در حال بارگذاری ...

به محض اینکه مشکل و اختلاف تازه ای اتفاق می افتد دوباره این طرف یا آن گروه به نقطه اول برمیگردد و برای برانگیختن کینه و به دست آوردن هوادار در جنگی سخت، دوباره دست به تحریف میزند. اگرجز این است متهم کردن صوفیه به عبادت غیر خداوند یا کشتن اشاعره یا تکفیر معتزله چه معنایی دارد؟

 شیخ شفیق جرادی 
ترجمه: مهدی وفایی
"ﺍﻯ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻳﺪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﺪﺍ ﻗﻴﺎم ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﻯ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﮔﻮﺍﻫﻰ ﺩﻫﻴﺪ، ﺩﺷﻤﻨﻰ ﺑﺎ ﺟﻤﻌﻴﺘﻰ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺗﺮﻙ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﻧﻜﺸﺎﻧﺪ، ﻋﺪﺍﻟﺖ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﻯ ﻧﺰﺩﻳﻜﺘﺮ ﺍﺳﺖ ." 
تجربه اسلامی در اوایل تاریخ خود تجربه مبارزه ای واقعی با ارزشهای جاهلیت را دارد چه اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) در جامعه ای مبعوث شد که پدر دختر خود را به بهانه غیرت و شرافت می کشت. کسی که دختر نصیبش میشد چهره اش از این خبر بد، سیاه می شد. طبق آنچه قرآن کریم تعبیر کرده است:" ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺸﺎﺭﺕ ﺩﻫﻨﺪ ﺩﺧﺘﺮﻯ ﻧﺼﻴﺐ ﺗﻮ ﺷﺪﻩ ﺻﻮﺭﺗﺶ (ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻰ) ﺳﻴﺎﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﻭ ﻣﻤﻠﻮ ﺍﺯ ﺧﺸﻢ ﻣﻰ ﮔﺮﺩﺩ! ﺍﺯ ﻗﻮم ﻭ ﻗﺒﻴﻠﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺑﺸﺎﺭﺕ ﺑﺪﻯ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﻣﺘﻮﺍﺭﻯ ﻣﻰ ﮔﺮﺩﺩ (ﻭ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﺪ) ﺁﻳﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻨﮓ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﺩ، ﻳﺎ ﺩﺭ ﺧﺎﻙ ﭘﻨﻬﺎﻧﺶ ﻛﻨﺪ؟ ﭼﻪ ﺑﺪ ﺣﻜﻤﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ؟!." 
یکی هم دخترش را زنده به گور میساخت تا بنا به ادعایش حرمتش حفظ شود و ذلتی هم از ناحیه فقر و تنگدستی به او نرسد. قتل علاج خوف وهمی او بود. 
در اینجا این آیه قرآن نازل شد : "و آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سوال شود. که به کدامین گناه کشته شدند؟"تا برای قتل بدون دلیل حدی گذاشته است که هیچ سازشی در آن نیست. قتل به خاطر یک گمان. قرآن و نظام ارزشی اسلام در مبارزه با ارزشهای جاهلی، فقط دو جرم را بالاتر از قتل میداند: 
1.  شرک به خداوند رحمان رحیم. به هیچ وجه مجاز نیست مردم خدایی از سنگ و چوب و رغبت ها و رهبرانشان و یا خواسته هایشان بگیرند:
"آیا دیدی آنکس که خواسته هایش را خدای خودش گرفته بود." این حرام بخشیده نخواهد شد همانطور که رسول مکرم اسلام فرمود(هر گناهی جز شرک به خداوند، بخشیده میشود) ولو این مشرک فقیه یا رهبری باشد که خودش را بدون حکم خدا، حاکم ساخته است. 
2.   فتنه است که به تعبیر قرآن "فتنه شدیدتر از قتل است." در علت آن گفته شده است که اولا فتنه فی نفسه و به ذات خود، امری ناپسند است و علاوه بر آن اثری است که بر وحدت جامعه و شکستن وحدت مسلمین دارد. و به خاطر اینکه باعث قتل بدون سبب میشود شبیه قتل دخترکان بیگناه. قتلی بدون گناه و فقط به خاطر یک گمان، تهمت، اوهامی پست بلکه به خاطر شایعاتی پست و بی ارزش. 
