در حال بارگذاری ...

راهکار سازش حتی برای کسانی که به آن اعتقاد دارند مثل جنبش فتح، هنوز به نتیجه نرسیده است. اصلا تفاوت فتح با حماس بر سر همین اعتقادی است که فتح به حل و فصل از طریق گفتگوی سیاسی دارد اما حماس به شیوه مقاومت و جهادی معتقد است. این موضع تاکنون نیز در حماس تغییر پیدا نکرده است

 دکتر حسین رویوران از کارشناسان مطرح حوزه غرب آسیاست. ایشان درباره جنبش نظراتی بعضا متفاوت از دکتر اسداللهی دارد. گفتگوی ما با ایشان را بخوانید:

جنبش حماس با چه مبنای فکری و عقیدتی آغاز به کار کرد؟ 
جنبش حماس سال 1987 و با آغاز انتفاضه اول تشکیل یافت. مایه اولیه جنبش حماس اخوان بود، اخوان المسلمین در فلسطین تابلوی خود را در قالب جنبش حماس بلند کرد. یعنی "جنبش مقاومت اسلامی در فلسطین" . اما با یک تفاوت! معمولا جنبشهای اخوانی جنبشهای دعوتی هستند و جهادی نیستند و هیچ حرکت مسلحانه ای ندارند. این بدان معناست که جنبش حماس بر اساس یک تغییر رویکرد از یک جنبش دعوتی به یک جنبش مقاومتی و جهادی تبدیل شد. سوال اول این است که این تحول فکری به مقاومت در چه چارچوبی صورت گرفته است با توجه به این که بین جنبشهای سنی، جنبشهای جهادی معمولا تکفیری هستند. یعنی اول کسی را تکفیر میکنند بعد علیه او اعلام جهاد می کنند. اما جنبش جهاد یک جنبش غیر تکفیری است. به این ترتیب می توان نتیجه گرفت که این تجربه تا حدودی متاثر از تجربه حزب الله است. و یک جنبش مقاومتی غیر تکفیری است به همین دلیل می توان گفت که تولد حماس از یک سو امتداد اخوان است و از سوی دیگر تاثیرپذیری بسیاری از مقاومت اسلامی حزب الله در لبنان داشته است. به این ترتیب ریشه های حماس تقریبا این چنین بوده است. 
حماس از چه زمانی وجه مردمی بین فلسطینیان پیدا کرد؟ 
حماس از زمانی که شکل گرفت عنوان یک جنبش مقاومتی کار خود را شروع کرد و در انتفاضه اول که مسالمت آمیز بود، نقش خوبی را ایفا نمود. در انتفاضه دوم که در سال 2000 آغاز شد، این جنبش یکی از ستونهای اصلی مقاومت انتفاضه دوم و یا انتفاضه مسجدالاقصی را تشکیل داد. بسیاری از داوطلبان عملیاتهای شهادت طلبانه این قیام از بین گروه حماس بود. این بدان معنی است که حماس در انتفاضه دوم بیشترین شهدا را داده است. از طرف دیگر در سال 2005 در نتیجه انتفاضه دوم اسرائیل از غزه عقب نشینی کرد به این ترتیب حماس توانست در انتخابات 2006 اکثریت آراء مجلس را به خود اختصاص بدهد. اما در سال 2007 درگیری بین جنبش فتح و حماس در غزه روی داد. در این درگیری حماس به دلیل پایگاه اجتماعی وسیعی که داشت، توانست فتح را حذف کرده و غزه را در اختیار بگیرد.بعد از انتفاضه هم توانست با همکاری دیگر گروه های مقاومت سه جنگ را مدیریت نماید. در سال 2008 جنگ 22 روزه، 2012 جنگ 8 روزه و در 2014 جنگ 51 روزه که در تمام این جنگها حماس نقش برتر را داشت. 
