در حال بارگذاری ...

متهم کردن به وهابی بودن، برای از اعتبار انداختن‌ در افکار عمومی شیعیان یا برخی اهل ‌سنت ممکن است مفید باشد، ولی کاملاً در پازلی است که طراحی غربی و رضایت سعودی پشت آن خوابیده است. خاندان فاسد سعودی از خدایش است که همه اهل ‌سنت در سبد فرقه وهابیت - که پناهش آل‌سعود است - قرار گیرند.

حجت الاسلام محمدمهدی تجریشی

«در هندوستان کانون رهبرى و مقاومت در مقابل انگلیس، مدارس مذهبى‌اى بود که به وسیله علما تأسیس شده بود و یگانه کانون احیا و انتشار فکر جهاد به شمار مى‌آمد. بدین جهت انگلیسی‌ها به این مدارس، همچون شبحى مخوف نگریسته و تا مرز امکان براى نابود کردن آن مى‌کوشیدند. نخستین مدرسه‌اى که با الهام از این طرز فکر به وجود آمد، مدرسه دارالعلوم بود در شهر دیوبند. نخستین فردى که در آن مدرسه شروع به تحصیل کرده و از آنجا فارغ‌التحصیل شده بود، مولانا محمود حسن بود که در حقیقت اولین گلوله‌اى بود که صفیرزنان، از مخزن این مدرسه مذهبى خارج مى‌شد و مى‌رفت که در آن محیط ذلت‌بار که همه در برابر استعمارگر، به حال خضوع ایستاده، و هرکسى برحسب اقتضاى موقعیت صلح‌آمیز خود مى‌کوشید عنایت و توجه او را به خویش جلب کند، انفجارى بزرگ به وجود آورد... مولانا (و همفکرانش) از طرف جمعی از روحانیون مخالف با مبارزه، به عنوان «وهابی» معرفی شدند. برای این تهمت، هیچ‌گونه مناسبت و بهانه‌ای لازم نبود؛ فقط همین بود که این چهره‌های محبوب و معروف و مبارز باید در نظر توده بی‌خبر و ناهشیار، از اعتبار و اعتماد بیفتند و برای این منظور، تهمت وهابیگری وسیله مناسبی بود و در هرجا می­توانست محبوب‌ترین چهره‌‌ها را از نظرها ساقط کند. عامه مردم به‌درستی نمی­دانستند وهابیگری چیست و از کجاست و چه می‌گوید و چه می‌خواهد بکند و آیا این علمای پاک‌باخته که عمر خود را در مبارزه با استعمار انگلیس گذرانیده‌اند، ممکن است وهابی - یعنی آلت دست انگلیس- باشند؟ تنها چیزی که می‌دانستند، این بود که وهابیگری یک مسلک غلط و انحرافی است. من وقتی ماجرای احضار امام باقر و امام صادق (ع) به شام و تهمت نصرانیگری به آنان را با ماجرای صدسال پیش هندوستان تطبیق می‌کنم و آن‌گاه به اوضاع و احوال جاری زمان و مکان خودمان نظر می­افکنم، با حیرتی تأسف‌آمیز این مصرع عربی را به یاد می‌آورم: الناس کالناس، و الایام واحده؛ آدم‌ها همیشه همانند اند و روزگاران، همواره همسان». (امام خامنه‌ای)[1]

هرچند ما دیگر آن «عامه مردم هندوستان در انتهای قرن نوزده» نیستیم، ولی مبنا قرار دادنِ برخی رفتارها و شباهت‌های ظاهری و توجه نکردن به مبانی فکری و تفاوت واقعیِ این رفتارها، منجر به این شده که این نوع قضاوت‌ها در مورد جریان‌های مختلف اهل ‌سنت همچنان ادامه پیدا کند و «الناس کالناس، و الایام واحده».

