در حال بارگذاری ...

انبوهی از عوامل تفرقه زا، ارثیه ای تاریخی برای ملت های مسلمان خصوصا ایرانیان و اعراب شده است. و تنها یک چیز اعراب و ایرانیان را در اهداف، معضلات و مواضع یکی میسازد و بر تمام این عوامل تفرقه زا غلبه می کند و آن «فرهنگ و تمدن واحد» است.

دکتر محمدعلی آذرشب 
ریشه های تاریخی یک شکاف
 از روزگار نزاع صفوی - عثمانی، دسیسه های داخلی و خارجی برای ریشه دار کردن تفرقه بین اعراب و ایرانیان، انجام می گرفته است. این نزاع هرچند با عرب ها نبود ولی منجر به جدایی ایران از کشورهای عرب تحت نفوذ عثمانی شد. 
تفرقه با دمیدن در روح فرقه گرایی آغاز شد، سپس با ورود استعمار، نژاد پرستی هم اضافه شد تا جدایی در کل اسلام و به خصوص ایرانی ها و عرب ها، عمق بیشتری پیدا کند. 
پروژه دشمنی غرب جهت تجزیه منطقه تا آنجا گسترش یافت که جهان عرب را به دولت های کوچک تقسیم کرد و ایران بزرگ را نیز به اجزایی که در نهایت از ایران جدا شدند و اجزای دیگری که عملیات تجزیه شکست خورد و به وطن برگشت. 
اساس و پایه های این تجزیه با بستن پیمان ها و قراردادهایی با مرزهای مبهم شکل گرفت که عملا همیشه زمینه ساز درگیری و نزاع باشد. سپس رژیم صهیونیستی را در قلب این منطقه قراردادند تا بحرانی باشد که دائما برای فلسطینیان، جهان عرب و اسلام، مشکل درست کند و خودش تبدیل به مسئله ای اختلافی شود نسبت به چگونگی برخورد با این رژیم. انبوهی از عوامل تفرقه زا، ارثیه ای تاریخی برای ملت های مسلمان خصوصا ایرانیان و اعراب شده است. و تنها یک چیز اعراب و ایرانیان را در اهداف، معضلات و مواضع یکی میسازد و بر تمام این عوامل تفرقه زا غلبه می کند و آن «فرهنگ و تمدن واحد» است. 
حال این تمدن واحد چیست؟ پیشینه آن چیست؟ چگونه میشود آن را عمق و رشد داد تا مسلمین نقش تمدن ساز تاریخی خود را بازیابند و با تهاجم فرهنگی غرب مقابله کنند؟ 
برای این منظور ابتدا باید مفهوم فرهنگ و تمدن را تعریف کنیم، خصوصا که تعاریف مختلف است. 
تمدن عبارت است از حرکت ملتی در تمام زمینه های مادی و معنوی زندگی. 
پس ملتی که در راه شکوفایی استعدادهای خدادادی چه انسانی چه در طبیعت برای محقق کردن کمال انسانی حرکت می کند، ملت متمدنی است. 
و هرجا که از حرکت ایستاد آنجا نابودی، جمود و عقب ماندگی فرهنگی است.  شاید از روشن ترین مسائل تاریخی است که مسلمین از همان ابتدای رسالت جهشی سریع در معرفت و علم داشتند و تمدنی سراسر از انواع ابداعات در علوم و فنون مختلف با حفظ جنبه کمال بشری برپاساختند. 
هیچ کس منکر این نیست که پشت این حرکت فرهنگی دعوت های پرشور اسلام بود، بر دوری از بدویت و تشویق بر تفکر و تعقل و تدبر. 
بیراهه نرفته ایم اگر بگوییم از مهمترین بیانات تشویقی دین برای حرکتی فرهنگی، تشویق هایش بر شناخت امت ها و ملت های مختلف است. 
تعامل ایران و عرب بزرگترین عامل تعالی فرهنگ اسلامی
بعد از این دعوت ها و در پی فتوحات اسلامی، ارتباط ملت ها در انواع زمینه های فرهنگی اتفاق افتاد. و بی شک بزرگترین این ارتباط ها بین ایرانیان و اعراب بود. هر رابطه ای بین ملت ها به شکوفایی فرهنگی منجر می شود و تعامل بین ایران و عرب بزرگترین عامل تعالی فرهنگ اسلامی از همان قرن اول در کوفه و بصره تا به اوج رسیدنش در بغداد در عصر عباسی، و گسترش آن در فضایی وسیعتر در مجامع مختلف از نیشابور در شرق تا قرطبه در غرب است. 
