در حال بارگذاری ...

بعضی مواقع حضرت با خلفا شدیدا مخالف بوده است، لکن اختلاف نظر باعث نشده که علی علیه السلام با آنها همکاری نکند. تقریبا در دوران خلفا، على علیه السلام قاضی بوده است، ولی نه قاضی رسمی. در جنگ ها مورد مشورت خلفا قرار می گرفت.

*آن روایتی که میفرماید «بنى الاسلام على خمس» و یکی از آنها مسألة ولایت است یا مثلا خیلی از علما گفته اند، اصول دین پنج تا هستند؛ یعنی امامت را هم جزء اصول دین می دانند؛ اینها را چطور می شود جواب داد؟

این حدیثی که نقل کردید، یک حدیث صحیح است و سندش هم صحیح است، و یک حدیث هم نیست؛ بلکه چند حدیث است. درست است که «بنی الاسلام على خمس» ما به این حدیث اعتقاد داریم و باید معتقد باشیم، والا شیعه نیستیم، و من خودم به این حدیث اعتقاد دارم، منتها یک بحث در ولایت این است که ولایت را چگونه معنا می کنیم. بله، اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، روزه، زکات، حج و ولایت؛ یعنی به اصطلاح، یک ولایت داریم، یک مرتبه ولایت را به معنی حاکمیت و مالکیت می گیریم، ولی امر، مالک امر و زمامدار است و یک دفعه ولایت، به معنای محبت و دوستی است «المؤمنون  والمؤمنت بعضهم أولیاء بعض»(توبه/71) در این جا قضیه سلطه در کار نیست. «ألا إن أولیاء الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون»(یونس/62) آیا ولایت در این آیه را به معنای زمامداران خدا می گیریم؟ ما که زمامدار خدا نیستیم. بنابراین ولایت گاهی به معنای محبت می آید و گاهی به معنای مالکیت و زمامداری، چیزی که مسلم است و سنی ها هم قبول دارند؛ مثلا در همین تحفه اثنا عشریه که کتاب بزرگی علیه شیعه است و با تحقیق هم نوشته شده و من یک کتاب در جواب آن نوشتم که قبل از اینکه کمونیست ها به قندهار بیایند، در ایران چاپ شد، در همین تحفه اثنا عشریه نوشته شده که اجماع اهل سنت بر این است که محبت به پیغمبر و آل پیغمبر علیهم السلام واجب است، پس دوستی اهل بیت پیغمبر، مورد اجماع بین شیعه و سنی است، به استثنای ناصبی ها. محبت اهل بیت اجماعی است. در این مسأله اهل سنت روایات زیادی را نقل می کنند. اما امامت به معنای زمامداری نه. خود ائمه از اینها زن گرفتند و رفتند به خانه هایشان و غذایشان را خوردند، ذبیحه آنها را که در مدینه قصابی داشتند، خوردند. اگر اینها را در نظر بگیریم، نباید این ولایت را به معنای امامت بگیریم.

*اگر این طور باشد ممکن است گفته شود که، ولایت در حدیث غدیر را هم باید به معنای محبت بگیریم و طبعا دیگر هیچ مشکلی با برادران اهل سنت نخواهیم داشت!

ببینید، در آنجا (حدیث غدیر) ولی به کار نرفته در آن جا مولی به کار رفته است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من کنت مولاه فهذا على مولاه» مولی همان طوری که در لغت بیان کرده اند، به معنی اولی در تصرف است؛ یعنی به معنای امامت، بلکه اگر لفظ ولی می بود، باز هم به معنای امام بود؛ زیرا قرینه مقام در غدیر خم دلیل قاطعی بر آن است.

*گفته می شود که این بیعت و نماز خواندن حضرت علی(ع) با آنها و کلا همه اینها از روی اضطرار و تقیه بوده است؛ یعنی اگر قدرت داشتند، این کار را نمی کردند، شما این را تصدیق می فرمایید؟

