در حال بارگذاری ...

شروع کردیم به پذیرفتن نظریه انقلاب و درگیری بین مستضعفین و مستکبرین. نمی گفتیم امپریالیسم بلکه می گفتیم استکبار. هم چنین اعتقادمان به اسلام و قدرت اسلام قوی شد به اینکه انقلاب و تغییر می تواند انجام دهد. ایران یک درس واضح به ما داد و آن قدرت اسلام بر اداره زندگی بود.

مصاحبه: حسین کاظمی 
 
در ابتدا لطفا یک معرفی اجمالی از خودتان بفرمایید 
من سید عبدالرحیم التهامی از کشور مغرب هستم. پژوهشگر و کارشناس مسائل اسلامی و همچنین مشغول کار رسانه ای هم هستم. دارای مدرک جامعه شناسی از دانشگاه محمد الخامس در شهر رباط. در پایان دهه هشتاد مشغول تدریس فلسفه شدم سپس به حوزه علمیه در قم پیوستم و الان در مرحله درس خارج هستم و مشغول فعالیت های اجتماعی، فرهنگی و اسلامی هستم. در زمان شروع انقلاب من در شهر رباط یعنی پایتخت مشغول به دوره راهنمایی بودم. یادم می آید که مدت کمی قبل از پیروزی انقلاب در مغرب حضور و حرکات دانش آموزی وجود داشت به خاطر اینکه نظام مغرب از شاه ایران استقبال کرده بود. بعد از فرار شاه از ایران، یک اعتراض دانش آموزی و دانشجویی به خاطر این مهمان نوازی انجام شد و تظاهرات بسیاری به راه افتاد. این تظاهرات به عنوان اولین تحرکات سیاسی ما محسوب می شود. ما با فهم و درک ساده خودمان در آن مرحله، معتقد بودیم که این مرد شرافت استقبال و مهمان نوازی را ندارد چون دیکتاتور است. طبعا مفهوم دیکتاتور مفهوم رایجی بود. 
 
شما از چه زمانی با انقلاب آشنا شدید و اتفاقات انقلاب اسلامی از چه طریقی به شما می رسید؟ 
موقعی که انقلاب اسلامی شکل گرفت، یک حادثه قوی و پرسروصدا بود. باید بگویم که رسانه آنطور که الان قوی و زیاد است، آن موقع نبود. الان واقعیت رسانه، چیز پیشرفته ای است ولی در آن مرحله زمانی از حیث اینکه در جنبش جوانان دانش آموز بودم، این اتفاق برایم اهمیت داشت، چه در اخبار مطلبی بود یا از طریق رادیو یا بعضی مجلات، حرف و صحبت بود از تحرک و جنبش انقلابی در ایران و نکته قابل توجه در این تحرک این بود که توسعه پیدا می کرد و اینکه این تحرک در کشوری به راه افتاده بود که هم پیمان آمریکا و اسرائیل بود و انقلاب ملت است که نظام دیکتاتوری را متهم می کند. 
در مغرب از طریق نیروها و احزاب سیاسی فعال در آن زمان درگیری شدیدی با نظام مغرب داشتیم. توصیف کردن نظام مغرب به دیکتاتوری یک امر متداولی بود و حالت سیاسی بودن و فهم سیاسی داشتن بین دانش آموزان مغرب و دانشجویان وجود داشت. ما یک جنبش سیاسی که مخالف نظام بود داشتیم. اثر پذیری از انقلاب در ایران داشتیم با نظر به اینکه کمک می کند به پروژه تغییر و تحرک ملی و عمومی در مغرب. 
 
از طریق کانال های خارجی یا داخلی پیگیر بودید؟ 
نه ما در مورد تلویزیون یک پوشش شبکه ای عادی داشتیم که تا حدی بی طرف بود نسبت به حوادث و تحولات روز. ولی ما یک منبع اساسی داشتیم که همان رادیو لندن یعنی بی بی سی (عربی) بود. هم چنین رادیوی فرانسه. 
 
