در حال بارگذاری ...

بنده متولد سال 1342 هستم. زمانی که انقلاب شد بنده در تایلند، مشغول به تحصیل در مقطع دبیرستان بودم...خبردار شدم که یک انقلاب در کشور ایران به رهبری یک روحانی رخ داده است. در اخبار گفته شد که مردم ایران انقلاب کردند و حکومت پادشاهی را سرنگون کردند.

بعضی اوقات چنان غرق در نعمت می ­شویم که از شکرگزاری و پاسبانی آن نعمت غافل می­ شویم. انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی که در کشورمان ایران حکمفرماست نیز یکی از مصادیق بارز همین نعمت هاست که گاها نسبت به ارزش این نعمت عظمی غافل هستیم. وقتی پای صحبت برادران مسلمان غیر ایرانی می­ نشینیم و با نگاه این عزیزان به انقلاب اسلامی ایران و تاثیر آن در دیگر کشورها می­ نگریم بیش از پیش به ارزش این نعمت پی می­ بریم. باشد که قدردان بوده و در حفظ آن کوشا باشیم. مصاحبه پیش رو، صحبت های یک طلبه از کشور تایلند به نام دکتر محمدشریف کِت سومبون، دارای مدرک دکترای علوم قرآن و حدیث می باشد که با نگاه خود به بیان تاثیر انقلاب اسلامی ایران درکشور تایلند می­ پردازند.

وضعیت مسلمانان به خصوص شیعیان، بعد از انقلاب متحول شد

بنده متولد سال 1342 هستم. زمانی که انقلاب شد بنده در تایلند، مشغول به تحصیل در مقطع دبیرستان بودم. از طریق تلویزیون خبردار شدم که یک انقلاب در کشور ایران به رهبری یک روحانی رخ داده است. آن زمان ما نمی­ دانستیم روحانی به چه کسی می گویند؟ در اخبار گفته شد که مردم ایران انقلاب کردند و حکومت پادشاهی را سرنگون کردند.

آن زمان نیز بنده مسلمان و شیعه بودم. البته آن وقت حقایق شیعه به گوش ما نمی رسید. فقط می دانستیم ما با اهل سنت فرق داریم. و به قول معروف مذهب ما حسینی هست. اما از حقیقت شیعه و اینکه یک شیعه چگونه باید باشد اطلاع نداشتیم.

وضعیت مسلمانان به خصوص شیعیان، بعد از انقلاب متحول شد. قبل از وقوع انقلاب اسلامی ما نه عالم و روحانی داشتیم و نه کتابی که از اعتقادات یا علوم دینی، خصوصا شیعه، به ما آگاهی بخشد. ما فقط می دانستیم که اصول دین توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد هست اما تفصیل و معانی واقعی آن را نمی دانستیم. مثلا می گفتیم «خدا واحد هست» اما چگونه؟ طریقه اثبات آن را نمی دانستیم. از معلومات دینی محروم بودیم. مثلا خودم فقط می دانستم دوازده امام دارم، اما فقط سه امام را به اسم می شناختم! امام علی، امام حسن، امام حسین علیهم السلام. امام مهدی علیه السلام را در حد اسم می­شناختم...در بحث احکام هم آگاهی های ما خیلی کم بود. مثلا فقط می دانستیم که مسلمان گوشت خوک، شراب و...نمی خورد و حیوان را ذبح می کند. اما از شرایط آن چیزی نمی دانستیم.

مثلا در طول سال دو بار نماز می ­خواندیم. عید فطر و عید اضحی! و از نمازهای واجب یومیه یک نماز می خواندیم! ما فقط می دانستیم واجب هست اما نمی دانستیم که چقدر لزوم انجام دارد؟ و یا اینکه اگر نخواندیم مجازات دارد یا ندارد؟ نه مرجع تقلید داشتیم و نه مبلغ و روحانی.

تشیع در تایلند قدمت ۴۵۰ ساله دارد

ریشه شیعه در تایلند برمی گردد به 450 سال قبل که توسط یک تاجر عالم به نام شیخ احمد قمی، به تایلند منتقل شد. ایشان در تایلند ازدواج کردند و مذهب شیعه را نیز تبلیغ نمودند اما بعد از ایشان به مرور در طی چهار صده، آگاهی از دین به حداقل رسید و حتی از نسل همین شیخ احمد قمی، افرادی به دین بودا رو آوردند و بودایی شدند. با آنکه شیخ احمد، زعیم و مفتی شیعه بودند، مشاور حاکم هم بودند زیرا از تجار بزرگ بودند. بعد از ایشان فرزندانشان هم دارای جایگاه و منزلت نزد حاکمان بودند. حاکمان بعدی یکی از شروطی که برای حفظ جایگاه فرزندان شیخ احمد داده بودند، گرویدن به دین بودایی بود. که برخی قبول کردند و در حال حاضر حدود 2000 نفر، از جمعیت شیعیان تایلند از نسل شیخ احمد قمی می باشند. خلاصه بعد از شیخ احمد نه کتاب و نه عالم دینی به جا ماند. فقط و فقط عاشورای حسینی بود که به صورت مراسم هر ساله اجرا می­شود.

