در حال بارگذاری ...

وقتی پیامبر وارد مکه شدند ما رصد می کنیم که عمل ایشان چه تمایز ها و تفاوت هایی با پادشاهان داشته است. پیامبر منع می کند از اینکه یک انسان عزیز در آن جامعه مثل ابوسفیان، ذلیل شود. حتی فراتر، برای اینکه تأمین عزت شود او را در امن و خانه اش را مأمن دیگران قرار داد، در حقیقت عزت را مضاعف می کند

 آیت الله احمد مبلغی

إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَ کَذلکَ یَفْعَلُونَ

♦ این آیه یکی از آیاتی که می توانیم از آن اصول و دیدگاه ها و نظریه های اسلام در مورد اجتماع را استخراج کنیم " إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَ کَذلکَ یَفْعَلُونَ " ( سوره نمل آیه 34) در این آیه سخن از ورود پادشاهان به یک قریه است. اولا " الملوک " الف و لامش جنس است و بیشتر به مثابه ی یک قضیه ی حقیقیه شکل گرفته است. الف و لامش عهد نیست که اشاره باشد به ملوک خاص و قضیه خارجیه تلقی شود. وقتی قضیه حقیقیه است یعنی ملوک چنین هستند و وقتی ملوک وارد قریه ای می شوند چنین می کنند.

♦ ملوک دو معنا می تواند داشته باشد؛ یکی عبارتست از " هر زمامدار" که اگر به این معنا بگیریم، یعنی اسلام زمامداری را قبول ندارد، چون زمامداران هر جا وارد می شوند فساد می کنند. پس اسلام با حکم و حکومت مخالف است و از بدیهیات است که اسلام این نظر را ندارد. اسلام تعریف و ایده و نظر در مورد زمامداری دارد و خود رسول خاتم و حضرت امیر هر کدام زمامدار بودند بلکه حضرت حجت در یک سطح گسترده ای زمامدار است. پس ملوک به معنای هر زمامدار نیست.

♦ معنای دوم عبارتست از اینکه الملوک، نوعی زمامداری خاص خوانده می شود، و به اصطلاح امروز پادشاهی گفته می شود. در گذشته 99 در صد زمامداری ها پادشاهی بوده است. البته وقتی اسلام آمد این را رفع کرد و به جای پادشاهی، یک نوع زمامداری دینی خاص را آورد. پس این آیه اشاره دارد به یک نظام پادشاهی که دارای مؤلفه ها و فرهنگ و روابط و مناسبات خاص است. تناسب حکم و موضوع اقتضاء می کند که اگر این پادشاهان با این نگاه و فرهنگ و با این ابزار و با این خاستگاه به قدرت رسیدند، جز فساد ایجاد نمی کند.

♦ قریه بر اساس ادبیات قرآنی لزوما به معنای روستا نیست، از یک روستا تا یک شهر را می توانیم به عنوان قریه به حساب بیاوریم و شاید قریه معنایش مجموعه ای از مردم هستند که مدنّیتی را از واحدهای کوچک گرفته تا بزرگ شکل می دهند. چون قضیه حقیقیه است الی الابد این اصل حاکم است که وقتی پادشاهان وارد قریه می شوند افساد می کنند.  قبل از توضیح فساد، توضیحی در مورد " جعلوا اعزة اهلها اذله " می دهم. در مورد "جعلوا اعزة..." باید چند نکته را بیان کرد تا با کنار هم گذاشتن این نکات به معنایی از آیه برسیم.

♦ نکته اول عزت در اینجا، عزت ناشی از ایمان نیست که قران می گوید: عزت برای خدا و رسول و مؤمنین است. این عزت خاص، ناشی از ایمان یا اعتقاد به اسلام به همراه یک تحول درونی به نام ایمان نیست. بلکه به مطلق عزتمندی نظر دارد، حتی آن عزتمندی های خارج از فضای ایمان که در عرف ها و جوامع و قریه ها به آن نظر دارند، یعنی آنچه اگر دین نمی آمد باز وجود داشت. به هر حال مفهوم عزت یک مفهوم بشری است. در مقابل عزت، ذلت هم به همان معنای عرفی اش منظور است.

♦ نکته دوم اینکه " جعلوا اعزة ..." یا بخشی از افساد است که ملوک انجام می دادند یا جدای از آن است. اگر بخشی از افساد باشد، تنصیص به ذکر به دلیل اهمیت آن است یعنی مصداق کبیر و مهم و اساسی افساد، ذلیل کردن عزیزان می باشد. یعنی ملوک دو کار منفی انجام می دهند یکی افساد و دیگر ذلیل کردن که این هم کار منفی و نا مطلوب است، چون سیاق آیه بیان امور منفی است. بنابراین چون سیاق آیه به سمت بدی ها و مناسبات غلط است، این ذلیل کردنِ اهل هم کار منفی است. البته من معنای اول را می پذیرم؛ یعنی افساد یک معنای مطلق و وسیعی دارد که ذلیل کردن عزیزان، جزئی از آن به حساب می آید، اما به دلیل اهمیتش این را مستقل بیان کرده است.

♦ نکته سوم معلوم می شود که در زمره ی فسادهای پادشاهان، که بسیار زیاد بوده است، بزرگترین فساد "جعل اعزة اهلها اذلة" می باشد و این حرف یک دلیل جامعه شناختی دارد. بزرگترین فساد در جامعه این است که ساختارهای جامعه شکسته شود. ساختار های جامعه دست ما نیست، ساختارهای جامعه، ساختارهایی است که بر اساس آن، جامعه، از خود صیانتی برخوردار می شود، حتی اگر جامعه جاهلی باشد و اگر چه حداقل هایی از نظم و عدل و نظام در آن باشد، در جوامع جاهلی هم ساختارهای اولیه وجود داشته است.