نه، باید در صحبت کردن دقت کنیم و در ظواهر هم بدون دلیل تصرف نکنیم؛ بلکه با قراین صحبت کنیم. مثلا وقتی امام باقر(ع) یا امام سجاد(ع) می فرمایند: «الاسلام ما علیه ظاهر الناس من شهادة أن لا اله الا الله و أن محمدا رسول الله...»، جای تقیه نبوده است. باید دلیل قاطعی پیدا شود. اما روایت های ارتداد اصحاب، در کتب خودشان زیاد است و من در عدالة الصحابه آنها را آورده ام که گفته اند: صحابه مرتد شدند. از روایت های ارتداد در منابع ما فقط یک مورد صحیح السند است. در این روایات ارتداد را به معنی «ارتداد از امامت» تفسیر می کنیم؛ نه به معنای ارتداد از اصل اسلام. اینها در غدیر، امامت را قبول کردند، اما بعد پس کشیدند. باید بنشینیم تمام روایت هایی را که هر دو طرف نقل کرده اند، بررسی کنیم و مسأله ساده ای هم نیست که من بگویم آن روایت هایی که درباره کفر و فسق وارد شده، بیش از یکی دو تا از سندهای آنها معتبر نیست و خداحافظ شما. سؤالی که شما کردید، خیلی پیچیده است، باید بنشینیم پنج - شش ماه صحبت کنیم و نتیجه اش آن چیزی است که من فکر می کنم.

*امامان شیعه چقدر دنبال تقریب مذاهب بوده اند؟ یک نظر این است که مدارای ائمه از روی تقیه بوده و نظر دیگر این است که برای تقریب بوده است. شواهد و دلایل تاریخی این نظر چیست؟

شکی نیست که علی علیه السلام با آنها اختلاف نظر داشته است. یک نظر افراطی این است که ائمه که در راس آنها علی علیه السلام است با خلفا هیچ سر و کار نداشتند مگر در مواقع اضطرار. یک نظر دیگر هم نظر تفریطی است که اهل سنت دارند، که هیچ اختلافی بین اهل بیت و صحابه نبوده است، تمام بلاهایی که نقل می شود، کل آن مربوط به عبد الله بن سباء است. هیچ خبری نبوده است. این مذهب شیعه، خود به خود پیدا شده است. آن را عبد الله بن سباء به وجود آورده است. نظریه دوم، بدتر از نظریه اول است. برای نظریه اول ممکن است بتوان شواهدی اقامه کرد، اما برای نظریه دوم هیچ شاهدی وجود ندارد؛ بلکه علیه آن، شواهد زیاد قطعی در کتب اهل سنت هست. نظر دوم را به این خاطر گفته اند که نمی توانستند بگویند علی علیه السلام اشتباه کرد. لذا صغری را منکر شدند و گفتند که علی علیه السلام اصلا مخالف آنان نبوده است. عبد الکریم شهرستانی در مقدمه ملل و نحل می گوید، اگر ثابت شود که علی گفته، ما قبول می کنیم، چون پیغمبر گفته است که «على مع الحق و الحق مع علی». این قضیه را ابن ابی الحدید هم می گوید.

ما می گوییم که قضیه حد متوسط بوده است. بعضی مواقع حضرت با خلفا شدیدا مخالف بوده است، لکن اختلاف نظر باعث نشده که علی علیه السلام با آنها همکاری نکند. تقریبا در دوران خلفا، على علیه السلام قاضی بوده است، ولی نه قاضی رسمی. در جنگ ها مورد مشورت خلفا قرار می گرفت. برای قضایای اسلامی علی علیه السلام با آنها بوده، رفت و آمد داشتند، سؤال های علمی مطرح می شده است. حتما یک مواردی بوده است که علی علیه السلام با آنها همکاری کرده است که آن جمله «لولا على لهلک عمر» چندین بار گفته شده است.

*همکاری امام علی علیه السلام خیلی جزئی بوده است، چرا علی علیه السلام وارد جنگ ها نشد و به آنها کمک نکرد؟

 چون لازم ندید، اگر یک جایی می رسید که اسلام ضربه می دید، یقینا علی علیه السلام به خاطر خلفا عقب نشینی نمی کرد و نمی گفت حالا که با من این کار را کردند، بگذار بنای اسلام خراب شود. من یقین دارم که حضرت این کار را نمی کرد. سکینه و فاطمه علیهما السلام دخترهای امام حسین علیه السلام، شوهرهایشان سنی بوده اند، آیا می شود ما بگوییم که فاطمه نعوذ بالله مجبور شد و عمل حرام انجام داد؟ ابو الفرج در مقاتل الطالبیین نقل می کند که شوهر فاطمه از دنیا رفت و فاطمه بی تابی می کرد. پسر عثمان گفت: بی تابی مکن من خواستگار تو هستم. هرچه تاریخ می گذرد، قداست مسائل بالاتر می رود و دیوارهای موهوم قوی تر می شود. اینها بین خود معاشرت داشتند و عقد و ازدواج داشتند. سکینه همین طور بود. امام حسین علیه السلام شهید می شود، بنی امیه او را شهید می کنند، ولی بعد می بینیم که دختران امام حسین می روند با آنها ازدواج می کنند. یک روایت ندیدم که امام صادق علیه السلام یا امامی دیگر بگوید آنها اشتباه کردند و فعل حرام به جا آوردند.