وضعیت اسلام و مسلمانان در کشور شما مراکش قبل و بعد انقلاب چه فرقی کرد؟ آیا اعتقادات و پایبندی مردم به اسلام قبل و بعد انقلاب تفاوتی داشت؟ 
نکته ای را که به آن اشاره کردید نکته اساسی است به این معنی که ما به یک مرحله ای رسیدیم که نسبت به قدرت اسلام شک شده بود و تردید ها آغاز شده بود که نکند اسلام نتواند طرح جایگزین باشد و نتواند تز و گفتمان اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تولید کند. 
دوره پایانی دهه 70 دوره قوی شدن گروه های چپ گرا یعنی احزاب و جنبش های مارکسیستی بود. تسلط این جریان ها بر رهبری و هدایت دانشجویان به فکر سوسیالیستی و احزاب کمونیستی به صورت گسترده وجود داشت. در این برهه نوعی از ضعف و خمودگی، اصیل ترین جنبش های اسلامی را دربرگرفته بود، مثل جنبش اخوان المسلمین. به نظر ما اخوان المسلمین در این برهه یک حالتی از ناتوانی و عدم قدرت در تجدید و بازیابی داشت. آن چیزی که ضعف اخوان المسلمین را برای ما روشن می کند، اختلافات و تقسیم بندی هایی است در گروه ها و سازمان هایی که به نام جهاد و جماعه الاسلامیه در مصر در دهه هفتاد و هشتاد اتفاق افتاد. 
از جهتی عبور از فکر و گفتمان اخوان المسلمین که گفتمانی محافظه کارانه، سنتی و تحول نیافته بود و از جهتی پاسخی بود به سختگیری، شدت و سرکوب نظام حاکم مصر. پس بله صحیح است پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و با رهبری اسلامی، مسلمات و مفروضات را به هم زد و نیروهای چپ گرا را ضعیف کرد. 
مختصرا می گویم که انقلاب اسلامی در ایران، مفاهیم را تغییر داد. اسلام دوباره اعاده کرد و دلیل واضحی بود بر توانایی اسلام در رهبری کردن یک جنبش مردمی و انقلابی و تجربه کردن ساخت یک دولت بر مبنای اسلام. 
بدنه مردم واکنش شان نسبت به انقلاب چگونه بود؟ آیا مردم و خواص امید به بقای انقلاب داشتند؟ آیا خود شما امید به بقای انقلاب داشتید؟ 
این یک حادثه تاریخی و سرنوشت ساز بود. حادثه ای که تاثیرات جهانی داشت. حادثه ای استراتژیک با درجه و عیار بالا و بی سابقه. حادثه ای که نخبگان فرهنگی و سیاسی به آن اهتمام داشتند. سازمان ها و گروه ها به این حادثه توجه داشتند. دولت های استکباری و همچنین ملت ها به آن اهمیت می دادند خصوصا ملت هایی که امید به خوبی و نیکی داشتند به اینکه این نظام می آید و متعهد می شود اینکه پیروزی کامل نمی شود مگر با آزاد شدن قدس. این موثر است واقعا. انقلابی ایجاد بشود به رهبری علما. به رهبری زعیم روحی و دینی، انگار از زمان انبیاء آمده است. سفارت اسرائیل را می بندد و می دهد به فلسطینیان و اولین سفارت فلسطینیان می شود. فلسطینیان دفتر نمایندگی داشتند ولی این اولین سفارت آنان در کل دنیا بود. مردم نتیجه های این انقلاب را می دیدند و خصوصا اینکه شعار نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی سر داده بودند. این حادثه مهمی بود که باعث می شد نخبه ها به آن توجه کنند و عموم مردم را به پیگیری و شناخت ابعاد انقلاب وا می داشت. 
ما فراموش نمی کنیم که انقلاب اسلامی بعد از توافق کمپ دیوید، به وقوع پیوست. توافق کمپ دیوید یک ضربه به وجدان عربی و دینی بود. این انقلاب آمد که یک سلسله امید های جدیدی به ملت ها بدهد. ما می دانیم که از شروع انقلاب و قبل از جنگ این تشویش و شبهه ایجاد می شد که درست است که انقلاب را علما رهبری می کنند اما این لائیک ها، حزب توده و حزب موسوم به مجاهدین خلق هستند که اصل هستند و نیروی تعیین کننده هستند و علما این انقلاب را دزدیدند و بر انقلاب مردم مسلط شدند. 
این شبهات به علاوه نقش عربستان در زمینه مذهبی، شیعه – سنی و غیره شروع شد از اول انقلاب برای ما مانع شدن از تاثیر و ارتباط بین ملت ها با انقلاب. یعنی موضوع مذهبی شیعه سنی را داخل کردند و عنوان کردند روحانیون قصد برپا کردن یک نظام استبدادی دارند که این برخلاف آرمان و چشم اندازهای نیروهای سیاسی مثل حزب توده و جنبش ملی به نام مصدق و گروه مجاهدین خلق است. این شبهات و عملیات روانی طبعا بر نزدیک شدن مردم به انقلاب اسلامی و تاثیر پذیرفتن از آن، تاثیر گذاشت. اگر چه مردم کار را دنبال می کردند که به کجا می انجامد. 
انتخاباتی که به صورت آزاد در ایران انجام می شد واینکه جمهوری اسلامی با اراده مردم انتخاب شد و مرحله ساختن موسسات و دولت و مجلس شورای اسلامی، نوشتن قانون اساسی، مردم همه این مراحل را دنبال می کردند. 
بخش سوم سوالات اتفاقات بعد از انقلاب در ایران بوده است و می خواهیم بدانیم واکنش مردم نسبت به آن چگونه بود. اولین آنها تسخیر لانه جاسوسی است. واکنش مردم چگونه بود؟ 
این حادثه، حادثه ای محرک و مشوق بود برای تمام عالم. اینکه انقلابی تازه شکل گرفته جرات کند به تصرف این لانه جاسوسی و رسوا کند فعالیت های خراب کارانه این سفارت را و توطئه های آن برای ملت ایران بلکه توطئه های آن برای ملت های منطقه را. این یک احساس افتخار هم داشت که انقلابی وجود دارد که دشمن آمریکا است و ما فراموش نمی کنیم در مرحله پیروزی انقلاب1978 و دهه هشتاد، ملت ها با آمریکا مخالف بودند، به خاطر جنایاتی که در ویتنام مرتکب شده بود. 
پس هنگامی که جوانان به مرکز جاسوسی درتهران مسلط شدند، یک انگیزه و حس افتخاری بود و دلیلی بود بر صداقت انقلاب در رویارویی با استکبار و التزام به مبارزه طلبی با نیروهای استکبار در دنیا. آسان نیست که یک انقلاب تازه تشکیل شده سفارت آمریکا را بگیرد و دیپلمات ها یا همان جاسوسان را با دستان و چشمانی بسته بیاورد جلوی چشم همه. این کار در تعمیق ایمان ملت ها و نخبه ها به حقیقت و صداقت انقلاب تاثیر شگرفی داشت. 
بستن سفارت اسرائیل و دادن آن به فلسطینی ها، بیرون کردن کارشناسان و مستشاران اسرائیل و آمریکا سپس سیطره جوانان بر لانه جاسوسی در منطقه، رفراندوم ملی برای تعیین ماهیت و نوع نظام، تشکیل ادارات، همه اینها اشاراتی بود بر اینکه ما در مقابل یک انقلاب قوی هستیم که معادلات منطقه را تغییر می دهد و مفاهیم را عوض می کند و همین هم شد. 
طبعا تسخیر لانه جاسوسی آثار فراوانی بر ایجاد حالتی از توجه به ایران داشت. و اثبات صداقت انقلاب در رویارویی با استکبار و اینکه این انقلاب، اسلامی است و به عنوان پاسخی بر کرامت از بین رفته ما به سبب جنایاتی که آمریکا در منطقه انجام داده است. 
 
