در حال بارگذاری ...

باید شفاف و روشن باشیم. ما در آغاز نیازمند بازسازی پل های اعتماد در میان خویش هستیم. این پل ها در طول تاریخ و به دست عواملی که غالب آنها سیاسی است تخریب و یا شکسته شده است. زیرا حاکمان، با هیچ مذهبی، جز مذهب رسمی دولت خویش میانه خوبی نداشتند و به جای آن که دیگر مذاهب را در دایره تنوع عقیدتی و مذهبی آزاد بگذارند، سعی در تکفیر و طرد آنان می کردند و به اوصافی چون زندیقی گری و کفر و.... متهم شان می کردند. در نتیجه، منطق تکفیر در باور و وجدان توده های وسیعی از مردم وارد شد، بی آن که اسباب آن روشن باشد.

علامه فضل الله

 

حرکت تقریب مذاهب اسلامی در مصر، به مثابه تلاشی فرهنگی برای نشان دادن تنوع فکری، کلامی، تاریخی و فقهی به راه افتاد. عامل به راه افتادن این حرکت، علمای مذاهب مختلف اسلامی بودند که هدفشان، ایجاد مبنایی علمی برای فهم مشترک و تاکید بر مواضع اصولی مشترک بود. آنان هم چنین در پی تحریک ذهنیت علمی اسلامی برای برانگیختن پرسش ها پیرامون مسائل کلامی، فقهی یا تاریخی بودند تا اختلاف های میان مسلمانان را به سطح علم و واقعیت گرایی ارتقاء بخشند و از عصبیت و تعصب و انفعال دور کنند.

این حرکت تقریبی، نقش مهمی در تبیین رویکردهای فکری و  ایجاد همگرایی در عناصر فکری آن داشت و انگاره های تکفیری را از ساحت نهادها و جایگاه های اسلامی پیشرو دور کرد، اما شرایط و اوضاع پیش آمده به ویژه اوضاع سیاسی و جریانهای واپسگرا، از تداوم این جنبش در جهان اسلام که با هجوم استکبار و دشمنان اسلام مواجه بود، جلوگیری کرد.

اما توطئه ای در میان مسلمانان تدوین و ترسیم شد که هدف از آن ایجاد ناامنی سیاسی و ناآرامی امنیتی از راه تحریک اختلاف و از بین بردن امکان همگرایی ذهنیت عموم مسلمانان بود. این طرح توطئه گرانه، فضاهای فرهنگی گسترده ای را برای تحریک و احیای کینه های تاریخی فراهم آورد به گونه ای که مسلمانان به جای توجه به مشکلات خطیر و متعددی که امروزه با آن رویارو هستند، به منازعات و اختلافات تاریخی بپردازند. کار به جایی رسید که مفاهیمی مانند کفر چندان توسعه یافت تا در اختلافات بر سر فروع هم از آن بهره گرفته شود. و چنین القا شد که اختلاف بر سر این فروع، با اصول مرتبط است.... و به این ترتیب فتاوایی در اعلان کفر یا ضلالت پیروان مذاهب دیگر و یا صاحبان دیدگاه ها و اجتهادهای متفاوت در درون یک مذهب صادر شد. پاره ای از این مفتیان، مشرکان غیر مسلمان را بهتر از مسلمانانی دانستند که اندیشه ها و اجتهادهای متفاوت دارند و به همان راهی رفتند که یهودیان مدینه در ارزیابی و مقایسه اسلام و شرکت پیمودند و به مشرکان گفتند: شما از مسلمانان هدایت یافته ترید!

وضع مسلمانان، پس از شکست تلاش های تقریبی به گونه ای در آمد که مذاهب و اجتهادها، به ادیان متعدد تبدیل شدند تا فاصله شان هرچه بیشتر و پر رنگ تر شود. هنوز هم نیروهای استکباری با تمام ابزارهای فرهنگی، سیاسی و امنیتی در جهت گسترش بیشتر شکاف میان مسلمانان و جلوگیری از وحدت آنان حتی در دایره یک مذهب می کوشند.

امروزه ضعف و استضعاف از مفاهیم و واژگانی است که گریبان گیر امت اسلام، از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب آن، است. شاید این وضع ما را منطقاً وا می دارد که بگوییم نوعی رابطه دیالکتیک و منفک نشدنی میان این دو مفهوم وجود دارد که امت اسلام، در تاریخ درخشان خویش شاهد گرفتاری به آنها نبوده است ولی اکنون وضعیت ما، مصداق این دو مقوله و مفهوم است و اکنون ما در برابر حقیقتی ناگوار و آذرخش وارهستیم که دراین جمله می توان از آن تعبیر کرد: ما بزرگ ترین امت تاریخ هستیم که امروزه در میان دیگر ملل دنیا، به وضعی دچار شده است که شایسته آن نیست.

