در حال بارگذاری ...

تهدید از جانب افراط گرایان سنی تنها تهدید خارجی قطعی ضد استقلال و تمامیت ارضی عربستان است. و هیچ حرکت دیگری در خاورمیانه نیست که حمله ای را برای اسقاط نظام سعودی یا خانواده سلطنتی آل سعود انجام داده باشد یا حتی به صراحت دشمنی خود را اعلام کرده باشد. حتی نظام ایران کاری که علنا دال بر میل و تلاشش برای بی ثباتی مملکت سعودی باشد انجام نداده است و نه حمله ای به این کشور و نه هیچ کشور سنی دیگری انجام نداده است.

 گری سیک
ترجمه: مهدی وفایی
متن زیر مقاله گری سیک درباره رویکرد جدید عربستان سعودی در منطقه است که حاوی نکات قابل توجهی است. آنچه در این متن آمده لزوما نظر مجله الکترونیکی اخوت نبوده و ما صرفا به نقل آن می پردازیم.
بنا به مشاهداتم، سطح درگیری و ناآرامی در خاورمیانه به بیشترین حد خود در 50سال گذشته رسیده است. و در میان تغییرات طوفانی و دراماتیک سیاست عربستان سعودی که از جنگ جهانی دوم ثابت بود؛ نقطه عطف تغییرات روابطش با حامی دیرین خود، یعنی ولایت متحده و با همسایگانش در خاورمیانه هم محقق شد. 
اصرار نظام سعودی بر تهدیداتی که در چارچوب اختلافات فرقه ای، به شکل عمیقی(سنی علیه شیعه) کشور را تهدید می کند باعث اختلاف بیشتر با آمریکا میشود. و ممکن است خاورمیانه را به جنگی شبیه جنگ های 30سال اروپا بکشاند. جنگی داخلی در سطح قاره ای با بنیان های دینی که می تواند تمام تمدن را از بین ببرد. 
ترس از تسلط منطقه ای ایران وجود دار. هر چند این ترس جدید نیست و از همان روز اول ریاست رئیس جمهور اسبق آمریکا «بیل کلینتون» وجود داشته، ولی در آن موقع عربستان سعودی می توانست به واشنگتن برای مهار ایران، اعتماد کند. ایالات متحده ایران را با پایگاهها و نیروهایش محاصره کرده بود و تحریم های اقتصادی بیشتری علیه دولت انقلابی ایران وضع کرده بود. 
این سیاست جدید بعد از جرج دبلیو بوش شروع شد. در زمان بوش توانستند پیروزی دلنشینی بر نیروهای صدام حسین پیدا کنند و در همان زمان اتحاد جماهیر شوروی نیز سقوط کرد تا تنها نیروی نظامی در منطقه خلیج فارس، ایالات متحده باشد. 
در زمان ریاست کلینتون طرحی کوتاه مدت برای ایجاد ثبات منطقه ای و حمایت از دولت های عرب صاحب نفت حاشیه خلیج فارس اجرا شد که عبارت بود از بها دادن و مشارکت با ایران و عراق ضد یکدیگر و ایجاد توازن بین آن دو. این سیاست به مدت 20سال، تا قبل از جنگ خلیج، ادامه داشت. 
با این حال مارتن اندیک، رئیس بخش سیاست خاورمیانه شورای امنیت ملی در زمان کلینتون، رسما این سیاست را رد و سیاستی جدید به اسم مهار دوگانه را اعلام کرد. 
در آن وقت که تحریم های عراق تکمیل شده بود و ایران نیز پس از جنگی 8سال با عراق، ضعیف شده بود، ایالات متحده توانایی مقابله با عراق و ایران را داشت. همانطور که اندیک اعلام کرده بود. او در همان زمان گفت: «ما برای ایجاد توازن در منطقه نیازی به کسی نداریم.»
تلاشهای ایالات متحده برای مهار عراق با حمله به این کشور با موفقیت به نتیجه رسید. اما اجرای استراتژی مهار ایران همچنان ادامه دارد. 
مخصوصا که این مهم بعد از حمله به افغانستان و نابودی بدترین دشمن شرقی ایران یعنی طالبان و همچنین حمله به صدام حسین که بدترین دشمن ایران در غرب حساب می شد و تبدیل حکومت عراق به حکومتی شیعی و دوست ایران، سخت تر هم شده است. 