یکی از کارهای مهم دیگر حضرت امام بعد از انقلاب بحث حکم ارتداد و قتل سلمان رشدی بود. این چه واکنشی داشت؟ 
زمانی که امام (ره) این فتوا را صادر کردند، مورد استقبال مردم قرار گرفت. بله نخبگان دارای پیش زمینه هستند. ما در اول انقلاب صحبت نمی کنیم بلکه درباره اواخر دوره امام صحبت می کنیم. در این مرحله مواضع دشمنانه با انقلاب شکل گرفته بود مثلا نخبگان فرهیخته به خودشان قبولانده بودند که نظام در ایران تئوکراسی است بر پایه ولایت فقیه با صلاحیت مطلق. از روی وهم به خود قبولانده بودند که روحانیون انقلاب را سرقت کرده اند. پس طبیعی بود که مخالفت می کردند با هر چیزی که امام صادر می کرد. این طبیعی بود چون یک حالت پیش زمینه و موضع گیری و گرایش وجود داشت ولی نسبت به ملت ها نه این طور نبود بلکه یک نوع احساس راحتی و آرامش داشتند به اینکه این کار بهترین پاسخ و پاسخی شجاعانه است به خاطر اینکه این کار بی بازتاب و بدون تاثیر دیپلماسی برای ایران نبود چرا که کشورها سفیرهایشان را از تهران خارج کردند. پس فتوای امام هزینه داشت ولی ایران و امام درک کرده بودند و فهمیده بودند، حکم شرعی باید انجام شود هر چقدر هزینه و سختی به دنبال داشته باشد. 
 
