در حال بارگذاری ...

وقتی مردم از پدرم مساله تقلید را می پرسیدند و اینکه از کدام یک از این مراجع باید تقلید نماییم ؟ ایشان می فرمودند از آیت الله خمینی تقلید کنید چون او هم اعلم است و هم آگاه تر از سایر مراجع به مسایل روز است و مردم ایران قریب به اتفاق از او تقلید دارند. از این گفت و شنود علاقه خاصی به حضرت امام (ره) در دلم ایجاد شده بود

اسمم را والدینم، محمدامین گذاشتند، تخلص و فامیلم را خودم انتخاب نمودم. چون فامیل پدر بزرگوارم محقق بود، خواستم یاد آن شهید بزرگوار همیشه در اعماق وجودم باقی بماند، با افتخار فامیلم را(محقق) انتخاب کردم. از اینکه صدایم می زنند: "محمدامین محقق فرزند شهید محمدابراهیم محقق(ره)"،در جودم احساس آرامش می کنم.

سه نسل است که سر سفره علوم پر بار اهلبیت(ع) بوده ایم

سه نسل است که سر سفره علوم پر بار اهلبیت(ع) بوده ایم. در روستای (سوخته ویرانه ی تنور) ولسوالی حصه اول بهسود، ولایت میدان وردک درسال ۱۳۴۳ هجری شمسی، از نعمت وجود بهره مند شدم. با اینکه روستای مذکور با مرکز حکومت یعنی کابل فاصله چندانی نداشت، متاسفانه به دلیل تعصبات مذهبی و قومی و بی عدالتی و تبعیض ونژادگرایی حاکمان وقت، از ابتدایی ترین امکانات فرهنگی و درمانی و رفاهی و آموزشی محروم بودند و هستند، با این حال پدر بزرگم آخوند محمد نبی کلان یکی از علمای عامل خادم دین و جامعه بودند. با آن شرایط سخت و اختناق که حاکم بود، شاگردان زیادی در علوم اهل بیت از جلسات درس و بحث آن مرحوم بهره بردند. هم اکنون نیز مردم آن دیار از او به خوبی ونیکی یاد می کنند.

هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم که تکلیف اجتماعی و مسئولیت سرپرستی خانواده را به عهده گرفتم

پدرم حجة الاسلام و المسلمین شهید محمد ابراهیم محقق(ره) تنها فرزند آخوند کلان مانند والد مرحومش از مقام و منزلت علمی و عملی و اجتماعی قابل توجه برخوردار بودند. ایشان با موقعیت علمی که داشت در ضمن تعلیم و تربیت شاگردان، خطیب توانایی بودند و در حل و فصل دعاوی شرعی و حقوقی از مهارت بالایی برخوردار بودند و نیز یکی از وکلای مراجع عظام از جمله حضرت امام خمینی(ره) و حضرت آیت الله خوئی(ره) بودند. در سفری که به عتبات عالیات از جمله نجف اشرف داشتند شخصا با دست مبارک آن دو بزرگوار وکالت نامه دریافت نمودند. در جهاد مقدس علیه ارتش سرخ روسیه یکی از بنیانگذاران انقلاب بودند و از ابتدای جهاد تا هنگام شهادتش در جبهه بودند و سرانجام در پاییز 1363 به طور مشکوکی به درجه رفیع شهادت نایل آمدند. دروس ابتدائی را در مسجد محل نزد آخوند بومی و محلی و ادبیات عرب را در نزد والدم آموختم و برای ادامه تحصیل بار سفر به سوی حوزه علمیه کابل (جامعة الاسلام) بستم.... هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم که تکلیف اجتماعی و مسئولیت سرپرستی خانواده را به عهده گرفتم اما به دلیل آزار و اذیت ها و خطر دستگیر شدنم به عنوان پسر بزرگ خانواده، درپاییز۱۳۵۸، مجبور به مهاجرت به جمهوری اسلامی ایران شدم.