با توجه به اینکه حماس هم نهایتا با درگیری و حذف یک گروه دیگر روی کار آمد آیا نمیتوانیم نتیجه بگیریم که حماس نیز در عملکرد خود مشابه گروه های تکفیری عمل کرده است؟ 
درگیری و اختلاف سیاسی با تکفیر فرق می کند. تکفیری گروه مقابل را کافر میداند و اقدام به حذف او می نماید. حماس قطعا در رابطه با فتح چنین نگاهی ندارد اما اختلاف سیاسی پیش آمد و دو جناح با یکدیگر درگیر شدند. کما اینکه این درگیری گاهی باجنبش جهاد هم اتفاق افتاده است. حالا به هر دلیلی که اتفاق افتاده، نوع نگرش، نگرش تکفیری نیست.به هر حال از سال 2007 تا کنون حماس برغزه سلطه داشته است. هرچند در سال گذشته بحث آشتی داخلی و واگذاری غزه به دولت خودگردان مورد توافق قرار گرفته است ولی همچنان نیروی حماس در غزه هژمونی و سلطه دارد و در جنگها هم نقش برتر را ایفا کرده است. 
از موارد اختلافی حماس و جنبش فتح سر مساله عدم سازش با اسرائیل بوده، با توجه به زمزمه هایی که اخیرا شنیده میشود حماس درصدد امضاء قرارداد صلح با اسرائیل است، آیا این مساله مشروعیت و محبوبیت حماس را زیر سوال نخواهد برد؟ 
ما نمیتوانیم بر اساس تصورات پیش برویم و باید براساس واقعیت ها گام برداریم. اولا جنبش حماس راهکار آزادسازی فلسطین را در مقاومت میبیند به همین دلیل حتی در نام خود هم عنوان مقاومت را آورده است از طرفی هم گفتگو با رژیم صهیونیستی را ناکارآمد میداند چون اعتقادش این است که گفتگو به نتیجه نمیرسد .از سال 1993 قرارداد اسلو امضاء شد و قرار بود 5 سال بعد دولت فلسطین در کرانه باختری و نوار غزه اعلام شود؛ اما چنین اتفاقی نیفتاد و اسرائیل عقب نشینی نکرد. این نشان می دهد که راهکار سازش حتی برای کسانی که به آن اعتقاد دارند مثل جنبش فتح، هنوز به نتیجه نرسیده است. اصلا تفاوت فتح با حماس بر سر همین اعتقادی است که فتح به حل و فصل از طریق گفتگوی سیاسی دارد اما حماس به شیوه مقاومت و جهادی معتقد است. این موضع تاکنون نیز در حماس تغییر پیدا نکرده است هرچند گاهی با توجه به موقعیت زمانی اظهار نظرهایی مطرح میشود مثل بحث آتش بس بلند مدت که آن هم بر اساس نوعی تفکر برخاسته از فرهنگ و تاریخ اسلامی همچون صلح حدیبیه است و با این حال اتش بس به معنای ترک مقاومت و اتخاذ راهکار سازش نیست. پس در این راه حماس و فتح هم مسیر نیستند. 
در واقع جنبش فتح اصل مقاومت را منتفی می داند و بر اساس یک آتش بس به دنبال گفتگوی سیاسی برای رسیدن به یک راه حل سازشی است. اما حماس با وجود اینکه بحث آتش بس را مطرح می کند اما آتش بس به معنای سازش را نمی خواهد، بلکه آتش بس جهت آمادگی برای جهاد در مرحله بعدی را دنبال می کند. پس آتش بس از دیدگاه فتح و حماس زمین تا آسمان متفاوت است. حماس هیچ گونه اعتقادی به سازش با اسرائیل ندارد و به خاطر شرایط اضطرار کنونی غزه که سه جنگ را پشت سر گذاشته بدون بازسازی، فعلا به سمت آتش بس چرخیده است. از جمله به خاطر حل مشکلات موجود بر سر بازسازی غزه است. به این ترتیب 5 سال آتش بس را با شرایطی می پذیرد از جمله اینکه بندر و فرودگاه ها فعالیت کنند و منازل مسکونی بازسازی شود. 
