در حال بارگذاری ...

حجم بزرگ مطالعات رجالی انتقادی شاهدی است بر رشد و پویایی جریان نقد و ارزیابی حدیث و نیز گویای وجود واقع گرایی در داخل مذاهب اسلامی است. بنابراین یقینا این کتاب ها – مانند کتب توثیقات – نقطه ی درخشان میراث اسلامی ما هستند

 حیدر حب الله

شیخ حیدر حب الله در سال 1973 م، در لبنان متولد شد. دروس مقدمات و سطوح حوزه علمیه را گذراند و در سال 1995م به ایران برای تکمیل سطوح عالی حوزه آمد. در سال 2002م، به گروه مطالعات کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث در دانشکده اصول دین پیوست و سپس در علوم اسلامی نیز از جامعه المصطفی العالمیه موفق به اخذ فوق لیسانس شد.

 

در قسمت قبل راجع به «تعداد زیاد راویان ضعیف در کتب حدیثی» بحث شد و در این قسمت، استاد به نکاتی پیرامون آن اشاره می کنند.

اما ما در این مساله، چند نکته داریم:

نکته اول: مجموعه کتبی که تحت عنوان «ضعفاء» نوشته شده است، نقطه ی قوت احادیث شریف هستند یا نقطه ی ضعف؟

این حجم بزرگ مطالعات رجالی انتقادی، چه در گذشته و چه در امروز، شاهدی است بر رشد و پویایی جریان نقد و ارزیابی حدیث در نزد مسلمانان. و نیز گویای وجود تفکری انتقادی و بالنده در این عرصه و همچنین بیانگر میزان زیاد واقع گرایی در داخل مذاهب اسلامی است. بنابراین یقینا این کتاب ها – مانند کتب توثیقات – نقطه ی درخشان میراث اسلامی ما هستند. زیرا نشانگر این نکته هستند که مسلمانان در طول تاریخ متوجه دروغ ها و تحریف ها و جعل ها بوده اند. و این چیزی است که اطمینان ما را به احادیث صحیح السند بیشتر می کند. از این رو کتب ضعفا، مأمن امن و مایه ی اطمینان هستند. نه چنانکه برخی تصور می کنند، مایه ی نگرانی و اضطراب. بنابراین اینکه شخصی از طرف منتقدانِ برجسته ی شیعه و سنی در معرض نقد و اشکال قرار نگرفته است، امتیازی برای او به حساب می آید، و طبیعتا باعث اطمینان و وثوق بیشتری به احادیث او می شود.

 

نکته دوم: این تصویری که ما ارائه دادیم و سخنان شیعه و سنی را بیان کردیم، تاکیدی است بر این نکته که آنچه صاحبان کتب سته و اربعه - و نیز دیگران - بیان داشته اند، اجتهاد آنها بوده است. و خود علما نیز در برخی از این اجتهادها اختلاف دارند. به نظر ابن صلاح و نووی «ضعیف دانستن فردی در صحیحین، دلالت بر این دارد که بخاری او را ثقه می دانسته؛ و این منتقد است که او را ضعیف می داند.» حتی اگر این نظر را درست بدانیم، باید بگوییم این سخن، سخن خوبی است. زیرا بیانگر تعهد بخاری است به این که روایتی نیاورد مگر آنکه صحیح باشد. اما بدین معنا نیست که تعبدا نظر بخاری را بر نظر مضعّفان ترجیح دهیم. بلکه عکس این صحیح است. بر اساس نظریه ی تقدم جرح بر تعدیل. خصوصا اگر تعداد علمایی که به این راوی خدشه وارد ساخته اند زیاد باشد. بنابراین تمام این نکات، نظر ما را تایید می کند؛ مبنی بر اینکه هیچ کتاب حدیثی بری از نقد نیست. زیرا تلاش های محدثان، اجتهاد آنها بوده است. خب دیگران هم اجتهاد کرده اند، منتها بر خلاف آنها. حتی خود نووی نیز این نکته را ذکر می کند که احادیث زیادی در صحیح مسلم وجود دارد که درباره ی آنها و در صحت شان اختلاف شده است. پس این نکته درست نیست که مسلم هر آنچه که «اجماعی» بوده را در کتابش قرار داده است. و اتفاقا نووی هم به همین خاطر است که کلام مسلم را تاویل و تفسیر می کند.