چرا ضعف چندان در ما ریشه دواند که ما را به مستضعفان بیگانه و به ویژه کشورهای ابرقدرت تبدیل کرد؟ چرا ما به حال خود که سرشار از تباهی و فروپاشی و تفرقه است نمی نگریم؟! و مهم تر از این، چرا در جستجوی اسباب ضعف و استضعاف خویش نیستیم تا پس از تشخیص مسئول استضعاف خویش، مسئول ضعف خویش را هم بشناسیم. درست است که مسئول استضعاف ما استکبار است، ولی مسئول ضعف ما کیست؟

مساله چهارم این است که آیا ما جرات داریم به صورت شفاف هر چیزی را به نام درست و حقیقی اش بنامیم تا برای خروج از این تشتت و ضعفی که از آن رنج می بریم، جدیت خود را نشان دهیم؟

پرسش دیگر این است که چه برنامه ها و راه کارهایی برای انجام این وظیفه مهم و دشوار در اختیار داریم؟ هم چنین باید پرسید که راه پیگیری برنامه کاری تقریب مذاهب اسلامی و تعقیب مسائل مورد اتفاق چیست؟

 

لزوم بازسازی پل های اعتماد

باید شفاف و روشن باشیم. ما در آغاز نیازمند بازسازی پل های اعتماد در میان خویش هستیم. این پل ها در طول تاریخ و به دست عواملی که غالب آنها سیاسی است تخریب و یا شکسته شده است. زیرا حاکمان، با هیچ مذهبی، جز مذهب رسمی دولت خویش میانه خوبی نداشتند و به جای آن که دیگر مذاهب را در دایره تنوع عقیدتی و مذهبی آزاد بگذارند، سعی در تکفیر و طرد آنان می کردند و به اوصافی چون زندیقی گری و کفر و.... متهم شان می کردند. در نتیجه، منطق تکفیر در باور و وجدان توده های وسیعی از مردم وارد شد، بی آن که اسباب آن روشن باشد. در مقابل، پیروان مذاهب دیگر به همراه مذاهب خود از ترس چپاول قدرت مداران و پیروان مذهب رسمی، به گوشه انزوا پناه جستند و به تقیه روی آوردند و در دوره هایی چاره ای جز فروبستگی و گریز از محیط اجتماعی عمومی نداشتند. چنین حالتی، غالباً میان فرزندان یک جامعه، منطق تکفیری و حذفی فزآینده پدید می آورد، بی آن که کسی متوجه اسباب حقیقی آن باشد.

ورود استعمار به سرزمین های ما، در آستانه قرن بیستم، در شرایطی صورت گرفت که هنوز هم نگرشی واقع نگرانه به روابط مسلمانان با یکدیگر با هدف نزدیک سازی آرمانی ایشان انجام نشده بود، در حالی که استعمارگران، در تعمیق و تثبیت تفرقه و انشعاب مسلمانان می کوشیدند تا مسلمانان، با بهره گیری از قدرت وحدت خویش برپا نخیزند.

 

راههایی برای برون رفت از وضعیت حاضر

با این مرور اجمالی، می توان گفت که امروزه ما خود را در برابر دو گونه از مشکلات و خطرهایی می بینیم که تقریب مذاهب را دچار چالش و تهدید می کند.

گونه نخست: مشکلی است که ما در درون جوامع اسلامی از آن رنج می بریم و آن، تفرقه ای است که ریشه ای سیاست دارد ولی عوامل اجرایی آن، خود ما هستیم و به لحاظ عقیدتی و مذهبی برای آن نظریه پردازی شده است تا در وجدان مسلمانان تعمیق شود.

گونه دوم : مشکلی است که استعمار و استکبار بر ما تحمیل کرده و آن وضعیت ناخوشایندی است که جز از راه تقریب مذاهب مختلف و وحدت که سوپاپ اطمینان وضعیت داخلی مسلمانان در برابر بیگانه مستکبر است، درمان ناشدنی است.

برای تحقق این هدف، باید شماری از اولویت ها را که پاره ای از آنها به عقائد مسلمانان و پاره ای دیگر به اوضاع سیاسی شان مرتبط است، مشخص کرد. در سطح عقیدتی، توجه به این امور، لازم است :

- چه بسا ضروری است که با شیوه گفت و گو در قرآن آشنا شویم. روش قرآنی گفت وگو، ما را از دایره خود بیرون می برد و به آفاق اندیشه می کشاند. این روش، اوج واقع گرایی عقلانی ای است که طرف مقابل گفت وگو را محترم می شمارد.

- باید با اسلام به عنوان دین، اولین اولویت تعامل برقرار کرد و شهادتین را موجب مصونیت مسلمان و آزاد گذاردن او با هر مذهبی که بدان گرایش دارد، دانست و هر آنچه را بر مسلمان بودن فرد، اعم از حرمت مال و آبرو و خون مترتب است، بر او مترتب دانست.