وقتی از گستره تمدنی مشترک بین ایرانیان و اعراب سخن می گوییم به این معنا نیست که در تمامی فرهنگشان مشترک هستند. بلکه پیشرفت تمدن اسلامی قرن هاست که با ضعف مواجه شده است و تهاجم فرهنگی غرب آمده است که کار را یکسره کند. و الآن جهان اسلامی نقشی در روند سیاسی جهان ندارد بلکه عملا در تمام زمینه ها متروک شده است. و محصولات دنیای اسلام در مباحث نظری است نه عملی. 
البته این که حرکت تمدنی اسلام متوقف شده است به معنای تسلیم صد در صدی امت در مقابل این جمود نیست که دین چنین تسلیمی را نمی پذیرد، لذا می بینیم که ایرانیان و اعراب دغدغه ای مشترک دارند و آن بازگشتی فرهنگی است که به «بیداری اسلامی» از آن تعبیر می کنیم. بیداری ای که بیانگر اراده امت اسلام به صحنه تاریخ است. اهداف و دردهای مشترک دارد، هویت یکسان دارد. 
تمدن اسلامی بر مبنای گفتگو استوار شده
اسلام با گفتگو منتشر شد، با گفتگو شکوفا شد و وحدت فرهنگی ایرانی ها و اعراب نیز بر اساس گفتگو ایجاد شده است و نمی توان به این وحدت رسید مگر از طریق گفتگو. 
در این مقاله مجال بحث و رد نظر کسانی که میگویند اسلام با شمشیر منتشر شد یا اعراب بر ایرانی ها مسلط شدند یا بالعکس، نیست. این افراد وقایع شاذ تاریخی را پررنگ می کنند. اما آنچه رایج بوده است، گفتگو بوده است که به وضوح در عالم اسلام در محافل علمی و فرهنگی از اندلس تا خوارزم رواج داشته است. 
و شاید حکام هم میخواستند به این گفتگو های تمدنی ملحق شوند که در بارگاه های خود محافل علمی تشکیل می دادند و علمای صاحب نظرات مختلف را می آوردند. 
صحنه ای از تاریخ را به یاد می آورم که مورخ بزرگ مسعودی در مروج الذهب از مجلس یحیی بن خالد برمکی نقل میکند: او می گوید یحیی بن خالد عالم و صاحب نظر بود و مجلسی داشت که در آن متفکرین اسلامی و غیر اسلامی از فرق گوناگون حضور داشتند. 
روزی یحیی به آنها گفت: شما درباره مسائل کلامی از ظاهر و باطن، قدوم و حدوث، اثبات و نفی، وجود و عدم و.... زیاد صحبت کردید. امروز بدون مناظره و بحث، نظرات خود را درباره عشق، بگویید. 
این نقل تاریخی به روشنی دال بر وجود گفتگوهایی است که تمدن اسلامی بر مبنای آنها استوار شده است. مجلسی که مسعودی به آن اشاره دارد، جریانات مختلف اسلامی و حتی غیر اسلامی در آن حضور دارند تا درباره مسائل مختلف عقیدتی و زندگی، بحث و تبادل نظر کنند. 
و با صرف نظر کردن از ایراداتی که می شود به این مجالس گرفت و آن هم این که موضوعاتشان فقط در حد مسائل نظری صرف بوده است و به مسائل کاربردی منجر نشده است. این مجالس نشانه اوج آزاد اندیشی و عمل به آیه «الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» است و نشانگر نهایت سعه صدر و دور اندیشی متفکرین است. 
سخن یحیی برمکی هم با این متفکرین ظرافت خاصی دارد. از آنها میخواهد بعد از مباحثی فکری اختلافی، از عشق سخن بگویند که همه اختلافات را پایان می دهد و قلوب را یکی می کند. 
به راستی این عشق چیست؟ 
عشق همان قالبی است که قلب ها را بدون درگیری به هم نزدیک میکند و جوامع بشری را به ساحل امن و امان میرساند. 
این مفهوم در فرهنگ ما آنچنان متبلور است که محور ادبیات عرفانی اعراب و ایرانیان است. 
عشق یعنی خروج انسان از نفسانیتش و حرکت در پهنه ی زیبایی ها. 
انسان در زندان نفسانیت خودش زندگی میکند. و هنگامی که از این نفسانیت خارج شد، زیبایی را در هرچیزی مشاهده میکنند. در طبیعت و در انسان و در خالق این جهان. 
عشق قادر است انسان هایی را که از هم دور هستند به هم نزدیک کند و قلب آنها یکی سازد 
تراث ادبیات عرب معنای عشق را با ساده ترین عبارت از زبان یک عرب بادیه نشین نقل میکند: 
اصمعی می گوید: از اعرابی پرسیدم معنای عشق چیست؟ گفت قسم به خدا بزرگتر از آن است که دیده شود و از از چشم ها پوشیده است. همانطور که آتش در سنگ پنهان است، آن هم در قلوب پنهان است. اگر جرقه بزنی خودش را نشان می دهد و اگر ترکش کنی خودش را می پوشاند. 
