در حال بارگذاری ...

یکی از مصلحان قرن حاضر، مرحوم سید شرف الدین جبل عاملی است که در این زمینه سخن زیبائی دارد. «فرقتنا السیاسة وستجمعنا السیاسة» یعنی سیاستهای ضد اسلامی و انحرافی ما را از هم جدا کرده و بزودی یک سیاست انسانی و عادلانه اسلامی ما را دور هم جمع خواهد کرد.

آیت الله واعظ زاده خراسانی

تاثیر سیاست

در اینجا شایسته است مطلبی را از یکی از کسانی که در قرن اخیر در ایجاد وحدت اسلامی نقش فعالی داشته ، مرحوم شیخ عبدالمجید سلیم از مشایخ اسبق الازهر و از اساتید شیخ شلتوت و از پایه گذاران - دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیة - به نقل از شیخ محمد تقی قمی دبیر دارالتقریب نقل کنم: شیخ عبدالمجید سلیم در جلسه ای فرموده است: مذاهبی که در کشورهای اسلامی وجود دارد با دلیل و برهان پیش نرفته اند بلکه سیاست در پیشرفت و گسترش آنها دخالت داشته است.

همچنین گفته بود: اگر صلاح الدین ایوبی بر مصر غلبه نکرده بود، الآن همه ما شیعه بودیم و مقابل آن را هم در مورد صفویه و ایران گفته بود.

و این حقیقتی است که ثابت می کند مسئله سیاست، عامل منحصر بفرد است. آثار شوم این سیاستها در بین ملتهای اسلامی باقی است و باید در صدد زدودن آن بود. و برای این منظور باید هریک از آداب و رسوم متداول بین مسلمین ریشه یابی شود، تا معلوم گردد منشأ آن از کجاست. اگر آن را متکی سیاستی یافتند، آن را جدا کرده و فقط تابع دلیل باشند.

یکی دیگر از مصلحان قرن حاضر، مرحوم سید شرف الدین جبل عاملی است که در این زمینه سخن زیبائی دارد. «فرقتنا السیاسة وستجمعنا السیاسة» یعنی سیاستهای ضد اسلامی و انحرافی ما را از هم جدا کرده و بزودی یک سیاست انسانی و عادلانه اسلامی ما را دور هم جمع خواهد کرد. گوئی به این مرد بزرگ الهام شده بود که روزی جمهوری اسلامی خواهد آمد و امت های اسلامی را گرد هم جمع میکند.

بنابراین ما هرقدر در مورد تأثیرات سوء سیاستهای گذشته حکام فاسد بر افکار، آداب و سنن و حب و بغضهای مسلمانان، سخن بگوئیم و کتاب بنویسیم، جا دارد. مثلا روز عاشورا را در مصر جشن می گرفتند، معلوم نیست کدام حکومت و سیاست این سنت ناپسند و مفرق الجماعات را پایه گذاری کرده است. به خاطر دارم که همان موقع روزنامه ها نوشتند که مرحوم شیخ شلتوت و یاران او در یک سال روز عاشورا بنام امام حسین (ع) در الأزهر مراسم عزاداری بر پا نمودند، تا آن سیاست شوم بازمانده از قدیم را از بین ببرند.

عکس آن هم در جاهای دیگر بوده، من دو طرف را مطرح میکنم.

تعجب اینجاست که حالا بعد از روشن شدن پیامدهای ناگوار آن سیاست های غلط، کسانی غلط های گذشته را دنبال کنند.

همیشه حکام با توسل به مذهب و بوسیله علماء درباری و وعاظ السلاطین سیاستهای نابخردانه و ضد اسلامی خود را پیش برده اند. به عبارت دیگر علماء سوء وسیله اجرای این سیاستها بوده اند. از همینجا ارتباط این سیاستها با مذهب روشن می شود که بعنوان عامل دوم تفرقه قابل بحث است.

مذهب

در بحث از عامل دوم اختلافات یعنی مذهب، ابتدا باید روشن نمائیم مذهب بمعنای واقعی چیست؟ و تا چه حد می تواند باعث اختلاف شود؟ مذهب با دین فرق دارد، وقتی میگوئیم دین اسلام، مقصود آن اعتقادات و قوانینی است که در کتاب و سنت آمده و رسول اکرم (ص) آنها را نشر داده است. و مذهب، طرقی است که بین مسلمین برای تبیین دین، بوجود آمده است که مجموعا می توان با توجه به سه بعد اسلام از سه سنخ مذاهب سخن گفت:

الف - بعد عقیدتی و پیدایش مذاهب کلامی اشعری، معتزلی، شیعی و... که قلمرو این مذاهب، اعتقادات است. هریک از این مذاهب معتقدند که راه رسیدن به دین، طریقی است که من طی میکنم و همه قبول دارند که راه «مذهب » غیر از دین است.

