در حال بارگذاری ...

گفت: «بابام را پاسدارها کشته اند.» حاج احمد پرسید: «چطور کشتند؟» او گفت: «بابام کومله بوده که توسط آن ها کشته شده.» حاج احمد پرسید: «در خانه شما فرد دیگری نیست که کار کند؟» آن بچه هم گفت: «من در خانه دو تا خواهر و برادر کوچکتر از خودم و مادرم را دارم.» وقتی حاج احمد این اوضاع را دید او را به سپاه آورد و به پاسدارها سپرد تا وضعیت خانواده او را شناسایی کنند و هر ماه از حقوق سپاه به او مقرری بدهند

 سردار «غلامرضا خسروی نژاد» از جانبازان هشت سال جنگ تحمیلی و از همرزمان جاوید الاثر متوسلیان از حماسه های این فرمانده در مناطق غرب کشور و محبوبیتش میان کردها خاطرات بسیاری دارد. او معتقد است مردمداری حاج احمد و اعتماد او به کردهای محلی و خلوصی که در این راه می گذاشت از عوامل موفقیت بی نظیر او و ماندگار شدنش در ذهن کرد های محلی است. خسروی نژاد در همین زمینه در گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، به روایت خاطره ای پرداخته می گوید: 
«ما هرچه به دست آوردیم از اسلامیت به دست آوردیم، یعنی عمل به وظیفه کردیم، این که آقای متوسلیان موفق بود و در آن روزگار موفق تر از همه فرماندهان عمل می کرد، به خاطر خلوصش است. حاج احمد متوسلیان وقتی وارد یک روستا می شد بنا بر گفته آقای احمدی، مسئول آموزش و پرورش وقت مریوان که هنوز هم هست، می گفت اول باید معلم به روستا وارد شود. اول باید فرهنگ، علم و دانش را به روستا بیاوریم. کار اصلی را این قضایا در کردستان انجام داد که ما توانستیم آنجا را پاکسازی کنیم. 
حاج احمد متوسلیان فرمانده ای بود که وقتی موضوع غیرمعمولی در سطح شهر می دید، کامل آن را پیگیری می کرد. به همین دلیل وقتی دید بچه چهار پنج ساله در مریوان گدایی می کند موضوع را به سرعت پیگیری کرد، از بچه پرسید: «پدرت چه کاره است؟» آن بچه هم کم سن بود و حرف دیگر اعضای خانواده را به خوبی تکرار می کرد. گفت: «بابام را پاسدارها کشته اند.» حاج احمد پرسید: «چطور کشتند؟» او گفت: «بابام کومله بوده که توسط آن ها کشته شده.» حاج احمد پرسید: «در خانه شما فرد دیگری نیست که کار کند؟» آن بچه هم گفت: «من در خانه دو تا خواهر و برادر کوچکتر از خودم و مادرم را دارم.» وقتی حاج احمد این اوضاع را دید او را به سپاه آورد و به پاسدارها سپرد تا وضعیت خانواده او را شناسایی کنند و هر ماه از حقوق سپاه به او مقرری بدهند، حاج احمد متوسلیان این گونه اثر می کند و از این قصه ها راجع به حاج احمد زیاد داریم. وقتی حاج احمد می خواست از مریوان به جنوب برود، مردم برایش نذر می کردند و قربانی می دادند و می گفتند از پیش ما نرو!».
 




نظرات کاربران