در حال بارگذاری ...

ذکر این نکته لازم است که منطقه ما منطقه‌ای مرزی است و جمعی از کارمندان و نظامیان از اقصی نقاط کشور در آن مشغول اجرای مأموریت بوده و هستند. گاهی بعضی از اهالی مرا متهم به تضعیف اهل‌سنت می‌کردند و گاهی برادران نظامی و مسئولان اتهام تضعیف شیعه را بر من می‌زدند.

ماموستا ملا قادر قادری

امام جمعه پاوه‌ام نه امام جمعه یک گروه خاص!

سال‌های ابتدایی، به خصوص ایام جنگ، رزمندگان جبهه‌های جنگ، اعم از برادران شیعه و سنی و مسئولان منطقه، بخشی از نمازگزاران بودند و همچنین بسیاری از کارکنان ادارات، که غالب آنان بومی بودند، مرتب در نماز شرکت می‌کردند. من از روز اول به اصطلاح امروزی فکر تقریبی داشتم و احوال همه را، اعم از شیعه و سنی، بومی و غیر بومی، رعایت می‌کردم و امام جمعه همه بودم نه یک قشر یا یک جناح خاص. در شادی و شیون همه مردم حضور داشتم و همه جا همراه آنان بودم؛ هرچند بعضی منتقد و شاکی رفتارم بودند و می‌گفتند که امام جمعه نباید در بعضی برنامه‌ها دخالت کند ولی من در ارتباط با مردم و مسئولان و همراهی کردن آنها به تفکر و اجتهاد خودم عمل می‌کردم و چندان به انتقادات بی‌دلیل دیگران توجهی نداشتم و سعی می‌کردم همه نمازگزاران را به یک چشم نگاه کنم و مردم را جذب اسلام و انقلاب کنم و به فاصله گرفتن مردم از اسلام و انقلاب بسیار حساسیت نشان می‌دادم. روزی به من انتقاد کردند و شاکی شدند که ماموستا ملا قادر در مجلس ترحیم زنی، که فرزندش دموکرات است، شرکت کرده است. به تهران احضارم کردند و گفتند: «آیا به فاتحه‌خوانی آن شخص رفته‌ای؟» گفتم: «بله، من رفته‌ام و در مجلس ختم پیرزنی شرکت کرده‌ام که یکی از پسرانش عضو حزب دموکرات و در عراق ساکن است، ولی هفتاد نفر از بستگان و اعضای خانواده این پیرزن پشت سر من هر جمعه نماز می‌خوانند. من امام جمعه پاوه‌ام نه امام جمعه یک گروه خاص. به عیادت همه افراد می‌روم، سرکشی می‌کنم، فاتحه می‌خوانم. این از اخلاق پیامبر اساس است. این‌ها مسلمان‌اند. پسر این زن اشتباه کرده، چه ربطی به سایر بستگان او دارد؟» استدلالم را پذیرفتند و من هم به وظیفه‌ام ادامه دادم.

حساسیت های خاص نماز جمعه پاوه

از ابتدا که این مسئولیت را پذیرفتم، به موقعیت خاص منطقه و به تبع آن به حساسیت‌هایی که در خصوص نماز جمعه و امامت جمعه، به خصوصی در اوایل انقلاب، وجود داشت واقف بودم و همیشه، با در نظر گرفتن این مسائل، سعی کرده‌ام کارم را با اشتباه کمتری انجام دهم.

گاهی مسئولان از صحبت‌هایم در خطبه‌ای از من راضی بوده اما مردم ناراضی بوده‌اند و گاهی نیز، با بیان مشکلات شهر و گرفتاری‌ها، مردم را به وجد آورده‌ام و در مقابل نمایندگان دولت سخنان مرا حمل بر تضعیف خود و دولت دانسته‌اند. ذکر این نکته لازم است که منطقه ما منطقه‌ای مرزی است و جمعی از کارمندان و نظامیان از اقصی نقاط کشور در آن مشغول اجرای مأموریت بوده و هستند. گاهی بعضی از اهالی مرا متهم به تضعیف اهل‌سنت می‌کردند و گاهی برادران نظامی و مسئولان اتهام تضعیف شیعه را بر من می‌زدند.

همچنین، در طی بیش از سه دهه اقامه نماز جمعه، همواره من و خانواده‌ام با تهدیدات و فضاهای رعب و وحشت و ترور روبه‌رو بوده‌ایم. تلاش همواره بر این بوده که خودمان مستقیماً بحران را مدیریت کنیم؛ به نوعی که حتی مردم از آن مطلع هم نشده‌اند، بلکه با آرامش موضوع حل شده است. فقط یک بار نمازگزاران مورد بازرسی و تفتیش بدنی قرار گرفتند که من مخالفت کردم؛ این عمل به نظرم متناسب با شأن مردم پاوه نبود.

