دو فرصت از طریق اهل سنت برای ما وجود دارد: فرصت اول یک نقش سمبلیک است...خود این مساله می تواند برای اهل سنت منطقه رغبتزا باشد. دومین کارکرد اهل سنت این است که آنها می توانند سفیران ما در گفتوگو با طیفهای سنی در منطقه باشند.
آتش اختلافات مذهبی در همسایگی کشور ما در حال گُر گرفتن و هر روز هم دایره خود را وسیعتر میکند. دستنشاندههای جریان استعمار با دلارهای کشورهای عربی تفرقهانداخته و در حال حکومت هستند. برای رسیدن به وحدت و دوری از این آتش چه باید کرد و شناخت عوامل واگرا و عوامل همگرا در بین قومیتها و مذاهب داخل و خارج از کشور، چقدر میتواند در این زمینه بازدارنده باشد؟ جمهوری اسلامی چه نگاهی به وحدت با اهل سنت منطقه دارد؟ و اساسا این نوع وحدت چطور معنا پیدا میکند؟ و... سوالاتی است که دکتر زارعی در ادامه به آنها پاسخ گفته است.
آقای دکتر زارعی! وحدت در یک منطقه جغرافیایی به چه معناست؟ و چه کارکردی دارد؟
وحدت به معنای همگرایی ملتها و دولتهاست. در واقع وحدت، پایه تعامل مثبت و مبتنی بر افزایش توانمندیها و کاستن از مشکلات است. وحدت، موضوعی است که برای هر ملت و کشوری یک هدف استراتژیک به حساب می آید. در سطح منطقه چنانچه ملتها و دولتها در وضع همگرایی باشند، می توانند فرصتهای زیادی را برای توسعه و پیشرفت و دستیابی به موقعیتهای مطلوب فراهم کنند. همینطور وحدت می تواند مشکلات و گرفتاری هایی را که در هر منطقه وجود دارد، حلوفصل کند. بنابراین اصل بر وحدت است و در صورت وجود وحدت امکان مداخله قدرتهایی که در صدد هستند تا منافع خودشان را از جیب ملتها تامین کنند، از بین می برد و شرایط را برای همزیستی مسالمتآمیز در منطقه فراهم می کند.
با توجه به فرمایش حضرتعالی مبنی بر اینکه وحدت باید یک هدف استراتژیک برای کشورها باشد، این سوال برای بسیاری مطرح است که واقعا وحدت برای جمهوری اسلامی یک هدف استراتژیک است یا صرفا نوعی تاکتیک است برای دستیابی به اهداف؟
البته باید به این موضوع توجه داشت که وحدت به معنای این نیست که ملتی منافع خود را فدای ملتهای دیگر کند، بلکه به این معنی است که در یک وضع همگرا ملتها از توانمندیهای یکدیگر برای حل مشکلاتشان استفاده کنند و اجازه ندهند اختلافهای جزئی تبدیل به مناقشه و درگیری شود. از این جهت نه فقط برای ملت ما، بلکه برای همه ملتها همگرایی و وحدت ملتها و دولتها یک هدف استراتژیک است و معمولا همه دولتها و کشورها تلاش می کنند تا سطحی از همگرایی را حول منافع مشترک، برای خود شکل بدهند.
یعنی شما قائل به این نیستید که به وحدت باید بهعنوان یک تاکتیک نگاه کنیم؟ با توجه به اینکه طبق نتیجه ای که از صحبتهای شما حاصل می شود، اگر منافع کشوری در تضاد با وحدت باشد، آن را ندید خواهد گرفت؟
اگر وحدت بهمثابه روش باشد (کما اینکه میتواند به مثابه یک روش باشد) و یا به تعبیر شما تاکتیک باشد، به این معنا نیست که نمیتواند استراتژیک باشد. چراکه هر وسیله و روشی می تواند تامینکننده یک هدف استراتژیک باشد. البته وحدت بهصورت مطلق نیست؛ یعنی اینگونه نیست که ما تحت هر شرایطی و با هر کشوری دارای وحدت و همگرایی باشیم، بلکه وحدت در آنجایی معنا پیدا میکند که تمایل دو جانبه یا چند جانبهای وجود داشته باشد و کشورهایی بخواهند در یک وضعیت همگرا به تامین منافع خودشان اقدام کنند. از این جهت ایران در سطح منطقه معمولا به دنبال همگرایی با دولتها و ملتهایی است که در یک وضعیت مثبت قرار داشته باشند؛ یعنی پاسخ دعوتکننده به وحدت از سوی آنها اجابت شود. بنابراین وحدت و همگرایی با دولتهای معارض نیست. طبیعتا دولتهایی که در هدفگذاری بهگونهای عمل می کنند که در نقطه مقابل منافع و امنیت ما هستند، همگرایی با آنها معنا پیدا نمی کند. مثلا ما نمی توانیم با آمریکایی ها به وحدت برسیم، چراکه آمریکایی ها اساسا منافع خودشان را بر مبنای نفی منافع دیگران بنا کرده اند.