«مدارس وهابی» نام آشنایی است برای کسانی که توصیف مدارس دیوبندی پاکستان و هند و حتی بلوچستان ایران را از زبان برخی رسانه‌ها و دست‌اندرکاران مرتبط با اهل ‌سنت در داخل کشور شنیده‌اند. قرضاوی گاهی مفتی صهیونیستی است و گاهی مفتی درباری و وهابی و گاهی مفتی مقاومت؛ گاهی محبوب مردمان انقلابی است و گاهی منفور همانان؛ گاهی چهره‌ای بسیار موجه و محترم است و گاهی چهره‌ای ساده‌لوح و زن‌ذلیل!

اخوان‌المسلمین و حماس ممکن است تکفیری و تروریستی و عامل وهابیت و سعودی باشند، و ممکن است نماد مقاومت و هم‌پیمان راهبردی ما![2] زمانی از آمدن اردوغان به ایران و دیدار او با رهبر، آن‌قدر ذوق‌زده می‌شویم که او را در ردیف انقلابیون خالص قرار می‌دهیم؛[3] و زمانی دیگر «خردوغان» گفتنمان گوش فلک را کر می‌کند و در دل، به راه دادن آقا به او برای دیدار هم اعتراض داریم. زمانی امارات را نماد اسلام آمریکایی می‌دانیم و دبی را به فرو ریزاندن برج‌هایش تهدید می‌کنیم و زمانی دیگر، اسلام و علمای مورد حمایت امارات را نمودِ اسلام ایدئال در اهل ‌سنت[4] و نقطه مقابل اسلام آمریکایی می‌دانیم و برای برقراری ارتباط با آنها خود را به هر زحمتی می‌اندازیم. هنوز هم از نمایش پوتین در تهران و مدل دیدارش با آقا، چنان ذوق‌زده می‌شویم که برادرْ ابوعلی پوتین را در کنار سید مقاومت قرار می‌دهیم؛ و خدا می‌داند -و چندان هم حدس زدنش سخت نیست- که چند صباح دیگر چه حسی به روسیه و سیاست‌هایش خواهیم داشت!

مراکز علمی و شناخت اهل سنت

متأسفانه این نگاه‌ها محدود به رسانه‌ها یا افکار عمومی نیست. در پایگاه رسمی نقد وهابیت که وابسته به نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌هاست، با تیتر «فتوای جدید قرضاوی وهابی» مواجه می‌شویم؛[5] در صورتی که هرکس چند برگ از نوشته‌های علمی قرضاوی را مطالعه کرده باشد، متوجه می‌شود که چه فاصله بعیدی بین اندیشه‌های اسلام وسطای قرضاوی و وهابیت وجود دارد و نقلِ این حرف برای متخصصان امر، بیشتر به طنز و لطیفه شبیه است! مؤسسه دارالاعلام - که به‌حق از مؤسسات قوی و آگاه به فرقه‌های مختلف اهل ‌سنت است- در ویژه‌نامه علمی نقش سلفیه تکفیری در گسترش جنگ مذهبی در سوریه قرضاوی را در ردیف علمای وهابی و مفتی‌های تکفیری می‌آورد و در ادامه هم، دیدار عبدالله‌بن‌بیه با مقامات آمریکایی را شاهدی بر آمریکایی‌ بودنِ قرضاوی می‌گیرد؛[6] درحالی‌که بن‌بیه در آن زمان از قرضاوی جدا شده و در مقابلِ وی، مجلس حکمای مسلمین را تأسیس کرده بود. نشریه سراج منیر این مرکز هم که از قوی‌ترین نشریات کشور در نقد وهابیت است و به شکل تخصصی و علمی‌ به موضوع شناخت وهابیت می‌پردازد، باز هم برخی مقالات یا مصاحبه‌هایش و مقایسه آنها با مقالات قوی همین مجله، نشان می‌دهد که هنوز هستند صاحب‌نظران یا نیروهای میدانی مؤثری که متوجه مطالب واضحی همچون تفاوت تفکر اخوانی با تفکر وهابی نیستند.[7] پایگاه تخصصی نقد وهابیت در مطلبی - مشتی نمونه خروار- می‌نویسد: «قرضاوی که گویی از خوابی طولانی بیدار شده است، می‌نویسد: داعشی­ها تکفیر را به‌نادرست به کار گرفته و مسلمانان را تکفیر کرده، با آنها جنگیده و آنها را آواره کرده‌اند»؛[8]