لذا باید با حوصله حول معنای فتنه، ارتباط آن با ارزشهای سیاه جاهلی و اینکه آیا امروز در چنگ آن افتادیم یا خیر، صحبت کنیم. 
آنچه برای ما در این مجال مهم است، معانی لغوی فتنه - تحت فشار شدید قرار گرفتن تا جدایی خوب از بد - نیست. همچنان که معنای اصطلاحی آن در قرآن که همان شرک است را نیز نمیخواهیم. آنچه برای ما مهم است آن اصطلاحی است که فتنه را با فریب مربوط میسازد (ای بنی آدم شیطان شما را نفریبد) و این معنا به درگیری ها و مهلکه های بد مرتبط میشود، و آنچه که در کلام امیر المومنین آمده است:" در فتنه ها چون بچه شتری باشد که نه پشتی دارد که سواری دهد و نه پستانی که شیری از او دوشند." 
یعنی چون اهل فتنه خواستند که تو را در دام خود اندازند، مراقب باش که از تو جهت پروژه ها و اهدافشان استفاده نکنند. 
همچنین در موردی دیگر حضرت علی(علیه السلام) در مورد فتنه می فرمودند:" همانا آغاز پدید آمدن فتنه ها، پیروی خواهشهای نفسانی است، و نوآوری در حکمهای آسمانی.، نوآوریهایی که کتاب خدا آن را نمی پذیرد، و گروهی از گروه دیگر یاری خواهد تا بر خلاف دین خدا، اجرای آن را به عهده گیرد. پس اگر باطل با حقّ در نیامیزد، حقیقت جو آن را شناسد و داند، و اگر حق به باطل پوشیده نگردد، دشمنان را طعنه زدن نماند. لیکن اندکی از این و آن گیرند، تا به هم در آمیزد، و شیطان فرصت یابد و حیلت برانگیزد تا بر دوستان خود چیره شود و از- راهشان به در برد- . امّا آن را که لطف حقّ دریافته باشد، نجات یابد و راه حق را به سر برد." 
فتنه ی مورد بحث برندی اجتماعی، سیاسی، مذهبی و دینی دارد که از امیال و خواسته هایی آغاز میشود که ابتدا مردم آن را میپذیرند و سپس آن را پایه ی ارزشها قرار میدهند و برایش محمل دینی نیز میسازند. و این عین بدعت است. بدعت هواپرستانه ای که مخالف کتاب خداوند است که منادی وحدت اهل ایمان است و آنان را به پشتیبانی یکدیگر میخواند. مردم اصولی بر مبنای رهبران و مذاهبشان میسازند و آن را حاکم بر خود قرآن می سازند. و از جمله این بدعت ها این است که شخصی از علماو فقها ادعا کند که او نماینده خداوند است و خداوند و امت رسولش ولایت را بر عهده آن دسته قرار داده است. از اینجا بازیهای شبهه برانگیز و فتنه خیز در گستره یک ملت با خلط بین حق و باطل آغاز میشود تا مردم حق و باطل را تشخیص ندهند. 
در نگاه امیرالمومنین علی (علیه السلام) حق و باطل روشن و واضح است و نیاز نیست کسی آن را معرفی کند بلکه خود مردم آن را میشناسند. ولی فتنه گران حق را با باطل مخلوط میکنند و چهره حق را مشوه و شناخت مردم را مشوش میکنند. 
اینان همان کسانی هستند که در قرآن وارد شده است که "آنها ﺯﻳﺎﺩ ﺑﻪ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺗﻮ ﮔﻮﺵ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﺳﺘﺎﻭﻳﺰﻯ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﻜﺬﻳﺐ ﺗﻮ بیابند، آنها جاسوسان جمعیت دیگری هستند که خود نزد تو نیامده اند،آنها ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺤﻞ ﺧﻮﺩ ﺗﺤﺮﻳﻒ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ." 
پس اینان رصد میکنند و تمام اطلاعاتی که با مصالحشان سازگار است ، برای محکم کردن مواضع خودشان نه تحکیم حق، جمع آوری میکنند. 
