در حال بارگذاری ...

روایت قتل خلیفه دوم در نهم ربیع الاول و اوصاف خاص برای آن روز، از جمله رفع القلم، حدیثی متضاد با محکمات قرآنی، فقه شیعه، تاریخ قطعی و حدیث بوده و در منابع کهن نیز اثری از آن وجود ندارد. در منابع پسینی نیز، بدون سند و مدرک نقل شده است.

مهدی سیمایی

نهم ربیع وحدیث «رفع القلم»

در روایتی آمده است که دو شیعه که درباره ابوالخطاب اختلاف نظر پیدا کرده بودند، قرار گذاشتند تا نزد احمد بن اسحاق قمی بروند و مسئله شان را با او مطرح کنند. اتفاقا روزی که نزد ابن اسحاق رفتند نهم ربیع الاول بود. ابن اسحاق را مشغول انجام دادن مناسک مخصوص و اعمال روز عید دیدند. دو شیعه که تعجب کرده بودند علت را از ابن اسحاق جویا شدند. او نیز گفت که مثل امروزی نزد امام هادی علیه السلام رفته و ایشان را در همین حال دیده است. سپس از امام علیه السلام فضیلت های روز نهم ربیع را نقل کرد و در ادامه از قول حذیفة بن یمان، صحابی پیامبر(ص) ، حدیثی طولانی از حضرت رسول در بیان فضایل روز نهم ربیع به دلیل قتل یکی از منافقان و دشمنان خدا نقل کرد. بر اساس این روایت، عمر بن خطاب، خلیفه دوم، در نهم ربیع کشته شده و این روز فضایل بسیار دارد، از جمله آنکه تا سه روز قلم تکلیف از مردم برداشته شده است.[1]

نقد سند روایت

١. اولین منابع روایت رفع القلم، دو کتاب محتضر و زوائد الفوائد است که هر دو متعلق به قرن هشتم است. بنابراین، اولین نقل روایت طولانی، مهم و عجیب فوق ۸۰۰ سال بعد از پیامبر(ص) و حدود هفتصد سال بعد از ابن اسحاق و امام هادی(ع) است!

۲. بررسی سند محتضر؛ سند محتضر چنین است: نقلتُه من خط الشیخ الفقیه على بن مظاهر الواسطی، بإسناد متصل، عن محمد بن العلاء الهمدانی الواسطى و یحیی بن محمد بن جریح البغدادی ...

راوی اول فردی مجهول است و هیچ نامی از او در کتب رجالی و تراجم وجود ندارد . یکی از دو راوی مباشر، یعنی یحیی بن محمد بن جریح، نیز مجهول است. محمد بن علاء همدانی، شیعه نیست و از راویان مهم و موثق اهل سنت است. وی در کوفه زندگی می کرده است در حالی که اتفاق حدیث فوق در قم افتاده و برای حل اختلاف به یکی از راویان شیعه مراجعه شده است. طبعا راوی موثق و مکرم نزد اهل سنت که از قضا سنش نیز بسیار بیشتر از ابن اسحاق است، چنین مطالبی درباره شخصیت خلیفه دوم نقل نمی کند و به شیعه جوان تری مراجعه نمی کند!

در نتیجه، سند محتضر که در بحارهم نقل شده است در غایت ضعف است و بلکه به احتمال فراوان سندی ساختگی به دست فردی ناشی بوده است!

٣. بررسی سند زوائد الفوائد: علامه مجلسی منبع دومی که برای روایت نهم ربیع نقل می کند، کتاب زوائد الفوائد است. نویسنده این کتاب علی بن علی بن طاووس پسر سید بن طاووس بوده و جز نامی از این کتاب و روایت فوق که مستند به این کتاب است، روایت دیگری از آن باقی نمانده است! علاوه بر آن، بر فرض صحت انتساب کتاب به پسر سید و دسترسی صحیح و معتبر مجلسی به کتاب، مجددا سند زوائد هم ضعیف است. سند او هم مرسل است و بدون واسطه از محمد بن علاء وابن جریح نقل می کند. جدای از ناممکن بودن نقل این روایت توسط محمد بن علاء که بدان پرداخته شد، مرسل بودن این سند یعنی فردی در قرن هشتم از فردی در قرن سوم مستقیما نقل کند!

در نتیجه، حدیث فوق، خبر واحدی در غایت ضعف (اگر نگوییم ساختگی) و بدون پیشینه در منابع کهن شیعه است.

نقد محتوای روایت

1. تعارض با قرآن، عقل و فقه

در متن روایت، تصریح می کند که روز نهم ربیع روزی است که خداوند به فرشتگان وکاتبین اعمال دستور داده است که سه روز دست از ضبط و نوشتن اعمال تمامی بندگان بردارند؛ و از امام علی علیه السلام نقل می کند که این روز، روز رفع قلم و تکلیف است!

