خیلیهایشان هم به زائران خدمت میکردند. تا میلنگیدی می-آمدند ماساژ می دادند. تا احساس میکردند مریضی دکتر می آوردند معاینهات میکرد. با اینکه فقیر بودند اما همه زندگی خود را خرج میکردند. همین که می-فهمیدند ما اهل سنت هستیم از ما دوبرابر پذیرایی میکردند.
صبامحمد باخانی،
شاعری سنّی مذهب است از دیار ترکمن صحرا. او به همراه جمعی دیگر از اهل سنت ایران در راهپیمایی عظیم اربعین شرکت کرده بود. او برای ما از این سفر و آنچه در آن گذشت، می گوید:
- سفرکربلا و پیادهروی اربعین چطور بود جناب باخانی؟
من این بار را رفتم که مسیر را یاد بگیرم. حرمها را یاد بگیرم. اما دیگر خودم راه را یاد گرفتم و از این به بعد خودم به تنهایی به زیارت خواهم رفت. سال بعد دست زنم را می گیرم و با یکی یا دو نفر به زیارت می روم. اما پیادهروی را که دیدم، واقعا انسان عشق میورزید به این همه عشقی که آنها داشتند. پیر و جوان، زن و بچه، حتی عده ای پا برهنه آمده بودند تا برای زیارت بروند. این صحنه ها و این همه انسان عاشق را که میدیدم با خودم میگفتم من اگر جای خدا باشم خیلی بیشتر از ثوابی که اینها میخواهند، به آنها میدهم. چرا مکه و حرم پیغمبر دست یک عده نامرد افتاده؟ اینها با این همه فقرشان اینقدر عشق میورزند.
- با این اوصاف آیا به دوستان و آشنایانتان توصیه میکنید که به این سفر بروند؟
مردم ما از این داعش بی دین میترسند ولی ما رفتیم و دیدیم که هیچ کاری نمیتوانند بکنند. حتی تا خود بغداد هم رفتیم. از طرف دیگر راه را بلد نبودیم که آن را هم یاد گرفتم. برای همین وقتی آمدم به همه گفتم بیایید سال بعد برویم. اصلا چرا سال بعد، گفتم بیایید همین یک ماه دیگر برویم. خودمان هم برویم. قبل از اینکه برویم خیلی از دوستان ما را میترساندند که داعش نامرد است، سرتان را میبرد، فلان و بهمان میکند. اما خدا را شکر سالم آمدیم و به دوستان گفتم دیدید اتفاقی نیفتاد. آن همه سیل عظیم جمعیت پای پیاده میآمدند مثل آب روان جیحون سرازیر بودند. تا بچه 40 روزه هم بین جمعیت دیدم. یکی دیگر فقط یک پا داشت و با همان یک پا به سوی حرم راهی بود. اینها همه به خاطر عشق امام حسین بود و گرنه کسی مجبورشان نکرده بود و آزاد بودند که مسیر را با ماشین بروند. باید خود اهل سنت بروند و این عشق را ببینند. اگر صد نفر میآمد و به من میگفت من باور نمیکردم. اگر از تلویزیون میدیدم باور نمی کردم و میگفتم اینها تبلیغ است. خیلیها اینطور فکر میکنند؛ اما وقتی رفتم و از نزدیک دیدم و با آنچه تلویزیون نشان میداد مقایسه کردم، دیدم تلویزیون حتی یک چهارم جمعیت را هم نشان نمیدهد! تلویزیون فقط جمعیت مرز ایران را نشان میداد. در صورتی که خود عراق 20 میلیون شیعه داشت و همه از زن و بچه و کودک، سالم و لنگ و ... پای پیاده راهی کربلا بودند. خیلیهایشان هم به زائران خدمت میکردند. تا میلنگیدی می-آمدند ماساژ می دادند. تا احساس میکردند مریضی دکتر می آوردند معاینهات میکرد. با اینکه فقیر بودند اما همه زندگی خود را خرج میکردند. همین که می-فهمیدند ما اهل سنت هستیم از ما دوبرابر پذیرایی میکردند.
- در طول سفر مردمی که متوجه میشدند شما اهل سنت هستید چطور با شما رفتار میکردند؟
آنقدر خوشحال میشدند که از شادی در پوست خود نمیگنجیدند. وقتی که قرار شد من در کربلا شعر بخوانم آقای رحیمپور سخنران بودند، وقتی به ایشان گفتند که اهل سنت در این مراسم شرکت کردهاند ایشان از وقت خود کم کردند و به من دادند تا شعر بخوانم. بعد از شعرخوانی بنده هم آقای پناهیان صحبت کردند و گفتند: " بله، واقعیت این است و اهل سنت هم به اهل بیت علاقه خاصی دارند و برایشان شعر میسرایند و ..." . واقعا من نمیدانم عدهای چرا فکر نمیکنند و بعضی نسبتها را به ما اهل سنت میدهند. مگر حضرت علی (ع) خلیفه چهارم ما نیست!؟ مگر همسر حضرت فاطمه و داماد پیغمبر ما نیست؟! مگر حضرت فاطمه (س) دختر پیغمبر ما نیست؟! مگر حسن و حسین نوههای پیغمبر نیستند؟! واقعا اگر مسلمانی نسبت به این عزیزان احساس تعصب و احساس مسئولیت نکند مسلمان نیست! ما اهل سنت اگر در تشهد نماز خود بر پیغمبر و خاندانش صلوات نفرستیم نمازمان قبول نیست. اما نمیدانم چرا اینها دیده نمیشود و بعضی به راحتی میگویند اهل سنت به اهل بیت اعتقاد ندارد. من خودم در این سفر دوبار به زیارت قبر امام حسین رفتم. یک بار برای نماز صبح رفتم و یک بار هم برای نماز شب رفتم. اینقدر شیعیان تعجب کرده بودند که همه با دوربین های شان از ما عکس میگرفتند. خیلی خوشحال میشدند و همه به هم میگفتند ببینید اهل سنت هم آمدهاند زیارت! می گفتیم بابا ما اهل سنت هم عاشق اهل بیت هستیم و به زیارت اهل بیت میرویم. روز عاشورا را روزه میگیریم و ثواب آن را به امام حسین هدیه می-کنیم.