هر چند نقش خود ایران در این ماجرا بسیار کمرنگ بوده است اما به هر حال خیلی زود به موثرترین دولت حاشیه خلیج تبدیل شد. و نفوذ منطقه ای ایران با وجود تحریم های سنگین بی سابقه، هم چنان رو به افزایش است. 
مهمتر از اینها، این بود که پذیرش حکومت شیعی در عراق توسط ایالات متحده بهترین نمونه و مصداق برای فکر سلطه گری ایران بر خاورمیانه بود. و این که بسیار از ناآرامی های فرقه ای که منجر به جنگ شده است را به ایران نسبت دهند و این مسئله عربستان را به ضرورت بازبینی در استراتژی خود رساند. 
سیاست جدید آمریکا 
باراک اوباما تلاش می کند سیاست مهار ایران را به سیاست مشارکت محدود با ایران تبدیل کند. در واقع آمریکا گقت مسئول منزوی نگه داشتن ایران نیست. کما اینکه در زمان صدام حسین نیز مادلین آلبرایت در چنین شرایطی در مورد عراق این را گفته بود. 
تقریبا تمام دولت های منطقه و در راس آنها اسرائیل و عربستان، با این تغییر سیاست بسیار مخالف هستند. دولت های منطقه مدت زمان زیادی است که عادت دارند که آمریکا به عنوان یک قدرت در منطقه حضور داشته باشد و نه تنها ایران را تحت فشار قرار دهد بلکه در انزوای سیاسی نگه دارد. 
از جمله اختلاف دیدگاههای آمریکا با دوستانش این که دولت های سنی منطقه، هشدار بنیامین نتانیاهو در مورد فعالیت های ایران برای رسیدن به سلاح هسته ای را، تهدیدی برای تمام دولت های مخالف ایران در منطقه حساب کردند. و به شکل جزئی برای رفع این دغدغه ها، آمریکا برای جلوگیری ایران از رسیدن به سلاح هسته ای گفتگو با ایران را شروع کرد. 
آنچه موجب تعجب همگان شد اینکه این تلاشها به توافق اولیه مفصلی در نوامبر2013 منجر شد. و اعلان رسمی زمان برای رسیدن به توافق نهایی در لوزان در 2آوریل 2015. و اقدامات تهیه متن نهایی، که در حال انجام است. 
علی رغم اینکه این اتفاق، نگرانی ها در مورد دستیابی به سلاح هسته ای را کم می کند اما واکنش اسرائیل و دول خلیج فارس به این توافق، به جنون نزدیک تر است. 
و این واکنش تند نشان می دهد نگرانی اسرائیل و دول خلیج، در حقیقت به خاطر سلاح هسته ای ایران نبوده بلکه به خاطر نفوذ سیاسی فزاینده ایران در منطقه است. از عراق تا سوریه تا لبنان و این اواخر هم در یمن فقیر. و مشخص است که نگرانی اصلی این است که رفع تحریم ها در کنار اظهار قدرت ایران در گفتگو با قدرت اول جهان، نفوذ سیاسی ایران را در تمام منطقه افزایش می دهد. 
با نظر به تقویت ایران و تغییر سیاست آمریکا از مهار به مشارکت محدود، جای تعجب نیست که عربستان در سیاست خارجی خود بازنگری کند. ولی سرعت این تغییر و حجم آن نگران کننده است. 
در دهه های گذشته عربستان نقش کلاسیک یک دولت ضعیف که یک منبع درآمد بیشتر ندارد و آن نفت است را بازی کرده است، که اقدام به جذب حامیان قوی و اعمال نفوذ از پشت پرده کرده است برای رسیدن به نتائجی که اگر خودش به تنهایی اقدام می کرد به آن نتایج نمی رسید. 
کناره گیری عربستان سعودی مثال زدنی بود و با وجود استثنائاتی کاملا مشخص بود که نمی خواهد مستقیما زمام امور را به دست بگیرد یا خودش را یک طرف درگیری و نزاع قرار بدهد. 
