سندهای این روایات همگی ضعیف و غیرقابل قبول هستند و حتی برای نقل کتاب الصراط المستقیم اصلا سندی وجود ندارد و روایت نقلشده در آن با تعبیر «فی روایة» آمده است. منابع این روایات – یعنی تفسیر قمی و الصراط المستقیم – که وضعی بدتر دارند و مورد اطمینان علمای شیعه نیستند. از همه اینها گذشته در این دو روایت، اصلاً مسمومیتی برای پیامبر اسلام(ص) ایجاد نمیشود و معلوم نیست بعضی چگونه آنها را به شهادت پیامبر(ص) ارتباط میدهند!؟
حجتالاسلام مهدی مسائلی
چندسالی است که عدهای با هدف دامنزدن به فضای اختلافات مذهبی شیعه و سنی، موضوع مسموم شدن و شهادت پیامبر اکرم(ص) توسط نزدیکان ایشان (بعضی از زنان آنحضرت) را مطرح میکنند. با این رویکرد نوشتههای فراوانی همزمان با ایام درگذشت پیامبر اسلام(ص) در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود که در آنها با چنیش بعضی روایات خواستهاند این موضوع را اثبات کنند. در ادامه این یادداشت تلاش میشود به صورت مختصر و کوتاه به بعضی از این مطالب پاسخ داده شود.
تنها روایتی که با تمسک به آن تلاش میشود که بگویند عایشه و حفصه به پیامبر(ص) سم خورانده و آن دو عامل شهادت پیامبر(ص) بودند، روایتی است از تفسیر عیاشی. [۱] این روایت علاوه بر آنکه سند ندارد و بهصورت مرسل نقل شده است، منبع اصلی آن نیز منحصر به تفسیر عیاشی است که از این دست اخبار، در آن کم وجود ندارد. از طرفی دیگر همراه با نقل این روایت، مقدمهچینی نادرست و تحریفآمیزی نیز صورت میگیرد؛ به این معنا که برای محکم کردن این سخن نامعتبر، منابعی از شیعه و اهلسنت برشمرده میشود که موضوع شهادت پیامبر(ص) را مطرح کردهاند؛ در حالی که مقصود آنها از شهادت پیامبر(ص) در این منابع، موضوع مسمومیت ایشان به دست زن یهودیه است و آنها به این امر تصریح کردهاند.
موضوع داستان مسومیت رسول خدا(ص) در خیبر نیز مسألهای نیست که تنها در منابع اهل سنت آمده باشد؛ بلکه بعضی رویات شیعه نیز به بیان آن بپرداختهاند. اتفاقاً ذیل عبارت «مَا مِنْ نَبِیٍّ وَ لَا وَصِیٍّ إِلَّا شَهِیدٌ» که در این نوشتهها به آن استناد میکنند، آمده است: «عنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام قَالَ: سُمَّ رَسُولُ اللَّهِ یَوْمَ خَیْبَرَ فَتَکَلَّمَ اللَّحْمُ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی مَسْمُومٌ قَالَ فَقَالَ النَّبِیُّ(ص) عِنْدَ مَوْتِهِ الْیَوْمَ قَطَعَتْ مَطَایَایَ الْأُکْلَةُ الَّتِی أَکَلْتُ بِخَیْبَرَ وَ مَا مِنْ نَبِیٍّ وَ لَا وَصِیٍّ إِلَّا شَهِیدٌ». [۲] همچنین بعضی از این روایات را می توانید در بحار الأنوار [۳] مشاهده کنید.
درباره داستان «لدود» و ماجرای دارو دادن به پیامبر(ص) نیز که عدهای با چینش بعضی از مطالب آن، خواستهاند آن را به موضوع مسموم کردن ایشان ربط دهند، باید گفت این روایت بسیار موهن و خرافی را شیعه قبول ندارد؛ زیرا در متن آن آمده است که پیامبر(ص) هنگامی که داروی تلخی بهنام «لدود» را به ایشان خوراندند، ناراحت شدند و فرمودند: «باید به مجازات این عمل، در برابر چشمانم، به دهان تمام کسانی که در مجلس حضور دارند، به جز عباس، از آن دارو ریخته شود». سرانجام طبق دستور اکید و سوگند پیامبر(ص)، دارو به دهان یکایک حضار، به جز عباس، ریخته شد تا نوبت به همسران پیامبر(ص) رسید. از میان آنان، میمونه اصرار کرد که من روزه هستم؛ ولی به گفتار وی اعتنا نکردند؛ زیرا پیامبر(ص) بر این امر تأکید و سوگند یاد کرده و کسی را جز عباس استثنا ننموده بود.
درباره این روایت موهن باید گفت: اولاً این ماجرا را نمیتوان به مسأله مسمومیت ارتباط داد؛ چون اگر این دارو سم بود، باید تمام اهل منزل پیامبر(ص) مسموم میشدند. ثانیاً روایتهایی که دربارهی داروخوراندن به پیامبر(ص) از طریق اهلسنت وارد شدهاند – با قطع نظر از مناقشه در سند – دارای این اشکالات هستند: در متن این روایات، از جهاتی تناقض و اضطراب و اختلاف وجود دارد؛ از جهت اینکه چه کسی یا کسانی این دارو را به حضرت خوراندند اختلاف است؛ مطابق برخی روایات، عباس این دارو را به حضرت خوراند و مطابق برخی روایات دیگر، این عمل کار اصحاب او بوده و مطابق برخی دیگر کار همسران حضرت و زنان بوده است و مطابق برخی دیگر کار اسماء بنت عمیس بوده است. همچنین مطابق برخی روایات، حضرت بعد از آنکه اثر دارو را در دهانش چشید، فهمید که داروی «لد» است؛ ولی مطابق برخی دیگر از روایات، حضرت از ابتدا میدانست و لذا آنان را از این عمل نهی نمود؛ ولی آنها دستور حضرت را امتثال نکردند. در متن این روایت آمده که خداوند هرگز او را به مرض ذاتالجنب مبتلا نخواهد کرد؛ در حالی که از عایشه نقل شده که گفت: «إن النبی(ص) مات من ذات الجنب»؛ «همانا پیامبر(ص) به جهت مرض ذات الجنب از دنیا رحلت کرد». وانگهی مطابق برخی روایات، ذات الجنب از شیطان است.