یکی از اتفاقات دیگری که از اتفاقات تاسف بار بود این بود که خیلی از بزرگان انقلاب مثل شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید مفتح و .... ترور شدند. این ترور چه تاثیر بر مردم شما گذاشت؟ و آیا مردم از ادامه یافتن انقلاب نا امید شدند یا نه؟ 
در نظر نخبگان این یک درگیری بود بین روحانیون که بر حکومت مسلط بودند. اینطور نگاه می کردند که این درگیری گروه های مختلف است در داخل انقلاب. اما ملت ها نه یعنی ما شهید مطهری را که از طریق کتاب های ترجمه شده اش می شناختیم، به عمق خسارت پی برده بودیم. می دیدیم آقای رجائی رئیس جمهور نمونه در بازار راه می رود بین مردم، این رئیس جمهور متواضع متمایز، که او را یکی از مردم به حساب می آوری، انسان یک احساس مهربانی دارد. ما جوان بودیم آن موقع، چیز زیادی از اتفاقات انقلاب نمی دانستیم ولی شما حس مهربانی حس زیان دیدن داری به اینکه همچین رئیس جمهوری که نظیر ندارد از حیث تواضع و شجاعت، اتوبوس سوار می شود ترور می شود. شما یک حسی نسبت به میزان خسارت دارد. ملت ها احمق نیستند به اینکه گروه های مغرض هستند که با ترور دنبال ضربه زدن به این انقلاب هستند. 
 
بفرمائید که بعد از انقلاب اسلامی آیا ارگانهایی که مربوط به انقلاب می شدند، حرکت و تبلیغی در جهت معرفی انقلاب در کشور شما انجام دادند یا خیر؟ 
بله طبعا در حرکت اسلامی جریانی ظاهر شد که متاثر از ایران بود، که شروع کرد به بازبینی در بسیاری از مفاهیم. این جریان در یک مرحله ای مرتبط و متاثر از اخوان المسلمین بود و با ادبیات اخوان المسلمین و کتاب های سید قطب و حسن بناء، المطیبی و العوده... و سعید حوائی در سوریه. موقعی که انقلاب در ایران پیروز شد یک انفتاح و باز شدن پنجره ای بود به کتب شهید مطهری و دکتر شریعتی و شهید صدر از طریق کتاب اقتصادنا و فلسفتنا. 
شروع کردیم به پذیرفتن نظریه انقلاب و درگیری بین مستضعفین و مستکبرین. نمی گفتیم امپریالیسم بلکه می گفتیم استکبار. هم چنین اعتقادمان به اسلام و قدرت اسلام قوی شد به اینکه انقلاب و تغییر می تواند انجام دهد. ایران یک درس واضح به ما داد و آن قدرت اسلام بر اداره زندگی بود. 
پس یک جریانی شکل گرفت در جنبش اسلامی که بعضی ها آن را جریان ایرانی می گفتند. مثلا دانشجویان در دانشگاه از ایران و از مواضع آن در جنگ تحمیلی دفاع می کردند. 
ایران نشانگر و نماینده عمق استراتژیک جنبش های آزادیبخش است. این جریان، جریانی بود در داخل جنبش اسلامی. بله جریانات مواضع مختلفی داشتند. جریان متاثر از ایران و عربستان و غیره اما این جریان وجود داشت و فعال هم بودند نه تنها در فعالیت های سیاسی بلکه در منظومه و سیستم فکری. 
 بخش سوم سوالات در مورد جنگ است؟ آیا اخبار جنگ به شما می رسید یا نه؟ اگر می رسید به چه صورتی؟ 
شعاری که صدام سردست گرفت، شعار جنگ قادسیه بود. و برداشت کرده بود این عنوان را از درگیری ها و جنگ های مسلمین با ایرانیها و می گفتم که او در جنگش با ایران دفاع می کند از دروازه شرق به جهان اسلام. 
همه دولت های عربی در یک جبهه و اردوگاه بودند علیه ایران. سه کشور یعنی سوریه الجزائر و لیبی خارج بودند از اجماع سازمان های عربی علیه ایران. رسانه ای که که در اختیار ما بود طبعا صدامی بود و مجله هایی که در مغرب بودند مثل مجله الحوادثه البیروتیه و مجله العربی و بعضی از مجلاتی که اسم آن ها را فراموش کرده ام. مجله هایی که همه آن ها علیه ایران بودند و ترویج می کردند که انگار پیوست رسانه ای هستند بر موسسات رسمی در عراق. ولی اشتباهی که برای مسلمین پیش آمده بود این بود که می گفتند این جنگ بین دو کشور مسلمان است استمرار و خسارت جنگ بین دوطرف چیزی است که اسلام جایز نمیداند. 
 