سوالی که پیش می آید این است که در طول این چند سال شرایط طوری نبوده که حماس بخواهد به اسرائیل حمله ای داشته باشد، درواقع همیشه اسرائیل حمله می کرده و حماس دفاع ! به این ترتیب این سازش و آتش بس بی معنی به نظر می رسد چون اگر اسرائیل بخواهد دوباره حمله می کند و قرارداد هم عملا منتفی می شود! پس دیگر آتش بس چه معنایی خواهد داشت؟ 
اینکه اسرائیل در منطقه عنصر متجاوز است امری کاملا واضح است، اما به هر حال نوعی توازن وجود دارد، به گونه ای که اگر اسرائیل اقدامی کند از غزه پاسخی دریافت خواهد کرد. یعنی همیشه پاسخ آماده ای وجود دارد و یک توازن وحشت حاکم است، لذا اسرائیل هم نیاز به آتش بس دارد و اینگونه نیست که آتش بس نفع یک طرفه داشته باشد. به این ترتیب اسرائیل هم برای دست یافتن به این آتش بس حاضر است از خوی تجاوزگری خود موقتا کوتاه بیاید. 
اسرائیل دقیقا چه نیازی به چنین زمانی دارد که حاضر است برای خریدن زمان 5 ساله آتش بس را بپذیرد؟ 
موضوع مهمی که در این میان وجود دارد این است که اسرائیل از زمان تاسیس تاکنون برپایه برتری نظامی بر 22 کشور عربی برپا شده است. در این مدت امریکا همواره اعلام کرده است که ضامن برتری اسرائیل خواهد بود. برای همین هم پیشرفته ترین سلاح هایی که به ناتو داده نشده به اسرائیل داده شده است. این برتری درواقع عنصر بازدارندگی اسرائیل در مقابل دشمنانش است. یعنی با این توان نظامی در هر زمان هر مخالفی را می تواند مهار کند. کما اینکه اسرائیل با همین توان به عراق حمله کرد و راکتور هسته ای را بمباران کرد، با همین توان به سوریه حمله کرد و به بهانه وجود راکتور یک سری از تاسیسات را منهدم کرد! با همین توان به تونس حمله کرد و ابوجهادی را که جانشین یاسر عرفات بود کشت! با همین توان به سودان و کشورهای دیگر حمله کرده است. چرا اسرائیل توانسته این حملات را انجام بدهد چون توانش را داشت! اما اتفاقی که افتاد این بود که مقاومتهای اسلامی در لبنان و فلسطین جنگ متفاوتی تحت عنوان "مدل نامتقارن" را طراحی کرده اند که عملا قدرت بازدارندگی اسرائیل را به چالش کشیده است. یعنی اسرائیلی که با برتری بویژه هوایی خود توانسته هر مخالفی را به زانو دربیاورد، در جنگ 33 روزه شکست خورد و به اهداف خود دست نیافت . برای همین گروه تحقیقاتی «وینوگراد» را تشکیل داد تا بررسی کنند که چرا اسرائیل با وجود برتری نظامی شکست خورد. در این گزارش آمده است که حزب الله شیوه جدیدی از جنگ اتخاذ کرده است که برتری نظامی را ناکارآمد می نماید. به معنای ساده تر یعنی «هواپیما هست اما هدفی نیست که بزند چون رفته زیر زمین». به این ترتیب اسرائیل با از دست دادن قدرت بازدارندگی قادر به حفظ امنیت خود از طریق این برتری نیست. 