جای تعجب آن است که این روایت بر خلاف عقاید شیعه است و با قدری تأمل و تدبر در جوانب این قصه، پی میبریم که دلیل جعل آن، توجیه نسبت ناروای هذیان از جانب خلیفه دوم به رسول خدا(ص) است؛ این نکته ای است که ابن ابی الحدید از استادش نقیب نقل کرده است: «من در مجلس استادم ابوجعفر نقیب حدیث «لدود» را مطرح کردم و نظر او را در این مورد جویا شدم که آیا در این حادثه، به دهان علی بن ابی طالب نیز از آن داروی تلخ و بدمزه ریختند؟ او در پاسخم گفت: معاذ الله؛ اگر چنین چیزی حقیقت داشت، عایشه میگفت؛ زیرا او علاقهمند بود که در بارهی علی بن ابی طالب نقطه ضعفی بیابد و آن را افشا و برملا کند. ابوجعفر سپس گفت: در آن روزها و ساعتهای آخر پیامبر، مسلماً نه تنها علی و فاطمه، بلکه حسن و حسین نیز در کنار بستر پیامبر حاضر بودند و آیا میتوان احتمال داد که از آن دارو به دهان آنان نیز ریخته باشند؟! نه؛ به خدا سوگند چنین چیزی نبوده است». ابن ابی الحدید میگوید: ابوجعفر گفتار خود را با این جمله پایان داد: «و داستان لدود از اصل دروغ و ساختگی است و آن را تنها یک نفر براى تقرّب به بعضى از مقامات ساخته و پرداخته است». [۴]
همچنین یکی دیگر از انگیزههای جعل این روایت میتواند فضیلتتراشی برای عباس عموی پیامبر(ص) از ناحیه خلفای عباسی باشد؛ زیرا در این روایت آمده است که پیامبر(ص) دستور داد به دهان همه حاضران در خانه ایشان داروی تلخ ریخته شود و تنها کسی که مستثنا گردید، عباس بود!
افزون بر روایات پیشین، عدهای برای اثبات مسمومیت پیامبر(ص) توسط همسرانش به نقلی از تفسیر قمی استناد کردهاند که در آن پیامبر(ص) نوبت زنان خویش را رعایت نکرده و در منزل حفصه با ماریه قبطیه خلوت کرده است. حفصه از این ماجرا آگاه شده و پیامبر(ص) که از این قضیه شرمزده شده بود، برای این که حفصه را از خود راضی کند و قضیه کشدار نشود، ماریه را بر خود حرام کرد و قسم خورد که بعد از این هرگز با او همبستر نخواهد شد. سپس حقالسکوتی دیگر به حفصه میدهد و آن خبر غیبی است مبنی بر اینکه بعد از پیامبر(ص)، ابوبکر خلافت مسلمانان را بهدست میگیرد و بعد از او، پدرحفصه (عمر)! پیامبر(ص) از حفصه میخواهد که این مطلب را با کسی بازگو نکند؛ ولی او این موضوع را به عایشه میگوید. عایشه هم به پدرش ابوبکر و او هم به عمر مطلب را بازگو میکنند و سرانجام این چهار نفر تصمیم میگیرند که با مسموم کردن پیامبر(ص) امر خلافت را جلو بیاندازند؛ ولی پیامبر(ص) از طریق وحی از این ماجرا با خبر شد و توطئه آنها نقش برآب میشود. [۵] مشابه همین داستان در کتاب الصراطالمستقیم نیز آمده است؛ به اضافه اینمطلب که وقتی پیامبر(ص) از طریق وحی از این ماجرا با خبر شدند، دستور به قتل آن دو (عمر و ابوبکر) دادند؛ ولی آن دو قسم خوردند که اینکار را نکردند؛ ولی وحی آمد: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ»؛ «اى کسانى که کافر شده اید؛ امروز عذر نیاورید». [۶]
متأسفانه این روایتهای موهن و عجیب، که سرتاپا آثار وضع و جعل در آنها مشخص است و توهینهای فراوانی نیز به مقام شامخ پیامبر اسلام(ص) در آنها وجود دارد، مستمسک بعضی برای مطرح کردن چنین سخنان سخیفی شده است.
افزون بر این، سندهای این روایات همگی ضعیف و غیرقابل قبول هستند و حتی برای نقل کتاب الصراط المستقیم اصلا سندی وجود ندارد و روایت نقلشده در آن با تعبیر «فی روایة» آمده است. منابع این روایات – یعنی تفسیر قمی و الصراط المستقیم – که وضعی بدتر دارند و مورد اطمینان علمای شیعه نیستند. از همه اینها گذشته در این دو روایت، اصلاً مسمومیتی برای پیامبر اسلام(ص) ایجاد نمیشود و معلوم نیست بعضی چگونه آنها را به شهادت پیامبر(ص) ارتباط میدهند!؟
پانوشت:
۱. تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۰۰.
۲. بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج۱، ص۵۰۴.
۳. ج۱۷، ص۴۰۶.
۴. ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۳، ص۳۲.
۵. تفسیر قمی، ج۲، ص۳۷۶.
۶. الصراط المستقیم إلى مستحقی التقدیم، ج۳، ص۱۶۸.
منبع: مباحثات