در حال بارگذاری ...

اولین گامی که در راه رسانه ی تقریبی نیاز است، خروج از مرحله سلبی به مرحله رسانه ی تقریبی ایجابی است. یعنی خروج از رسانه ای منفعل به سوی رسانه ای پویا. و نه این که تقریب در این حد متوقف شود که رسانه ای به دیگر رسانه توهین نکند و به مقدسات دیگران ضربه نزند و... بله! این مرحله نیز، مرحله تقریبی خوبی است. اما در حال حاضر، مرحله بالاتری نیز وجود دارد. و گام های فراتر از این را نیز می توان برداشت. و می توان فعالیت هایی را انجام داد که تفکر تقریب را مستحکم کند.

حیدرحب الله 

مترجم: م. س. اقدامی 
شیخ حیدر حب الله در سال 1973 م، در لبنان متولد شد. دروس مقدمات و سطوح حوزه علمیه را گذراند و در سال 1995م به ایران برای تکمیل سطوح عالی حوزه آمد. در سال 2002م، به گروه مطالعات کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث در دانشکده اصول دین پیوست و سپس در علوم اسلامی نیز از جامعه المصطفی العالمیه موفق به اخذ فوق لیسانس شد.
سخن ما در موضوع تقریب بین مذاهب است. که می توان آن را آشنایی بین مذاهب، وحدت بین مذاهب و یا تکامل و تنوع هم نامید. اصطلاحات زیادی وجود دارد که هر کدام از آنها نیز مورد بحث و جدل قرار گرفته اند. البته در انتخاب اصطلاح، چندان مشکلی وجود ندارد و من حیث المبدا می توانیم هر اصطلاحی را انتخاب کنیم. آنچه که ما در این نوشتار در پی آن هستیم، نقش رسانه های تقریبی در فرایند تقریب بین مذاهب اسلامی است. تقریب ابعاد مختلفی دارد. یک بعد آن، جنبه نظری تقریب است که در فرایند اجتهاد فکری به آن پرداخته می شود و نظریه پردازان، متفکران، فقها و علمای کلام به آن می پردازند. بعد دیگر آن، جنبه عملی و میدانی آن است؛ که برای تسلط بر آن، نیاز به مهارت های خاصی داریم. 
ما امروز شاهد حمله های رسانه ای هولناکی هستیم که شاید در تمام تاریخ امت اسلامی، مانند آن را مشاهده نکرده ایم. و این حملات، منحصر به یک طائفه و مذهب خاص نیست. بلکه اکثر گروه ها و مذاهب اسلامی در آن دخیل هستند. و کار اصلی آن، ایجاد رسانه ای است که نفرت را گسترش می دهد و خشونت را ترویج می کند. در تصویری که این رسانه ها از گروه های دیگر ارائه می دهند ، هیچ نقطه نظر مثبتی وجود ندارد. بلکه تمرکز بر روی نقاط منفی طرف دیگر است. 
این رسانه، شبیه مغناطیس است. زیرا تمام نقاط منفی را جذب می کند و افزایش می دهد. سپس ماده ای تحریف شده و زشت را تحویل می دهد. و نمی گذارد هیچ ارتباطی با طرف دیگر برقرار شود. این شکل از رسانه، امروز در پیش چشم ما و کاملا آشکارا، در حال فعالیت است. و محتوایی که ارائه می دهد را می توان «برخورد مذاهب» نامید؛ شبیه نظریه «برخورد تمدن ها» که هانگتینتون، پایه گذار آن است. 
و اگر – خدای ناکرده – چنین برخوردی بین مذاهب صورت گیرد، هیچ کس نمی تواند پیش بینی کند که نقشه جهان اسلام به چه شکل درخواهد آمد. آن ها که پایه گذار این مسائل هستند و نظریه پردازی می کنند، شاید بتوانند اول کار را مدیریت کنند، اما آخر کار، از دستشان خارج است. این ها نمی دانند اگراین برخورد بزرگ صورت بگیرد، چه آثار ویران گر و کشنده ای انتظار دنیای اسلام را می کشد. 
اگر بخواهیم به درمان مساله ای ، مانند رسانه و نقش آن در تقریب بین امت اسلام و مذاهب آن بپردازیم، ضروری است ابتدا کمی درباره مسائل زیربنایی صحبت کنیم. و پس از آن به مظاهر مسائل بپردازیم. 