اشکال فوق برای سقوط اعتبار و نشان دادن جعلی بودن روایت - که به همین فقره نیز مشهور شده - کافی است. رفع قلم تکلیف اختیاری، با محکمات قرآنی در تضاد است، مانند: «و من یعمل مثقال ذره شراً یره».(زلزله/8) تعارض صریح با دلیل قطعی عقل و سنت قطعی اهل بیت علیهم السلام و روایات فراوانی از ایشان که بر عمل، تقوا، دوری از گناهان و ثبت تمامی اعمال از جانب کاتبان و خداوند تکیه می کند دلیل دیگری بر نفی اعتبار روایت رفع القلم است. نکته دیگر آنکه رفع قلم به هرج و مرج شدیدی در جامعه می انجامد. اگر تکالیف ثبت نشود و همگان مجاز به ترک واجبات و ارتکاب گناهان باشند، جامعه به سرعت متلاشی خواهد شد. آیا ائمه(ع) به جواز چنین عملی دستور می دهند؟

نکته مهم آن است که روایت فوق، دال بر رفع قلم به صورت مطلق و دستور خداوند به تصریح رفع از تمامی بندگان است. بنابراین، نمی توان رفع قلم را حمل بر رفع قلم از مجانین و مریضان کرد که در صورت عادی هم مشمول رفع قلم هستند؟ یا نمی توان معنای آن را حمل بر رفع قلم از اعمالی کرد که گرچه حرام نیست اما در شأن مؤمنان هم نیست. زیرا اولا، هیچ کجا، رفع قلم به اعمال غیرواجب و حرام اطلاق نشده است. ثانیا، رفع قلم از عمل بدون جزا معنا ندارد. ثالثا، بر فرض وارد نبودن دو اشکال قبل، هیچ قرینه ای در روایت نیست که رفع قلم حمل بر چنین چیزهایی شود، و تفسیر به رأی و تأویل های من عندی، معقول و منطقی نیست.

2. در روایت فوق، به تحریف قرآن تصریح شده است، که مفهومی باطل و انحرافی است و عالمان بزرگوار شیعه سعی بلیغ و فراوانی در نفی این اتهام از شیعه داشته اند.

3. وجود اشکالات لفظی و معنوی در این روایت ، از جمله الفاظ عامیانه همچون «یَرتاس»، «رؤیا» و «جنیت» به جای «یَتَرأّس»، «ریاء» و «جنُبت» و وجود عباراتی همچون «سفال الفیلوق»، «یوم الهدی»، «یوم انکسار الشوکة»، «یوم التصفح»، «یوم التصرید»، «یوم نزع الأسوار»، «یوم سیل النغاب»، «یوم ظفرت به بنو إسرائیل»، دلیل بر ضعف این روایت و ساختگی بودن آن است.

۴. فضایل و اسامی فراوانی برای روز نهم ربیع در روایت فوق آمده است که بنابر آن، این روز بزرگ ترین عید است و آثار و فواید تکوینی فراوانی دارد. واضح است که عادتا اگر چنین فضایل و ویژگی هایی صحت داشت، لازم بود دیگر امامان شیعه نیز نقل می کردند، به ویژه آنکه وضعیتی بهتر از وضعیت سخت و نظامی امام هادی علیه السلام داشتند!

۵. حدیث رفع القلم به دلیل تعارض با تاریخ قطعی، مردود و ساختگی است. به اجماع تاریخ و نقل تمامی شیعه و سنی، مرگ خلیفه دوم دراواخر ذی الحجه سال ۲۳ ه. ق. رخ داده است.[2]

علامه مجلسی، که خود این روایت را در بحار جای داده است، نیز تصریح می کند که بین علمای شیعه آن چیزی که در زمان قتل عمر مشهور است همان آخر ذی الحجه است.[3] مجلسی اما برای توجیه روایت و تضعیف تاریخ مرگ خلیفه دوم در ذی الحجه، احتمالی عجیب و نادرست مطرح می کند و می گوید: «شاید مورخان مخالف (اهل سنت) تاریخ مرگ خلیفه دوم را تغییر دادند تا این مسئله بر شیعه مشتبه شود و شیعیان روز مرگ خلیفه را جشن نگیرند».[4]

در حالی که تغییر روز وفات برای جلوگیری از جشن معنای معقول و قابل درکی ندارد. زیرا اولا، تغییر تاریخ خاصی تأثیری در جشن گرفتن ندارد. اگر بر فرض عمر در نهم ربیع کشته شده باشد و تاریخ به ذی الحجه تغییر کند، شیعیان در تاریخ بعد از تغییر، یعنی همان ذی الحجه، جشن می گیرند. ثانیا، اصلا مگر شیعیان این مقدار آزادی و بروز و ظهور اعتقادی در خصوص خلفا داشته اند که اهل سنت، یعنی دستگاه حاکم و دربار خلافت، مجبور باشد دست به تغییر تاریخ بزند! ثالثا، اگر واقعا این مقدار اخبار گسترده در تاریخ وفات عمر ساخته باشند، چرا هیچ مدرک و مصدر و شاهدی برخلاف آن و در کشف تاریخ واقعی، نه در مصادر شیعی و نه سنی، وجود ندارد!

