در حال بارگذاری ...

قاعدة مدارا این است که با دیگران همان گونه باش که دوست داری آنان با تو باشند. مدارا، یعنی هر آنچه برای خود می خواهی، برای دیگری نیز بخواه، و هر آنچه را که برای خود نمی پسندی، برای دیگری نیز مپسند.

رضا بابایی

شیوه مدارا و رواداری و پرهیز از خشونت، اکنون جزء ضروریات زندگی جمعی است. اگر پیشتر سخن از فضیلت مدارا بود، اکنون سخن از ضرورت آن است؛ ضرورتی که جای خالی آن را فجایع انسانی پر می کنند. جهانی که ما در آن زندگی می کنیم، آکنده از وسایل کشتار جمعی و نهادهای خشونت طلب است. نارواداری، امنیت جهان را به خطر می اندازد و زیستگاه بشر را کشتارگاه می کند. تنها نیرویی که می تواند سلاح های ویرانگر را به انبارها بفرستد و از دسترس خشمها و کینه ها دور کند، خردمندی و رواداری است .

مدارا به مثابه یکی از پایه های تمدن جدید، ناگهان و بدون مقدمه و از سر بیدردی بر سر زبان ها نیفتاد. نپنداریم که عده ای شب را در بستر نرم خوابیدند و صبح که از خواب برخاستند، هوس مدارا کردند. آنچه بشر را به جایی رساند که به جد از ضرورت مدارا و رواداری و هم ذات پنداری و دیگرپذیری سخن بگوید و بر آن پای فشارد، درد و رنجی است که از نارواداری کشیده است. هیچ یک از مفاهیم عصر جدید، اختراع ناگهانی نبوده است؛ یعنی انسانها پس از کش و قوسهای بسیار به این نتایج رسیده اند.[1]

آری؛ مدارا و رواداری بدون موازنه قدرت تحقق نمی یابد؛ یعنی نیروهای اجتماعی تا به این نتیجه نرسند که منافع درازمدتشان در گرو مدارا است ، به سوی آن نمی روند؛ اما مدارایی که موقوف به توازن قوا در نیروهای اجتماعی است، مدارای سیاسی است و آن نیز برآمده از مدارا در متن و آحاد جامعه است. به واقع سیاست مداران اهل مدارا، در جامعه ای ظهور می کنند که در خانه و خیابان آن، خشونت و زورگویی و حق خوری و تبعیض و خودکامگی به حداقل رسیده است. بنابراین توصیه های اخلاقی و گفت وگو درباره مدارا و رواداری، حتی در غیبت توازن قدرت های سیاسی و اجتماعی، بی فایده نیست.

اما چرا مدارا و دیگرپذیری، چیزی بیش از فضیلت است و اکنون به سرحد ضرورت رسیده است؟ آنچه در پی می آید پاسخی است اشاره وار به این پرسش:

1- جهان، زیستگاه است نه آوردگاه

به طور طبیعی، انسان ها در دنیا رنج می برند و درد میکشند و مصیبت می بینند. به گفته قرآن، خداوند انسان را در رنج آفریده است[2]. جنگ و نارواداری، بر مصیبت های انسان می افزاید، بدون این که دردی را دوا کند.

جنگ ها منشأهای گوناگون دارند؛ اما در واقعیت بزرگ و مشترک ، آنها را به شدت شبیه هم میکند: نخست این که به زحمت می توان در تاریخ جنگی را یافت که نتیجه آن، هزینه های آن را جبران کند؛ مگر این که جان انسان ها را چندان ارج ننهیم. دوم اینکه بیشتر جنگها ریشه در جاهلیت و عصبیت دارند. واقعیت نخست، هر خردمندی را از گزینه جنگ بیزار می کند، حتی اگر گاه (مثلا برای دفاع از خود) از آن ناگزیر باشد. واقعیت دوم، به ما می گوید که صلح، پاداش دانایی و بردباری است، و جنگ و نارواداری ، محصول جاهلیت. بدون تحمل و مدارا، هر گرهی را باید با دندان باز کرد و هرکس که حاکم شود، دیگران را به حاشیه می راند. اما فرهنگ مدارا، سخن از حقوق دیگران میگوید؛ قاعدة مدارا این است که با دیگران همان گونه باش که دوست داری آنان با تو باشند. مدارا، یعنی هر آنچه برای خود می خواهی، برای دیگری نیز بخواه، و هر آنچه را که برای خود نمی پسندی، برای دیگری نیز مپسند. این قانون طلایی، جایی برای خشونت نمی گذارد.