درحالی‌که قرضاوی از ابتدای شکل‌گیری داعش هم به همین شکل با آن مخالف بود و این قضیه، مربوط به ماه‌های اخیر نیست. تازه این نمونه‌ها در مورد قرضاوی است که گاو پیشانی‌سفید اخوان است و این‌گونه در شناختش مشوش هستیم؛ چه رسد به اینکه در نظر بگیریم که اخوان در کشورهای مختلف و در رده‌های مختلف و در بین گروه‌های مختلفش، دارای هویت‌های متعدد است و هنوز فضای علمی کشور با تقسیماتی همچون اخوان اصلاحی و قطبی که تقریباً کهنه هم شده است، چندان آشنا نیست؛ چه رسد به تقسیمات نویی همچون اخوان ثوری و تقلیدی یا جریان جوانان اخوانی خارج‌شده از تنظیم، یا تطورات فکری‌ای که اخوان در سال‌های گذشته بر اثر تندتر شدن بخشی از بدنه‌اش از یک سو و لیبرال شدن بخش دیگری از بدنه و نخبگانش از سوی دیگر، پیدا کرده است.

افکار عمومی و فضای رسانه‌ای ما در زمینه شناخت جریان‌های مختلف اهل ‌سنت تأثیرپذیری زیادی از فضاسازی‌ رسانه‌های غربی و عربی همسو با آنها دارد؛ حتی فضای پژوهشی و علمی کشور ما هم به دلیل نداشتن ارتباطات میدانی قوی و مستقیم با این جریان‌ها، عموماً تحت تأثیر فضاسازی‌ها در مورد این جریان‌ها قرار می‌گیرد و از همین روست که این پژوهش‌ها چندان در سیاست‌گذاری راهبردی هوشمندانه در زمینه مواجهه با اهل ‌سنت مفید نیست. نیروهای میدانی هم عمده این پژوهش‌ها را بی‌فایده و دارای بهره‌ای اندک از واقعیت می‌دانند. از طرف دیگر، خود این نیروهای میدانی به دلیل ارتباط مستقیم با اهل ‌سنت، اطلاعات ذی‌قیمتی دارند، ولی فقدان شناخت‌های دقیق فکری سبب شده که تحلیل‌های غلطی از رفتارهای اهل ‌سنت داشته باشند و در یک چرخه معیوب، با رفتارهای بعضاً نابخردانه و واکنش اهل ‌سنت به آنها، این تحلیل‌ها را برای خود مستحکم‌تر می‌سازند!

خدمات ما به آل‌سعود!

حضور نظامی ایران در سوریه و توجیه نشدن طیف وسیعی از اهل ‌سنت درباره علت واقعی حضور ایران در این پیکار، این روندِ برچسب‌زنی به اهل ‌سنت در داخل و خارج کشور را در سالیان اخیر به نحو چشمگیری تشدید کرده است. یک نفر اگر دشمن ماست یا در مسیر حق حرکت نمی‌کند، لازم نیست حتماً وهابی باشد. متهم کردن به وهابی بودن، برای از اعتبار انداختن‌ در افکار عمومی شیعیان یا برخی اهل ‌سنت ممکن است مفید باشد، ولی کاملاً در پازلی است که طراحی غربی و رضایت سعودی پشت آن خوابیده است. خاندان فاسد سعودی از خدایش است که همه اهل ‌سنت در سبد فرقه وهابیت - که پناهش آل‌سعود است - قرار گیرند؛ و ما هم از جیب خود برای این طرح سعودی هزینه می‌کنیم و با تلاشی وافر، بخش‌هایی از اهل ‌سنت را به سعودی متصل می‌سازیم،  به این بهانه که کاملاً آن‌گونه نیستند که ما انتظار داریم! وقتی یک جریان مذهبی که به وهابی نبودن یا اسرائیلی نبودن خودش علم دارد، از جانب شما به وهابیگری یا مشابه آن متهم شد، یقین می‌کند که شما با سنّیگری و تلاش او برای قدرت گرفتن اهل ‌سنت مشکل دارید و تقیه شیعی‌تان شما را به شعار «وحدت شیعه-سنی» و «عدم نگاه طائفی» واداشته است.