شیوه آنها اینگونه است که یا از شایعات بهره میبرند یا به گزاره های ظنی استناد میکنند و ادعا میکنند که خودشان شاهد عینی بوده اند و تهمت هایی میزنند که هیچ دلیلی هم بر آنها ندارد یا شیوه ای دیگر که خطرناکتر است و آن تحریف سخنان و جدا کردن هر سخنی از جغرافیای خودش و طرح آن در فضایی دیگر است. چه بسیار از گروه های مسلمین که گروههای دیگر را متهم به عدم ایمان به قرآن،نماز نخواندن در مساجد،انکار نبوت یا سب صحابه و... میکنند. 
تمام این امور درحالی واقع میشود که اجتماعات اسلامی وسیعی جهت روشن شدن حقایق برگزار میشود و همگان نیز برای همین هدف تعامل میکنند تا این مسائل به کلی برطرف شود و حق از باطل شناخته شود ولکن به محض اینکه مشکل و اختلاف تازه ای اتفاق می افتد دوباره این طرف یا آن گروه به نقطه اول برمیگردد و برای برانگیختن کینه و به دست آوردن هوادار در جنگی سخت، دوباره دست به تحریف میزند. اگرجز این است متهم کردن صوفیه به عبادت غیر خداوند یا کشتن اشاعره یا تکفیر معتزله چه معنایی دارد؟ 
چه معنا دارد که گفته شود شیعه جزء مسلمین نیستند یا آنها هیچی هدفی جز مبارزه با اهل سنت ندارد؟ با اینکه میدانند بنا به سخن امام صادق(علیه السلام)(آنها را به آنچه خودشان به آن پایبندن ملزم کنید)شیعه فقه اهل سنت را به مشروعیت میشناسد. 
همه اینها چیزی جز برانگیختن فتنه و فروختن خود، اسلام و مسلمین برای نمایش به رهبران و نورچشمی آنان شدن و برای کینه ای کور نیست. 
البته من معتقدم بعضی از این رهبران، فقها و سیاستمدارانی که در این ورطه افتاده اند، به خاطر بدی آنان نیست بلکه به دلایلی دیگر چون خشم مذهبی است که البته این دلیل نمیشود کسی را تکفیر یا از اسلام خارج کنیم. 
به این گروه میگویم، امیرالمومنین علی(علیه السلام) نصیحتی به مسلمین کرده اند و آن اینکه بین شخص و فعلش، تفکیک کنیم. گاهی من یا تو در جایی خطا می کنیم و این یعنی کارمان خطا بوده است نه اینکه کافر و داخل جهنم شده ایم و بر تو واجب است که فتوا به ارتداد ما بدهی. 
و در همین رابطه حضرت امیر(علیه السلام)فرموده اند- گوش کنید ای علمای امت-"من خوش ندارم شما دشنامگو باشید. لیکن اگر کرده های آنان را بازگویید،، و حالشان را فرایاد آرید به صواب نزدیکتر بود و در عذرخواهی رساتر. و به جای دشنام بگویید خدایا ما و آنان را از کشته شدن برهان و میان ما و ایشان سازش قرار گردان و از گمراهی شان به راه راست برسان تا آن که حق را نمی داند بشناسد و آن که برای دشمنی می رود و بدان آزمند است باز ایستد." 
و اگر کلام حضرت امیر شما را قانع نمیکند پس این کتاب پرودگارمان است که میگوید: "ﺍﻯ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻳﺪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﺪﺍ ﻗﻴﺎم ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﻯ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﮔﻮﺍﻫﻰ ﺩﻫﻴﺪ، ﺩﺷﻤﻨﻰ ﺑﺎ ﺟﻤﻌﻴﺘﻰ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺗﺮﻙ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﻧﻜﺸﺎﻧﺪ، ﻋﺪﺍﻟﺖ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﻯ ﻧﺰﺩﻳﻜﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺑﭙﺮﻫﻴﺰﻳﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﻫﻴﺪ ﺁﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ." 
شاید تو مرا دوست نداشته باشی یا من تو را دوست نداشته باشم. تو با من موافق نباشی یامن با تو موافق نباشم. من هم مذهب تو نیستم و تو نیز بر مذهب من نیستی ولیکن نباید دوست نداشتن، تو را به وادار کند به من اتهام بزنی. تو دشمن من نیستی،قرآنمان یکی است، قبله مان یکی است، نماز و روزه . من مسلمانم و مسلمان خواهم ماند چه بخواهی چه نخواهی پس بیا به کلمه مشترک بینمان. 
 




نظرات کاربران