توفیق حاصل شد درسال ۱۳۶۷ در سن سی سالگی به دنبال تحصیل علوم دینی بروم

پس از ورود به ایران تا سال 1367 مانند سایر هموطنان مهاجرم به کارهای بنایی و آجرزنی و...مشغول بودم. هرچند خودم در این مدت از ادامه تحصیل محروم شدم...تا اینکه توفیق حاصل شد درسال ۱۳۶۷ در سن سی سالگی به دنبال تحصیل علوم دینی بروم و راه پدر و پدر بزرگم را ادامه دهم. درسال ۱۳۷۲ رسما در مرکز جهانی علوم اسلامی(جامعه المصطفی العالمیه) پذیرش شدم و در همان سال در روز عید غدیر به دست مبارک ولی امر مسلمین حضرت آیت الله خامنه ای (دام ظله العالی) در تهران ملبس به لباس مقدس روحانیت شدم. در حال حاضر دارای دو مدرک کارشناسی ویک مدرک کارشناسی ارشد با تایید وزارت علوم جمهوری اسلامی ایران و نیز تایید شده از سوی وزارت علوم جمهوری اسلامی افغانستان هستم از سال ۱۳۷۵ تاکنون حداقل هر سال در جاهای مختلف،(افغانستان و ایران وپاکستان) به سفرتبلیغی و فرهنگی و...رفتم وپنج سال می شود که بعنوان یک روحانی درحصه اول بهسود به عنوان امام جمعه از سوی حضرت آیت‌الله العظمی محقق کابلی منصوب گردیده و به انجام وظیفه مشغول هستم در ضمن افتخار خدمت به طلاب مدرسه علمیه امام جعفر صادق(ع) را بعنوان سرپرست و ناظر به عهده دارم.

 

 

سرنوشت مردم ایران را مشترک با سرنوشت خودمان می دانستیم

زمانی که انقلاب اسلامی ایران به وقوع پیوست بنده در دوران نوجوانی بودم در کابل پایتخت افغانستان و درضمن سرپرستی خانواده ی پدر انقلابی و مجاهدم استاد شهید محمد ابراهیم محقق، در کارگاه صاف کاری ماشین های سنگین یعنی اتوبوس مشغول بودم. خاطره ای از آن دوران به یاد دارم به این شرح که در آن کارگاه سه نفر شریک بودند هر روز وقت نهار خوردن همه شاگردان و استادان دورهم جمع می شدیم. روزی نبود که راجع به انقلاب اسلامی ایران با هم تبادل اطلاعات نداشته باشیم هر کس شنیده هایش را از رادیو و...می گفت آن موقع امام خمینی (ره) در فرانسه بود. خبرمی رسید که قصد آمدن به ایران را دارند تا اینکه روزی یکی از استادان ما با خوشحالی گفت: "بچه ها چشم تان روشن که شاه ایران فرار کرده!" همگی خوشحال شدیم چون سرنوشت مردم ایران را مشترک با سرنوشت خودمان می دانستیم،(به نظرمن مردم افغانستان مخصوصا جامعه تشیع نسبت به پیروزی انقلاب اسلامی ایران بیشتر از مردم ایران حساس بودند) وقتی خبر فرار شاه را شنیدیم یکی از استادان گفت:"اگر امام خمینی(ره) بیاید ایران و انقلاب ایران پیروز شوند ما یک ماه منافعی که از این کارگاه به دست می آوریم نذرمی کنیم بقیه شرکاهم او را تایید کردند..."

از آیت الله خمینی تقلید کنید چون او هم اعلم است و هم آگاه تر از سایر مراجع به مسایل روز است

وضعیت دین مقدس اسلام در کشوری که نود و نه درصد آن مسلمان می باشد، به وضوح روشن است که در حد عالی بوده  و با وجود مذاهب مختلف در کشور عزیزم افغانستان فضای اخوت اسلامی در سراسر این سرزمین حکمفرما بود و به حمد خداوند یکتا از این به بعد هم این وحدت امت واحده و اخوت اسلامی ان شاالله پا برجا خواهد بود. به امید آن روز...