 

در «هدی الساری» هم نکته ای آمده است که این امر را تایید می کند. بدین شرح که بخاری کتابش را به ابن حنبل، یحیی بن معین، علی بن مدینی و دیگران عرضه کرد. و آن ها کتابش را نیکو دانستند، مگر در چهار حدیث، که آن ها را صحیح ندانستند. بنابراین، این سخن شیخ ابوالحسن مقدسی که می گوید: «هر کس، حدیثی در صحیح داشته باشد، از پل عبور کرده است» درست نیست. ابن حجر، ابن صلاح و نووی تلاش کرده اند تا مساله را این گونه تقسیر کنند، که اجماع عموم بر صحت و درستی کتاب بخاری و مسلم، در اصولی است که از این دو نقل می کنند. اما آنچه که از شواهد و حاشیه ها و تعلیقات بیان می کنند، در اینجا راویان – با اینکه راستگو هستند ـ درجاتشان متفاوت است. پس اگر کسی در یکی از این راویان، جرحی وارد کند، در واقع تعدیل را بر جرح مقدم شمرده است. زیرا اسباب جرح متعدد است. به گونه ای که برخی از آنها مضر است و برخی نیست. اما این کلام، دقیق نیست. زیرا چنانکه در علم رجال گفتیم قاعده ی تقدم تعدیل بر جرح به شکل مطلق، ثابت نشده است. زیرا اگر چه جرح، می تواند سرچشمه های مختلفی داشته باشد - بدین شکل که بعضی ها مضر عدالت باشند و بعضی خیر ـ اما ممکن است مرکز جرح و تعدیل با یکدیگر تلاقی داشته باشند. بدین شکل که تایید عدالت راوی، شاهدی است بر صدق او. پس اگر جارحی او را جرح کند و آشکارا او را دروغگو بداند، چگونه می توان بر تعدیلِ معدل باقی ماند؟ خصوصا با توجه به اینکه احتمال درست تر این است که جارح توجه به چیزی دارد که معدل غافل از آن است.(مانند دروغ و کذب)

 

علاوه بر این، ما در بحث هایی که در حجیت قول رجالی داشتیم، بنا را بر حجیت، از باب افادهِ اطمینان و ظن گذاشتیم. و اینجا نیز می گوییم، معدل در رسیدن به عدالت و وثاقت راوی اجتهاد کرده است. و شاید اگر دلیلش را برای ما بیان می کرد، ما قانع نمی شدیم. و در جرح جارح، حتی اگر منشا آن مشخص نباشد، احتمال اتحاد مرکز جرح و تعدیل می رود. و این چیزی است که معمولا اطمینان را زیر سوال می برد. و کلمات معدل هم که به مثابه بینه نیست که تعبدا بخواهیم پذیرای آن باشیم که در پی آن اگر هم در مرکز دو شهادت شک کنیم، بینه سالم بماند و سقوط نکند. بنابراین ترجیح تعدیل بخاری بر جرح طاعنین (کسانی که در راوی خدشه وارد می سازند) به این شکل صحیح نمی باشد. بلکه فرض این است که – حداقل – حکم به تساقط بدهیم. چنانکه قاعده ی اولیه در تعارض هم به طور کلی همین است. با توجه به اینکه 396 راوی در اصول و 75 راوی در شواهد و تعلیقات، در کتاب بخاری، مورد طعن و خدشه قرار گرفته اند، پس چگونه ادعا می کنیم که این مساله فقط مخصوص روایاتِ تعلیقات و شواهد است؟!