این آتش پنهان سینه در ادبیات فارسی نماد زنده بودن قلب است که اگر نبود، قلب جز مشتی خاک نبود. 
شاعر توانمند وحشی بافقی میگوید: 
هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست                                     دل افسرده غیر از مشت گِل نیست
الهی سینه ای ده آتش افروز                                                      در آن سینه دلی و آن دل همه سوز 
و این آتش پنهان جز با حرکتی اختیاری، ظاهر نمیشود که این حرکت نزد عرفا همان خروج از زندان طبیعت و نفس است. که اگر بت نفس شکست، در پهنه زیبایی و علم مطلق، مستغرق میشود و احساس هماهنگی با خودش و طبیعت و دوستی با همنوعش می کند. 
و این مسلک تربیتی فقط در فرهنگ اسلامی است. 
تلاقی زبانها و تداخل لغات از بارزترین نشانه های وحدت فرهنگی بین ملت هاست. و این تداخل بین ایرانی ها و اعراب تا آنجا که اطلاع دارم به گونه ای بی نظیر اتفاق افتاده است. 
قبائل زیادی پس از فتح اسلامی به ایران آمدند و در اقصی نقاط ایران خصوصا خراسان ساکن شدند. و ایرانیان نیز شروع به یادگیری زبان دین جدیدشان، اسلام کردند. که این پدیده ای عجیب بین فاتحین و مغلوبین بود. و عجیبتر از آن تمایل اعراب به یادگیری زبان فارسی بود بعد از آن که با ایرانی ها زندگی و وصلت کردند. و الفاظ فارسی و عربی با هم آنقدر تداخل کردند که ایرانی ها زبان پهلوی قدیم خودشان را فراموش کردند و هم آنها و هم اعراب ساکن ایران به زبان فارسی عربی که لغت فارسی اسلامی بود صحبت کردند همین زبانی که ایرانیان امروز از آن استفاده می کنند. و از نشانه های اهتمام ایرانیان به زبان عربی تمرکز آنان بر استخراج قواعد صرف و نحو بود که به تدوین کتب لغت و ظهور نحویون بزرگ انجامید. و شاعران ایرانی در کنار اشعار فارسی، شعر به زبان عربی نیز می سرودند مثل سعدی حافظ مولوی. 
علما نیز به دلیل اینکه عربی را زبان اسلام می دانستند، بیشتر کتب شان را به عربی می نوشتند، و این فقط در زمان تسلط اعراب بر ایرانیان نبوده است بلکه زمان استقلال ایران از آل بویه و سلجوقی و صفوی تا الان نیز همین گونه است. و الان تقریبا هر روز یک کتاب به عربی در ایران به چاپ میرسد. 
تعلیم متقابل زبان عربی و فارسی
 بعضی تلاش کردند که با زبان عربی مقابله کنند ولی جمهوری اسلامی در راستای تقویت تمدن اسلامی در قانون خود بر تعلیم زبان عربی تاکید کرد و امروز چیزی قریب به 10 هزار دانشجوی زبان عربی از لیسانس تا دکترا هستند. 
زبان فارسی نیز مورد اهتمام همه دانشگاه های عربی خصوصا مصر و سوریه بوده است. کما اینکه توجه دانشگاه های سعودی و مغرب و تونس نیز مشهود است. این چیزی بود که من از نزدیک می شناختم و کشورهای عربی دیگر نیز توجه هست. 
آنچه در این اهتمام لغوی مهم است این است که این توجه رنگ فرهنگی دارد به خلاف تعلم زبان انگلیسی. که این عامل جزء پایه های وحدت تمدنی بین ایرانیان و اعراب است. 
مشکلات سیاسی نه تنها باعث جدایی بین ایران و اعراب شده است بلکه باعث جدایی بین خود اعراب یا بین ایران و اجزاء سابقش قبل از معاهدات ترکمان چای و گلستان و پاریس، شده است. 
و این مشکل همان تقسیمات و ایجاد بحران های دائمی مرزی است و البته ضعف اراده سیاسی و جدایی بعضی از دولت ها از ملت هایشان. 
ما الان با این واقعیت تلخ مواجه ایم و توقع اصلاح سریع آن هم نیست مخصوصا که تقسیمات و ناتوانی سیاسی ادامه دارد. 
بلکه در این شرایط باید تا جایی که ممکن است بین دولت ها و ملت ها انسجام برقرار کرد و تا حد امکان از ایجاد اختلاف دوری کرد و همکاری های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و حتی نظامی را برای حفظ بقیه حضور سیاسی فعال گسترش داد. مواضع سیاسی برای هر کشور اسلامی که می خواهد باشد، برای تمام امت اسلامی، عزت و کرامت و هویت تولید میکند نه فقط در مردم همان کشور.

 




نظرات کاربران