استان کرمانشاه یک استان حساس و مرزی است. چهارصد و چهل کیلومتر مرز مشترک با عراق دارد و تمام مرزنشینان ما به جز گیلانغرب، همه اهل سنت هستند. بهترین مرزداران ما یکی عشایرند و یکی اهل سنت.
۱- بدنبال اتحاد بود
برخورد آقای اشرفی با اهل سنت خوب بود. از این جهت که فرمایش امام این بود که باید ملاحظه کنید یک وقت، کوچکترین اختلافی پیدا نشود، بلکه اتحاد مابین همه ایجاد شود. بنای امام خمینی بر این بود و شهید محراب هم فرموده امام را کامل و به خوبی اجرا می کرد.[1]
۲- اهل تسنن، ایشان را پدر خود می دانستند
هفته وحدت که اعلام می شد، ایشان با وجود کبر سن، تعهد داشتند تا به استان کردستان و سنندج سر بزنند. ولی چند برابر حجم این سر زدن ایشان، مراجعات علما و مردم منطقه بود.یادم هست از میان چهار ملاقاتی که با امام داشتیم، فقط یک مورد آن، سه نفری بود، شهید اشرفی بودند و حاج آقا محمد که بازوی پدرشان به شمار می رفتند و بنده هم حضور داشتم.در سه مورد دیگر که باز این ترکیب سه نفری هم بود، علمای تشیع و علمای تسنن استان اضافه می شدند و در همان اتاق کوچک امام(ره) ملاقات هایی داشتیم. لذا شهید بر این مطلب اهتمام داشتند که واقعا اهل تسنن در استان، ایشان را پدر خودشان می دانند.[2]
۳- به خاطر صداقتشان، ایشان را از خودمان می دانستیم
در کرمانشاه مرتب جلساتی داشتند. در شهرهای محل سکونت اهل سنت، اختلافاتی قومی و مذهبی جریان داشت. ایشان با آن سن و سالش همیشه به جلسات می آمد و همیشه در این دو سنگر حضور داشت. طینت خاص و نیت پاکی داشت. صداقت خاصی داشت. آنچه بر زبان می گفت در درون هم به آن ایمان داشت و به آنچه ایمان داشت، با زبان به مردم می گفت. به خاطر همین صداقت شان، ما اهل سنت خیلی به ایشان اعتماد و باور داشتیم، و ایشان را از خود می دانستیم.[3]
۴- روحانیون اهل سنت را تکریم می کرد
واقعا به اهل سنت علاقه داشت و اظهار محبت می کرد. هرگاه به منزل ایشان می رفتم، شخصا از من پذیرایی می کردند. می رفتند چای و گز می آوردند. می گفتم بگذارید من خودم چای می ریزم، می گفتند اصلا نمی شود. نه فقط به من که زیاد با ایشان آشنا بودم، بلکه با همه این طور بود. به ویژه روحانیون اهل سنت را خیلی تکریم می کرد. مشکلات موجود را خدمت ایشان ارائه می دادیم و وی هم خدمت امام مطرح می کردند و به سرعت برطرف می شد.[4]
۵- بهترین مرزداران ما عشایر و اهل سنت هستند
یک روز به ایشان عرض کردم این مطلب درست است که آیت الله العظمی بروجردی فرمودند: من هیچ فرق قابل ذکری بین شیعه و سنی نمی بینم که بخواهد این دو برادر را از هم جدا کند. حاج آقا فرمودند: بله این مطلب از ایشان است. بعد هم برای توضیح بیشتر به مساله ایجاد دارالتقریب و اعزام آیت الله قمی[5] به مصر و جامعه الازهر اشاره کردند و اینکه الازهر بعد از 1400 سال پذیرفت که مذهب شیعه اثنی عشری رسمیت دارد.