با بررسی عملکرد و نوشته های بسیاری از علما، فقها و متفکران جهان اسلام، به سه رویکرد اصلی در موضوع بحران مذهبی و طائفه ای برمی خوریم: 
۱ – رویکرد «مشارکت در ایجاد بحران» 
ریشه این رویکرد، دفاع از خود در برابر بیگانه است. پیروان این رویکرد می گویند: «ما می خواهیم از مذهبمان دفاع کنیم . و به عقاید مذهبمان تمسک کنیم تا آنها را از دست ندهیم...ما جهان سومی هستیم. و مردمان جهان سوم – خصوصا اقلیات – از بحران هویت رنج می برند. پس ما داریم هویت و وجودمان را مستحکم می کنیم...» 
هر انسانی که احساس بحران هویت و وجود کند، اولین کاری که می کند درون خود و هویت خود، لاک دفاعی می گیرد. و درها را به شدت به روی دیگران می بندد. زیرا می ترسد اگر با او ارتباط برقرار کند، درون او ذوب شود. چون هر گاه انسان، بر از دست رفتن هویتش احساس خطر کند، بیش از پیش از آن محافظت می کند. و این جا محافظت از هویت، یعنی محافظت از نقاط اختلاف. و در نتیجه دور شدن از نقاط اشتراک. 
این افراد می گویند: «ما باید از مذهب و عقایدمان دفاع کنیم. پس ناچاریم که در این فتنه ی طائفی مشارکت کنیم.» و گاهی اوقات نیز از خاستگاه جنگ اجباری صحبت می کنند. می گویند: «من نمی توانم کاری کنم. من که نمی خواهم وارد این جنگ شوم. ولی مجبورم. و تا زمانی که در شرایطی قرار دارم که مجبورم از هویت خویش دفاع کنم و مجبورم چنین موضع گیری داشته باشم.» و به خاطر چنین دلایلی، گزینه مشارکت در جنگ طائفه ای را اختیار می کنند. 
۲- «رویکرد چشم پوشی از بحران» 
این گروه در برابر بحران سکوت مطلق اختیار می کنند. و هیچ گونه توجهی به آن نمی کنند. این رویکرد برخی از علما و متفکران معاصر است. که نام آن را نظریه «چشم پوشی» گذاشته اند. می گویند: «شاید راه حل در این باشد که از هیچ گونه مساله طائفه ای صحبت نکنیم و کاملا سکوت اختیار کنیم. گویی اصلا چیزی رخ نداده است. بنابراین باید از هر گونه درگیری طائفه ای پرهیز کنیم.» 
خاستگاهشان هم این مفهوم است که «هر کس فلسفه را نقد کند، فلسفیدن را از دست می دهد.» و این یعنی نقد طائفه گری، خودش عملی طائفه گرانه است. بنابراین راه حلی که این ها انتخاب می کنند این است که هر گونه بحث مذهبی و طائفه ای را باید کنار بگذاریم. و کلا از این موضوع چشم پوشی کنیم. و حتی نقد مذهبی را نیز رها کنیم. زیرا نقد مذهبی و طائفه ای در جامعه ی مذهبی، نوعی دفاع از طائفه گری و لقمه چرب و نرمی برای طائفه گرایان است. 
۳-«رویکرد مهار بحران» 
اصحاب این رویکرد معتقدند که باید روشی را در پیش گرفت که به حل این بحران و از بین رفتن آن بینجامد. این ها معتقدند در مواجهه با بحران طائفه گری باید مشارکت فعال داشت. و نباید گذاشت مسلمانان وارد این فتنه شوند. به نظر ما رویکرد درست همین رویکرد است. 
اما مشکل رویکرد اول این است که ما را به مسیری می کشاند که عاقبت آن معلوم نیست، خصوصا نبست به اقلیات. زیرا اگر ما شاهد انفجار واقعی جنگ طائفه ای باشیم، باید شاهد تغییر نقشه دنیای اسلام نیز باشیم. و اگر وضع این گونه ادامه پیدا کند و روبه افزایش باشد – خدای ناکرده – جنگ پیچیده ای درخواهد گرفت. 
و اما مشکل نظریه « چشم پوشی » چیست؟ اگر شما با مشکل کوچکی روبه باشی و بر امور هم مسلط باشی، می توانی سکوت کنی و با سکوتت آن مشکل و بحران را نابود کنی. بلکه با سخن گفتنت، آن مشکل را بزرگ می کنی و به آن پر و بال می دهی. اما آنچه که ما امروز در دنیای اسلام شاهدش هستیم، کاملا متفاوت است. قدرت طائفی گری که ما شاهد آن هستیم، اصلا ساده و کوچک نیست. آن هم در حالی که جریانی که غیر طائفه ای هست، روز به روز در حال پس رفت و عقب گرد هست. و این یعنی، سکوت ما فرصتی است برای رشد جریان های طائفی گرا و مجالی است برای پیشرفتشان . که نتیجه آن، منطقه ای تاریک و مجهول است. بنابراین، ما ناچاریم که راه سومی را انتخاب کنیم. 
