در حال بارگذاری ...

♦تابستان سال نود و چهار خورشیدی، من و یکی از دوستان خوبم، از طرف خانواده ی یکی از دوستان اهل سنت شافعی مذهبمان، به جزیره ی قشم دعوت شدیم، هر دو راهی روستای مرادی در جزیره ی قشم شدیم تا اینکه با اتفاقات عجیبی روبرور شدیم...

*پویش دستاران

 

اولین بارمان بود که به جزیره سفر می کردیم. تا اندازه ای با طبیعت جزیره آشنایی داشتم ولی از بافت اجتماعی و روحیات غالب ساکنین جزیره اطلاع جامعی نداشتم. از این رو سعی بر آن داشتم که از لحظه لحظه ی این سفر مستفید بشوم. ابراز محبتهای برادران اهل سنتمان به خودمان را به کرات تجربه و حس کرده بودیم و تصورمان این بود که تعامل و برخوردهای اهالی با ما، همچون تعامل دوستانمان با ما در تهران باشد، تا اینکه قاطبه ی اهالی متوجه حضور دو میهمان شیعه در روستایشان شدند.

 

در بعضی روستاها بر خلاف جمعیت نسبتا اندکی که داشتند، چند مسجد با مناره ی بلند مشاهده می شد، که نمایانگر  رواج سنت حسنه ی مسجد سازی در بین اهالی این مناطق بود. در یکی از روستاها به مسجدی برخوردیم که سردر ورودی آن با کاشی های لاجوردی روشن و طرحهای اسلیمی گل و گیاه سبز و سیاه به نام مسجد سیدنا الحسن و سیدنا الحسین

در یکی از روستاها به مسجدی برخوردیم که سردر ورودی آن با کاشی های لاجوردی روشن و طرحهای اسلیمی گل و گیاه سبز و سیاه به نام مسجد سیدنا الحسن و سیدنا الحسین
مزین شده بود، از نگاه من خیلی جالب شده بود که در یک منطقه ی سنی نشین دور از مراکز سیاسی و در یک جزیره، آن هم در دورترین نقطه ی جزیره از مرکز آن و در روستایی که شاید تعداد قابل توجهی جمعیت تحصیلکرده در آن نباشد، چنین اسمی بر مسجدی بگذارند،نسبت به علاقه و حب اهل سنت نسبت به حسنین علیهما السلام و سایر ائمه آگاهی داشتم اما آنچه مزید بر عجب من شد، این بود که در نوشتن اسم امام حسن و امام حسین علیهما السلام بر سردر، به کاربرد یک سیدنا اکتفا نکرده اند، و برای هر یک از فرزندان رسول خدا،  واژه ی سیدنا را به صورت خاص به کار برده اند! بهمین دلیل ترغیب شدم که علت را از یکی از اهالی جویا شوم، البته این جلب توجه ناظر به ناآشنا بودن من با اکوسیستم اعتقادی و مذهبی مناطق سنی نشین، خصوصا جزیره ی قشم بود.

 

از یک فرد میانسال در روستا، پرسشم را پرسیدم که گفت:

ما اهل سنت هم عشق و علاقه ی زیادی به سبطین شریفین پیامبر(ص) داریم، علاقه و مساوات ما در دوست داشتن این دو عزیز رسول خدا(ص) به اندازه ای است که به خودمان اجازه نمی دهیم، تکریم و تعزیز یکی از ایشان از دیگری کمتر باشد.

ما اهل سنت هم عشق و علاقه ی زیادی به سبطین شریفین پیامبر(ص) داریم، علاقه و مساوات ما در دوست داشتن این دو عزیز رسول خدا(ص) به اندازه ای است که به خودمان اجازه نمی دهیم، تکریم و تعزیز یکی از ایشان از دیگری کمتر باشد.

وجود چنین شاخصه ی اعتقادی در بین عوام الناس سنی مذهب، مرا شگفت زده کرده بود و تحلیل این قبیل خصیصه های اعتقادی عملی، در تمام طول سفر و نیز پس از آن، نقل محفل من و دوست شیعی مذهبم بود. آنجا بود که به این نتیجه رسیدم که شیعه و سنی از هم جدا افتاده و مانده اند و فاصله شان را دشمنانشان با ابزار تبلیغاتی پرشمار، پر کرده اند، شیعه را غیر از آنچه هست به سنی می نمایانند و سنی را نیز علیه شیعه بدبین می کنند و می شورانند.

 

در مدت اقامتمان در جزیره سعی بر آن داشتیم که تا جایی که امکان پذیر است، نمازهای یومیه مان را در مسجد و به جماعت اقتدا کنیم و این خود فرصتی را فراهم می کرد که باسایر اهالی و نیز ائمه ی جماعات مساجد، ارتباط مستقیم و رو در رو داشته باشیم.