ب - بعد عملی و فقهی.

 ج - بعد اخلاق و عرفان.

وقتی صحبت از اختلاف مذاهب می شود نوع قسم دوم یعنی اختلافات فقهی به ذهن می آید که عبارتند از چهار مذهب رایج و معروف اهل سنت و دو مذهب یا سه مذهب شیعه و مذاهب غیر معروف فریقین. البته گاهی مذاهب فقهی، مطابق مذاهب کلامی هستند و گاهی مختلف. مثلا مذهب شیعه در بعد عقیده و فقه استقلال دارد و هریک لازم و ملزوم دیگری است، ولی در اهل سنت چنین نیست. ممکن است شخصی در فقه شافعی و در اعتقاد، معتزلی یا اشعری باشد.

دیدگاهها در مورد پیدایش مذاهب

در مورد پیدایش این مذاهب نظریات مختلفی وجود دارد که بطور کلی به دو دسته قابل تقسیم می باشند:

دسته اول- سلفیون یعنی طرفداران سلف صالح که پیدایش مذاهب در اسلام را بدعت میدانند، و الان در رأس آنها وهابیون قرار دارند.

یکی از رؤسای آنها به نام شیخ محمد البانی کتابی نوشته در مورد بدعتها در خود مذاهب اهل سنت، هر فتوائی که برخلاف مذاق او بوده، آن را بدعت نامیده است.

این گروه معتقدند اسلام همان است که در زمان رسول اکرم (ص)، صحابه و سلف صالح بوده است که هنوز هیچ مذهب و مسلک و اختلافی پیدا نشده بود و هر چه بعد از آن پدید آمده، بدعت است.

دسته دیگر - قائلند که اصل پیدایش مذاهب مثبت است ولی این گروه نیز مرتکب اشتباهی هستند زیرا اینها نوع مذهب را به جای دین اتخاذ کرده اند، آنچنانکه هر کس با اصول و فروع آن مذهب مخالفت کند، خلاف دین مرتکب شده است.

این نظریه درست عکس نظریه اول می باشد. اولی می گوید: هیچ مذهبی نباید باشد چون بدعت است. این می گوید: مذهب من، میزان دین است و هر کس مخالف مذهب من است، مخالف اسلام می باشد.

 حالا ما کدامیک از این دو قول را قبول کنیم؟ سخن حق کدام است؟

اینکه گفته شود مذاهب بدعت است، خلاف طبیعت اسلام است. قرآن می گوید: «افلا یتدبرون القرآن» و یا «لیتفقهوا فی الدین» هم قرآن دعوت به فکر، فهم و فقه است.

آیا تفقه در دین بمعنای عام، در بعد اعتقادی، عملی و اخلاقی، احتیاج به فکر و استنباط و اجتهاد ندارد؟

اصلا اساس اجتهاد و رأی را خود اسلام بنا نهاده است. و لذا باید اختلاف در حد معقول را اجازه داده باشد. زیرا ممکن نیست قرآن امر به تفقه در دین کرده باشد و از طرف دیگر در هر مسئله ای که پیش آمد بگوید همین را بگو ولا غیر.

و خوشبختانه محققین علمای همه فرق می گویند در مسائل ضروری، جای اجتهاد و تقلید نیست ولو اینکه این امور می تواند پایه اجتهاد برای مسائل غیر ضروری باشد و هست. لازم است تذکر دهم که مسائل اسلامی در همه این سه بعد، سه دسته هستند. یک دسته : ضروریاتند، همان مسائلی که در زمان رسول اکرم (ص) و سلف صالح در ابعاد فقه، اخلاق و عقیده بطور سربسته و مجمل وجود داشته است و هیچگاه مورد دقت و بررسی قرار نمی گرفتند. مثلا هیچگاه در آن زمان مطرح نمیشد مثلا کلام الله قدیم است یا حادث؟ و یا اینکه صفات عین ذاتند و یا زائد بر ذات؟ اصلا چنین مسائلی مطرح نبود. فقط آنچه مورد توجه قرار داشت از قبیل این بود که خدای واحد متصف بصفاتی است که در قرآن آمده است.

اما بعد که علوم پیشرفت کردند و این بحثها در دنیای اسلام پدید آمد، چه باید کرد؟ آیا صحیح است که بگوئیم هیچ نباید در این باره صحبت کرد؟

نتیجه جلوگیری از این بحثها این است که همه فرهنگ اسلامی در همه ابعاد کنار گذاشته شود. یعنی همه فقه گسترده مذاهب اسلامی از بین برود زیرا در عصر اول فقه نبود، قرآن و سنت بود.