این رویکرد سوم ، نیاز به مجموعه ای از ساز و کارها دارد: 
۱ – تکیه به خاستگاه برون - دینی 
یعنی لازم است ما عقل دینی و اسلامی را به گونه ای پرورش دهیم که پدیده اختلاف را درک کند. و آن را به شکل دیگری ببیند. یعنی درکی داشته باشیم که وقتی که طرف مقابل را می بینیم که با ما اختلاف دارد، از دیدن این تنوع، احساس خوبی داشته باشیم. نه اینکه دچار ضربه روحی شویم! 
اما چگونه می توانیم به چنین درکی برسیم؟ زمانی که عقل و وسعتش را بررسی می کنیم؛ و خودمان و محیطمان را نیز در نظر می گیریم، می بینیم که عقل ما محدود است؛ بلکه عقل کامل، فقط در اختیار کسانی است که عصمت الهی دارند. 
هر کدام از ما – با توجه به عقل ناقصی که داریم – بخشی از حقیقت را می بینیم؛ پس لزوما اشکالی ندارد اگر طرف مقابل تو، آن بخشی از حقیقت را که تو می بینی، نبیند. همانطور که اشکال ندارد تو آن بخش از حقیقت را که او می بیند، نبینی. و چیز غیر طبیعی رخ نداده است. بلکه گاهی اوقات این مساله ، دقیقا مطابق با منطق اشیا است. 
مولانا در مثنوی، درباره چگونگی معرفت بشر نسبت به حقایق، تمثیل بسیار خوبی را می آورد. به این شرح که : « فیل بزرگی در اتاقی بوده و آن اتاق، خالی از نور و تاریک. از قضا ما و جماعتی پا به غرفه نهادیم. و چون تاریکی شدید بود ، هیچ کسی نمی توانست فیل را ببیند. و ناچار هر کسی، حس لامسه اش را به کار بست و شروع کرد به لمس کردن فیل. یکی دست بر پای فیل نهادی و دیگری دست بر شکمش. و آن آخری دست بر عاجش و... آنگاه که جماعت را سوال شد از آنچه که در اتاق دیدند؛ هر کدام از دری به شرح در آمد. اولی که دست بر پای نهاده بود، از ستونی بزرگ سخن می گفت. آن یکی که عاج را لمس کرده بود، از آهن حرف می زد و...» 
پس یعنی ممکن است هر کدام از آنها سخنی بگوید متفاوت از دیگری. و هر کدامشان بخشی از حقیقت را بگوید و از بخشی دیگر بی خبر باشد. و هیچ کدام از آنها حقیقت را به طور کامل ندیده باشد. بلکه نوری نافذ باید، تا حقیقت آشکار شود. 
همه ما در این دنیا محکوم به عملکرد طبیعی عقل هستیم. عقل هر کدام از ما دچار مشکلات، کمبودها و بحران هایی است. بنابراین اگر شکست بخوریم، دنیا به آخر نمی رسد. و چنان که برخی از اساتید بزرگ ما به شوخی می گویند: « انسان جایزالخطا نیست. بلکه واجب الخطاء است!» منطق اشیاء می گوید: تو جبرا در برخی از نظرات و تفکراتت، اشتباه می کنی. و مقهور این طبیعت هستی. 
فعالیت اصلی برون دینی که لازم است در میان امت رواج پیدا کند، این است که منطق عقل در تفکر، روش های فکری بشر و محدودیت عقل را توضیح دهیم. این شرح فقط شرحی فلسفی نیست؛ بلکه فعالیتی تکامل یافته و آگاه کننده است که عقل ما و عملکرد عقل ما و بصیرت عقلی ما را افزایش می دهد. و ما را به درکی می رساند که می توانیم با دیدی آگاهانه و رشدیافته اختلاف بین انسان ها را تحلیل کنیم. 
۲ –باز کردن باب اجتهاد و تکثرگرایی در اجتهاد و منحصر نکردن اجتهاد در فقه 
اجتهاد را نباید منحصر در فقه کنیم، بلکه باید در تمام علوم اسلامی فعالش کنیم. در فقه، اصول فقه، حدیث، کلام – که بسیار مهم است ـ در رجال و....باز کردن راه اجتهاد در علوم مختلف اسلامی، یعنی مجتهد را من حیث المبدا «معذور» بدانیم. 