مدارا، یعنی هر آنچه برای خود می خواهی، برای دیگری نیز بخواه، و هر آنچه را که برای خود نمی پسندی، برای دیگری نیز مپسند. این قانون طلایی، جایی برای خشونت نمی گذارد.

2- دیگرستیزی، یعنی خودستیزی

اگر دیگری برای شما دیگری است، شما نیز برای او «دیگری» محسوب می شوید. بنابراین فرهنگ دیگرستیزی، اگر امروز دشمن شما را از میدان به در کرد، فردا نوبت به شما می رسد و این فرهنگ جاهلی، همچنان قربانی می گیرد. حمله فاجعه بار مغول و پایان صفویه ، نتیجه این روش در میان پدران و مادران ما بود. آنان چندان هم دیگر را حذف و ضعیف کردند که سرانجام کشور را به دست بیگانگان سپردند.

کسانی که تاریخ خوانده اند، می دانند که تعصب و سخت گیری ایرانیان بر یکدیگر و فراموشی منافع کل، دروازه ورود دشمنان بی رحم ایران به این سرزمین بوده است. در شهرری، در قرن پنجم و ششم که شافعیان با حنفیان می جنگیدند و حنفیان با شیعیان و شیعیان با اهل سنت، ناگهان مغول از راه رسید و نه شافعی باقی گذاشت و نه حنفی و نه شیعه.

حمدالله مستوفی، مورخ و جغرافیدان مشهور قرن هشتم، درباره شهرری می نویسد: «گویند سی هزار مسجد و دو هزار و هفت صد و پنجاه مناره در آن بود. مردم شهر را بر سر سنگی با هم مخاصمت افتاد! زیادت از صد هزار آدمی به قتل آمدند و خرابی تمام به حال شهر راه یافت و در فترت مغول به کلی خراب شد.»[3]

تقسیم انسان ها بر پایه ارزشهای ایدئولوژیک، نتیجه ای جز ظلم و خشونت ندارد. در پیکر اجتماع، هر انسان سلولی زنده است که حق حیات دارد و باید از همه حقوق طبیعی و شهروندی اش برخوردار باشد.

تقسیم انسان ها بر پایه ارزشهای ایدئولوژیک، نتیجه ای جز ظلم و خشونت ندارد. در پیکر اجتماع، هر انسان سلولی زنده است که حق حیات دارد و باید از همه حقوق طبیعی و شهروندی اش برخوردار باشد.

اگر هیچ دلیلی برای مدارا با دوست و دشمن وجود نداشته باشد جز اینکه ممکن است ما نیز فردا به مدارای دیگران محتاج شویم، در ضرورت آن نمی توان شک کرد.

٣. نافرجامی دیگرستیزی

دیگرستیزی، هیچگاه به ایستگاه آخر نمی رسد؛ زیرا همیشه کسانی و اندیشه هایی وجود دارند که در دایره «خودی» نمیگنجند. بر روی این کره خاکی هرگز روزی نخواهد رسید که اثری از اختلاف نباشد.[4] اختلاف و گوناگونی در ذات حیات بشری است.[5] زیرا انسان ها در انتخاب راه و مذهب و مرام، امکانات یکسان ندارند. حتی اگر بتوانیم همه انسان ها را زیر چتریک دین یا مذهب جمع کنیم، اختلاف در قرائت ها آغاز می شود. اگر بتوانیم یک قرائت از دین را بر ذهن و اندیشه همه آدمیان حاکم کنیم، اختلاف در میزان پایبندی ها آغاز می شود. اگر بتوانیم همه انسان ها را به یک جهان بینی و رفتار راضی کنیم، نوبت به اختلاف درنیتها و انگیزه ها می رسد. همیشه علتی یا بهانه ای برای اختلاف وجود دارد. بساط اختلاف ها را نمی توان برچید؛ اما به نیروی مدارا و رواداری، می توان اختلاف ها را مدیریت کرد.