 

 

ابن حجر در مورد راویانی که در بخاری هستند و مورد طعن قرار گرفته اند تحقیق وسیعی نموده و سعی کرده است که از رای و نظر بخاری دفاع کند؛ اما مساله اینجاست که حتی اگر او را در این کار موفق بدانیم، نهایتا نظر او را اجتهاد شخصی او در علم رجال می دانیم. پس از نظر ما مشکلی نیست پس از اینکه نقد سندی و متنی را انجام دادیم، تمام روایات صحیح بخاری و یا کتاب کافی را صحیح بدانیم. چیزی که ما به آن اشکال داریم این است که این روایات را بدون هیچ گونه نقد سندی و متنی بپذیریم. کلینی و کافی فراتر از رجال نیستند که به راویان و متونشان، تعبد داشته باشیم. و همین مساله در مورد اقوال نجاشی، عقیلی، ابن حبان، نسائی، ابن جوزی، ابن غضائری، طوسی و...نیز صادق است.

 

اما توجیه نووی چیست؟ بخاری روایاتی را نقل می کند از افرادی که مورد طعن و خدشه قرار گرفته اند. نووی و ابن صلاح این روایات را این گونه توجیه می کنند: «شاید زمانی که راوی بر راه راست بوده، روایت از او نقل شده. و زمانی که قدم به بیراهه گذاشته، مورد طعن و خدشه قرار گرفته است.» این حرف زمانی فایده دارد که سندها و شواهد تاریخی از تحول این فرد حکایت کنند. مانند «سعید بن عروبه» در بین اهل سنت، و «بنی فضال» در بین شیعه. اما در غیر از این حالت، فایده ای نمی رساند. زیرا اگر تحولی در راوی به وقوع پیوسته باشد، باید علما از این امر مهم خبر داده باشند. نتیجه اینکه، آنچه محدثان بزرگ اسلام انجام داده اند، اجتهاد خود آنان بوده است. و نباید پیش از مراجعه به سایر اسناد و مقایسه آن ها با یکدیگر، به نظر این محدثان تعبد بورزیم. با این روش، می شود فهمید که تا چه اندازه می توانیم به کلام محدثان اعتماد داشته باشیم.

 

نکته سوم: حضور این تعداد راوی ضعیف در کتب حدیثی بزرگ شیعه و سنی، موجب این نیست که آن کتاب کاملا از اعتبار ساقط شود. زیرا اگر راویان ضعیف را با مجموعه ی راویانی که در کتب حدیثی آمده است، مقایسه کنیم، تعداد راویان ضعیف از پنج درصد فراتر نمی رود. در کتب رجالی بزرگ شیعه با تعداد زیادی از راویان مواجه می شویم. در «تنقیح المقال فی احوال الرجال» اثر ممقانی 16307 راوی. در «معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة» سید خویی 15706 راوی. و در «مستدرکات علم رجال الحدیث» 18189 راوی را مشاهده می کنیم. علمای رجالی اهل سنت نیز رقم های بزرگی را بیان داشته اند. در تهذیب التهذیب، 9151 راوی، در تاریخ کبیر بخاری 12315 راوی جرح و تعدیلِ ابن ابی حاتم رازی 18040 راوی و.... با حذف تکرار در بین سنی و شیعه (زیرا اسم راویان چند بار آمده است. با کنیه و...) نتیجه ای که به دست می آوریم، حدود بیست و پنج هزار راوی است. حالا از بین اینها اگر هزار و یا حداکثر دو هزار روای ضعیف موجود داشته باشد، یعنی کمتر از ده درصد راویان، ضعیف هستند. یعنی بیش از بیست هزار راوی از تضعیف در امان مانده اند. خب آیا این حساب و نتیجه ای که گرفتیم، معنایش سقوط تمام روایات مسلمانان است؟ که اگر اینگونه باشد، باید کل کتب تاریخی بشریت سقوط کند! بماند که با مطالعه ی روند تضعیف و توثیق درمی یابیم، که برخی از این تضعیف ها به خاطر مسائل عقیدتی بوده است، برخی بابت نزدیکی به سلطان و یا مخالفت با سلطان و برخی....مقصود ما این نیست که باقی روات، ثقه هستند و باقی روایات نیز صحیحه و معتبره. ما فقط عنصر تضعیف را مد نظر قرار داده ایم. پس نتیجه ی واقع گرایانه ای که می شود گرفت، این است که با مقایسه ی ضعفا با افراد ثقه و با مجموع افراد، می توانیم تصویر درست تری از حقیقت تجربه ی حدیثی و ارزش آن پیدا کنیم. و گرنه از نظر علمی، بزرگ نمایی یک جانبه نه مفید است و نه دقیق.

