد، او که اصلاً به اینها کار ندارد، آن یک دشمن محبوب است اما این یک خویشاوندِ دشمن و برادرِ مغضوب. و شیعه هم‬ ‫که روی کار بیاید و مسیحی و سنی زیردست حکومتش باشند باز با مسیحی به عنوان یک انسانی که از مذهب دیگری است، به آرامی و آرامش رفتار‬‫میکند، اما نسبت به سنی همه آن عقده ها و کینه های اجتماعی و تاریخی و مذهبی اش را بیش و کم نشان میدهد.‬
‫بنابراین دو فرقه ای که با هم اختلاف حساب ندارند و میتوانند با هم زندگی کنند، سنی و مسیحی، شیعه و مسیحی است نه سنی و شیعه در درون‬ ‫‫اسلام. و این یک قانون اجتماعی شده است.‬
‫اینها معتقدند نه تنها وحدت میان گروههای اسلامی ممکن نیست، بلکه اگر ممکن هم باشد معقول نیست و باطل است و پامال شدن حق و حقیقت‬ ‫است و باید با آن مبارزه کرد. این طرزِ فکر که درست در نقطه مقابل طرزِ فکرِ گروهِ روشنفکران است که میگویند: اصولاً تمامِ مواردِ علمی را و‬ ‫اختلافات علمی و قشری را حل بکنیم میگوید: نه تنها مواردِ علمی و فکری را نمیشود حل کرد که اصولاً ما نمیتوانیم با هم زندگی کنیم، و اساساً‬ ‫برای کوبیدن هم حتی مصلحت مان ایجاب میکند که اگر خودمان به تنهایی و مستقلاً روی پای خودمان نایستیم، با تکیه به یک قدرت بیگانه علیهِ‬ ‫مذهب برادرِمان در اسلام، به دشمنی و مبارزه و خصومت برخیزیم.‬
‫من معتقدم، که هر دو تِز، ناپخته و نادرست است، یعنی تزِ روشنفکران، نظریه روشنفکران، هم از نظرِ علمی درست برخلاف مسائلی است که یک‬ ‫حقیقت و واقعیت است، و هم از نظرِ اجتماعی، ناپخته است و غیرِ ممکن، و همچنین غیرِ معقول و غیرِ علمی.‬
‫نظریه این گروهِ ضدِ آنها، که پاسدارِ تفرقه و حافظ خصومت همیشگی میان فِرَق اسلامی هستند، اضافه بر اینها، یک غرض و مرض در آن هست: یا‬ ‫مرض در آن هست یعنی واقعاً تعقلش کج فکر میکند یا اصلاً غرض است و میداند چکار میکند.‬
‫میان آن "وحدت" که بیشتر جنبه احساساتی دارد و نه پایه های علمی، و میان این "تفرقه" که بیشتر جنبه سیاسی و غرض ورزی و حسادت و‬ ‫کینه توزی دارد و نه جنبه مصلحت اسلامی و حقیقت، یک راهِ سومی وجود دارد. این راهِ سوم، راهی است که اولین گامی که بر آن رفته شخص علی‬ ‫است. میان "اختلاف" و "وحدت" چه راهی وجود دارد ؟ راهِ "علی".‬
‫و عجیب است که این مساله، که من خیلی روی آن تکیه میکنم، به دو دلیل است: یکی اینکه الان در تمامِ جامعه های اسلامی این مساله اتحادِ‬ ‫گروه ها و فرقه های اسلامی، به شدت یا ضعف، مطرح است، و در این صد سال اخیر و حال نیز شدیدتر؛ یکی از این جهت رویش تکیه میکنم و باید این‬ ‫مساله برای ما برای همیشه حل شود، و یکی دیگر از این نظر که برای خود من این توجه بسیار هیجان انگیز بود که ناگهان متوجه این مساله شدم. که‬ ‫اساساً نه تنها علی را و عمل او را باید از نظرِ اتهامی که به او میزنند ـ و حتی خودِ ما میزنیم ـ به این عنوان که او در وحدت اسلامی تفرقه ایجاد کرد،‬ ‫تبرئه اش کرد و تبرئه میشود بلکه، درست برعکس، بنیانگذار و مبتکرِ فکرِ وحدت اسلامی میان گروه های مختلف العقیده، شخص خودِ علی است.‬
‫یکی دیگرـ غیر از این دو ـ مسأله سومی است ـ شاید این یک مسأله شخصی باشد، گرچه در اینجا مسائل شخصی وجود ندارد ـ که ‫دشنامها و تهمت های فراوانی نثار شده و آن این است که یکی از اتهامات و لغزشهای فکری من اعتقاد به وحدت اسلامی است! این، یکی از تهمت هاست!‬ "میبندند تهمت های شیرینم".‬