یعنی اسرائیل برای حفظ امنیت خود چاره ای جز آتش بس نخواهد داشت؟ 
اسرائیل دو راه حل در پیش دارد: 1- آتش بس 2- ناامنی محیط . یعنی حال که اتش بس نشده، امنیت خود را در ناامنی محیط اطراف میبیند. آنچه در منطقه (لبنان، عراق، سوریه ، لیبی و ... ) اتفاق می افتد و موجب ناامنی منطقه شده است در واقع تامین نیاز اسرائیل است، چون خودش قادر به تامین امنیت خود از طریق قدرت بازدارندگی نبوده لذا ناامنی دیگران را مبنا قرار داده است. پیمانکار اجرای ناامنی هم عربستان، ترکیه ، اردن و قطر اند. این گروه همکاران تامین و تغذیه ناامنی در منطقه هستند که از طریق در اختیار گذاشتن پول، سلاح، نیروی تروریست و ... با اسرائیل همکاری میکنند. اما در مرزهای خود که احتمال ایجاد این ناامنی را کمتر می داند و از طرفی درشرایطی است که قدرت بازدارندگی اش به چالش کشیده شده است نیاز به آتش بس دارد مخصوصا که در جنگ 51 روزه تقریبا 3/2 خاک فلسطین اشغالی زیر آتش قرار گرفت. 
به این ترتیب اولویت اول اسرائیل برای تامین امنیت خود در شرایط فعلی ایجاد ناامنی است. به معنای دیگر اگر در غزه هم امکان ایجاد چنین ناامنی باشد نسبت به آتش بس برای اسرائیل ترجیح بیشتری خواهد داشت؟ 
اسرائیل می خواست که غزه هم مثل سوریه درگیرجنگ داخلی باشد اما چنین چیزی اتفاق نیفتاده است و چون غزه به این سمت نرفته است آتش بس راه حل بعدی است. 
اما به نظر می رسد از غزه هم صدای اختلاف و جنگ داخلی بلند می شود بخصوص که از ابتدای روی کار آمدن حماس این گروه همواره با درگیری داخلی دست به گریبان بوده است؟ 
من قبول ندارم که در غزه جنگ داخلی اتفاق خواهد افتاد. حماس از وقتی که روی کار آمده است با گروه های تکفیری درگیر بوده، چون خودش یک گروه تکفیری نیست در نتیجه تفکر تکفیری را تحمل نمی کند. به همین دلیل هم تاکنون با چندین گروه که بر اساس تفکر تکفیری شکل گرفته اند ناگزیر به برخورد بوده است. چون نمی تواند گروه تکفیری را بپذیرد، این برخوردها تاکنون چندین بار در غزه اتفاق افتاده است. 
به طور کلی آیا گروه های تکفیری و از جمله داعش در غزه نیز همان هدفی را دنبال می کنند که در دیگر مناطق به دنبال آن هستند؟ 
گروه های تکفیری اولویتشان تشکیل حکومتی برپایه خلافت است و نه آزادسازی فلسطین. برای برپایی حکومت هم ناچارند مخالفین داخلی خود را از بین ببرند. لذا جریان تکفیری در حال حاضر و خصوصا مدل نسل دوم و القاعده اولویتش تضاد با امریکاست که 11 سپتامبر هم نتیجه این نوع تضاد جدید است. اولویت نسل اول تضاد با شوروی بود که الان به سوی امریکا رفته است. اما نسل جدیدی که در سوریه بوجود آمده است تضاد اصلی اش داخلی و از جمله مقابله با شیعه واقلیت ها است. پس با توجه به اینکه این نسل تضاد با اسرائیل را در اولویت خود قرار نمیدهد، قابل تعامل با اسرائیل است. چرا اسرائیل با جبهه النصره زد و بند پیدا کرده است؟ چون اولویت این گروه به نفع اسرائیل است پس در طرح اسرائیل می توانند عنصر ناامنی باشند؛ کما اینکه در عراق و سوریه و کل منطقه هم به عنوان عنصر نا امن کننده مورد استفاده قرار میگیرند.گروهی که امریکا تامین کننده تسلیحاتش است، ترکیه و قطر مسئول آموزش و اسرائیل هم مرکز درمانی آنها ابشخور انها معلوم است. 