در آن زمان کشورم افغانستان توسط حزب خلق و پرچم به رهبری شوروی سابق، طی کودتایی علیه حکومت سردار داود خان تحت سیتره کمونیستها بود....که سرانجام با خفت و خاری توسط مجاهدین قهرمان افغانستان با دادن تلفات سنگین مجبور به ترک این کشور قهرمان پرور گردید. پدرم استاد شهید محمد ابراهیم محقق وکیل حضرات امام خمینی(ره) و خویی(ره) بود و با آنها از طریق زوار کربلا مکاتبه داشته، در ارتباط بودند. اولین بار که اسم امام خمینی (ره) را شنیدم از زبان پدرم بود که از سفر کربلای معلا برگشته بودند و با مردم از حوزه نجف اشرف و مراجع و اعلمیت آنها صحبت می کردند. من هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم ولی وقتی مردم از پدرم مساله تقلید را می پرسیدند و اینکه از کدام یک از این مراجع باید تقلید نماییم ؟ ایشان می فرمودند از آیت الله خمینی تقلید کنید چون او هم اعلم است و هم آگاه تر از سایر مراجع به مسایل روز است و مردم ایران قریب به اتفاق از او تقلید دارند. از این گفت و شنود علاقه خاصی به حضرت امام (ره) در دلم ایجاد شده بود...و نیز از پدرم شنیدم که حضرت امام خمینی (ره) را به فرانسه  تبعید کردند، ایشان مدام به اخبار رادیو گوش می داد...از انقلاب ایران به رهبری امام خمینی (ره) با مردم سخن می گفت و از پیروزی قریب الوقوع مردم ایران بشارت می داد و از مردم می خواست برای پیروزی اسلام دعا نمایید...دریک جمله می توان گفت منبع اطلاع یافتن من و مردم آن منطقه از انقلاب اسلامی ایران پدرم بودند.

یک شب سرد زمستانی با پدرم منزل آقای عالمِ (باد آسیاب) رفتیم او یکی از علمای بزرگی افغانستان بود که متاسفانه توسط کمونیستها دستگیر و به شهادت رسید او با پدرم به نماز مغرب ایستادند و من که هنوز به تکلیف نرسیده بودم در کنار بخاری نشسته و خودم را گرم می کردم که شخصی وارد اطاق شد و در کنارم نشست او را نشناختم فکر می کردم یکی از فرزندان آقای عالم باشد...بعد از نماز وقتی با هم احوال پرسی کردند فهمیدم مهمان است. شب تا دیر وقت با هم حرف می زدند چندان متوجه حرفهایشان نمی شدم از امام خمینی(ره) و از انقلاب و...می گفتند که خوابم برد. صبح هنگام صبحانه خوردن از سخنان شان متوجه شدم که آن شخص ایرانی است...حساس شدم با دقت به اونگاه می کردم احساس می کردم او را دوست دارم ...وقتی از منزل آقای عالم بیرون رفت، او را با نگاه کردن از دم در حیاط تا جایی که در پیچ و خم کوچه از نظرم پنهان نشده بود، بدرقه کردم. بعدها برایم معلوم شد او شهید محمد منتظری بوده که تحت تعقیب شاه ایران قرار داشته لذا به افغانستان فرار کرده و حکومت افغانستان او را دستگیر نموده ...که با وساطت آقای عالم از زندان آزاد شده بود...او وقتی به ایران برگشت، پدرم و آقای عالم وجوهات شرعیه را توسط ایشان به امام خمینی (ره) به نجف اشرف فرستادند...ولی رسید آن نرسید. مردم و صاحبان وجه رسید می خواستند!...قضیه را توسط زوار کربلا به امام خمینی(ره) گزارش دادند...امام در جواب فرمودند "اگر به دست محمد رسیده مجزی است چون او آن را خرج انقلاب نموده است شما اسامی صاحبان وجه را بفرستید تا من برای شان رسید بفرستم..."

شخصیت امام (ره) سبب شده بود که مردم عوام و خواص محب او شوند

اغلب راویان انقلاب علما ومبلغین بودند که درمنابر و مجالس از انقلاب اسلامی ایران به مردم آگاهی می دادند می گفتند: "رهبری این نهضت بزرگ به دست مرجع جامع الشرایط آیت الله العظمی خمینی می باشد". شخصیت امام (ره) سبب شده بود که مردم عوام و خواص محب او شوند و برای پیروزی او دعا می کنند.هرکس طبق برداشت خود از عظمت و بزرگواری امام سخن می گفت و تبلیغ می کرد گاهی گفته می شد که تصویر از امام در آسمان در بین ماه نقش بسته اگر با دقت به ماه کنیم آن تصویر دیده می شود!...