همچنین، فرمانداری اقدام دیگری انجام داد؛ در مسجد با میله‌های آهنی و نصب داربست صفوف اول نمازگزاران را از بقیه مردم جدا کردند و به نوعی مردم درجه‌بندی شدند. گروهی خاص را به جلو راه می‌دادند و بقیه نمازگزاران در صفوف پشتی میله‌ها به نماز می‌ایستادند. البته دوستان ستاد برگزاری نماز جمعه و نماینده فرمانداری این کار را به بهانه ایجاد امنیت و ناکامی ضد انقلاب‌ها در ترورها و بمب‌گذاری‌های احتمالی انجام دادند که آن هم با مخالفت من روبه‌رو شد و از هفته بعد میله‌ها را برداشتند و فقط با نظارت غیر ملموس امنیت نماز جمعه برقرار می شد. به دوستان و نماینده فرمانداری گفتم: «برای من همه نمازگزاران مساوی‌اند. من از ترور نمی ترسم ولی از فاصله افتادن بین مؤمنان وحشت دارم. بگذارید مرا ترور کنند، ولی مسلمانان و نمازگزاران به نماز بدبین نشوند.» بارها و بارها تهدید شدم: تهدید با تلفن، نامه و حتی به صورت شایعه؛ «امروز می‌کشیمت.»، «فردا مسجد ات را منفجر می‌کنیم.» و... ولی من همه این تهدیدات را ناشنیده می‌گرفتم و از همه پنهان می‌کردم تا خدای ناکرده دوستان ستاد نماز جمعه، که غالب آنان از جوانان متدین و دلسوز شهر بودند، نگران نشوند و با اجرای امور امنیتی بر نمازگزاران سخت نگیرند. بارها مرا تهدید کردند، اما اصلاً توجهی به این تهدیدها نمی‌کردم. اما یک بار به صورت جدی تهدید شدم؛ به طوری که خودم هم نگران انفجار در مسجد بودم و در جواب کسی که از طریق تلفنی تهدیدم می‌کرد مهربانانه و با زبانی خوش گفتم: «من یک فرد عشایر الطبعم. روزانه در شهر و روستا در آمد و رفت هستم. اگر قصد ترور مرا دارید، بفرمایید. چرا مسجد را می‌خواهید منفجر کنید که افرادی بی گناه در آن کشته شوند؟! به نظر شما، اگر من مقصرم، خب بیرون از مسجد مرا ترور کنید. با مردم چه کار دارید!؟ فقط مرا ترور کنید، مردم که گناهی نکرده‌اند!» در سال‌های اخیر نیز یک روز بعد از نماز جمعه مجدداً با شماره و پیش شماره سنندج زنگ زدند و گفتند: «ما امروز در نماز جمعه بودیم و می‌توانستیم مسجد را منفجر کنیم، ولی این کار را نکردیم.» آن‌ها به من می‌گفتند: «دست از اعمال شرک آمیز بردار!» به نظر این آقایان حمایت از انقلاب شرک بود.

من به آن‌ها گفتم: «تو که مرا مشرک میدانی و نماز جمعه مرا قبول نداری، پس چطور شد در نماز به من مشرک اقتدا میکنی؟ اگر شرکی هم باشد، در وجود خود شماست؛ شما مریض هستید. برو خودت را اصلاح کن. مطمئن باش من برایت دعا می‌کنم.»

آقایان کمونیست!

این سمینار اولین حرکت بزرگ امامان جمعه بود. آنان در زمان کوتاهی، علاوه بر آگاهی و درک وظایف خود، ملاقات‌های مهمی با شخصیت‌های بزرگی همانند آیت‌الله گلپایگانی و امام خمینی انجام دادند. در ملاقات با امام خمینی، جناب آقای خامنه‌ای، سخنگوی سمینار، گزارش دو روز سمینار را دادند و امام نیز مطالب لازم و مهمی را ایراد فرمودند. با توجه به فضای سمینار و پیام وحدت آن، که در رسانه‌ها تبلیغ شد، ارباب جراید مصاحبه‌های زیادی با ائمه جمعه انجام دادند؛ از جمله چند بار با بنده مصاحبه شد و یکی از آن مصاحبه‌ها بازتاب وسیعی داشت و صحبت های فی‌البداهه‌ام برای همگان خواندنی و شنیدنی بود. مثلا، یکی از خبرگزاری ها به من گفت: «ضد انقلابیون و کمونیست‌ها اخیراً گفته‌اند که جمهوری اسلامی به خلفای راشدین و همسران پیامبر اسلام (ص) توهین می کند.» من خیلی آرام پاسخ دادم: «آقایان کمونیست، شما بروید مواظب باشید که به لنین و مارکس توهین نکنند. کاری به بزرگانی چون حضرات عمر و عایشه نداشته باشید!»

منبع: کتاب ماموستا ص268 و ص270 و ص288




نظرات کاربران