در واقع آمریکا و کشورهای زیاد دیگری، به کرات از سیاستهای واقعی و هوشیارانه عربستان، انتقاد کرده بودند؛ مخصوصا سیاست های نفتی. من مطمئنم هر تحلیلگر پیگیر مسائل خاورمیانه، مثال هایی از لغزشهای عربستان سعودی می تواند پیدا کند. یا بگوییم فرصت های سوخته. ولکن کدام دولت استبدادی دیگر در این منطقه ناآرام وجود دارد که بتواند انتخاب های درست برای اداره موارد مختلف جهت تاثیر گذاری عمیق بر هر شخص و اقتصادی در سراسر عالم داشته باشد؟ 
مشخص است این نگاه بعد از دگرگونی در ریاست است. منظورم به پادشاهی رسیدن «ملک سلمان» و تعیین مجموعه جدیدی برای پست های مدیریتی است. مخصوصا جوانان که پست های زیاد از نمایندگی تا وزارت را تصدی کردند. 
وی طی سه ماه اول پادشاهی، ساختار کلی حکومت سعودی را تغییر داد. مسئله ای را که اکثر تحلیلگران سعودی، می گفتند: چالش برانگیز ترین مسئله مملکت را را حل کرد. و آن مسئله چگونگی انتقال قدرت از نسل قدیم(فرزندان پادشاه موسس) به نسل جدید و نوه ها بود. 
در 83سال گذشته انتقال پادشاهی فقط از برادر به برادر بود نه از پدر به فرزند. به احتمال زیاد ملک سلمان بن عبدالعزیز،79ساله آخرین پادشاه از نسل خودش باشد. 
ولی عهد جدید «محمد بن نایف» برادرزاده سلمان است که 55سال دارد و فرزند محبوب ملک سلمان «محمد بن سلمان بن عبد العزیز» هم 30ساله و میانسال است وعلاوه اینکه این دو در مسیر خلافت قرار گرفتند و ولی عهد اول و دوم شدند، مسئولین مهمترین مراکز اصلی مملکت(به استثناء رئیس گارد ملی) هم هستند. مراکز کلیدی به دست عناصر جوان افتاده است و این جوانان در عین حال منتظر پادشاهی خود هستند. 
جنگ یمن 
با رسیدن عناصر جدید به حکومت، حکومت جدید تقریبا خیلی سریع اقدام نظامی در یمن انجام داد که احتمالا برای آنها مشکلات زیادی درست می کند. کما اینکه احتمال دارد اصل بقاء حکومت به خطر بیافتد. 
نظام سعودی برای افراد سازمانهای نظامی و امنیتی خود تقریبا بیش از هر کشوری هزینه می کند با این حال آنها هیچ میدان واقعی را ندیده اند. تصمیم تشکیل اتحاد جهانی و حمله هوایی همه جانبه ضد شورشیان حوثی یک پیشگیری حساب شده بود زیرا آنجا میدان جنگ واقعی بود. 
این اقدام از جهات گوناگون نگران کننده است: اولا: اینکه واضح است تصمیم به جنگ اجماعی نبوده. حتی با مشورت اعضاء خانواده سلطنتی هم انجام نشد. به همین خاطر تصمیمات قاطعانه دیگری نیز گرفته شد(مثل برکناری ولی عهد سابق که نیمه شب اعلام شد.) هیچ کس شک ندارد که پادشاه هرکار بخواهد می تواند انجام دهد ولی این گونه تصمیم های مهم میتوانست اقلا با مشورت باقی اعضای اصلی خانواده سلطنتی انجام شود. 
همچنین شبهات دیگری حول استراتژی جنگی وجود دارد. حوثی ها نیروهای شبه نظامی قبیله ای هستند که با بعضی از بخش های نیروهای مسلح یمن همکاری دارند. تلاش برای نابودی این گروه از طریق حمله هوایی، نتیجه زیادی ندارد. همچنانکه آمریکا در عراق و افغانستان این را فهمید که وقتی هدف، گرفتن اراضی و تسلط بر زمین است هیچ چیز جایگزین نیروی زمینی نمی شود. ولی عربستان بعد از حمله هوایی فهمید که هیچ کدام از متحدین ائتلاف اصلی یعنی مصر و پاکستان، آمادگی اعزام نیروی زمینی ندارند و این دلیلی دیگر بر عجولانه بودن این حمله است. 