خاصیتِ دوقطبی این است که همه را وادار می‌کند در فضایی متشنج، یکی از دو قطب را -ولو برخلاف میلشان- انتخاب کنند و اگر این دوقطبی‌ها در شکل کاذب و غیرواقعی‌اش ایجاد شود، بسیار آسیب‌زا خواهد بود. وقتی دوقطبیِ «ایران-عربستان»، جای دوقطبی «ایران-آمریکا» یا «ایران-اسرائیل» را بگیرد و با رنگ‌وبوی «شیعی - سلفی» به جای «مقاومت-استکبار» تشدید ‌شود، نتیجه‌ای جز این ندارد که سنّیانی را در سبد عربستان می‌اندازیم که در موارد مهمی از سیاست‌های منطقه‌ای یا بین‌المللی، می‌توانند همراه ما باشند و پایه‌های فکری‌شان هم به ما نزدیک است.

این مسئله خود را تنها در امور سیاسی نشان نمی‌دهد؛ مردم عادی که جای خود دارند، دست‌اندرکاران و مبلغان مذهبی‌ای هستند که هر آن کس را که همچون ما به زیارت نمی‌رود، وهابی می‌نامند! و مگر غیر از «شیعه و صوفی» و «وهابی» گروه سومی هم متصور است؟! اگر هم باشد، ازاین‌رو که چُنان ما به زیارت نمی‌روند و چُنان ما توسل نمی‌کنند، پس ملحق به وهابیت هستند؛ حتی اگر انتقادات تند به وهابیت بکنند و در مسائل مهمی همچون تبعیت از حاکم جائر و مبارزه با مستکبران و زورگویان جهانی، اختلاف‌های شدید داشته باشند!

فرق ما با انگلیس و آمریکا!

فرق مهم ما با انگلیس در این فقره، این است که انگلیس با آگاهی و شناخت از وهابیت و دیوبندیه، سعی داشت تا دیوبندیه را که دشمن واقعی او بود، با زدنِ انگ «وهابی» از میدان به در کرده، در حالت ایدئال‌تر، او را به وهابیت که آلت دست استعمار بود، نزدیک کند؛ ولی ما جریان‌هایی را که دشمن واقعی و اصلی ما نیستند، با زدن انگ «وهابی»، به دشمنان واقعی خود تبدیل کرده، آنها را به وهابیت که دشمن مذهب تشیع است، نزدیک می‌کنیم!

مشکل فقط در طرد کردن‌ها نیست؛ ما در جذب کردن‌ها هم چوب جهالت‌هایمان را خورده‌ایم. از یاسر عرفات که بگذریم، درباره اخوان و اسلام‌گراها، حساب‌های ویژه انقلابیگری باز کردیم و از آنها توقع رفتاری در حد امام خمینی (ره) یا حزب‌الله لبنان داشتیم و اقتضای مبانی اندیشه‌ای و جغرافیای تاریخی و فیزیکی رشد و نمو اخوان را درک نکردیم. وقتی اسلام‌گرایی اهل ‌سنت آن نشد که ما می‌خواستیم و در الجزایر و بوسنی و مصر و سودان و حتی غزه به آنچه که ایدئالمان بود نرسیدیم، از این سوی بام افتادیم و به این نتیجه رسیدیم که از اول اشتباه کردیم که سراغ اسلام‌گرایی رفتیم؛ چون نتیجه‌اش وهابیگری و ضدیت با تشیع است و به‌هیچ‌وجه نباید دوباره به اینان کار داشته باشیم![9] اکنون هم روی ضدیت صوفیه با پیروان پسر عبدالوهاب، و ارادتشان به مناسک ظاهری مشترک با تشیع دست گذاشته‌ایم و دل به همراهی اینان بسته‌ایم. تا کی باشد که حسرت پول‌های هزینه‌شده برای این گروه‌ها را بخوریم!