مگر امام حسین فقط برای شیعیان است؟! چطور شده که امام حسین فقط به نام شیعیان شده است؟! مگر شیعیان سند زدهاند که حضرت علی فقط مال آنهاست؟! مگر شیعیان اینها را از کجا گرفته اند که ما حقی نسبت به آنها نداشته باشیم. مگر امام حسین نوه پیغمبر ما نیست؟! حالا که ما هم نسبت به آنها حق داریم چرا ما احساس مسئولیت نمیکنیم؟! ما هم باید عشق مان را نسبت به آنها نشان بدهیم. هم در نجف و هم در کربلا برنامه شعرخوانی داشتیم. در بین میلیونها نفر از عاشقان حسینی شعر خواندم. وقتی من سنی شعر میخواندم شیعیان به شدت گریه میکردند.
خلاصه اینکه هم شیعه و هم سنی باید بداند که امام حسین فقط متعلق به شیعیان نیست و همه مسلمانان باید نسبت به امام حسین و اهل بیت احساس مسئولیت داشته باشند. شیعه باید بداند تا امام حسین را فقط مال خود نداند و سنی باید بداند تا بیشتر نسبت به امام حسین احساس مسولیت داشته باشد.
اما همه اینها مخدوش شده و دیده نمیشود. اما آنجا وقتی میفهمیدند ما از اهل سنت هستیم خیلی به ما احترام میکردند. عراقیها هم به زبان خودشان همه اش تکرار میکردند: «السنّه ایران» و خیلی جاها بدون نوبت از ما پذیرایی میکردند.
- آیا بی احترامی هم به شما شد؟
نه هیچ بی احترامی نشد. فقط یک بار یکی از نگهبانان در بغداد لباسهای همسفران بلوچ را که دید ذهنش رفت به سمت داعش و با آنها بدرفتاری کرد. آن هم وقتی برادرش آمد، کلی از ما معذرت خواهی کرد. و توضیح داد که برادر ما در زمان صدام در زندان بوده و آنقدر شکنجه شده که ناراحتی اعصاب پیدا کرده است. به این ترتیب دلخوری کمی هم که پیدا شده بود از بین رفت.
- جناب باخانی شما از ازدحام جمعیت خیلی یاد کردید و شگفت زده شده بودید، آیا در این ازدحام جمعیت اذیت نشدید؟
من به دوستانم هم در آنجا گفتم اگر بنا بود کسی در ازدحام جمعیت بمیرد حتما باید در کربلا روزی صد نفر میمرد! اما در این خیل عظیم جمعیت اصلا یک نفر هم دیگری را نمیرنجاند. با اینکه زن و مرد هم قاطی بودند اما هیچکسی آزار نمیدید. حتی از ناخن یک نفر هم خون نیامد. با اینکه جمعیت اینجا چندین برابر مکه بود چرا با وجود این ازدحام هیچ کسی آزار ندید!؟ به یکی از رفقا گفتم این همه جمعیت گواه آن است که حاجیان را در عربستان کشتند! اگر اینطور نبود چرا اینجا با این همه جمعیت کسی نمیمیرد؟! این همه آدم زیارت کردند و آب از آب تکان نخورد. این نکته خیلی مهم است و باید به آن توجه کرد که چرا در عربستان آن همه انسان را کشتند و دل مردم را در خانه خدا شکستند.
- آیا چیزی هم به عنوان تبرک برای خانواده آوردهاید؟
مقداری از آب و خاک کربلا را برای تبرک آورده ام که به هریک از فامیل یک ذره به عنوان تبرک بدهم به همراه یک عطر به عنوان سوغاتی. گفتم این خاک کربلای حسین شهید است. ما بسیار به این موضوع اعتقاد داریم که "حسین شهیدِ حق کربلاست" شاعر ترکمن مختوم قلی 300 سال قبل در شعر معروف خود به این موضوع اشاره کرده است و خدا را به حق شهید کربلا قسم داده است. ترکمن معتقد است که حسین با دهان خشکیده و به خاطر اسلام شهید شده است برای همین هم آب و خاک کربلا را متبرک میداند.