۶. تعارض ضمنی دیگر حدیث رفع قلم با تاریخ، از ابتدای پاسخ ابن اسحاق به دست می آید. ابن اسحاق می گوید با شیعیان در چنین روزی نزد امام علیه السلام رفتیم و ایشان مشغول اعمال عید بودند و به خادمان خود دستور دادند لباس نو بپوشید! تردید نگارنده آن است که آیا امام هادی با این مقدار آزادی داشته است که مشغول برپایی جشن مرگ خلیفه باشد؟ حضرت هادی که در سامرا در عمل محبوس بوده و حتی ارتباطشان با شیعیان به سختی و بیشتر از طریق وکلایشان بوده است، امکان انجام دادن این اعمال و گفتن این اقوال را داشته اند؟

7. اضطراب روایت فوق، دلیلی دیگر بر ضعف و ساختگی بودن حدیث است. افعال ماضی و مضارع در روایت ثابت نیست و مدام بدون دلیل و بی جا تغییر می کند. همچنین، کسی که امام هادی از ایشان در حال نقل است، بین پیامبر(ص) و امام علی(ع) تغییر می کند. ابتدا از یکی نقل می کند و در ادامه گویی داشته است از ابتدا از دیگری نقل می کرده است.

8. آن طور که علامه مجلسی گفته است، در زمان ایشان نهم ربیع به عنوان تاریخ قتل خلیفه دوم بین شیعیان مشهور شده بود. بنابراین، احتمالا جعل این تاریخ به دست صفویان صورت گرفته است. بنابر گفته استاد ممتاز تاریخ و حدیث، آیت الله یوسفی غروی، صفویان نمی توانستند جشن قتل عمر بن خطاب را در ایام ۲۶ ذی الحجه به بعد بگیرند؛ چراکه جشن آنان با محرم الحرام و ایام شهادت حضرت سیدالشهدا علیه السلام تداخل پیدا می کرد و مساجد سیاه پوش عزا می شد. همچنین، گرفتن جشن قتل عمر بن خطاب در ایام کشته شدن عمر بن سعد می توانست صفویان را از خطرهای احتمالی فرقه مقابل در امان دارد؛ چرا که می توانستند با رعایت تقیه، جشن خود را جشن قتل عمربن سعد تلقی کنند.[5]

نتیجه: روایت قتل خلیفه دوم در نهم ربیع الاول و اوصاف خاص برای آن روز، از جمله رفع القلم، حدیثی متضاد با محکمات قرآنی، فقه شیعه، تاریخ قطعی و حدیث بوده و در منابع کهن نیز اثری از آن وجود ندارد. در منابع پسینی نیز، بدون سند و مدرک نقل شده است.

منبع: کتاب «مشهورات بی‌اعتبار»، دفتر اول، صص191-196

 

[1]  حلی، المحتضر، ص ۴۴ - ۵۵؛ مجلسی، بحار الأنوار، به نقل از: المحتضر و ابن طاوس، زوائد الفوائد، ج ۳۱، ص ۱۲۰ و در ج ۹۵، ص ۳۵۱، به نقل از: زوائد الفوائد.

[2]  مفید، مسار الشیعة، ص ۴۲؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۹۵؛ مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۰۴؛ بلاذری، انساب الأشراف، ج ۱۰، ص ۴۷۰؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۵۸؛ طبری، تاریخ طبری، ج ۴، ص ۱۹۱؛ ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص ۱۸۳؛ کفعمی، المصباح، ص ۵۱۰؛ حلی، تذکرة الفقهاء، ج ۶، ص ۱۹۵؛ ابن طاوس، إقبال الأعمال، ج ۲، ص ۳۷۹؛ سید بن طاووس نیز برای توجیه نهم ربیع به تکلف افتاده است، مانند آنکه روز نهم ربیع روز تصمیم به قتل بوده است؛ قمی، تتمة المنتهى، ص ۲۱۸۵

[3]  مجلسی، بحار الأنوار، ج ۳۱، ص ۱۱۸

[4]  همان، ج ۳۱، ص ۱۳۲

[5]  روایتی که به آن اشاره شده ظاهرا از میراث غلات نصیریه است؛ چراکه عینا در کتاب مجموع الأعیاد اثر میمون بن قاسم طبرانی (ص ۱۳۳-۱۴۵) آمده است. در خبر موجود در منابع نصیری ، مطالب دیگری مشتمل بر ادعای الوهیت ائمه علیهم السلام و قطبیت سران غلو آمده است و در سند آن، شخصیت های سرشناس غالیان خطّابیه و نصیریه وجود دارند؛ نک: یادداشت دکتر حسن انصاری در: www.kateban.com




نظرات کاربران