 

نکته چهارم: روش مظفر، امینی، ساعدی و دیگران در گرد آوری مضعفین، بر اساس نص مضعفی بوده که توسط هر عالمی نوشته می شده است. چه علمای متقدم و چه علمای متاخر. (مانند ابن حجر و علامه حلی) و ما می دانیم توثیقات و تضعیفات آنها اهمیت فوق العاده ای ندارد. و این نکته ای است که باید به آن توجه شود. ما هم در مباحثی که در علم رجال و جرح و تعدیل داشته ایم، این مطلب را به طور تفصیل مورد بحث و بررسی قرار داده ایم. بله! این مساله برای کسانی که مواضع رجالی علمای متاخر را مهم می دانند، می تواند مفید باشد. مانند ابن حجر در نظر بسیاری از اهل سنت. دیگر اینکه عددی که علامه امینی در شمارش تعداد ضعفا بیان کرده است ( 98683) رقمی فرضی و غیرواقعی است. زیرا این رقم تقریبا به تعداد تمام احادیثی است که امروز بین مسلمانان موجود است! ایشان چه کار کرده است؟ سخنانی تاریخی را نقل کرده است که فلان جاعل حدیث گفته است: چهارهزار حدیث جعل کردم. دیگری گفته است: فلان قدر حدیث جعل کردم و الخ...سپس این قول ها را با هم جمع کرده و این عدد به دست آمده است. بر اساس این حساب، حدود صدهزار حدیث سنی ساقط می شود. پس این کلام، ایهام دارد. و شاید مقصود علامه امینی هم این نبوده است. از همین رو ما در محاسبه تعداد راویان ضعیف شیعه، این روش را پیش نگرفتیم. بلکه راوی را نام بردیم. و شمردیم که در حال حاضر چند حدیث از او در کتب اربعه موجود است. و این روش، درست ترین روش اندازه گیری است که امروز می تواند ما را از واقعیت کتاب ها آگاه سازد.

 

گذشته از این، اگر سند و معلومات علامه ی امینی، اقرارات نقل شده از وضاعین و کذابین بوده، و اگر بر این اساس، نظریه اش را مطرح کرده است، ما پیش از این در برخی مباحثمان، پیرامون حدیثی از رسول خدا(ص) این نکته را بیان داشتیم که خود اقرار جاعل بر جعلش، ممکن است دروغ باشد تا از این راه شرایط را برای مردم آشفته سازد. چگونه ممکن است فردی که ادعای جعل حدیث دارد را راستگو بدانیم، که نتیجه ی راستگو بودن او دروغگو بودنش باشد؟! و اگر وی دروغ گو باشد، چگونه این احتمال را نمی دهیم که در کیفیت، عدد و موضوع احادیثی که ادعای جعل آنها را دارد، نیز دروغ گفته باشد؟! بله! از نظر شرعی اقرار مقر مورد قبول است و شرعا عقاب هم می شود. در این صورت، اقرار، مفید ظن قوی به حصولِ جعل، و اماره ای بر آن است که باید در کنار دیگر شواهد و ادله قرار گیرد و بررسی شود. شاید بتوان این امر را توسعه و تفصیل داد. آن هم اینکه عاقل در پی ضرر زدن به خودش نیست. پس چه دلیلی دارد شخصی اگر واقعا دروغگو نیست، بیاید و اعتراف به دروغگو بودن کند؟ و خود را در مقابل دیگران رسوا سازد؟

 