‫در مقدمه "سلمان فارسی" من یک بحثی داشتم به نامِ تعددِ ابعادِ فهم اسلامی، یعنی همه افرادِ انسان، خودِ اسلام را که حقیقت واحدی است، در‬‫قالبهای ذهنی شان که باید بفهمند، یک جور نمیفهمند و لازم هم نیست یک جور بفهمند. از یکی از آقایان دانشمندان و مردِ واقعاً پاکی که غایبانه به‬ ‫ایشان ارادت دارم، شنیدم که به عنوان انتقاد از من با تعجب جایی گفته که: "حالا دو جور شیعه درست شده، باز ما دو جور شیعه داریم، یکی شیعه‬ ‫علوی، یکی شیعه صفوی، باز شیعه هم دو تا شد". من میخواستم عرض کنم که من دو جورش را آنجا گفتم و الا خیلی جورهای دیگرش هم هست،‬ ‫بیشتر از آن را فرصت نبود که بگویم؛ چرا؟ مگر به عقیده شما خودِ اسلام چند جور نیست؟ میگویی اسلام من، اسلام علوی است، اسلام جعفری است؛‬ ‫آن اسلام مالکی است؛ آن اسلام حنفی است؛ آن اسلام اسماعیلی است؛ آن اسلام حنبلی است. وقتی که اسلام هفتاد و دو فرقه بتواند بشود و همه هم‬ ‫اسمش اسلام باشد. تشیع چرا نتواند بشود؟ و ثانیاً اگر در این تقسیم بندی من اشتباه میکنم، قبل از اعتراض باید شنید که چه گفتم! یکی از اشتباهات‬ ‫این است که معمولاً مرحله مطالعه و انتقاد عوضی میشود، عوضی یعنی اول دمِ دستی حمله میکنند و انتقاد میکنند بعد اگر رسیدند کتاب را مطالعه‬ ‫میکنند، اگر نرسیدند هم دیگر لازم نیست ، انتقادش را کرده است.‬
‫در این مقدمه سلمان یک نظریه ای دارم که درست ضدِ آن نظریه ای است که الان دارم میگویم و از جمع این دو تا ضد است که آن حرف اساسی‬ ‫را میخواهم بزنم.‬ ‫در آنجا میخواهم این حرف را بگویم که اساساً وحدت علمی یک فاجعه است، مرگ علم است. هر جا در هر ملتی، هر مذهبی، هر حزبی و هر جامعه ای‬ ‫که وحدت علمی و وحدت قالبهای اعتقادی به وجود آمد، علامت این است که یا در آن جامعه استبدادِ فکری و اعتقادی وجود دارد، یا نه، مرگ گَریبانگیرِ‬ ‫اندیشه و فکر شده، از این دو صورت خارج نیست.‬
‫جامعه زنده، جامعه ای است که در آن همه عقلها میاندیشد، و بشریت این جور است که هر عقلی به جوری میاندیشد و یک حقیقت واحد را به گونه ای‬ ‫تلقی میکند که با تلقی دیگری فرق دارد. گرچه من این حقیقت را به یک شکلی میفهمم و تو همان حقیقت را مثل من معتقدی اما به شکل دیگری‬ ‫میفهمی، این اختلاف فهم ما در یک حقیقت واحد، دلیل باطل بودن من یا باطل بودن تو نیست؛ هر دو بر حقیم، اما حقیقت در قالبهای ذهنی‬ ‫من و قالبهای ذهنی تو، اختلاف شکل و اختلاف تصویرِ ذهنی پیدا کرده، هر دو بر حقیم. من مسلمانم، اسلام را به این شکل معنی میکنم، تو هم که‬ ‫به شکل دیگری معنی میکنی، مسلمانی. نه من زندیقم و نه تو! من امامِ زمان را به این شکل میفهمم، تو هم به آن شکل؛ هر دو معتقدیم، اما هر کدام‬ ‫در سطح ذهن و شعور و شکل فهم و سطح فهم و عمق فهم و رنگ روح خودمان. اینها با هم اختلاف دارد؛ چقدر اختلاف دارد؟ چقدر؟‬
‫گاه این مسأله خیلی مهم است، و برای آنهایی که توی تحقیق علمی در دنیای امروز هستند، شورانگیز است، معجزه آمیز است. از نظرِ من در اسلام‬ ‫بزرگتر از این، سخنی برای علم و روح علم وجود ندارد و آن سخن خودِ پیغمبر است که من و تو، هر دو، به یک حقیقت معترفیم و هر دو بر حقیم،‬ ‫اما جوری که من این حقیقت را میفهمم، درست بر ضدِ آن جوری است که تو میفهمی؛ بر ضدش، نه اینکه با هم اختلاف کمی داشته باشند. چقدر‬ ‫برضدش؟ به اندازه ای که میبینم تو مثلاً به خدا معتقدی، به علی معتقدی، و من هم به خدا، به عنوان یک خدا پرست و به علی، به عنوان یک شیعه،‬ ‫معتقدم اما می بینم تو یک جور خدا را بررسی و تشریح و معنی میکنی و علی را یک جوری میفهمی که من تو را یک کافرِ مرتد تلقی میکنم و یا تو مرا‬ ‫یک کافرِ مرتد تلقی میکنی، اما پیغمبر میگوید که: "هر دو برحقند".‬
‫اختلاف بینش و سطح مکتب علمی را ببینید که این بابای فعلی که به نامِ اسلام میخواهد، از یک کسی که تمامِ زندگیش، همه شخصیت علمی اش،‬ ‫همه جوانیش، سعادتش، پیری اش، خانواده اش، و همه چیزش را در خدمت یک مذهبی گذارده و وقف کرده، سخنی بگوید اگر یکجا در یک خط منحرف‬‫ٔ‬‫شده باشد ـ به این معنی که نه از حقیقت بلکه از ذائقه آن آقا ـ ، نه فقط آن خطا را بر او نمی بخشد که اصولاً وجود داشتن او را تحمل نمیکند و اگر‬ ‫دستش برسد میخواهد او را پوست بِکَنَد، که "آنجا تو همچون چیزی گفتی"!‬




نظرات کاربران