*بعضی ها می گویند که ائمه پشت سر اینها نماز نمی خواندند، آیا این سخن شواهدی دارد؟

تاریخ نقل می کند که هر جمعه یا در بسیاری از جمعه ها، امام صادق علیه السلام می رفت و در نماز جمعه شرکت می کرد.

*یعنی در مدت بیست و پنج سال، حضرت امیر علیه السلام می رفت پشت سر اینها نماز می خواند؟

من بگویم بله، شما می گویید دلیل بیاور، ولى من الآن نمی توانم دلیل بیاورم. فی الجمله از کل قضایا معلوم است که خیلی از اوقات آن حضرت می رفته و نماز می خوانده. مفهوم این حدیث معتبر و با سند که می فرماید: «من صلی معهم فی الصف الاول کان کمن صلى فی الصف الأول خلف رسول الله صلى الله علیه و اله» با این شدت و به این سیاق معلوم است که حکم اولی را بیان نکرده است. ولی آن تقیة واجب هم نیست؛ یعنی تقیه مداراتی است و مدارا کردن و حفظ وحدت مسلمانان است. ائمه یا علم غیب داشتند یا حدس می زدند که شیعه همیشه در اقلیت می ماند. لذا نباید شیعه نابود شود و نباید صفوف اسلامی از هم جدا باشند. اگر امام جماعت عادل نیست، نباشد؛ بسم الله نمی گویند، نگویند؛ پا و سر خود را مسح نکرده، بلکه شسته، اشکال ندارد. این نمازی که با این همه اهمیت «الصلاة معراج المؤمن» یا «ان قبلت، قبل ما سواها و ان ردت، رد ما سواها» پشت سر آنان صحیح است و بر اساس همان حدیث معتبر و صحیح السند، باید در صف اول آنان ایستاد؛ یعنی تقیه مجامله، مدارا کردن، و وحدت اسلامی را حفظ کردن. بنابراین برای ما نباید تعصبات بیجا پیدا شود.

*درباره روایتی که می گوید ایشان(اهل سنت) در نماز کالجدار(مثل دیوار) هستند، چه می گویید؟

فعلا در خاطرم نیست که سند این حدیث معتبر است یا خیر. اگر معتبر نبود که قبول نمی کنیم، اگر معتبر باشد، باید جمع کنیم. اگر به حسب واقع نگاه کنیم، که اگر پا را می شوید و مسح نمی کند، وضو باطل است و وضو که باطل شد، نماز هم باطل می شود و در این صورت همان جدار است. اما باید امثال این روایت را با روایات دیگر یک جا معنا کنیم، آن وقت می فهمیم که ناظر به مقام ثبوت بوده، اما در مقام اثبات باید همان ظاهر اسلامی رعایت شود.

* آیا می توان گفت که بر اساس همین مبناست که حضرت امیر علیه السلام اسم بچه هایش را ابوبکر و عمر و... گذاشته و یا بعضی امامان دیگر این کار را می کردند، مثلا امام زین العابدین علیه السلام اسم پسرش را عمر گذاشته است؟

این الفاظی که برای بچه ها نامگذاری می شده، آن زمان ها این قدر مطرود نبوده است. گفتم هرچه روزگار می گذرد، مسائل عادی شکل قداست به خود می گیرد و مانند آثار عتیقه می شود و قیمت آن بالا می رود. در گذشته این حساسیت ها نبوده است.

منبع: تقریب مذاهب از نظر تا عمل، صص71-77

پاسخ به شبهات وحدت توسط آیت الله محسنی-بخش دوم

پاسخ به شبهات وحدت توسط آیت الله محسنی-بخش اول




نظرات کاربران