بنابراین باید شرایطی که فرد دست به اقرار زده است را بررسی کنیم. مثلا ممکن است فردی به اتهام زندیق بودن، زندانی و حکم اعدامش صادر شده باشد – چنانکه برخی به چنین سرنوشتی دچار شدند ـ سپس او که سر خویش را بر دار می بیند، اقرار کند که فلان حدیث را وضع کرده است و چه و چه ...این شکل از اقرار چندان فایده ای ندارد. زیرا فرد می داند که دیر یا زود یاید سر به چوبه ی دار بدهد، و تصویر سیاهی در اذهان مردم دارد، و از آن جا که آن ها را مسبب مرگش می داند، به فکر انتقام از آنها می افتد. و هر قدر ارقامی که ادعای جعلشان را دارد بیشتر باشد، احتمالی که مطرح کرده ایم هم بیشتر می شود. اما اگر اینگونه نباشد. بلکه از شرایط فهمیدیم، اقرار کننده فردی است که توبه کرده و انسان صالحی شده است. در نتیجه، با توجه به منطق احتمالی عقلایی، این اقرار، مفید فایده است. زیرا چه دلیلی دارد که انسان صالح، خودش و تاریخش را زیر سوال ببرد؟ مگر اینکه با تقوا باشد و به خاطر ترس از خدا دست به این کار بزند. بنابراین بررسی شرایط اقرار، همواره معیاری است برای میزان اطمینان ما به این اقرار. علاوه بر این، اقرار باید از راهی معتبر و عقلائی به اثبات برسد. پس اینکه اقرار شخصی در کتب حدیثی و درایه رواج داشته باشد، دلیل نمی شود که ما آن را معتبر بدانیم و بر اساس آن موضع گیری کنیم. زیرا این احتمال وجود دارد که دشمنان این راوی چنین اقراری را به او نسبت داده باشند، تا چهره ی او را تخریب کنند و یا روایاتی که از او نقل شده است را از اعتبار ساقط کنند – زیرا با افکار و عقایدشان هم خوانی ندارد.

 

در همین راستا می بینیم برخی اهل سنت در بسیاری از مواقع بر روایاتی متمرکز می شوند که از اهل بیت(ع) صادر شده است، که خودشان در این روایات در باره ی دروغ های زیادی که به ایشان – یعنی اهل بیت(ع) – نسبت می دهند هشدار داده اند. و همین را دلیلی بر ضعف حدیث شیعی دانسته اند. اما عجیب این است که این دسته از اهل سنت گویا فراموش کرده اند که چنین روایاتی از رسول اکرم(ص) و حتی از صحابه نیز نقل شده است. پس آیا این دلیل می شود که ما تمام روایات نبوی را ترک کنیم؟! یا اینکه باید این گونه احادیث ما را به تامل، جست و جوی تاریخی و رجالی، و بررسی انتقادی دعوت کند، تا درپی آن حقیقت را بشناسیم و سره را از ناسره تشخیص دهیم؟

 

و آخر اینکه ما باید به این مساله اشاره کنیم که ما نه پیرو نظریات اخباریان شیعه و محدثان سنی در صحیح دانستن روایات هستیم، و نه طرفدار اشکالات و ضعیف شمردن های شعرانی، بهبودی، آصف محسنی، ابوریه، آلبانی و دیگران هستیم. آنچه که ما می گوییم این است که باید در هر طرفی به شواهد و ادله رجوع کرد، تا بتوان نظر درست را ارائه کرد. و به عبارتی از تقلید و پیروی محض خارج شد و به نوآوری و خلاقیت رو آورد.

 

مترجم: م.س.اقدامی

 

بررسی نظر امامیه نسبت به صحیح بخاری و صحیح مسلم - قسمت اول

 

بررسی نظر امامیه نسبت به صحیح بخاری و صحیح مسلم - قسمت دوم

 

بررسی نظر امامیه نسبت به صحیح بخاری و صحیح مسلم - قسمت سوم

 

بررسی نظر امامیه نسبت به صحیح بخاری و صحیح مسلم - قسمت چهارم

 

بررسی نظر امامیه نسبت به صحیح بخاری و صحیح مسلم - قسمت پنجم

 

بررسی نظر امامیه نسبت به صحیح بخاری و صحیح مسلم - قسمت ششم

 




نظرات کاربران