متاسفانه هرچند پیش بینی هم میشد، مهمترین دستاورد هفته های گذشته که حمله های هوایی انجام می شد،از بین رفتن زیرساخت های شهری یمن،کشته شدن تعداد زیادی بیگناه و ایجاد بحران انسانی گسترده جدیدی در یکی از فقیر ترین کشورهای دنیا بود. 
حوثیون امروز نسبت به روز اول حمله، بر زمین های بیشتری تسلط دارد و سطح خشونت و درگیری رو به افزایش است.به لحاظ انسانی، امروز یمن سوریه ای جدید شده است. 
مشخص است که هدف حمله، قدرت نمایی علیه ایران است. در هرجا که ایران حضور داشته باشد حتی اگر این حضورش علنی نباشد. ایران از حوثی ها حمایت می کند البته این ضرورتا به معنای تسلط بر آنان نیست، و گفته میشود که ایران حوثی ها را نصیحت کرده بود که حکومت یمن را ساقط نکنند ولی آنان گوش نکردند. 
تلاش برای مقابله با تهدید ایران امنیت خود عربستان را به خطر انداخته است. چه اینکه دشمن خود، القاعده را در شبه جزیره عربی تقویت کرده است، مخصوصا با عقب نشینی آمریکا از عملیات ضد شورش که علیه القاعده در شبه جزیره عربی. حوثیین دشمن اصلی القاعده در شبه جزیره عربی بودند. و در همین زمان که حوثیین تحت محاصره از جانب ائتلاف سعودی بودند، القاعده توانست بر پایتخت اقلیم جنوبی یمن مسلط شود. 
همه اینها بیانگر این است که الان تمرکز عربستان بر خطر نفوذ سیاسی فزاینده ایران و ارتباط آن با اقلیت های غیر سنی، بیشتر از تمرکز بر خطر اسلام رادیکالی سنی که در سازمان القاعده و داعش و گروههای دیگر متجلی است، می باشد. 
دلیل دیگر بر این مدعا، اعلام آمادگی نکردن عربستان برای کمک به ائتلاف آمریکایی برای جنگ با داعش در عراق، به دلیل این که این کار حکومت شیعی عراق که دوست ایران است را تقویت میکند. 
البته پارسال اولین باری نبود که سعودی ها گفتند که احساس خطرشان از جانب ایران بیش از ترسشان از اسلام افراطی سنی است. 
از سال ها پیش تا همین الان نیز عربستان از افراط گرایان سنی و کسانی که برای سرنگونی هم پیمان ایران(بشار اسد) در سوریه می جنگند، حمایت می کند. 
این اولویت دادن به خطر شیعه بر تهدیدهای سنیان را از نشانه های زیادی در سطح منطقه می شود فهمید. در یمن، مهمترین مشخصه آن استفاده آزادانه از نیروی نظامی است که نشانگر ورود ما به دوره جدیدی است. 
تصمیم عربستان به تهدید سیاسی ایران بالاتر از تهدید نظامی و ایدئولوژی افراط گرایان سنی، در خوشبینانه ترین حالت امری مشکوک است که ضررش یقینی نیست. 
مخصوصا که هم القاعده و هم داعش، صراحتا اعلام کرده اند که قصد سرنگونی خاندان سلطنتی آل سعود و تسلط بر دو مکان مقدس مکه مکرمه و مدینه منوره را دارند. و در همین ایام گذشته نیز داعش مسئولیت انفجار در مسجد شیعی در شرق عربستان که بیش از 20 کشته داشت را به عهده گرفت. 
تهدید از جانب افراط گرایان سنی تنها تهدید خارجی قطعی ضد استقلال و تمامیت ارضی عربستان است. و هیچ حرکت دیگری در خاورمیانه نیست که حمله ای را برای اسقاط نظام سعودی یا خانواده سلطنتی آل سعود انجام داده باشد یا حتی به صراحت دشمنی خود را اعلام کرده باشد. حتی نظام ایران کاری که علنا دال بر میل و تلاشش برای بی ثباتی مملکت سعودی باشد انجام نداده است و نه حمله ای به این کشور و نه هیچ کشور سنی دیگری انجام نداده است. 
در حالیکه جنگ هولناک 8 ساله عراق با ایران که در دهه 80 قرن گذشته، با تجاوز آشکار صدام حسین شروع شد، با حمایت آشکار و پشتیبانی مالی عربستان سعودی و دولت های خلیج فارس انجام شد. امروز نیز عربستان در کنار قطر و ترکیه از افراط گرایان سنی در سوریه(جبهه النصره و بقیه و زیر شاخه های وابسته به القاعده)،حمایت و پشتیبانی مالی می کنند. 