در یک جمعبندی از صحبتهای حضرتعالی آیا میتوان گفت که ما فقط با کسانی می توانیم به وحدت برسیم که با آنها منافع مشترک داشته باشیم؟
بله، طبیعتا همینطور است اگر منافع مشترک نباشد اساسا وحدت معنا پیدا نمی کند. چون وحدت یک مفهوم ذهنی و یک خواسته فاقد چارچوب نیست، بلکه قطعا باید یک منطق و چارچوب قابل قبولی وجود داشته باشد تا بر اساس آن بتوان یک سیاست همگرا را پیگیری کرد.
با این اوصاف در این نوع نگاه بحث عقیده و ایدئولوژی چندان محلی از اعراب ندارد و صرفا منافع است که تعیینکننده وجود و یا عدم وجود وحدت خواهد بود؟
منافع مفهومی است که می تواند معنای ایدئولوژیک هم داشته باشد، چراکه خود ایدئولوژی نوعی هدف گذاری و منافع برای یک ملت به حساب می آید. مثلا ما به عنوان یک ملت شیعه طبیعتا گسترش تفکر شیعی را به عنوان بخشی از منافع خود قرار داده ایم و با کشورها و ملتهایی که از نظر مذهبی با ما همگراتر هستند، بهتر، راحتتر و کارآمدتر می توانیم همگرایی ایجاد کنیم، اما اگر پایه های ایدئولوژی ما کاملا با هم متفاوت باشد، این امر دشواریهایی را در مسیر همگرایی ایجاد خواهد کرد. البته اینگونه هم نیست که تنها عنصر شکلدهنده همگرایی را مذهب و همگرایی اعتقادی بدانیم، بلکه خارج از این موضوع هم می توانیم با کشورهایی که همگرایی ایدئولوژیک نداریم، بر سر موضوعهای دیگر مثل مسائل اقتصادی و امنیتی همگرایی داشته باشیم. الان ایران و روسیه دارای مبانی مشترک ایدئولوژیک و مذهبی نیستند، اما تهدیداتی که از سوی غرب و یا تروریزم متوجه ایران و روسیه است، نقطه مشترک آنهاست. به این ترتیب ما و روسیه علیرغم اختلافهای ایدئولوژیک میتوانیم حول مسائل امنیتی، اقتصادی و سیاسی در یک وضع همگرا باشیم.
پس شما معتقد هستید که در معادلههای منطقه ما با تعاریفی متفاوت و متغیر از وحدت با کشورهای مختلف وارد تعامل شده ایم؟ به عبارتی در زمینه وحدت دارای وحدت رویه نبوده ایم؟ به همین دلیل نگاه ما به وحدت در سوریه متفاوت از نگاه به وحدت در عراق و یا غیره بوده است؟
در هر واحد سیاسی ما نقاط اشتراک و نقاط اختلاف متفاوتی داریم. مثلا در حوزه عراق ما در زمینه مسائل مذهبی و امنیت مرزی نقاط مشترک داریم، همچنین در حوزه تهدیدات خارجی و گروه های تروریستی دارای منافع مشترک هستیم و نیز در زمینه مسائل اقتصادی بازارهای ایران و عراق می توانند همگرا با هم بده و بستان داشته باشند. اما در مقابل ممکن است ما با روسیه هیچ منافع مشترکی، نه در زمینه مسائل اقتصادی و نه در موضوع امنیت مرزی، نداشته باشیم، اما یک مسئله استراتژیکی بهنام مقاومت و فلسطین بهعنوان موضوع مشترک مطرح است و ما در این بحث با روسیه در وضعیت همگرا قرار داریم. در دیگر کشورهای منطقه، مثل پاکستان و افغانستان و... نیز به همین منوال منافع مشترک دیگری قابل تعریف هستند. بنابراین همیشه همگرایی و وحدت حول نقاط مشترکی شکل می گیرد که در واحدهای سیاسی مختلف، متفاوت است. اساس و اصول کار این است که ما روی نقاط مشترک اعم از فرصتها؛ یعنی کارهای ایجابی که منجر به رسیدن حداکثری به منافع می شود و یا تهدیداتی که منافع مشترک را به خطر می اندازد، می توان به همگرایی رسید. پس همگرایی بهنوعی بر مبنای دو عنصر تهدید و فرصت شکل می گیرد و مفهوم پیدا می کند.
