در حال بارگذاری ...

درست نیست که انسان از وحدت اسلامی دم بزند و دیگران را تکفیر کند. یا دعوت به تقریب بین مذاهب بکند و در عین حال خطر مسلمانان دیگر را از خطر یهود و نصاری بیشتر بداند. و این یقینا دوگانگی است. اهل بیت علیهم السلام، این گونه نبودند. بلکه با اینکه عقایدشان با برخی از مردم فرق می کرد، در مساجد آنها حاضر می شدند، با آنان زندگی می کردند و به دید و بازدید آنها می رفتند. بله!ْ ایشان گاهی اوقات، به خاطر فشارهای موجود، عقایدشان را آشکارا بیان نمی کردند. و فقط نزدیکان خویش را در جریان می گذاشتند. که این مساله، مشکلی ندارد. و فرق است بین این که تمام حقیقت را نگویی و یا سخن باطل را بگویی.

 استاد حیدر حب الله 
آیا «تقیه کردن» شکلی از نفاق نیست؟ 2
شیخ حیدر حب الله در سال 1973 م، در لبنان متولد شد. دروس مقدمات و سطوح حوزه علمیه را گذراند و در سال 1995م به ایران برای تکمیل سطوح عالی حوزه آمد. در سال 2002م، به گروه مطالعات کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث در دانشکده اصول دین پیوست و سپس در علوم اسلامی نیز از جامعه المصطفی العالمیه موفق به اخذ فوق لیسانس شد.
احادیث زیادی از اهل بیت علیهم السلام  درباره ی تقیه وارد شده است. مانند « تقیه ، دین من و پدران من است.» اما برخی بر این باورند که تقیه در فرایند ارتباط با دیگران ، مشکلات بسیاری را به وجود آورده است. از جمله این که اعتماد را از بین برده و باعث به وجود آمدن مشکلات درونی و شخصیتی شده است. به شکلی که به شیعه، رنگی از نفاق و دوگانگی بخشیده است. آیا به واقع اینگونه است؟ 
دو معنا از تقیه
با رجوع به قرآن کریم و سنت شریف – و صرف نظر از تفاصیل مباحث تقیه - با دو معنا از «تقیه» روبه رو می شویم: 
معنای اول: «تقیه خوف» که هدفش، حفظ جان از خطر، در مواقع اضطرار است. و این معنایی است که – تقریبا – مسلمانان در آن اتفاق نظر دارند. 
زیرا خداوند سبحان می فرماید: 
هر کس پس از ایمانش، به خدا کافر شود، جزایش دوزخ است. جز کسی که تحت فشار قرار گرفته است. ولی دلش به ایمان، محکم است. [۱] 
مگر آنکه از آنان به نوعی تقیه کنید [۲]
پس انسان، در هر جایی که احساس کند با بیان اعتقادات و آشکار کردن دین و تفکرش، خود، خانواده و یا آنچه که مربوط به مومنان است را به خطر می اندازد، می تواند به اندازه ای که لازم است تقیه پیشه کند. و این قاعده ای است که عقل و منطق عقلایی نیز آن را تایید می کنند، و در آن استثنایی وجود ندارد مگر در دو جا: 
۱ – ضرورتی بزرگ تر باشد که آشکارا رفتار کردن را اقتضا کند. به طوری که ارزش آن را داشته باشد که انسان خودش را به سختی بیندازد و دچار ضرر شود و حتی خونش ریخته شود. این همان چیزی است که امام خمینی بارها در فتاوای مربوط به امر به معروف و نهی از منکر در حوزه های سیاسی – اجتماعی، بیان کرده است. بدین صورت که زمانی که امر دایر است بین فداکاری و یا از بین رفتن و نابود شدن دین خدا، واجب است که خودمان را فدا کنیم. زیرا از طرفی امر به معروف و نهی از منکر، اهمیت بسیاری دارد. و از طرفی دیگر، شارع مقدس، در برخی از اصول احکام شریعت، به هیچ وجه اجازه اهمال و سستی نمی دهد. 
۲- دومین جایی که استثنا شده است، جایی است که تقیه باعث ریخت خون حرامی شود. اینجا، مشهور فقها قائل به این هستند که تقیه در خون، جایز نیست. و اصلا تقیه وضع شده است تا جلوی خونریزی را بگیرد. پس زمانی که خونی قرار است ریخته شود، دیگر جای تقیه نیست. بنابراین نمی توانیم به بهانه ی تقیه، خون مسلمان یا کافر غیرحربی را بریزیم. هر چند که در این جا حالت های مختلفی به وجود می آید که فقها در آن اختلافاتی دارند. 
تا این جا معنای اول تقیه را گفتیم که نصوص و قواعد شرعی، عقلی و عقلایی زیادی آن را تایید میکند. 
 