با توجه به مطالبی که بیان شد، ما فهمیدیم توانایی بشر محدود است. و طبیعی است که در فهمش از مسائل، اشتباه هم داشته باشد. لذا می گوییم: باید دیگران را معذور بداریم. از طرفی می گوییم: باید راه اجتهاد را در تمام علوم اسلامی بگشاییم. بنابراین اختلافات ما در مسائل کلامی، همان حالت اختلافات ما در مسائل فرعی فقهی را دارد. و معنای این کلام این است که ما می خواهیم اختلافات درون مذهبی فقها در مسائل فرعی تفصیلی را، به علم کلام تعمیم و گسترش بدهیم. یعنی همانطور که فقها در اختلافات درون مذهبی شان، یکدیگر را تخطئه می کنند و معذور می دارند؛ همین روند را در علم کلام نیز باید به کار ببندیم. یعنی باب اجتهاد را در علم کلام باز کنیم. و تا جایی که در دایره عظیم اسلام هستیم – که شهادت بر وحدانیت خدا و رسالت پیامبر است - اجتهادات کلامی را که با اجتهاد ما متفاوت است، معذور بداریم. 
۳ – تفاوت نقد و تخریب 
امروز تلاش بسیاری می شود تا بررسی و نقد هر مساله ی تاریخی را تخریب قلمداد کنیم. این خلطی که بین مفهوم نقد و تخریب می شود، نتیجه اش بستن راه اجتهاد تاریخی است. و این امر به نظر حقیر اشتباه تاریخی بزرگی است. زیرا بستن راه اجتهاد تاریخی، به نوعی بستن راه اجتهاد در علوم اسلامی است. بیشتر علوم اسلامی، به معیارهای اجتهاد تاریخی وابسته است. پس باید به هر کسی این حق را داد که در نگاهش به تاریخ، با دیگران اختلاف نظر داشته باشد. 
بله! من این حق را دارم که نقدم را بیان کنم. اما حق ندارم که دیگران را تخریب کنم. و تو نیز از این حق برخورداری که نظرت را درباره آنچه در دهه های ابتدایی اسلام گذشت، بیان کنی. به شرط این که دست به تخریب نزنی و به مقدسات من اهانت نکنی. اما امروز برخی گرایش ها وجود دارد که هر نقدی را تخریب می پندارد. که در نتیجه آن، راه بر روی قرائت های جدید و متفاوت تاریخی بسته می شود. 
لذا می بینیم زمانی که برخی متفکران و نویسندگان، به نقد تاریخ صدر اسلام می پردازند - با اینکه انسان های بااخلاق و عالمی نیزهستند - عده ای می آیند و آنها را بی ادب می پندارند و کارشان را توهین آمیز قلمداد می کنند. با این حساب  این رویکردی که برخی از جریان های افراطی در پی ترویج آن هستند، منجر به ضعف عقلانیت می شود و همواره عقل را از هر گونه نوآوری محروم می کند. پس جدا نکردن تخریب و نقد، و تخریب پنداشتن هر نقدی و نقد پنداشتن هر تخریبی اشتباه بزرگ و خطرناکی است. 
وظایف علما و فقها 
در طول نود سال گذشته فعالیت های تقریبی بین مذاهب افزایش یافته است. و در اجتهاد عام نیز به آن پرداخته شده است. و درباره راه های ارتباط مسلمانان با یکدیگر نیز نظریه هایی داده شده است. همچنین در این زمینه بسیار نوشته شده است. اما واقعیت امر این است که اکثر علوم اسلامی، به نقد و بررسی مساله تقریب نپرداخته اند. که این مساله ما را به تناقضی ذاتی و داخلی دچار می کند. و باعث نوعی پارادوکس و تناقض می شود. در نتیجه بسیاری از مسائلی که فقهای تقریب، در باره ی آن نظریه پردازی کرده اند، متمرکز در تفاصیل فکری، عقیدتی، فقهی و حدیثی بوده است که منحصر به میراث عقیدتی مذهب خودشان بوده است. و علی رغم نظریه پردازی در این حوزه ها، شاهد هیچ گونه تغییری در خود میراث نبوده ایم. ما از یک طرف، درباره تقریب حداکثری نظریه پردازی می کنیم. و از طرفی حاضر نیستیم، نسبت به مشکلات بزرگی که درون میراث عقیدتی مان وجود دارد و ناقض تقریب هست، کاری انجام دهیم. و همواره آنها را حقایقی ثابت و قطعی می دانیم. 