شهید اشرفی ادامه داد: بین دو برادر ممکن است اختلاف نظر و دیدگاه باشد، اما به هیچ وجه نباید از چارچوب برادرانه خارج شود و خدای ناکرده به تخاصم و دشمنی بیانجامد. استان کرمانشاه یک استان حساس و مرزی است. چهارصد و چهل کیلومتر مرز مشترک با عراق دارد و تمام مرزنشینان ما به جز گیلانغرب، همه اهل سنت هستند. من همیشه گفته ام که بهترین مرزداران ما یکی عشایرند و یکی اهل سنت. تاریخ هم همین را نشان می دهد. ما چه داعیه داریم که کارمان را با برادران خودمان به دعوای داخلی بکشانیم تا دشمن از آن سوء استفاده کند.[6]
۶- شما علمای اهل سنت امتحان خود را پس داده اید
از اوایل سال 1359 که بنده مسئولیت امامت جمعه پاوه را قبول کردم، مستقیما با شهید اشرفی ارتباط داشتم. به خصوص زمانی که از جانب امام امور اهل سنت کرمانشاه به ایشان واگذار شد، دیگر مستقیم با ما ارتباط داشتند. به شهرهای سنی نشین مثل پاوه، جوانرود، وروان سر تشریف می آرودند، وجلسات عدیده وحدت را برگزار می کردیم. ارتباط ما باشهید محراب خیلی نزدیک بود و مانند یکی از بستگان نزدیک به منزل ایشان می رفتیم. خدا رحمت کند ایشان و خانم شان را. مانند فرزندان خودشان ما را استقبال واحترام می کردند. هم از ما دلجویی به عمل می آوردند، هم مارا تقویت می کردند، هم دلسوزی به خرج می دادند، و هم از ما دفاع می کردند. این جمله را بارها از ایشان شنیده بودیم که شما آقایان علمای اهل سنت اورامانات[7]، امتحان خود را در این انقلاب بارها پس داده اید دیگر نیازی به آزمایش نیست. شهید محراب در مورد مسائل وحدت بین شیعه و سنی نقش اساسی داشتند.[8]
۷- دفتر روحانیت اهل سنت را کنار حوزه علمیه قرار داد
یکی از قدمهای اساسی که برای تحکیم وحدت برداشتند این بود که دفتر روحانیت اهل سنت را در کنار حوزه علمیه امام خمینی(ره) در مسجد آیت الله بروجردی قرار دادند. هرکس که به آنجا وارد می شد، طبعا سری هم به تشکیلات اهل سنت می زد. هر روز صبح، بعد از تدریس می آمدند و چند دقیقه ای در دفتر می نشستند و با من که مسئولیت دفتر را داشتم راجع به برنامه ها و مشکلات اهل سنت صحبت می کردند. در جلسات مختلفی هم که با هم رفتیم، آیات و احادیثی را که در تحکیم وحدت موثر بود، بیان می کردند و به شدت از ابراز مطالبی که باعث تنش بشود خودداری می نمودند. ایشان تعهد داشتند تا سالی دو – سه بار به پاوه سربزنند و در مسجد پاوه حضور پیدا کنند. در زمان جنگ به نوسود می آمدند. محلی ها به دورشان جمع می شدند و ایشان چند دقیقه ای برای آنها صحبت می کرد.[9]
۸- مثل دوست از منزل ایشان خارج می شدند
وقتی بین علمای اهل سنت مشکلی به وجود می آمد که البته این اختلافات طبیعی بود جمع می شدند ونزد آقای اشرفی اصفهانی، طرح مساله می کردند و با وساطت و پادرمیانی ایشان مشکل برطرف می شد و سرانجام نیزمثل دوست و رفیق از منزل ایشان خارج می شدند. طبیعی است که میان علمای منطقه گاه دیدگاه های متفاوتی بروز می کرد که آقای اشرفی مثل یک پدر، اختلافات را برطرف می کرد.[10]
۹- برخوردش با اهل سنت عالی بود
شهید اشرفی اصفهانی، اخلاق خیلی خوبی داشت. و برخوردش با اهل سنت هم بسیار عالی بود. ایشان به حضرت امام(ره) علاقه داشت و به افکار اما عشق می ورزید و امام عقیده داشتند که باید بین شیعه و سنی، وحدت پیدا شود. عقیده داشتند که تفرقه افکن نه شیعه است و نه سنی. شهید محراب هم این باور را داشتند. لذا تمام گام هایی که برمی داشت در این راستا بود که اختلافی بین شیعه و سنی پیش نیاید.[11]
۱۰- هیچگاه مطلبی از ایشان نشنیدیم که نگرانمان کند
آن نکته کلیدی که ایشان با تکیه بر آن توانست اهل سنت را به سمت خود، جذب کند، صداقتشان بود که از همه صفات بالا تر است. صداقت، تواضع وبی آلایشی. وقتی با آن سن و سال از کرمانشاه به پاوه می آمد، هیچ گونه تکلفی در کارش نبود. هیچگاه در گفتار و کردار و نه در خطبه های نماز جمعه، مطلبی از ایشان نشنیدیم که نگرانمان کند.[12]
۱۱- با دروایش هم برخورد پدرانه داشت