♦ چه چیزهایی به جامعه ساختار می دهند؟ یکی از چیزهایی که به جامعه ساختار می دهد گروه های شریف و عزیز و پناهگاه است. در جامعه گروه هایی که شریف و مرجع هستند، نوعی صیانت به جامعه می دهند. البته خوب است جامعه علاوه بر این گروه ها که ارکان جامعه و حفظ کننده ی ساختار جامعه هستند دارای قانون و دین هم باشد. در واقع مؤلفه های ساختار ساز و تأمین کننده عدالت در جامعه بیشتر می شود. عزتی که جامعه به کسی می دهد اگر بخشی از آن نادرست باشد، بخشی از آن بر اساس مؤلفه های درست است و اساسا عزیز سعی می کند نوعی توجّه و نظم ایجاد کند.

شاهد تاریخی بر ادعا

♦ وقتی پیامبر وارد مکه شدند ما رصد می کنیم که عمل ایشان چه تمایز ها و تفاوت هایی با پادشاهان داشته است. پیامبر منع می کند از اینکه یک انسان عزیز در آن جامعه مثل ابوسفیان، ذلیل شود. حتی فراتر، برای اینکه تأمین عزت شود او را در امن و خانه اش را مأمن دیگران قرار داد، در حقیقت عزت را مضاعف می کند. برخلاف مسیری که آیه برای ملوک تصویر می کند؛ ملوک اولین کاری که می کنند آن عزیزان را سرنگون و ذلیلشان می کنند، دست و بالشان را می بندند و ساختار جامعه را به هم می زنند. اگر عمل پیامبر را به مثابه ی تفسیر برای این آیه بگیریم، عمق نگاه این آیه به مقوله ی عزیز در جامعه و حفظ عزت او و سرکوب نکردن او می باشد و ما باید به این سمت برویم.

مصلحت مداری

♦ ممکن است کسی رفتار پیامبر را تفسیر کند به مصلحت و بگوید: مصلحت اینطور بوده است. در جواب باید بگوییم: چه بسا اگر ابوسفیان ریشه کن می شد خیلی بهتر بود و . .... بعید است پیامبر به دنبال مصلحت باشد زیرا اگر مصلحت هم باشد، مأمن قرار دادن خانه ابوسفیان معنا نداشت. مصلحت می گوید: کنترلش کن و او را زندان کن.

اخلاق مداری

♦ ممکن است گفته شود پیامبر اینجا اخلاق مداری کرده است. ما باید قبول کنیم اخلاق مداری و اخلاقیات اسلام با توجه به واقعیات و سنن جامعه شکل گرفته است، اخلاق یک امر خنثی نیست. اخلاق تکامل معنوی و اجتماعی برای انسان ایجاد می کند. اگر بر مبنای این آیه بپذیریم که عزیز در یک جامعه، مبنای حفظ جامعه است، کار پیامبر یک کار اخلاقی بوده است. اگر جامعه ی مکه خودش ایمان می آورد، در واقع فرآیند ایمان آوردن او مصادف بود با اینکه عزت اجتماعی ابوسفیان تدریجا کاسته شود، اما آنها که ایمان نیاوردند، بلکه پیامبر بود که وارد بر آنها شد، یعنی آنها در شرایطی اند که عزیزشان ابوسفیان است و شرایط و و نگاهشان چیزی دیگری است. در این شرایط وقتی پیامبر می آید نباید عزیز را ذلیل کند، چون در این صورت جامعه را می سوزاند، جامعه وقتی سوزانده شود دیگر معنویت رشد نمی کند. این جامعه از اول دیوار اسلام و معنویت او کج نهاده شده است. لذا رفتار پیامبر کاملا در جهت مفهومی است که این آیه بیان می کند و چون در جهت تبیین مفهوم این آیه است، پیامبر عکس عمل ملوک را ارائه می کند. در واقع پیامبر می خواهد بگویید این اعزة اگر چه در سالهای متمادی، منشأ بدترین شکنجه ها و عذاب ها و رنجها و دشمنی ها بوده باشند، ولی چون عزیز این جامعه اند باید حفظ شوند. وقتی انقلاب شد چه بسا گروههایی هم بودند در جامعه، البته خط امام چنین نبود، اینها در هر کوچه و برزنی هر کسی نام خانی یا عزیزی داشت ولو متدین هم بود اذیت می کردند.

♦ باید با نگاه جامعه شناختی، هنجار ها و ساختار های اجتماعی را بر اساس این آیات تعریف کنیم، یعنی ما باید جامعه شناختی اسلامی داشته باشیم. ما باید نگاهمان اجتماعی بر اساس قرآن باشد، ما آزاد نیستیم که با جامعه هر طور می خواهیم رفتار کنیم، جامعه یک چهار چوب هایی دارد که دین به خوبی آنها را بیان کرده است. این آیه از آیات مهجور است که فقط می خوانیم و فحشی به پادشاهان می دهیم و این درست است، اما این پادشاهان چه کارهایی می کردند و عملشان چه ماهیتی داشته است که مورد مذمت قرآن قرار گرفتند را فراموش می کنیم.

 

درس گفتار ضرورت مناسبات اجتماعی مسلمین - قسمت اول

درس گفتار ضرورت مناسبات اجتماعی مسلمین - قسمت دوم

درس گفتار ضرورت مناسبات اجتماعی مسلمین - قسمت سوم




نظرات کاربران