در حال بارگذاری ...

برخی موتورسوارها که یکی شان هم در کسوت روحانی بود وقتی اینها را از لباس و چهره شان شناختند کلماتی ناروا نثار کردند! در عجب ماندم که چطور روایات اهل بیت علیهم السلام تعبیر می شود که آنگونه به مخاطبان خود خطاب و عتاب می کردند که: کونوا لنا زینا و لا تکونوا علینا شینا! البته انصاف این است که چند روحانی بسیار مودب هم چه در خیابان و چه در این مراکز وقتی این جمع را دیدند به میان شان آمدند و با آنها خوش و بش مودبانه داشتند. یک روحانی مودب جلو آمد و خیلی گرم با همه دست داد و گفت من سالها در جنوب کشور میان اهل سنت بودم و خاطرات خوبی از شما عزیزان دارم.

علیرضا کمیلی
 
 مگر می شود فرزند پیامبر را دوست نداشت؟ 
از مراسم ختم بخاری زاهدان برمی گشتم. یک نفر کرد که در این مراسم شرکت کرده بود توی هواپیما کنارم نشست. سر صحبت باز شد. دیدگاههای جالب توجهی داشت. 
سخن از عقاید اهل سنت شد و بنده خدا تاکید کرد که مگر می شود کسی به دختر و نوه و داماد پیامبر اکرم ص علاقه نداشته باشد؟ بعد هم یادی از امام حسین علیه السلام کرد و در حالی که انتظار نداشتم چنین نقل کرد که پیامبر ص را در خواب دیده اند که در روز عاشورا با کاسه ای بر دست از آسمان به زمین می آید. به ایشان می گویند چه شده است؟ پاسخ می دهند که خون فرزندم بر زمین ریخته و این خون اوست. اینها را گفت و بغضش ترکید... اندکی گریست و اشکهایش را پاک کرد و آرام گرفت. 
می گفت من در اوایل انقلاب برای فروش گوسفند به قم می امدم و مدتی در انجا زندگی کردم. هر روز نماز صبح ام را در حرم حضرت معصومه س می خواندم و الان حسرت آن فضا را دارم. 
انسان معتدلی بود و تاکید می کرد که من با شیعه نماز می خوانم و هیچ فرقی میان شیعه و سنی نمی گذارم چرا که همه ما اعضای یک امت هستیم و باید سعی کنیم تا توطئه یهود و نصارا برای اختلاف میان خودمان را با محبت خنثی کنیم. 
خاطره تلخی هم تعریف کرد: یکبار با تاکسی به جایی می رفتم راننده تمام مدت به اهل سنت توهین کرد. من به روی خودم نیاوردم. آخر کار پول بیشتری به او دادم و گفتم این بخاطر توهین هایت ولی بدان که من سنی هستم و این کارت صحیح نیست. 
وقتی فهمید عازم مشهد هستم گفت نیت کرده ام امسال بیایم به زیارت امام رضا علیه السلام و تو حتما من را در انجا دعا کن. گفت همه اهل سنت توسل را قبول دارند ولی به این معنا که خدایا به حق اینها کار ما را راه بینداز چون عامل اصلی خداست و اینها آبروداران نزد او هستند. 
شما را که دیدم خیالم راحت شد 
بعد از برگزاری کاروان سرزمین برادری و حضور جمعی از روحانیون در حوزه علمیه اهل سنت زاهدان و دعوت از آنها برای حضور در قم و ایجاد ارتباطات علمی، گروهی از محققان و طلاب اهل سنت زاهدان به قم آمدند تا از مراکز پژوهشی موجود دیدن کنند و تجربیات آنها را الگوی عمل خودشان قرار بدهند. البته می گفتند ما هنوز در ابتدای راه هستیم و به راهنمایی شما نیازمندیم. 
وقتی به پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی رفتیم و حجم گسترده تحقیقات قرآنی و فلسفی و ... را دیدند یکی شان گفت این کار شما بنظر من مصداق جهاد علمی است. من فکر می کردم در مقابل مستشرقان اقدامات خوبی صورت نگرفته است ولی حالا خیالم راحت شد چون دیدم جای خالی آنچه من تصور می کردم پر شده است. 
مسوول گروه فلسفه و کلام پژوهشگاه چنان مودبانه و علمی سخن گفت که همه گروه را جذب خود کرد و چند بار از من پرسیدند آیا می شود ایشان را به زاهدان دعوت کنیم تا در حوزه مکی برای ما کلاس بگذارند؟ 
معاون پژوهش دارالعلوم مکی هم تاکید کرد که اختلافات تاریخی بوده و هست و خواهد بود ولی ما باید به اسلام عزیز فکر کنیم و با هم در مقابل دشمن همکاری کنیم و ما امدیم تا با ارتباط نزدیک و صمیمانه، بدبینی ها را برطرف کنیم. 
به موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قم که رفتیم یکی از اساتید اهل سنت که حجم کارهای آموزشی و پژوهشی را دید گفت سعی کنید جلوی انحرافی که غربی ها می خواهند در افکار اسلامی ایجاد کنند را بگیرید و نقدهایی بر روایت های غلطی که آنها از اسلام در دایره المعارف های خود کرده اند بنویسید. 
برایم جالب بود که وقتی روش علمی و موضوع مشترک و جهت تقویت اسلام است چطور دغدغه ها و دلها به هم نزدیک می شود و اینچنین همدلی بالا می گیرد و حسرت خوردم که چرا عده ای فقط به روش تقابل و مناظره و در موضوعات اختلافی و برای نفی و طرد طرف مقابل می اندیشند. 
با اینکه ما از این مرکز به آن مرکز سوار ماشین های شخصی این دوستان بودیم ولی برخی موتورسوارها که یکی شان هم در کسوت روحانی بود وقتی اینها را از لباس و چهره شان شناختند کلماتی ناروا نثار کردند! در عجب ماندم که چطور روایات اهل بیت علیهم السلام تعبیر می شود که آنگونه به مخاطبان خود خطاب و عتاب می کردند که: کونوا لنا زینا و لا تکونوا علینا شینا! 
البته انصاف این است که چند روحانی بسیار مودب هم چه در خیابان و چه در این مراکز وقتی این جمع را دیدند به میان شان آمدند و با آنها خوش و بش مودبانه داشتند. یک روحانی مودب جلو آمد و خیلی گرم با همه دست داد و گفت من سالها در جنوب کشور میان اهل سنت بودم و خاطرات خوبی از شما عزیزان دارم. 

 




نظرات کاربران