برخورد ایشان با اهل حق[13]یا دراویش نیز بسیار پدرانه، واعظانه و دلسوزانه بود. من هرگز ندیدم که نسبت به این گونه افراد پرخاش داشته باشد.مثل سایر مردم با آنها هم رفتار می کرد.گاهی که به جبهه های مختلف می رفتند و آنها را می دیدند. مثل یک هم وطن دوست داشتنی با آنها برخورد می کرد.[14]
۱۲- ما از اهل سنت هیچ بدی ندیده ایم
سالی دو – سه بار به پاوه سر می زدند و در مسجد جامع آن شهر حضور پیدا می کردند. به نوسوده می رفتند. آنجا برای مردم صحبت می کردند و می فرمودند ما از برادران اهل سنت مان هیچ بدی ندیده ایم. آنها هم متقابلا همین را می گفتند. بنابراین رابطه حسنه ما از قبل بوده، انقلاب و امام آمدند و این رابطه را تقویت کردند. ما چه داعیه ای داریم که از رابطه خودمان یک تفسیر تنگ نظرانه ای ارائه دهیم.[15]
۱۳- شما بروید نماز خودتان را بخوانید
ایشان به معنای واقعی معتقد به وحدت بین شیعه و سنی بود. چنان با هم صمیمی بودیم که احساس نمی کردیم که از دو مذهب هستیم. گاه در پاوه به منزل ما می آمدند. موقع نماز می فرمودند: آقای قادری شما نماز خودتان را بخوانید ما هم آرام آرام نماز خودمان را می خوانیم تا هیچ تکلفی در کار نباشد. در خیلی از عملیات ها با هم به جبهه می رفتیم. در عملیات محمد رسول الله(ص)[16] با هلی کوپتر به پاوه آمدند و با هم به سمت جبهه رفتیم. یادم است یک بار به منطقه ای رفتیم که بچه های اصفهان و خمین در آنجا جان فشانی کرده بودند و چون دوستانشان شهید شده بودند، احساس نگرانی می کردند. آنجا همه را جمع کردیم و برای شهدا فاتحه ای خواندیم و نماز ظهر را بر پا کردیم که حضور ما باعث تشویق رزمندگان شد.[17]
۱۴- سیمای ایشان را که دیدم به گریه افتادم
من امام جمعه سرپل ذهاب بودم. جنگ که شروع شد، شهر را ترک کردیم و دوم یا سوم مهر 1359 وارد کرمانشاه شدیم. آنجا منزل محقر کوچکی گرفتیم و مستقر شدیم. ایشان بعد از اینکه مطلع شدند بلافاصله به دیدنم آمدند. وقتی وارد منزل شدند و من سیمای ایشان را دیدم به گریه افتادم. چهره پاک و بی آلایش ایشان اثرات مفیدی بر وجود ما گذاشت. ایشان آمد و بالای فرش نشست و از ما دلجویی کرد. اوضاع و احوال مهاجرین را پرسید و فرمود : شما ایمان و توکل خوبی به خدا دارید، چون به خاطر خدا و نظام جمهوری اسلامی این مسیر را انتخاب کرده اید. بعد مفصل صحبت کردیم و ایشان تشریف بردند.[18]
۱۵- حقیقتا از ما حمایت کردند
در مرداد ماه 1358 گروهک های مخالف نظام جمهوری اسلامی، پاوه را محاصره کرده بودند و می خواستند مردم پاوه و نیروه های وابسته به نظام را سرکوب کنند. مردم نیز چنان مقاومتی کردند که در تاریخ مشهور است. آنها به شهر حمله کردند و پاوه، هفت روز در آتش جنگ و درگیری می سوخت. در آن ایام سخت، علمای کرمانشاه از جمله شهید اشرفی اصفهانی حقیقتا از ما حمایت کردند. دوستان و علمای کرمانشاه به همراه استاندار وقت کرمانشاه به پاوه آمدند. این حضور از نظر ما فراموش نشدنی است و حتی درتاریخ پاوه که خود نوشته ایم، به آن قضایا اشاره کرده ایم.[19]
۱۶- همه را دور و بر خودش جمع می کرد.
ایشان بر اشتراکات دینی تاکید و برهمان مبنا حرکت می کردند، در همین راستا سمینار های مختلفی برپا می کردند از جمله سمینار ائمه جمعه اهل سنت و اهل شیعه بود که در سال 1361 و در اسلام آباد غرب برگزار شد. رهبر معظم انقلاب که در آن زمان رئیس جمهور بودند نیز، در آن سمینار حضور داشتند. آنجا ائمه جمعه اهل سنت، دیدگاه خود را ارائه دادند. ائمه شیعه نیز همچنین. هیچ گونه بوی اختلافی از آن جلسه به مشام نمی رسید. نوبت من شد. من آن موقع به عنوان امام جمعه اهل سنت سرپل ذهاب حضور داشتم. در رابطه با ولایت فقیه صحبت کردم. صحبت های من گیرا بود و در دل مقام معظم رهبری نشست. یکسال بعد ایشان به کرمانشاه آمده بودند تا به جبهه تشریف ببرند. من را دیدند و صدایم کردند. به من گفتند: شما بودید که در سمینار اسلام آباد غرب در رابطه با ولایت فقیه صحبت کردید. گفتم: بله . پیشانی مرا بوسیدند و فرمودند: خداوند شما را برای اسلام نگه دارد.
این نتیجه حسن رفتار و خلق و خوی شهید محراب بود که همه را دور و بر خودش جمع می کرد.[20]