چون مردم می دانستند که پرچم دار انقلاب یکی از مراجع جامع الشرایط است آن را تشبیه به انقلاب امام حسین (ع) می کردند و تردیدی به اسلامی بودن و برحق بودنش نداشتند. من نیز همانند مردم مسلمان افغانستان عاشق انقلاب بودم پیروزی مردم ایران را پیروزی تمام مسلمانان دنیا می دانستم سرزمین برایم مفهوم نداشت و ندارد.

برای شفا یافتن امام(ره) با آن کودک روزه ی نذر گرفتیم

خاطره ی که مطالعه می کنید نشان دهنده برداشت و باور مردم افغانستان نسبت به حضرت امام(ره) است:

درسال ۱۳۶۴ یکی از روحانیون که برای جهاد به افغانستان رفته بود خاطرات سفرش را در دیدار که با دکتر ولایتی در وزارت خارجه داشت نقل می کرد،او می گفت:در منزل یکی از اقوامم در افغانستان بودم ساعت هشت صبح میزبان صبحانه‌ تهیه دیده منتظرم بودند، من طبق عادت همیشه رادیو را روشن کردم تا خبرهای ساعت هشت ایران را گوش دهم اتفاقا رادیو از سوی دفترحضرت امام (ره) اطلاعیه را مربوط به کسالت ایشان پخش نمودند و ازمردم ایران خواستند که برای سلامتی امام خمینی (ره) دعا کنند و نیز اعلام کرد که مردم ایران سه روز برای شفای افتن امام خمینی (ره) روزه می گیرند!(امام درآن موقع دربیمارستان بستری بودند). هنوز به صرف صبحانه مشغول نشده بودیم که دختر هشت ساله ای که آمده بود صبحانه بخورد از سر سفره برخواست و رفت در کناری نشست! از او پرسیدند چرا صبحانه نمی خوری؟ او با لحن کودکانه اش گفت: مگر شما نشنیدید که رادیو گفت برای سلامتی امام خمینی (ره) باید سه روز روزه بگیریم؟ پاسخ کودکانه او همه ما را متعجب کرد آن روز ما هم برای شفا یافتن امام(ره) با آن کودک روزه ی نذر گرفتیم...!

 

 

علم و کمالات معنوی اگر داشته باشیم آنرا مدیون انقلاب اسلامی هستیم

در زمان جنگ تحمیلی من در ایران بودم خبرهای جنگ از طریق رسانه های داخلی و خارجی ساعت به ساعت پخش می شد.در حقیقت مهاجرین هم درجبهه حق علیه باطل حضور داشتند و هم درپشت جبهه با خدمت صادقانه شان همراه برادران ایرانی خود کمک می کردند با زحمات طاقت فرسا و با کار نمودن شان جنگ را تقویت می کردند حال اگر زحمات شان به چشم نمی آید و یا عمدا آن را نادیده می گیرند جای تاسف و بی انصافی و ناشکری خواهد بود هر چه باشد در نزد خداوند محفوظ است ان شاالله.

احزاب اسلامی مستقر در منطقه و روحانیت که از طرف جامعه المصطفی العالمیه (ص) به عنوان مبلغ و مدرس اعزام می شوند به نیابت از ارکان های انقلاب مبلغان و صادر کنده ی انقلاب اسلامی هستند در کل می توان گفت: تمام مهاجرین که به کشور باز می گردند در واقع سفیران انقلاب اسلامی ایران می باشند.

آیا از انقلاب سلامی چیزهای مفید به دست تان رسید؟

اگر منظور از چیز، ابزار مادی باشد، خیر. چیزی نرسیده که هیچ، تازه از ما می گیرند...و اگر غیر آن است، بلی. علم و کمالات معنوی اگر داشته باشیم آنرا مدیون انقلاب اسلامی هستیم.

به امید پیروزی حق بر باطل.

 




نظرات کاربران