بحث بر سر درست یا غلط بودن سرمایه‌گذاری روی اسلام‌گراها در آن زمان و صوفیه در این زمان نیست؛ مهم این است که ما در هردو زمان به بهترین شکل عمل نکردیم؛ زیرا یا بدون طرح راهبردی و صرفاً براساس منافع کوتاه‌مدت یا آنچه خوشمان می‌آمد، عمل کردیم؛ و یا طرح‌های راهبردی‌مان بر پایه مطالعات قوی و شناخت‌های راهبردی نبودند و عمدتاً همانانی طرح‌ها را نوشتند یا اجرا کردند که خودشان تحت تأثیر فضای عمومی در مورد این جریان‌ها بودند، نه اهل مطالعه و کار علمی.

این‌گونه است که آمریکا با شناخت دقیق جریان‌های مذهبی جهان اسلام، می‌تواند آنها را در راستای منافع خویش به کار گیرد و از دشمنانِ بالفعلِ خود، برای دشمنانش دشمن بسازد! و ما متأسفانه نیروهایی را از دست می‌دهیم که می‌توانند اگر بهترین نیستند، اما ازجمله همراهان ما در مبارزه با استکبار جهانی و اذناب عربی آن باشند، یا حداقل این‌طور با ما دشمنی نورزند و هزینه ایجاد نکنند!

منبع: ماهنامه رسائل-شماره 7

 

.[1]  مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان، ص30، 33 و 86؛ و انسان 250ساله، ص244

[2].  یک جست‌وجوی اینترنتی ساده در سایت‌ها و خبرگزاری‌های مختلف جریان انقلاب - حتی آنان که در زمینه اخبار جهان اسلام، قوی‌تر عمل می‌کنند، همچون مشرق‌نیوز و تسنیم- این تناقض‌ها را به‌خوبی نشان خواهد داد.

[3]. برای نمونه ر.ک: http://www.fardanews.com/fa/news/196520

[4]  تیتر اول کیهان در مورد برج‌های دبی که معروف شد. تیتر کیهان در مورد گروزنی با عنوان «خیزش اهل‌سنت علیه وهابیت در کنفرانس چچن» در شهریور95 هیچ حساسیتی را برنینگیخت؛ زیرا همه کشور با هر سلیقه‌ای تقریباً به همین شکل از برگزاری این کنفرانس ذوق‌زده شدند و به آن واکنش نشان دادند و هیچ‌کس از نقش امارات در این کنفرانس اطلاعی نداشت! برای اطلاع از قضایای پشت‌پرده این کنفرانس و طراحی‌های پیرامونی آن، به کتابچه «کدام محمد» از اندیشکده مرصاد مراجعه شود.

[5]  و این البته مشتی از خروار است! : http://vahabiat.ir/content

[6]  http://alwahabiyah.com/fa/Article/View/20799/

[7].  ازجمله ر.ک: به شماره16 نشریه سراج منیر، زمستان 1393، ص11-19، مصاحبه با شیخ عماد قندیل.

[8].  http://alwahabiyah.com/fa/News/View/162445

[9]  ر.ک: مصاحبه دکتر مسعود اسداللهی در برنامه عصر شبکه افق تاریخ5 مهر سال1394: https://www.aparat.com/v/hBk9V




نظرات کاربران