- باید واژه تکفیر مسلمانان از سوی یکدیگر را از قاموس روابط میان آنها حذف کرد و جزئیاتی را برای اصل کلی اسلام که مبتنی برشهادتین است، زیان بار ندانست.

- باید مذاهب اسلامی را تنوعی در دایره وحدت دانست و به بیان دیگر اجتهادهایی در چارچوب کلی اسلام شمرد و نباید هیچ مذهبی را به سبب اختلاف و تفاوتش با مذاهب دیگر به نابخردی توصیف کرد و به سبب آن که به باورهای مذهب دیگر معتقد نیست، در صف دشمنان قرار داد. از این رو بر متولیان و اصحاب اندیشه اسلامی است که شیوه گفت وگو را که آثار مثبت آن به همه ابعاد عمومی جامعه اسلامی سرایت می یابد در میان امت اسلام تثبیت کنند.

- باید روح صلح و آشتی و آزادی و محبت را در میان پیروان مذاهب مختلف پدید آورد و این وظیفه ای تمدنی است که علمای امت و روشنفکران مسلمان باید از جایگاه مسئولیت شناسی، به آن اقدام کنند.

- لازم است به شکل جدی و قاطع با افراد متعصب و تندرو در میان پیروان مذاهب برخورد شود، تا به حکم الهی تن در دهند. زیرا پاره ای از مشکلات از این جا ناشی می شود که ما گاه نظریه ای را در همایش های عمومی مطرح می کنیم ولی در رویکردهای عملی، به تعصب های انفعالی روی می آوریم و گاه مخاطبان را از اطلاع از آرای فرقه های دیگر به بهانه گمراهی و مانند آن باز می داریم.

- تمرکز بر شیوه قرآنی گفت و گو که بر احترام به طرف گفت و گو تاکیددارد، ضروری است. طرف گفت وگوی ما، حتی اگر مسلمان نباشد، چه بسا در نقاطی با ما اشتراک فکری داشته باشد و بتوان نقاط تلاقی میان پیروان ادیان با کسانی که به هیچ دینی باور ندارند، یافت. اما در عرصه سیاسی باید نکاتی را مورد توجه قرار داد که مهم ترین آنها عبارتند از:

- تفکیک میان قضایای اساسی و قضایای فرعی جامعه مسلمانان درجهان؛ زیرا پاره ای قضایا، مرتبط به کلیت امت اسلام است و هیچ مسلمان یا مقام اسلامی یا حزب اسلامی ای، حق ندارد به تنهایی، تصمیمی در باب آن اتخاذ کند، زیرا زیان آن در آینده بر همه بخش های جامعه سیاسی اسلامی برجای می ماند.

- پاره ای از قضایا، قضایای ملی و میهنی مسلمانان است و از آن روی که وطن اسلامی در سطح جغرافیای سیاسی، یکپارچه نیست، از این رو باید مسائل خاص مسلمانان در جوامع خودشان، لحاظ شود و طبعا باید عناصر خاص مذاهب در محیطهای داخلی شان ملاحظه شود.

- استکبار جهانی به طور کلی و آمریکا به طور خاص، قدرت های جهانی ای هستند که اسلام و مسلمانان را هدف خود قرار داده اند و لازم است با دشمنی آنها نسبت به اسلام و مسلمانان، به گونه ای مناسب که مسلمانان بر روی آن تفاهم داشته باشند، برخورد شود.

- اصطلاحات و مفاهیم متداول در میان جامعه جهانی که غالبا تحت عنوان نام هایی چون تروریسم و خشونت و شرارت ما را هدف خود قرار داده است، باید مورد بازشناسی قرار گیرد.

- ساختار گفتمان اسلامی در رویارویی با نیروهای مخالف وحدت و نیز در تعامل با واژه ها و اصطلاحات جدیدی که در جامعه جهانی و نهادهای جهانی تداول می یابد، یکدست شود تا بتواند از ایجاد شکاف در صفوف مسلمانان پیشگیری کند.

وحدت اسلامی، تابلویی نیست که آن را به دست گیریم و در فضای تعارفات بالای سرمان ببریم، بلکه با موجودیت اسلام در جهان سرشار از آشوب کنونی مرتبط است. نکته آخر این که اگر نتوانستیم عملاً به وحدت برسیم، باید بدانیم که چگونه اختلافاتمان را مدیریت کنیم و چگونه در خط اصیل قرآنی که ما را امت واحد نامیده، تلاقی حاصل کنیم.

چالش های کنونی فرا روی ما، بزرگ است و مرحله کنونی مرحله خطیری است و در تمام تاریخ اسلام کمتر مرحله ای شاهد خطرهایی مشابه خطرهای مرحله کنونی بوده است. به هوش باشیم و بدانیم که اگر به اختلافاتمان ادامه دهیم چه بسا این ساختار روی سر همه ما یکجا فرود آید.




نظرات کاربران