ما نمی گوییم که فقه را باید تغییر بدهیم. بلکه یقینا باید این فقه و این اجتهاد، قواعدش محترم شمرده شود. اما آن چیزی که می گوییم این است که مسائلی مشکل زا وجود دارد که باید در آن تجدید نظر شود. زیرا این ها مسائلی منفی هستند که طرف مقابل، آن ها را بزرگ نمایی می کند و آن ها را از اصول مذاهب می پندارد. 
بحران رسانه های تقریبی 
این چهارچوب کلی است. و از این چهارچوب می توان اشاره گذرایی به موضوع رسانه های عمومی داشت. ویژگی رسانه در روزگار ما این است که مسائل داخلی را به صورت جهانی بیان می کند. و مسائل دیگر به محله و روستا و شهر محدود نمی ماند. بنابراین لازم است با مسائل، به شکلی کاملا متفاوت از گذشته برخورد کرد. 
به گمان من، رسانه های تقریبی تا به امروز بر دو پایه ، استوار بوده است: 
۱ – سکوت ۲ –پرداختن محدود به مسائل تقریبی؛ که از سطح نخبگان، و از یک سری مناسبت های محدود در سال فراتر نمی رود. 
امروز وقتی رسانه های تقریبی را بررسی می کنیم، می بینیم یا به مسائل حساس نمی پردازند، یا فقط در برخی از مناسبت های خاص به آن می پردازند. آن هم از طریق پوشش خبری همایش های تقریبی و کنفرانس های وحدت بین علمای مسلمین و... و غیر از این، چیز قابل توجهی را مشاهده نمی کنیم. و همه ی این ها درست در زمانی دارد اتفاق می افتد که در مقابل، رسانه های فتنه گری وجود دارند که صبح و شب مشغول کار هستند و روی موضوعاتی تمرکز می کنند که نفتی است بر آتش فتنه بین مسلمین. 
رسانه ی تقریبی، از فعالیت سلبی به فعالیت ایجابی، از تفکر به سمت عاطفه 
اولین گامی که در راه رسانه ی تقریبی نیاز است، خروج از مرحله سلبی به مرحله رسانه ی تقریبی ایجابی است. یعنی خروج از رسانه ای منفعل به سوی رسانه ای پویا. و نه این که تقریب در این حد متوقف شود که رسانه ای به دیگر رسانه توهین نکند و به مقدسات دیگران ضربه نزند و... بله! این مرحله نیز، مرحله تقریبی خوبی است. اما در حال حاضر، مرحله  بالاتری نیز وجود دارد. و گام های فراتر از این را نیز می توان برداشت. و می توان فعالیت هایی را انجام داد که تفکر تقریب را مستحکم کند. 
برای روشن تر شدن مساله، مثالی می زنیم: رسانه های فتنه زا را ببینید! در اکثر اوقات، به جای این که سخنان علمی و آگاه کننده ای بزنند، به تحریک احساسات می پردازند. و این همان جایی است که از اعلام تقریبی پیش می افتند. یعنی رسانه های تقریبی به مسائل علمی و فرهنگی می پردازند. در حالی که بهتر است قدمی به جلو بردارند. و سخنانی بگویند که احساسات را تحریک کند. و بدون این که دروغی بگویند و یا دچار نفاق شوند ، عواطف را به سمت خود بکشانند. نه این که فقط به همایش هایی که در رسانه ها پخش می شود و یا دیدارهایی که بین علما برگزار می شود و یا سخنرانی های اندیشمندانه و... بپردازند و افکار مردم را تحریک کنند. 
به بیانی دیگر، رسانه و تفکر تقریبی عقل و فکر مردم را مخاطب خویش قرار می دهد، و رسانه ی فتنه زا، احساسات مردم را مخاطب قرار می دهد. و در سطح عامه مردم، هر جا که احساس و عقل در برابر یکدیگر قرار بگیرند، این احساس است که پیروز می شود. و این حقیقتی است که حداقل در جوامع شرقی ما ثابت است. 
خلاصه اینکه ضروری است که رسانه تقریبی از حالت نخبه گرایی، اندیشمندی، شعاری، نظریه پردازی کلی و ... خارج شود و به سمتی برود که احساسات مسلمانان را خطاب قرار بدهد. 
 
قسمت دوم مقاله: اینجا 

 




نظرات کاربران