همیشه علتی یا بهانه ای برای اختلاف وجود دارد. بساط اختلاف ها را نمی توان برچید؛ اما به نیروی مدارا و رواداری، می توان اختلاف ها را مدیریت کرد.

گذشته از این، دیگرستیزی، دیگری را در راه خود راسخ تر می کند. بنابراین، هر روز قربانیان این جنگ بیشتر می شود.

این نیز گفتنی است که دیگرستیزی، آسان تر از دیگرپذیری است؛ زیرا دیگرستیزی و نارواداری، به اندیشه ورزی و آینده نگری نیازی ندارد. هر تنومندی می تواند پا به میدان جنگ بگذارد؛ اما گره گشایی از معادلات پیچیده انسانی و رفتار خردمندانه در مواجهه با منازعات داخلی و خارجی، ویژه انسان های بزرگ و هوشمند است. همچنین هزینه دیگرستیزی، از جیب طبقات پایین تر و مردم عامی می رود. دیگرستیزان، فرمان جنگ می دهند، اما خود در بیرون از میدان جنگ زندگی میکنند. دیگرپذیری و مدارا، تنها از عهده روح های بزرگ و دل های نستوه و اندیشه های بلند برمی آید.

مرد مصاف در همه جا یافت می شود

در هیچ عرصه مرد تحمل ندیده ام[6]

4- حمایت آموزه های دینی و معنوی از مدارا

در تاریخ ادیان، رایج ترین بهانه برای دیگرستیزی و تعصب ورزی، غیرت دینی بوده است؛ اما به واقع نابردباری و دیگرستیزی برخی دین داران، بیشتر ریشه در فرهنگ آنان دارد، تا آموزه های دینی؛ چنان که میزان رواداری در دو کشور اسلامی با دو جغرافیای متفاوت و با دو فرهنگ مختلف، یکسان نیست.

با وجود این، ادبیات دینی ما سرشار از گفته ها و نمونه هایی است که اهل مدارا می توانند رفتار خود را به آن مستند کنند؛ از جمله اینکه در فرهنگ اسلامی، از نابردباری و عصبیت به «جاهلیت» تعبیر شده است. جاهلیت به معنای «دوران نادانی» نیست؛ جاهلیت یعنی دوره ای از زمان که مردم آن، حلم و مدارا را فراموش کرده اند و به زبان شمشیر با یکدیگر سخن می گویند.

در فرهنگ اسلامی، از نابردباری و عصبیت به «جاهلیت» تعبیر شده است. جاهلیت به معنای «دوران نادانی» نیست؛ جاهلیت یعنی دوره ای از زمان که مردم آن، حلم و مدارا را فراموش کرده اند و به زبان شمشیر با یکدیگر سخن می گویند.

در فرهنگ دینی، «جهل» معمولا در برابر «حلم» به کار رفته است، نه در برابر علم. شمار و مقدار روایات اسلامی درباره فضیلت حلم، اعجاب آور است.[7]

در فرهنگ و ادبیات دینی، کلمه ای که نزدیک ترین معنا را به مدارا و رواداری دارد، «انصاف» است. وقتی قرآن میگوید با مردم به نیکویی سخن بگویید[8]، یعنی با دیگران، همان گونه رفتار کنید که دوست دارید با شما رفتار کنند. انصاف نیز که مرز میان اخلاق و بی اخلاقی است، جز این نیست. از این رو است که توصیه به مدارا از اخلاقی ترین توصیه ها است و اگر کسانی در برابر آن، بهانه ها یا شبهاتی را مطرح میکنند، نباید به آنها وقعی نهاد.