 
معنای دوم: نگارنده اسم این قسم را «تقیه ی روشمند» یا «تقیه ی مداراتی» می گذارد.( با توجه به تفصیلی که در معنای تقیه مداراتی وجود دارد.) و شاید همین قسم است که سبب ایجاد برخی از مشکلات، در ارتباطات شیعه و سنی شده است. به شکلی که بسیاری تصور می کنند این تقیه، نفاق است و بازی است. و دروغ است و دوگانگی است. و از همین رو، تا زمانی که مفهوم تقیه وجود دارد، نمی توان بین شیعه و دیگران اعتماد ایجاد کرد. زیرا شیعه از تقیه استفاده می کند و عقایدی که به آن باور دارد را در حضور دیگران بیان نمی کند. نه از روی ترس از کشته شدن؛ بلکه برای اینکه دیگران را جذب کند و تصویر خوبی را در نزد آنان ترسیم کند و از این قبیل...و مشکل زمانی بروز پیدا می کند که تقیه به رسانه ها نیز کشیده می شود. مثلا شیعه این مطلب را تکذیب می کند که محدث نوری قائل به تحریف قرآن است. چرا؟ تا به دشمن سنی اش میدانی ندهد که شیعه را شکست دهد! 
آنچه که من با معلومات کم و تاملات اندکم در نصوص می فهمم، این است که این قسم از تقیه، «حسن تعامل» با دیگران است. در واقع سیاستی است که «هنر ممکن» را بیان می کند، نه «هنر لازم» را. مثلا زمانی که شخصی می خواهد دیگران را به دین اسلام دعوت کند، لازم نیست که تمامی احکام اسلام را به یک باره بیان کند. بلکه باید طرحی بریزد که بر اساس آن، دعوتش مرحله ای باشد. تا فرد، آرام آرام آماده ی قبول دین و عمل به دستورات آن شود. و بهترین شاهد، خود قرآن عزیز است که احکام و تشریعات را به صورت مرحله ای بیان کرده است. که نشان از آن دارد که اسلام، مضامینش را به صورت تدریجی بیان می کند تا راه دعوتش را هموار کند. این قسم از تقیه به انسان یاد می دهد که در بیان احکام و مبانی دینی برای دیگران، خشک و خشن و متکبر نباشد! بلکه آنها را با نرمی و دوستی به دین دعوت کند. و همچون فرزندش، با رافت و رحمت با آنها روبه رو شود . نه با سختی و شدتی که جای آن، میدان جهاد و دفاع است. این همان تقیه است . حالا هر اسمی می خواهیم روی آن بگذاریم. و در این قسم از تقیه، هیچ ضرر و خسارتی نمی بینیم. زیرا نفاق نیست. بلکه بیان نظر و عقیده است. نهایت امر اینکه، آشکار کردن تدریجی است ،تا تصویر نرمی را ارائه دهد. نه آشکار شدن خشکی که فرد را از دین متنفر کند. چنان که امروز در نزد برخی جریانات تندرو سلفی شاهد آن هستیم. 
تقیه مداراتی امری عقلانی است
بنابراین، تقیه در اینجا ربطی به خطر جانی ندارد. بلکه بر این منطق استوار است که برای ایجاد رابطه خوب با دیگران و برقراری تفاهم فکری و دینی با آنان، لازم است که انسان روش های درستی را به کار ببندد. نه این که هر جا رسد، عقایدش را آشکار کند. زیرا امکان دارد جامعه، توان درک تفکر او را نداشته باشد. در نتیجه به جامعه و یا به حقیقتی که به آن ایمان دارد ، آسیب می رساند. 
تقیه در این معنا - اگر در راستای حد معقول باشد – امری عقلایی محسوب می شود. که در نتیجه آن، انسان با جامعه هماهنگ می شود و با تند خویی با افراد آن برخورد نمی کند. برای مثال، ما گاهی اوقات رفتار خاصی را کنار می گذاریم، تا مراعات حال دیگران را بکنیم. زیرا اگر غیر از این باشد، ممکن است آسیب هایی را در پی داشته باشد و در زندگی اجتماعی نیز با مشکلاتی روبه رو شویم. 