با نگاهی جزئی تر اگر بخواهیم روی موضوع اهل سنت متمرکز شویم، عملا جمهوری اسلامی چه نگاهی به وحدت با اهل سنت منطقه دارد؟ و اساسا این نوع وحدت چطور معنا پیدا می کند؟
حول موضوع اهل سنت ما در مساله دین با یکدیگر همگرا هستیم؛ یعنی اسلام نقطه وصل ما با یکدیگر است و در اینجا اختلافهای مذهبی خیلی معنا پیدا نمی کند، به شرطی که کشورها روی مساله اسلام حساسیت لازم را داشته باشند. اگر به شکل مشترک ما روی منافع اسلامی حساسیت داشته باشیم، اسلام عنصر همگرایی ما خواهد بود. از طرف دیگر اگر عنصر دین رنگ مذهبی به خود بگیرد و کشورهایی اسلام را رها کرده و به فرقهگرایی تمایل نشان بدهند، آن وقت بعضی از علقههای دینی که مفهوم مذهبی به خود گرفته اند بهصورت واگرا عمل خواهند کرد. پس کشورهایی که میخواهند در زمینه دینی همگرا شوند ناچارند حساسیت مذهبی را کاهش داده و حساسیتهای دینی خود را افزایش دهند.
با این اوصاف شما فکر می کنید که می توان روی وحدت بهعنوان راهکاری برای حل مشکلهای منطقه حساب کرد؟
بله. البته ما در مورد وحدت منطقه ای چند نکته اساسی داریم:
1. اول، خود دین و توصیه دینی است که به ما می گوید «رحماء بینهم» باشید و در برابر دشمنان اسلام موضع مشترک داشته باشید. الان می بینیم که اسلام در منطقه ما در معرض تهدید از سوی غرب است. بنابراین اگر با کشورهایی که مشترکات مذهبی کمی داریم، در مساله دین به وحدت می رسیم، می توانیم کارهای مشترکی را انجام دهیم.
2. دومین نقطه مشترک منطقه دخالتهای خارجی است. منطقه ما از دیرباز محل جنگها و تجاوزهای خارجی مخصوصا از سوی غرب بوده است؛ حال چه بهصورت جنگهای مستقیمی که مثلا آمریکایی ها حمله کردند و کشوری را گرفتند، چه بهصورت غیرمستقیم، توسط گروه های تروریستی، رژیم های کودتاگر و رژیم های وابسته ای که بر سر کار آمده و در راستای منافع غرب حرکت کرده اند. همه اینها تهدید مشترکی برای منطقه به حساب می آیند که می توان با کشورهای منطقه حول محور دفع تجاوز و عناصر وابسته خارجی در یک مسیر حرکت کرد.
3. نکته سوم حول محور اقتصادی است. بههرحال ما در منطقه تولیدات مشترک و نیازهای مشترکی داریم. بعضی از کشورهای منطقه در حوزه ای دارای موقعیت ویژه ای هستند، مثلا برخی در کشاورزی قویترند، بعضی دیگر در حوزه صنعتی پیشرفتهای خوب اقتصادی داشته اند، یا کشوری مثل ایران در حوزه علمی پیشرفت های چشمگیری داشته و می تواند تجربه و توانمندی های آموزشی و دانشگاهی خود را در اختیار همسایگان خود قرار دهند.
4. بازار مشترک در حوزه اقتصادی عامل دیگری در شکل گیری وحدت است. با تاسیس بازارچه های مشترک مرزی و یا سازمانهایی مثل اکو که سازمان مشترک اقتصادی است، می توانیم بسیاری از توانمندیهای خود را سامان داده و همافزایی کنیم و تامینکننده نیازهای یکدیگر باشیم.
5. در حوزه فرهنگ نیز بعضی از کشورهای منطقه دانشگاههای بزرگ و پیشرفته ای دارند که می توانند پذیرای دانشجویان کشورهای همسایه باشند. همینطور بعضی از کشورها در حوزه فن آوری و یا در حوزه ترانزیتی دارای موقعیت خوبی هستند. مثلا ترکیه موقعیت ترانزیتی خوبی به اروپا و یا پاکستان موقعیت ترانزیتی خوبی به شرق آسیا و کشورهای آسیای میانه دارد و... . در اینجا نکته مهم این است که همه این ها در یک وضعیت همگرا در خدمت منافع مشترک هم باشند. مثل منافع مشترکی که الان بین ایران و هند در چابهار در جریان است و یا منافع نفتی بین و ایران و پاکستان و... . این ها همه منافع مشترک مثبتی هستند که می توانند برای کشورها و ملتها مفید باشند.
