در حال بارگذاری ...

گزارش های تاریخی و روایی نیز حکایت از این دارد که در زمان اهل بیت(ع)، برخی از اوباش تلاش می کردند با پرسش های تحریک آمیز، مواضع پیروان شیعی آنها را به خلفای نخست به دست آورند و با سعایت نزد دشمنان سیاسی و فکری، به نان و آبی برسند.

علی آقانوری

در باب نهی از مخاصمه فکری و جدال های مذهبی با مخالفان و پیامدهای زیانبار فکری، اجتماعی، تربیتی و اخلاقی آن، روایات فراوانی از اهل بیت(ع) رسیده است. بر پایه این روایات، خصومت های کلامی، و بیان و زنده کردن برخی از خاطرات تلخ گذشته و اختلافات تاریخی، نه تنها تأثیری در هدایت دیگران ندارد و موجب جسارت آنان در تکذیب حق می شود، بلکه اسباب اختلاف بیشتر وکینه توزی متقابل را فراهم می سازد(به ویژه این که گزارش های تاریخی و روایی نیز حکایت از این دارد که در زمان اهل بیت(ع)، برخی از اوباش تلاش می کردند با پرسش های تحریک آمیز، مواضع پیروان شیعی آنها را به خلفای نخست به دست آورند و با سعایت نزد دشمنان سیاسی و فکری، به نان و آبی برسند. به عنوان نمونه بنگرید: جامع احادیث الشیعة، ج۱۸، ص ۳۹۷-۴۰۲) و مخاصمه کننده را نیز از مسیر اصلی باز می دارد[1]. بنابر حدیثی از امام باقر(ع)، ستیزه جویی موجب از بین رفتن دین و حبط اعمال می گردد و نتیجه مستقیم آن، ایجاد شک و تردید است[2].

امام کاظم (ع) در سفارش خود به اصحاب می فرماید: بکوشید که زبانتان را حفظ کنید و ستیزه جویی در دین را رها سازید و به جای آن، به عبادت خدا بپردازید[3].

امام صادق (ع) ستیزه جویی در دین را، اسباب بیماری و آفت روح و قلب می داند و می فرماید: «اجعلوا أمرکم لله ولا تجعلوه للناس، فان ما کان لله فهو لله، و ما کان للناس فلا یصعد الى الله. فلا تخاصموا الناس لدینکم فان المخاصمة ممرضة للقلب. ان الله قال لنبیه (صلى الله علیه و آله): انک لا تهدی من احببت و لکن الله یهدی من یشاء، و قال: أفانت تکره الناس حتى یکونوا مؤمنین؟ ذروا الناس فان الناس أخذوا عن الناس، و انکم أخذتم عن رسول الله (صلى الله علیه و آله) و علی(ع) ولا سواء. انی سمعت ابی(ع) یقول: ان الله اذا کتب على عبد أن یدخل فی هذا الأمر، کان أسرع الیه من الطیر الى وکره[4]؛ کار خویش را برای خداوند گردانید، و نه مردم. آنچه برای خدا باشد، از آن پروردگار است و آنچه برای مردم باشد، به سوی خداوند برنخیزد. بر سر دین خود با مردم گلاویز مشوید، که ستیزه جویی آفت قلب است. خداوند به پیامبرش(ص) فرمود: «تو نمی توانی هر که را دوست بداری هدایت نمایی، و این خدا است که هر آنکه را بخواهد، هدایت نماید». و فرمود: «آیا تو مردم را وادار می نمایی که ایمان آورند؟» پس مردم را رها کنید، زیرا مردم دنباله رو مردم اند، و شما دنباله رو رسول خدا(ص) و علی(ع)، و نه جز ایشان. از پدرم (ع) شنیدم که می فرمود: هنگامی که خداوند برای بنده‌ای مقدر نماید که به این آیین درآید، این کار سریع تر از پرنده ای که به لانه اش می شتابد، بر او رخ نماید».

همچنین از آن حضرت نقل می کنند که فرمود: مردی نزد پدرم آمد و گفت: من با کسی مخاصمه و بگومگو دارم و دوست دارم تا وی در آیین امامت شما داخل شود. پدرم در جواب او فرمود: هرگز با احدی مخاصمه مکن، چرا که اگر خداوند اراده خیر برای کسی بکند، قلب او را متوجه و مشتاق شما خواهد کرد و او را در زمره شما در خواهد آورد[5].

جالب اینکه بنابر گزارشی، امام صادق (ع) به سرزنش مؤمن طاق (از صحابیان مشهور خود پرداخت، تنها به این خاطر که بدون اجازه امام خود، با مخالفان مخاصمه نمود[6]. اصول سیره اجتماعی آن بزرگان، به طور خلاصه در سفارشی مکتوب، چنین آمده است: «به نام خداوند بخشاینده مهربان. اما بعد، از خدای خود که آفریننده شماست، عافیت بخواهید و آرامش و وقار خود را حفظ کنید و بر حفظ حیا و آبروی خویش همت گمارید. از تمام زشتیهایی که صالحان پیش از شما از آنها دوری کرده اند، بپرهیزید و با مخالفانتان به خوبی رفتار کنید. از منازعه و مخاصمه طولانی خودداری کنید و در مجالس خود که چاره ای از اختلاط و نزاع کلامی نیست، به تقیه پناه ببرید، که خدا شما را به آن فرمان داده است».[7]

سیره عملی آن بزرگان نیز بر دوری از مجادلات کلامی و یادآوری حکایت های تلخ گذشته بود. به عنوان نمونه، یکی از مواردی که در زمان امام علی(ع) و بعد از وی می توانست بهانه ای برای مجادلات مذهبی و سیاسی قرار گیرد، مسئله فدک بود -مرثیه ای که هنوز برای عده‌ای فراموش نشده است- اما امام علی(ع) با بزرگواری تمام از آن گذشت و داوری آن را به خدا سپرد و فرمود: «آری، از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، فدک در دست ما بود، اما عده ای بر آن بخل ورزیدند(و آن را از دست ما خارج کردند)، و گروهی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند، و بهترین داور خداست... و مرا با فدک و غیر فدک چه کار...؟!»[8]

منبع: امامان شیعه و وحدت اسلامی، صص 280-283

 

[1]  رک: میزان الحکمه، ج۳، ص ۴۴-۴۶

[2]  همان، ص ۴۴

[3]  همان

[4]  محاسن، ص ۲۰۱، ح ۳۸؛ بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۳۳

[5]  محاسن، ص ۲۰۱، ح ۴۰. موارد بیشتری از آن را بنگرید: بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۲۴-۱۴۰

[6]  بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۳۷، ح ۴۶

[7]  برای اطلاع تفصیلی بنگرید، همان، ج ۷۵، ص۹۰-۶۸، ۳۹۳-۴۴۳. همچنین سیره آن بزرگان را در باب برخورد با مخالفان بنگرید: همان، ج ۷۴، ص ۱۵۴-۱۷۲، باب حسن المعاشره و حسن الصحبه و...

[8]  نهج البلاغه، نامه 45




نظرات کاربران