ذات اقدس اله، وحدت را قراردادی و اعتباری قرار نداد، بلکه فرمود: ریشه وحدت در جان همه شماست. گرچه انسانها دارای زبانها و زمانها و چهره های گوناگونند ولی هیچ یک، مقوم انسانی انسان نیست. انسانیت انسان به فطرت است و آن در همه بطور یکسان هست.
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله الذی هدانا لهذا وما کنا لنهتدی لولا أن هدانا الله...
اصل اول: قلب سلیم
خدای سبحان ادب محفل علم و دین را به نبی اکرمش آموخت: «واذا جائک الذین یؤمنون بآیاتنا فقل سلام علیکم»(انعام/54).
به آنانکه برای دریافت وحی به محضر تو می آیند، سلام کن. اوساط از حضار سلام را از تو دریافت می کنند و اوحدی از آنان، سلام مرا از زبان تو میشنوند یعنی سلام مرا به آنان برسان.
ذات اقدس اله بر انبیاء و اولیاء و مؤمنان راستین، سلام می فرستد. تسلیم الهی، یک درود لفظی نیست بلکه افاضه قلب سلیم است. حرف خدا، کار خداست. تسلیم الهی، پرورش قلب سلیم است.
کدام قلب سالم و کدام ناسالم است؟ آن قلبی که بتواند شئون درک و کار خود را یکی کند، سالم است و آن قلبی که زمام شئون درکی، از دستش در رفته و زمام شئون تحریکی از کف او رها شده، قلب ناسالم است.
و اگر کسی در محور هستی خود به وحدت بار نیافت، اگر کسی نتوانست مجموعه درون خود را یکی کند، هرگز توفیق وحدت بیرونی را ندارد.
آنکس که قوای وهم و خیالش، هر چه بخواهد، بیاندیشد، شهوت و غضبش هر چه خواست، بکند و عقل او اسیر قوای مادون باشد (کم من عقل اسیر تحت هوی عمیق) این انسان پراکنده فکر، هرگز عضو جامعه واحد نخواهد شد. و اگر کسی به وحدت نرسید، کاری از او ساخته نیست. زیرا از کثرت بی نظم، هدف و ثمری نباید متوقع بود.
پس قلبی سالم است که بتواند خواسته ها و کششها و یافته های خود را یکی کند، اگر انسان به توحید درونی بار یافت، توفیق دارد، داعیه وحدت جامعه را در سر بپروراند.
اصل دوم: امکان وحدت
اما با داشتن همه نیروهای درکی و کششهای گوناگون، مأمور به وحدتیم و از تفرقه نهی شده ایم. اینکه خدا ما را گوناگون آفرید و به وحدت امر کرد و از تفرقه بازداشت، نشانگر این حقیقت است که رسیدن به وحدت، میسر و پرهیز از تفرقه ممکن است.
اما چه کنیم که با دیگران هماهنگ باشیم و با هم، یک واحد را تشکیل دهیم؟ راههای فراوانی فراروی امتهای اسلامی نصب کرده اند. ما را، هم از خطر تفرقه بازداشته اند، و هم از منافع وحدت آگاه کرده اند، و هم علل آن را به ما شناسانده اند، و هم موانع آن را گوشزد نموده اند.
به ما آموخته اند که وحدت یک قرارداد تجاری یا نظامی و یا صناعی نیست که روزی امضاء شود و روز دیگر لغو گردد. گردهمایی وحدت نظیر سائر گردهمایی ها نیست که در محور پیوند و قرارداد خلاصه شود.
ذات اقدس اله، وحدت را قراردادی و اعتباری قرار نداد، بلکه فرمود: ریشه وحدت در جان همه شماست. گرچه انسانها دارای زبانها و زمانها و چهره های گوناگونند ولی هیچ یک، مقوم انسانی انسان نیست. انسانیت انسان به فطرت است و آن در همه بطور یکسان هست.