پس با این شرایط حماس در شرایط سختی قرار گرفته است یعنی چه با این گروه های داخلی-تکفیری درگیر شود و چه سازش کند درواقع به نفع دشمن اصلی خود یعنی اسرائیل گام برداشته است؟ 
خیر چنین شرایطی نیست چون اولا این گروه ها اقلیت بسیار محدودی در غزه هستند به حدی که از چند ده نفر تجاوز نمی-کنند. 70-60 نفری هستند که در یک مسجدی فعالیت می کنند و اخیرا امیرشان را حماس کشته است. از طرف دیگر اولویت مردم فلسطین آزاد سازی فلسطین است و نه تشکیل حکومت بر پایه خلافت. به این ترتیب بعید می دانم که پایگاه اجتماعی چندانی در غزه پیدا کنند. درواقع اقلیت بودنشان هم به همین عدم سازگاری اولویت گروه های تکفیری و فلسطینیان است.جامعه فلسطینیان 12 میلیون نفر است که 6 میلیون نفر آنها در آوارگی به سر می برند. 6 میلیون هم تحت اشغال و تبعیض نژادی قرار گرفته است و اولویت همه اینها خروج از این شرایط و ایجاد یک دولت مستقل فلسطینی است. 
با این تفاسیر آیا از نظر شما احتمال اینکه مجدد شاهد تفکیک در فلسطین و بویژه غزه باشیم وجود نخواهد داشت؟ 
خیر، ظهور گروه های تکفیری یک موج است و نه یک نهاد که قابل رشد باشد. این موج بر اساس شرایط عراق و سوریه بوجود آمد و در جاهای دیگر هم مد شد. اما اینکه آیا میتواند ریشه دار شود یا خیر، به نظر بنده خیر نمی تواند. از آنجایی که اهل سنت اجتهاد ندارد الگوی حکومتی اش خلافت است و یک نفر هم پیدا شده و سوار بر این موج دولت خلافت اعلام کرده است تا جذابیتی برای جوانان سنی ایجاد کند، بر همین اساس هم دهها هزار نفر را جذب کرد. اما نباید فراموش کرد از زمان اعلام دولت خلافت توسط داعش صدها نفر از علمای اهل تسنن در سراسر جهان در حال نظریه پردازی علیه این دولت خلافت هستند. یعنی علمای سنی تا کنون برای دولت خلافت نظریه پردازی می کردند و الان علیه دولت خلافت موجود، دست به کار شده اند. در حال حاضر حتی یوسف قرضاوی هم این دولت خلافت را نفی می کند. آقای شیخ احمد طیب رئیس الازهر نیز معتقد است که اصلا دولت خلافت نداریم و در شرایط کنونی خلافت نسخ شده است و ما جامعه مدنی داریم. ایشان با استناد به آیه کریمه ای که مومن بر نفس خود ولایت دارد و مومنین نسبت به یکدیگر ولایت دارند: «الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ»، معتقد است که در نهایت انسان می تواند در چهارچوب انتخاباتی سرپرستی خود را به یک ولی واگذار نماید. به این ترتیب سنی که تا دیروز خلافت را تنها مدل حکومتی تلقی می کرد، بعد از سوار شدن داعش بر موج خلافت دیدگاه های جدیدتر را بررسی و مطرح نمود. برای همین فضای فقه سیاسی اهل سنت تلطیف شده است. یعنی فعالیت متراکمی که علیه داعش صورت گرفته است، جذابیت داعش را از بین برده و این موج در حال حاضر رو به سرازیری است و دیگر پتانسیل جذب خود را از دست داده است و حماس هم در غزه با فعالیتهای داعش چندان دچار مشکل نخواهد شد. چرا که گروه های تکفیری با استدلالی که عرض شد رو به ضعف خواهند نهاد. 