 این تلاشها به خوبی به هدف می رسد،که همان سرنگونی نظام اسد، یا لا اقل تشکیل دولت کوچک سنی داخل سوریه. ولی این کار موجب تسلط افراط گرایان که هیچ فرقی با داعش ندارند، می شود. سیاستهای آنها همان سیاستهای گروههای تروریستی است. 
عزل اسد، پایان بحران سوریه نیست بلکه برعکس فقط بازیگران عوض می شوند. و وقتی که آتش درگیری برای حاکمیت بین القاعده و داعش بالا بگیرد، بسیاری از طرفداران نظام فعلی به شورشی تبدیل می شود. 
دنیا به شدت از استفاده غیر مسئولانه بمب گاز کلر و بشکه های منفجره توسط بشار اسد می ترسد ولی از آن طرف هم ضمانتی نیست که اگر حکومت به داعش یا دولت های رقیب رسید، اوضاع بهتر شود یا آنها خودداری بیشتری داشته باشند. هرگز به مجرد اینکه نیروهای افراطی اسلامی مواضعشان در سوریه محکم شود، درگیری های سوریه در مرزها آرام نمی شود. مخصوصا در مرزهای لبنان، عراق و شاید ترکیه و اردن و همچنین اسرائیل. 
بازی خطرناک 
همانطور که نتیجه حمایت آمریکا و عربستان سعودی از مجاهدین افغانستان، شبحی شد که در قالب طالبان و القاعده که خود آمریکا را طرد کرد، امروز نیز کسانی که مجموعه های وابسته به القاعده را تهییج و حمایت می کنند، از واکنش های منفی آنها در امان نیستند. 
این توهمی بیش نیست که فکر کنیم می شود این گروهها توسط حامیان آنها یا وارد کنندگان سلاح هایشان کنترل شوند.  آن چیزی که بیش از همه نگران کننده است، این است که بعضی از افراد ذی نفوذ سعودی، دنبال طرح حمله ای وسیع ضد ایران هستند. اگر در واقع در چاچوبی گسترده تر ضد شیعه نباشد. 
تحلیلگر قدیمی سعودی(جمال خاشقجی) عربستان را به جهادی فراخوانده است که ایران فرقه ای را از دنیا براند، جهادی مدل مجاهدین افغان. و تلاش برای گفتگو با نیروهای معتدل سازمان القاعده مثل جبهه النصره. 
رئیس سابق سازمان اطلاعات سعودی(بندر بن سلطان) به یک مسئول بلند پایه امنیتی انگلیس، در کلامی در رابطه با شیعه، گفته بود: وقتی یک ملیارد مسلمان سنی بفهمند که هر چه شیعه را تحمل کرده اند کافی است، آنگاه خداوند به فریاد شیعه برسد! 
تنفر از فارس ها و شیعه در عربستان سعودی یا هرجا که مذهب تندرو وهابی باشد، جدید نیست. با این حال طی این قرن ها هیچ مانعی از روابط خاص اجتماعی و ازدواج بین شیعه و سنی نبوده است. بلکه گاهی کار به همکاری های سیاسی بین ایران و عربستان نیز می رسید. مشخص است که پادشاهی جدید عربستان چون فقط از زاویه فرقه ای نگاه می کند، تمام پل ها را خراب می کند. و بعدا بسیار سخت می شود دوباره این پل ها را بازسازی و روابط را حسنه کرد. 
مشخص است که آمریکا مایل است از این سیاست جدید عربستان حمایت کند یا لااقل این طریق را ضایع نکند تا بتواندِ، توافق احتمالی هسته ای با ایران را مورد حمایت قرار دهد. مشخص است که این قیمتی عاقلانه برای دفع اهداف سیاسی در کوتاه مدت است. ولی این فقط یک توهم است.  چه اینکه آتش این تنفر فرقه ای که در خاورمیانه برافروخته شده است به راحتی خاموش نمی شود. این بازی طولانی خواهد شد. باید کشورهای درگیر بفهمند که عواقب این کار نسل های آینده را نیز درگیر می کند. 

 




نظرات کاربران