اما در این جا، نکته مهم این است که نباید به سمت افراط و تفریط پیش برویم. به گونه ای که حالتی از «دو گانگی» پیش بیاید . چیزی که قرآن کریم از آن تعبیر به «نفاق» می کند. و برخی احادیث نیز از آن به «انسان دو رو» و یا «انسان دو زبانه » تعبیر می کنند. یعنی کسی که آشکارش چیزی است و نهانش چیز دیگری. یا کسی که درهر مجلسی، شخصیتی متفاوت دارد. بنابراین این نوع از رفتار، در متون دینی ما مذموم است. و خوب نیست که انسان چنین شخصیتی داشته باشد. 
اما آنچه در تفکر شیعه رخ داده، این است که ظلم و جور زیادی که در دوران های مختلف بر شیعه شده است و در اقلیت بودنشان، باعث ریشه دار شدن مفهوم «رفتار دو گانه» در بین شیعیان شده است. و شیعه ، این شخصیت دوگانه را نسل به نسل به ارث گذاشته است. بلکه با وجود تغییر بسیاری از شرایط ، این شکل از رفتار، ریشه دارتر هم شده و حتی به درجه افراط رسیده است. البته اگر اکثریت اسلامی، به شیعیان اجازه ی آزادی بیان بدهد، شاید بیشتر شیعیان دیگر چنین رفتاری را نداشته باشند. اما تا زمانی که فضا، فضایی بسته باشد، این شخصیت شیعه نیز ادامه پیدا می کند . بلکه بیشتر هم می شود و اشکال مختلفی را به خود می گیرد. 
پس آن چه که در حال حاضر لازم است بفهمیم، در درجه اول معنای تقیه است. و اینکه حدود آن ترس از جان است و ...در درجه ی دوم، درک کنیم که تقیه در سطحی بالاتر، بیانگر مهارت ارتباط نرم با دیگران است. نه اینکه انسان به درجه ای برسد که خائن و یا دورو شود. 
تفاوت تقیه مداراتی و نفاق
بنابراین درست نیست که انسان از وحدت اسلامی دم بزند و دیگران را تکفیر کند. یا دعوت به تقریب بین مذاهب بکند و در عین حال خطر مسلمانان دیگر را از خطر یهود و نصاری بیشتر بداند. و این یقینا دوگانگی است. اهل بیت علیهم السلام، این گونه نبودند. بلکه با اینکه عقایدشان با برخی از مردم فرق می کرد، در مساجد آنها حاضر می شدند، با آنان زندگی می کردند و به دید و بازدید آنها می رفتند. بله!ْ ایشان گاهی اوقات، به خاطر فشارهای موجود، عقایدشان را آشکارا بیان نمی کردند. و فقط نزدیکان خویش را در جریان می گذاشتند. که این مساله، مشکلی ندارد. و فرق است بین این که تمام حقیقت را نگویی و یا سخن باطل را بگویی. 
اما این که این شکل از رفتار ، در روزگار ما هم جریان داشته باشد؛ در دوران ماهواره ها و جهانی شدن و شفافیت اطلاعات و...باید دانست، شخصیت دوگانه و نگران، بیشتر از هر کسی به خود شیعه ضربه می زند. به شکلی که در طول تاریخ، برخی از روش های اشتباه تقیه باعث ارتباط بد و رفتار اشتباه اکثریت سنی با اقلیت شیعه شده است. و نیز باعث برخی افراط و تفریط های شیعیان در فرایند تقیه ورزیدن شده است. 
این جا ممکن است سوال کنید : چگونه باید جمع کنیم بین آن چیزی که به عنوان معنای اول تقیه ذکر کردید و آنچه که یاران انبیاء در طول تاریخ انجام می دادند که تا حد مرگ به ایستادگی و خودداری پایبند بودند. حتی برخی از آنان در خاک دفن می شدند و سرشان از تن جدا می شد، اما تن به اعتراف و حقارت نمی دادند؟ 
جواب این است که : آن چه که ما بدان اشاره داشتیم، اول کلام است. برخی اوقات گفتن برخی سخنان حرام می شود. مثلا فرض کنیم فرمانده مقاومت دستگیر شده و به اعتراف وادار شده است، در این جا اعتراف او حرام شرعی است. زیرا ضررش فقط به فرمانده ختم نمی شود. بلکه تمام دستگاه مقاومت و نیروهای آن را دربرمی گیرد. بنابراین، قاعده ی تزاحم بین اهم و مهم در این جا جاری می شود. و این همان کاری است که یاران انبیاء در آن روزگاران انجام می دادند. زیرا مبارزه ای بوده که قیام بدون سازش را می طلبیده است. 
پانوشت:
۱ – نحل۱۰۶ 
۲ – آل عمران ۲۸ 

 




نظرات کاربران