جناب دکتر این مواردی که شما فرمودید همه ظرفیتهای بالقوه ای هستند که تا به فعلیت رسیدن آنها راه پرپیچوخمی پیشرو خواهد بود، ولی آیا در حال حاضر با وجود آتش فرقه ای که بهعنوان تهدید داخلی در منطقه روشن است باز هم می شود این ظرفیتها را دست آویزی برای وحدت قرار داد؟
بله، همین الان هم با وجود همه این اختلافها، همکاریهای خوبی هم وجود دارد. بنده اکو را پیش از این بهعنوان شاهد مثال عنوان کردم، اپک، خط لوله های ترانزیتی، موقعیتهای دریایی مشترک در بین کشورهای ساحلی دریای خزر و یا همکاریهای جاری در اقیانوس هند و... همه مواردی است که در عمل ما شاهد آنها هستیم. بنابراین اگر ما «تک عاملی» به مسائل نگاه نکنیم و عوامل مختلف را دخیل بدانیم، می توانیم بگوییم که فرصتهای منطقه برای همگرایی بیشتر از تهدیداتی است که ما را گرفتار واگرایی می کند.
آیا برای پیشگیری از تمرکز بر عناصر ایجادکننده واگرایی در منطقه که مهمترین آن در حال حاضر فرقهگرایی است، می توان از ظرفیت اهل سنت داخل کشور استفاده کرد؟
دو فرصت از طریق اهل سنت برای ما وجود دارد:
1. فرصت اول یک نقش سمبلیک است؛ یعنی اگر برای اهل سنت منطقه مشخص شود که گروه های سنی در ایران در وضع مساوی با اکثریت شیعه هستند و وضع معیشتی، وضع اداری و سازمانی و وضع سرزمینی آنها وضعیت مطلوبی است و از امنیت خوبی برخوردار هستند و در مسائل مذهبی خود از آزادی عمل برخوردارند و... خود این مساله می تواند برای اهل سنت منطقه رغبتزا باشد.
2. دومین کارکرد اهل سنت این است که آنها می توانند سفیران ما در گفتوگو با طیفهای سنی در منطقه باشند. مثلا بلوچ های ما می توانند گفتوگوی ایران با پاکستان را تقویت کنند. سنی های کُرد ما می توانند روابط ما را با کشورهایی که دارای گروه های بزرگ کُرد هستند تقویت کنند. در حوزه عربی، عربهای خوزستان می توانند احساسات مثبت ما را با اعراب سنی عراق تنظیم کنند. البته در ایران به این مساله کمتر توجه شده و ما معمولا چون در یک وضعیت امنیتی پایدار و وضعیت اقتصادی نسبتا باثباتی قرار داشته ایم کمتر احساس نیاز کرده و به طیفهای اهل سنت خود مراجعه نکرده ایم. در حالی که طیفهای اهل سنت واقعا می توانند فرصت خوبی را برای ما ایجاد کنند.
آقای دکتر شنونده صحبتهای پایانی و جمعبندی شما هستیم.
وحدت یک امر سیال نامفهوم نیست، بلکه در چارچوب منافع مفهوم عام خود را شکل می دهد. منافع هم همیشه در چارچوب خشک سرزمینی تعریف نمی شود؛ یعنی منافع ایران در مرزهای جغرافیایی خودش تعریف نمی شود. منافع ما دارای جوانب منطقه ای و بینالمللی از سویی و جنبه های ایدئولوژیک، سیاسی و فرهنگی، امنیتی و غیره از سوی دیگر است. منظور از «منافع»، هر آن چیزی است که قدرت و توانمندیهای ما را افزایش و تهدیدات را برای ما کاهش می دهد. بنابراین بخشی از آن درون سرزمین و بخش دیگر در بیرون از سرزمین است. اما متاسفانه برخی در ایران منافع را ضیق تعریف می کنند؛ یعنی آنقدر این حلقه را تنگ می گیرند که حتی درون مرزی هم نمی تواند باشد و بیشتر ماهیت درون استانی به خود می گیرد. بنابراین منافع ما هرگز در مقابل وحدت قرار نمی گیرد که بخواهیم بین وحدت و منافع یکی را انتخاب کنیم. مخصوصا که ما تعریف کردیم و گفتیم که وحدت با ملتها و کشورهایی معنا پیدا می کند که پاسخ مثبت به دعوت ما به وحدت داده باشند و تمایل به وحدت داشته باشند، نه اینکه ملتی یا دولتی سیاست معارض و ستیزهجو را با ما در پیش گرفته باشد و ما درصدد وحدت با آنها باشیم. این نوع وحدت عملا هرگز شکل نخواهد گرفت. چراکه وحدت امری یک طرفه ای نیست، بلکه امری دو طرفه است که بایستی بین دو یا چند طرف تمایل، علاقه و اهتمام وجود داشته باشد.
منبع: مجله حلقه وصل، شماره 43