در بعد کلامی، همه تحقیقات مذاهب باید شسته و کنار زده شود چون اینها بعد پدید آمده است در بعد اخلاقی نیز به همین طریق باید برخورد نمود.

اگر دانشمندان گذشته جهان اسلام نیز پیدایش هر فکر و اندیشه و روش جدید را بدعت می پنداشتند، آیا پیدایش غزالی در اواخر قرن پنجم که در همه علوم فقه، اصول، کلام، اخلاق و غیره کتابهای متعدد بنویسد، متوقع بود؟ ویا ظهور شیخ طوسی در همین قرن امکان داشت؟ ... و یا حتی ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم که پیشوای سلفی ها هستند در قرن هشتم پا می گرفتند؟ آیا آنان در تدوین و نگارش افکار خود از معلومات قرون قبل از خود استفاده نکردند؟

پس پوچی و بطلان این نظریه پر واضح است.

چون اسلام و اجتهاد و تفکر و تدبر را ترغیب کرده است «افلا تعقلون» «افلا یتفکرون» پس باید اجازه بدهد مردم در مسائل فکر کنند. البته این جهاد و نظر دارای شرائطی است که در جای خود آمده است. باید خدا را حاضر و ناظر در اظهار رأی و نظر بدانیم.

اجتهاد باید باشد و لازمه آن پیدایش طرق مختلف و سلیقه های گوناگون است و این رحمت است. البته باید کوشید که این مذاهب مختلف مستمسک برای سیاست قرار نگیرد که متأسفانه چنین بوده است.

اختلاف برای رسیدن به حقیقت است، و تا وقتی که به حقیقت نرسیده ایم، اختلاف وجود دارد و ممدوح است. آن اختلافی مذموم است که بعد از روشن شدن حقیقت، هنوز وجود داشته باشد. «من بعد ما جائتهم البینات»(بقره-213)

خود اختلاف منشأ نزاع نیست. اختلاف سلیقه علمی که بینهایت در دنیا وجود دارد. در فیزیک، شیمی، و طب و... هست، چه اشکالی دارد که در فقه و کلام و ... هم باشد. نباید این نوع اختلافات ، منشأ نزاع و دعوا و کشتار و نفرت شود. وقتی به اینجا منتهی می شود که یک سیاستی پشت سر یکی از این اقوال قرار بگیرد و آن را در مسیر سیاسی خودش پیش ببرد، آنجاست که نفرت و نزاع و کشمکش شروع میشود.

قومیت و ملیت

اسلام ملیتها و قومیتها را در حد معقول و طبیعی قبول کرده است «انا خلقناکم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ...»

اساس خلقت بر شعوب و قبائل است. اما «لتعارفوا» یعنی قبائل و شعوب مختلف با هم دوست باشند و با هم روابط داشته باشند. نه اینکه یکدیگر را انکار کنند.

اما اگر همین قومیت در خط تعصب افتاد که پیغمبر (ص) فرمود: «لیس منا من دعى إلى عصبیة» خلاف اسلام و قرآن می شود. ولی متأسفانه این مسئله در طول تاریخ، خصوصا در قرن حاضر تأثیرات منفی بسیاری بر جهان اسلام داشته است.

استعمارگران خوب فهمیده اند که این بافته اسلام که عرب، ترک، فارس، کرد، عجم، لر و غیره را یکی نموده و تحت عنوان امت واحد اسلامی قرار داده را از هم باز کنند. لذا قومیتها را دامن زدند. خصوصا قومیت عربی را که لطمه آن به همه جهان اسلام وارد می آید.

در یکی از میدانهای قاهره نوشته بود «الحکم لله و العزة للعرب» در حالی که خدا می فرماید: «العزة لله و لرسوله و للمؤمنین»(منافقون-8)

متأسفانه در قرن حاضر، ما شاهد بیدار کردن قومیتها هستیم.

هیچ قومی بر قوم دیگر برتری ندارد الا بتقوى و زائد برآن خلاف اسلام است. در پایان سخنم را با آیه ای از قرآن کریم زینت میدهم :

«واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا و اذکروا نعمة الله علیکم إذ کنتم اعداء فألف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا»(آل عمران-103)

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

منبع: کتاب سخنرانیها و مقالات دومین کنفرانس وحدت اسلامی، تهران 1367ه.ش _ 1409ه.ق  (صفحات 98 تا 105)




نظرات کاربران