در حال بارگذاری ...

مهمترین اصل که در مسائلی چون وحدت اسلامی نیز بعنوان روح حاکم مورد توجه قرار می گیرد، پذیرش تمایزات و تفاوت های جریانات مختلف یا همان اصل «دگرپذیری» است. بدین معنا که نباید وفاق را با معنای حداکثری آن و به سمت یکدست سازی سوق داد.

علیرضا کمیلی

 اگر یک حکومت به هر دلیل سعی کند با فرآیندهای اجباری، تغییری در رویه یک بخش از جامعه ایجاد نماید، در این میان، فضاهایی ایجاد می شود که لاجرم در یک سوی آن «فساد منافقانه!» و در سوی دیگر آن «افراط گرایی صادقانه!» تولید خواهد شد.
با این توضیح که گاها، بدلیل وجود موانع فکری و فرهنگی فراگیر که حتی بدنه حاکمیتی را شامل می شود، تلاش می شود تا بخشی از «واقعیت» یک اقلیت یا یک جریان سیاسی فکری در جامعه انکار شود!
در این میان، اگر حاکمیت از اقتدار کافی برخوردار باشد و خود را ملزم به رعایت حق تمایز و آزادی نداند، تلاش خواهد کرد که با روشهای مختلف، جلوی بروز آن «واقعیت» را بگیرد و اینجاست که گوشه ها و خلوت هایی منافقانه بازتولید می گردد.
کم نیستند کسانی که تلاش خواهند کرد تا نقش متناسب با ذائقه طبع حکومت را ایفا نموده و در قبال این همراهی و تلائم، به منافع و مزایای زیادی دست پیدا کنند. اینان در واقع همان سویه نفاق آلودی هستند که درگیر روشهای فسادآمیز برای رفع نیازهای خود یا بقاء خویش شده است!
اما حتی در مقتدرترین حکومت ها، همه جریانات متفاوت –نه الزاما معارض!- چنین نیستند که خود را طور دیگری جلوه دهند و برخی سعی می کنند با ایستادگی و مبارزه، هویت خود را حفظ کرده و حکومت را وادار به تغییر نمایند و اینان در واقع همان سویه افراط گری صادقانه هستند که گرچه بر باور خود باقی مانده اند ولی بخاطر حس سرکوب و حضور در شرایط مبارزه، بتدریج رادیکال گشته و به ورطه افراط گرایی افتاده اند!
 راه حل چیست؟
حال سوال این است که راه حل عدم تولید این دو جریان چیست؟ چه راهی در مقابل حکومت هایی قرار دارد که با بخشی از جامعه خود احساس همنوایی نمی کنند؟
مهمترین اصل که در مسائلی چون وحدت اسلامی نیز بعنوان روح حاکم مورد توجه قرار می گیرد، پذیرش تمایزات و تفاوت های جریانات مختلف یا همان اصل «دگرپذیری» است. بدین معنا که نباید وفاق را با معنای حداکثری آن و به سمت یکدست سازی سوق داد. نباید خط قرمزها بنحوی طراحی شوند که تمایزات را کاملا از بین برده و هویت های افراد را مورد تهدید قرار دهند ... مگر اینکه یک عنصر هویتی در تعارض واقعی با مسائل امنیتی اکثریت جامعه قرار بگیرد.
یعنی مثلا مادامی که یک جریان، به تکفیر و نفی جریان دیگر اعتقاد نداشته باشد، باید با او بر سر مشترکات مدارا کرد ولی اگر فکر یا عمل او به سمتی رفت که جان و مال دیگران را تهدید کرد باید جلوی او را گرفت و به سمت اعتدال سوق داد.
توجه به این نکته خیلی مهم است که تمایل به «همراه سازی» وقتی با ابزارهایی چون پرداخت پول صورت بگیرد، به نفاق می انجامد و مهم اینکه در عین حال، با وجود هزینه های هنگفتی که صورت گرفته، ثمردهی لازم را نیز ندارد و اتفاقا در روزهای بحران، خود را بیش از همیشه نشان می دهد! آنروز که همراهان دیروز، خائنان آن روز می شوند و شمشیرهای شان آخته تر از دیگران می گردد!
چنانچه ذکر شد این دگرپذیری باید مبتنی بر اصول باشد و اگر جریانی همراه با آن اصول عقلائی همراهی کرد باید با او معامله علی السویه با سایر جریانات را کرد چرا که هر نوع «تبعیض» در برخورد با یک جریان اجتماعی می توان تبعات بسیار ناگواری را برای آن جامعه به بار آورد. فعال شدن «حس اقلیت و محرومیت» و تلاش برای خروج از انزوا با هر روش ممکن و هدر رفتن انرژی های اجتماعی در جهت مقاومت منفی با حکومت و... همه و همه از نتایج سیاست مضر تبعیض خواهد بود! نفرت و نارضایتی کمترین تبعات این رویه اند!
 صداقت و تبیین عقلایی اصول
پس آنچه مهم است این است که مرزهای دقیق همراهی و تقابل با حکومت، مبتنی بر نگرشهای صحیح دینی تببین شود و این اصول بنحوی شفاف گردد که همه بتوانند خود را با آن همساز نمایند. در مثال اقلیت های مذهبی، اصول روشنی در دین و قانون وجود دارد که اصل برابری در حقوق را تضمین می نماید و از هر نوع رفتار اجبارگونه و تبعیض آمیز جلوگیری می نماید. جریان یافتن این «صداقت» ثمرات فراوانی دارد که مجموعا منجر به عادی شدن حضور اقلیت ها در یک جامعه بزرگ و زیست بی دغدغه و بدون رقابت های مخرب ایشان در قبال حکومت و جامعه خواهد شد.




نظرات کاربران