پدرم خواست برای یادگیری احکام دین به ایران بیایم

بعد از انقلاب اسلامی ایران، تعدادی بودایی و اهل سنت به شیعه گرایش پیدا کردند و الان جمعیت ما به 35000 نفر شیعه رسیده است. یعنی از حدود دو هزار نفر رسیده ایم به 35000 نفر. اتفاق جالب در زندگی بنده این بود که در مدرسه ما، در درس هندسه معلم متعصبی داشتیم که یک روز به امام خمینی(ره) توهین کرد. از این تمسخر و توهین معلم به شدت ناراحت شدم و گفتم: «چرا به ایشان توهین می کنی؟» معلم گفت:«به تو چه ربطی دارد؟» بنده گفتم: «درست است که من خمینی را نمی شناسم. اما می دانم ایشان مسلمان هستند و مذهب شان هم شیعه هست. ایشان انقلاب کردند و...باید به این شخصیت احترام بگذاریم. » بعد از دبیرستان، پدرم هم گفت: « تو باید بروی و احکام دین را یاد بگیری». چون مادر بنده از دین بودایی، به اسلام گرویده و مسلمان شده بود و جمعیت خانواده و اقوام ما هم زیاد بود و خطر انحراف از دین وجود داشت، باعث شد پدرم از من بخواهد تا عالم دین شوم. به همین خاطر بنده در اواخر سال 1362 به ایران آمدم.

 

 

ده کتاب از شهید مطهری به تایلندی ترجمه و منتشر شده است

در اوایل انقلاب از طریق تلویزیون و اخبار، از وقایعی که در ایران رخ می داد، خبردار می­ شدیم. از جمله شهادت بزرگانی چون شهید مطهری و شهید بهشتی متاثر شدیم. اما عامه مردم چون شناختی نسبت به این عالمان بزرگ نداشتند، تاثیری احساس نکردند که ناراحت شوند. در اول انقلاب یک روحانی به تایلند آمد به نام محمد زکی السوید که اصالتا عراقی بود، اما از طرف دفتر امام خمینی(ره) به تایلند آمده بود. ایشان به امر تبلیغ مشغول بودند و شهید مطهری را نیز به مردم معرفی نمودند. تا کنون ده کتاب از شهید مطهری به تایلندی ترجمه و منتشر شده است. کتاب هایی مثل «خداشناسی»، «انسان کامل»، و.. یکی از آن کتاب ها «حقوق زن در اسلام» می باشد که یکی از کتاب های مرجع در دانشگاه ­های کشور ما محسوب می شود.

در تایلند اخبار راجع به تسخیر لانه جاسوسی آمریکا فقط گفت که سفارت آمریکا در ایران، فتح شد و رابطه ایران و آمریکا قطع شد. به این اشاره نکرد که آمریکایی ­ها در آنجا چکار می کردند؟ مردم تایلند هم چون مردمی آرام هستند به همان خبرها اکتفا کردند. در زمانی هم که سلمان رشدی آن کتاب را نوشت، بنده ایران بودم و فتوای امام خمینی(ره) را شنیدم و خوشحال شدم. در تایلند هم متاسفانه مثل غرب، بحث آزاد اندیشی را مطرح کردند و...از سویی مردم از محتویات کتاب هم خبردار نشدند. فقط به آنها گفته شد که به دین توهین شده است.

سرپرست طلاب غیرایرانی مانع حضورم در جبهه شد

از شروع جنگ تحمیلی توسط رسانه‌­ها آگاه شدیم. رسانه­‌هایی مثل بی‌­بی­‌سی، سی­‌ان­‌ا‌‌ن و...که متاسفانه از جزئیات جنگ تحمیلی چیزی نمی‌­گفتند و علت آن را نیز نمی‌گفتند و مردم هم نسبت به آن ناآگاه بودند. البته بنده از سال 1362 در ایران شاهد جنگ تحمیلی بودم و یک بار به همراه دوستان، در حدود سی نفر، به بازدید جبهه­‌ها در شهر خرمشهر رفتیم و به مدت یک هفته آنجا ماندیم و در طی این مدت با رزمندگان و فعالیت­‌های آنان آشنا شدیم و خیلی مشتاق شدیم تا در دفاع مقدس شرکت کنیم. اما سرپرست آن زمان طلاب غیر ایرانی مانع شد و گفت وظیفه شما چز دیگری هست و سنگر شما درس خواندن و رساندن اسلام ناب به مردم کشورتان می­‌باشد. به یاد دارم دو نفر از دوستان بنده که نام هاشان یکی بود اما از دو کشور مختلف بودند درجنگ شرکت کردند. یکی شهید کمال از فرانسه، که پدرشان تونسی و مادرشان فرانسوی بود. ایشان هم بحث بنده در دروس حوزوی بود. چون عربی شان خوب بود از طریق آقای حکیم اقدام کردند و به مدت دو سال در جبهه بودند تا به شهادت رسیدند. دیگری شهید کمال از ترکیه بود که او هم از طریق آقای حکیم اقدام کرد و در دفاع مقدس شرکت کرده و شهید شدند.

 

 




نظرات کاربران