این عامل وحدت از درون، جوشان و ثابت و پایدار است، زیرا چیزی که با قرارداد بوجود نیامده باشد، دارای چنین صفاتی می باشد و آن، همان خلقت و فطرت الهی است که «لا تبدیل لخلق الله»(روم/30) هیچ امکان ندارد، این فطرتی که از درون سرپرستی ما را بر عهده دارد عوض بشود. خدای سبحان فرمود: «ذلک الدین القیم»(روم/30) این فطرت، سرپرست و نگهدار و مقوم شماست نه رنگ، پوست، سنت ها و عادتهای شما. و این سرپرست فطری بقدری زیبا و تواناست که هرگز عوض نمی شود، نه خدا آن را عوض می کند، چون احسن تقویم است و نه غیر او توان تعویض دارد. لذا فرمود: «لا تبدیل لخلق الله» این فطرت توحیدی در درون همه هست و انبیاء همین فطرت را شکوفا کردند و به ما گفتند: که نه تنها شما که اهل یک دین و کتابید، با هم برابر و برادرید، بلکه همه انسانهائی که پیروی راهنمایان آسمانی را پذیرفته اند با هم برابر و برادر و اهل یک دینند.
اگر خدای سبحان فرمود: «یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا ۖ إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ؛ وَإِنَّ هَٰذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ»(مؤمنون/51-52) یعنی همه ادیان الهی در یک مسیرند. اما متأسفانه به جای اینکه، این سرپرست درونی (فطرت) را گرامی دارند و به آن اعتصام کنند، این حبل نجات را تفریق کردند و هر یک به شعبه ای از آن تمسک کردند [فتقطعوا امرهم](مؤمنون/53) در حالیکه ما یک امر واحد فروفرستادیم و گفتیم: «واعتصموا بحبل الله جمیعا»(آل عمران/103)
در روایات مکرر آمده است که دین و قرآن حبل خدایند که یک طرف آن به دست خداست و طرف دیگرش در دست شما، آن را محکم بگیرید و بالا روید. با هم بگیرید زیرا مجموع غیر از جمیع است. اگر یک میلیارد مسلمان هریک بتنهایی با قرآن در ارتباط باشد، این اعتصام به حبل قرآن است متفرق نه جمیعا. خدای سبحان می فرماید: با هم بیاندیشید و با هم باشید تا بسیاری از مسائل کلامی و مشکلات فقهی و تاریخی حل شود. محفلی که شایسته سلام خدا شد یقینا تلاش و کوشش آن به ثمر می نشیند.
در نزاع درونی باید دشمنی را ازبین برد نه دشمن را
ما بفرموده قرآن، با دو دسته دشمن سروکار داریم. و در برابر هریک از دشمن داخلی و خارجی وظیفه ای داریم. در برابر دشمن بیگانه یعنی کفر و نفاق و الحاد و استکبار، جز سرسختی و مقاومت، راهی نیست؛ باید دشمن را از پای در آورد و تمامی دستاویزهای او را قطع کرد (کل بنان) این است وظیفه ما در برابر دشمن بیرونی. اما وظیفه ما با کسانی که همه اهل یک قبله و دین و کتابیم ولی با ما نمی سازند و یا ما با آنها سازگاری نداریم، چیست؟
خدای سبحان می فرماید: اینجا نکوشید رقیب را رام کنید، بلکه بکوشید دشمنی را از بین ببرید، نه دشمن را. اگر کسی کافر و منافق بود، از اعداء شماست و شما باید «اشداء على الکفار»(فتح/29) باشید ولی اگر کسی موحد و مسلمان و اهل قبله بود، بکوشید عداوت را طرد کنید نه عدو را. « وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ۚ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ»(فصلت/34) فرمود: دشمنی را از بین ببرید. اگر بخواهید دشمن خون آشام شما، دوست حمیمی و صمیمی شما بشود؛ باید دشمنی و بدی را از بین ببرید، نه شخص بد را؛ السیئة نه المسئ. اگر دشمنی و بدی را طرد کردی، آنگاه کسی که دشمن خون آشام شماست «کانه ولی حمیم» می شود. البته این کاری نیست که از هر کسی میسور باشد « وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ».(فصلت/35)
اگر دشمنی را از بین بردیم، آنگاه با یک فکر آزاد در کنار هم، بسیاری از مشکلات را حل خواهیم کرد. چون چیزی می تواند ما را رام کند که در محور فکر ما بعنوان خیر جاسازی شود؛ اگر چیزی را خیر تشخیص دادیم راهی کوی او خواهیم شد.
منبع: کتاب «سخنرانیها و مقالات دومین کنفرانس وحدت اسلامی-1367»، صص31-35