 

پیش از نماز و نیز پس از اقامه ی نماز، فرد به فرد نماز گزاران با ما مصافحه و معانقه یا روبوسی می کردند و هر یک سعی می کردند در اکرام و تعزیز و ابراز محبت به ما، از یکدیگر سبقت بگیرند.  الطاف اهالی خونگرم، صمیمی و پر محبت روستای مرادی به حدی رسیده بود که هر یک ما را به خانه ی خود دعوت می کردند و حتی اصرار داشتند که زمان برگشتمان را به تعویق بیندازیم و روزهای بیشتری را مهمانشان باشیم. عده ای دیگر از اهالی هم که نسبت به کوتاه بودن اقامتمان در جزیره معترض بودند و زمانی را برای دعوت کردنمان به منزلشان نمی یافتند، اصرار داشتند که برای گشت و گذار در جزیره تنها با ایشان و ماشینهایشان در جزیره سیر کنیم.

 

تمامی رخدادها و رفتارها سفر ما را منتج  به لزوم بازنگری در شناخت از سایر مذاهب اسلامی و پیروانشان در تعامل کرد.. در پی طولانی شدن اقامتمان در جزیره ی قشم و روستای مرادی _که به اصرار اهالی بسیار مهربان و میهمان نواز   انجام شد_ تصمیم گرفتیم که بیش از پیش، بازگشتمان از جزیره را به تعویق نیندازیم، بخاطر اینکه اهالی محترم روستا در راستای تدارک و پذیرایی از ما، بیش از این به زحمت نیفتند، تصمیم به بازگشت از جزیره گرفتیم. مصادف شدن روز بازگشت ما با روز شهادت امام جعفر صادق(ع) ما را بر سر دو راهی رجعت از جزیره یا اقامت در آن قرار داد.  دلیل این دو دلی هم وجود یک رسم بسیار قدیمی بین ایلات لر و خاصه لر های بویر احمد بود که از آن به (قتل) یاد می شود و قتل به روزی گفته می شود که یکی از ائمه علیهم السلام در آن روز به شهادت رسیده اند، تقید به این روز اینگونه است که لرهای بویر احمد نه تنها از هر گونه شادی (مانند سایر اقوام) بلکه حتی از سفر کردن در روزهای قتل خودداری می کنند. در کنار همه ی این تقیدات مذهبی و آداب و رسوم ایلیاتیمان، آنچه ما را مجبور به نقض رعایت کراهت روز قتل، در این سفر می کرد، زحمت بسیار زیادی بود که اهالی محترم و خونگرم و میهمان نواز روستای مرادی عموما و خاصه خانواده ی محترم شافعی پور برای پذیرایی متحمل می شدند.

 

تصمیم به بازگشت در روز قتل یا همان روز شهادت امام صادق(ع) را داشتیم که تازه متوجه شدیم در روزهای شهادت و سوگ اهل بیت(ع)، تمامی مردم روستاها کارهای خود را تعطیل می کنند و به این رسم خود بسیار مقید هستند و مگر در موارد بسیار ضروری و حیاتی، این آداب نقض نمی شود. جالب توجه است که ما متوجه شدیم حتی وسایل نقلیه هم در ایام سوگ اهل بیت(ع)، به شهر رفت و آمد نمی کردند. شاید چنین رسمی از دیدگاه شیعیان بسیار عادی به حساب آید، اما به خاستگاه چنین رسمی باید توجه داشت که در بین مردم روستاهای دوری است که تمامی جمعیت آن روستاها سنی مذهبند و اگر با چنین نگاهی، تفکرات بدبینانه ی بعضی جوامع شیعیان تندروی سنی ستیز را در نظ بگیریم، تفاوت شانتاژهای رسانه ای بیگانگان و تصورات بیگانه، غلط و نابجای دور از واقعیت پی خواهیم برد و اینجاست که به توهمات بیجای خود نسبت به برادرانمان پی خواهیم برد.

 

با دیدن و شنیدن این واقعیات بود که سوالی بزرگ ذهن مرا به خود مشغول کرد و مرا در خودم فرو برد و آن سوال این بود که وقتی اینها( برادرانی )که داعیه ی اهل سنت بودن دارند حب و علاقه و تکریم و احترامشان نسبت به خاندان اهل بیت رسول خدا علیهم السلام اینگونه است، شعیانی که داعیه ی ولایتمداری دارند در مقام عمل، وظیفه شان چقدر سنگین است؟!

این قبیل پرسشهایی که در ذهنمان ایجاد شد باعث شد که بازگشت دو نفره مان از جزیره را تا پس از روز شهادت امام صادق(ع) به تعویق بیاندازیم.

 




نظرات کاربران