با توجه به صحبت جنابعالی در رابطه با عدم سازش حماس با گروه های تکفیری مبنای موضع گیری های حماس در سوریه و یمن چه بوده است؟ 
حماس در سوریه به چالش کشیده شد. یعنی با توجه به اینکه ریشه حماس اخوانی است یک وجه همبستگی با اخوان المسلمین دارد . از طرفی اخوان هم در صف معارضین سوری قرار داشت . لذا در مقابل نظام قرار می گرفتند. از طرف دیگر وجه همبستگی با جبهه مقاومت (متشکل از ایران و حزب الله و سوریه) داشتند یعنی در کنار نظام قرار می گرفتند. پس حماس یک وجه اشتراک با نظام در سوریه داشت و یک وجه اشتراک با معارضه برای همین هم تصمیم گرفت بی طرف بماند تا آسیب نبیند. اما برخی از نیروهای حماس به دلیل عدم انضباط سازمانی به سمت معارضه متمایل شدند. حماس هم احساس خطر کرده و به سرعت از سوریه خارج شد. اما ایراد جدی که به حماس گرفته می شود به جنگ 2012 بازمیگردد که در این سال آقای مشعل به سوریه رفته بود، کسی از بین جمعیت پرچم معارضین سوریه را به دست او داد و او هم پرچم را در بین جمعیت تکان داد. خیلی ها این را به عنوان موضع حماس تلقی کرده و محل اشکال می دانند. برخی از حماسی ها این حادثه را یک اشتباه تاکتیکی قلمداد کردند و اعلام کردند که ما همچنان در موضع بی طرفی هستیم و کار مشعل را هم اشتباه عنوان کردند، اما برخی این اقدام را یک عمل نابخشودنی قلمداد می کنند.بحث دیگر اینکه در اردوگاه یرموک عده ای با عنوان «اکناف بیت المقدس» فعالیت داشتند که گفته می شود این عده ریزشهای حماس بودند که جمع شدند و سازمانی را برای خود تشکیل دادند، حتی اگر این فرضیه را بپذیریم که اینها ریزشهای حماس هستند دیگر حماس مسئول اینها نخواهد بود چرا که این عده از سازمان نافرمانی کرده و خارج شده اند. 
در واقع اختلافی که ایران با حماس دارد این است که ایران حضور فعالانه در دفاع از محور مقاومت دارد ولی حماس به دلیل موقعیت چالشی خود موضع بی طرفانه انتخاب کرده است. اما این به معنای جدایی نیست، جنگ 2012 و 2014 نشان داد که سلاحی که در اختیار مقاومت است سلاحی است که ایران داده است و نشان داد ایران بر اساس تکلیف سلاح در اختیار مقاومت قرار  می دهد و نه بر این اساس که چه کسی با من است و چه کسی با من نیست. ما حتی به جبهه خلق برای آزادی فلسطین که یک جریان کمونیستی است سلاح میدهیم. از باب اولی که جهاد و حماس گروه های اسلامی محسوب می شوند و باید این کار را انجام دهیم. 
موضع حماس در قبال یمن بر چه مبنایی بوده؟ 
اتفاقا در این مورد در روزنامه ها دیدم که حماس از عربستان حمایت کرده است، زنگ زدم و پرسیدم گفتند چنین چیزی نیست. حماسی ها و جهادی ها معتقدند که دست اسرائیل در ناامنی منطقه وجود دارد تا علاوه بر تامین امنیت خود، اولویت فلسطین را نیز به فراموشی ببرد، بنابراین معتقدند محور قرار دادن بحث سوریه، یمن و ... به گونه ای به معنی به فراموشی سپردن بحث فلسطین است.لذا حماس بیانیه طرفدارانه صادر نکرده است و همواره در بیانیه های خود تاکید دارند که نباید اولویت های دیگری در منطقه مطرح شود که اولویت فلسطین را به حاشیه ببرد. بنابراین با این عنوان که ما یک کشور اشغال شده ایم و طرفداری از هر گروه یک طرف ناراضی بوجود خواهد آورد، سعیشان بر این است که بی طرفی مثبت در کل بحرانهای منطقه را اتخاذ نمایند. این تحلیل در سوریه و یمن تقریبا یکسان بوده و تا حدودی با توجه به شرایطشان قابل پذیرش است. 




نظرات کاربران