امام علی(ع) می گوید: اگر بخت امروز با تو یار است، شاید فردا با دشمن تو یار شود.[9] اگر امروز به حقوق و مرزهای دیگران احترام نگذاری، فردا نمیتوانی با صدای بلند حقت را از او بخواهی؛ زیرا به تو خواهد گفت: دیروز که قدرت در دست تو بود، با من مدارا نکردی؛ امروز نوبت من است که با تو مدارا نکنم. همچنین امام علی (ع) مدارا با مردم را نیمی از ایمان می خواند.[10] در نامه ای به مالک اشتر می نویسد: «هرگز پیشنهاد صلح را از سوی دشمن که خشنودی خدا نیز در آن است، رد مکن، که آسایش رزمندگان و آرامش فکری تو و امنیت کشور در صلح است... اگر پیمانی میان تو و دشمن منعقد گردید، یا بدو امان دادی، به عهد خویش وفا کن و بر آنچه بر عهده گرفتی امانت دار باش، و جان خود را سپر پیمان خود گردان؛ زیرا هیچ یک از واجبات الهی همانند وفا به عهد نیست که همه مردم جهان با همه اختلافاتی که در افکار و تمایلات دارند، در آن اتفاق نظر دارند. حتی مشرکان به عهد و پیمانی که با مسلمانان بستند، وفا کردند؛ زیرا آینده ناگوار پیمان شکنی را آزموده بودند».[11] همچنین به مالک هشدار می دهد که مبادا در مصر به این بهانه که حاکم شده ای بر مردم سخت بگیری و بدون دلیل در کارهای آنان دخالت کنی و هنجارهای آنان را برهم زنی. «هیچ آیین پسندیده ای را بر هم مریز که بزرگان این امت بدان رفتار نموده اند، و مردم بدان وسیلت به هم پیوسته اند، و رعیت با یکدیگر سازش کرده اند.»[12]

منبع: کتاب دیانت و عقلانیت، صص 166-172

 

[1]  «براثر پیدایش آیین پروتستان و پاگرفتن جنبش ضد اصلاح دینی در کلیسای کاتولیک، جنگهای عظیم مذهبی بیش از صد سال تمام اروپا را در کام خود فرو برد و صدها هزار تن از هر دو طرف کشته شدند. این حوادث وجدان بسیاری از اروپاییان را چنان رنجاند که از دین فاصله گرفتند. همچنین این جنگها تا اندازه زیادی سبب تضعیف مسیحیت شد و بستر را برای ظهور سکولاریسم فراهم کرد.» ( در جست و جوی امرقدسی، ص۴۳۰).

[2]  سوره بلد، آیه ۴. البته در معنای «کبد» در این آیه اختلاف است. برخی آن را از «کبود» فارسی به معنای اعتدال دانسته اند. «کبود» در زبان عربی عصر نزول، رایج بوده است.

[3]  نزهة القلوب، ص۵۳

[4] «ولوشاء ربک لجعل الناس أمة واحدة ولا یزالون مختلفین؛ و اگر خدای تو می خواست همه خلق را یک امت می گردانید؛ لیکن دائم با هم در اختلاف خواهند بود.» (سوره هود، آیه ۱۱۸)

[5]  وقد خلقکم أطوارا، شما را گونه گون آفریدیم. (سورة نوح، آیه ۱۴)

[6]  صائب تبریزی

[7]  در فرهنگ عرب، «جاهلیت»، کم و بیش در برابر «عقلانیت» و معادل «خشونت» به کار رفته است. این معنا از جاهلیت را نخستین بار ایگناز گلدزهر، خاورشناس مجاری، گوشزد کرد(ر.ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۷، ص ۴۴۰ و۴۴۱). همچنین برای نمونه بنگرید به اولین باب در کتاب اصول کافی که «کتاب العقل و الجهل» نام دارد. در عنوان و روایات این باب ، جهل در برابر عقل و حلم قرار گرفته است، نه در برابرعلم. در ایران نیز تا چند دهه پیش، به زورگیرها و لات های محل، «جاهل» می گفتند. (ر.ک: توشی هیوایزوتسو، خدا و انسان در قرآن؛ معناشناسی جهان بینی قرآنی، ص۱۹؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۷، ص۴۴۰ و ۴۴۱)

[8]  سوره بقره، آیه ۸۳

[9]  میزان الحکمه، ج ۴، ص۱۶۰

[10]  الحیاة، ترجمه فارسی، ج۱، ص۴۳۱: «مداراة الناس نصف الإیمان، والرفق بهم نصف العیش»

[11]  نهج البلاغه، نامه ۵۳

[12]  همان، ترجمه سید جعفر شهیدی




نظرات کاربران