یعنی هیچ کانالی وجود نداشت که اخبار بهتر یا به صورت دیگری باشد؟ 
نه نبود، فقط از جهت نسبی، رادیو بی بی سی بخش عربی بود. من شخصا تا آزادی خرمشهر و اخبار اولیه را از بی بی سی پیگیری می کردم. در زمانی که رسانه های عربی داده های غلطی می دادند از آنچه در خرمشهر رخ می داد ولی بی بی سی از شکست شدید عراق و به اسارت رفتن هزاران سرباز و فرماندهان عراق، صحبت می کرد. و موقعی که تکبیرها در مسجد جامع خرمشهر گفته می شد، بی بی سی نقل می کرد که ایرانی ها توانسته اند که شهر خرمشهر را آزاد کنند. 
 
این تبلیغات آیا تاثیری هم در بین مردم گذاشته بود؟ چون جانب صدام را بیشتر می گرفت؟ آیا توانسته بود تاثیری بین مردم بگذارد و مردم را از نظام اسلامی منزجر کند؟ 
این مسئله را نمی شود با رصد کردن و بررسی کردن تاثرات در سطح مردم بررسی کرد. از طرفی این تاثیر و فکر است که دشمنی اسرائیلی داریم و دو دولت مسلمان در حال جنگ، این چیزی است که تاسف آور است و دینداری مردم آن را قبول نمی کند. 
مردم تحمیل شدن جنگ را می فهمیدند و اینکه به ایران تجاوز شده است ولی بعد از آزاد کردن آبادان و ... و اینکه نیروهای ایران شروع کرده بودند به حمله کردن و جزائر مجنون و فاو. جهت جنگ معکوس شده بود در اینجا بود که موضع تغییر کرد از اینکه این جنگ باید متوقف شود و خسارت بین مسلمین است و اسرائیل دارد وسعت پیدا میکند و سیطره پیدا می کند و به مقدسات توهین می کند و ... . 
گروه های راست کم بودند. احزاب چپ گرا معمولا با صدام بودند و می دیدند که مصلحت آن در توقف این نمونه اسلامی و ضعیف کردن آن است و موضع سیاسی آن موجب همراهی این چپ گراها با صدام در جنگ علیه ایران شد. 
بعضی از اسلامگراها متاثر از فکر و تز عربستان بودند و طبعا با صدام بودند. بعضی دیگر از اسلام گراها که متاثر از جمهوری اسلامی بودند در میادین از انقلاب اسلامی دفاع می کردند. 
بعضی ها اشکال می کردند که چرا باید نوجوانان و کودکان در جنگ شرکت کنند و ما برادران دانشجو می گفتیم که این جنگ جنگی مردمی است، و کل ملت به پا خواسته برای دفاع از خودش و صدام که مورد حمایت تمام دنیا است می خواهد آن را نابود کند، پس هرکس که می تواند سلاح به دست بگیرد، داوطلب رفتن به جبهه ها شده است. 

 




نظرات کاربران