حجت الاسلام مهدی مسائلی
طرح بحث
در انتخابات ریاست جمهوری ایران پیروان تمام ادیان الهی یا حتی مذاهب اسلامی امکان کاندیدا شدن در انتخابات را ندارند، طبق اصل یکصد و پانزدهم قانون اساسی رئیس جمهور باید «معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران و مذهب رسمی کشور» باشد و از آنجا که در اصل دوازدهم قانون اساسی تنها مذهب «جعفری اثنی عشری» به عنوان مذهب رسمی کل کشور شناخته شده است، از میان مسلمانان اهلسنت نیز کسی نمیتواند کاندیدای این مقام شود. ولی با این حال، همه مردم ایران رأی یکسانی در انتخاب رئیسجمهور دارند و میتوان گفت انتخابات ریاست جمهوری در ایران مظهر رأی جمعی تمام طیفهای قومی و دینی و مذهبی ایران است. طبق آمارهای رسمی بیش از 99 درصد جمعیت ایران مسلمان هستند و از این جهت رأی غیرمسلمانان نمیتواند تأثیر زیادی بر روند انتخاب رئیسجمهور در ایران داشته باشد ولی جمعیت مسلمانان غیرشیعه به گونهای است که تأثیرگذاری قابل ملاحظهای بر انتخابات دارند. به همین خاطر کاندیدهای ریاست جمهوری و جریانهای هوادار آنها توجه خاصی در جلب رأی اهلسنت به خود دارند. در این یادداشت قصد داریم مشارکت اهلسنت در انتخابات ریاست جمهوری و متن و حواشی آن را بررسی کنیم.
میزان تأثیرگذاری اهلسنت در انتخابات
آمارهای متفاوتی دربارهی جمعیت اهلسنت ایران ارائه میشود. از آنجا که در سرشماریهای رسمی کشور از دین افراد سؤال میشود و از مذهب آنها پرسشی نمیشود، دربارهی مذهب مسلمانان ایران آمار رسمی وجود ندارد و اطلاعات ارائه شده همگی تخمینی است. البته بعضی از این تخمینها با استناد به اطلاعات علمی و دادههای آماری بیان میشود و در مقابل آنها تخمینهای اغراقگونه و با ادعاهای بیپشتوانه نیز وجود دارد. معمولا تخمینهای اغراقگونه به جهت مطالبهگری بیشتر دربارهی حقوق اهلسنت یا تشدید رقابتهای شیعه و سنی بیان میشود، همچون تخمینهایی که یکسوم یا یک چهارم یا یک پنجم جمعیت ایران را به اهلسنت اختصاص میدهند. (فرمانیان و بهشتی، مذاهب در ایران. قم: نشر ادیان. 1400ش، ص 18) اما طبق تخمینهای علمی و مستند به آمارهای جمیعتی، بین 8 تا حداکثر 11 درصد از جمعیت ایران مسلمان اهلسنت هستند. این تخمینها با بررسی جمعیت استانهای سنینشین ایران، و درصد جمعیتی اهلسنت در آنها، به این عدد رسیدهاند. (همان، ص 22) نویسنده این یادداشت نیز در کتاب «اطلس توصیفی اهلسنت ایران»، به بررسی جمعیت اهلسنت ایران پرداخته است. جمعبندیِ تحقیقیِ این کتاب از جمعیت شهرستانها و استانهای سنینشین نشان میدهد که حدود 10 درصد (تقریبا نه و نیم) درصد از جمعیت ایران را اهلسنت تشکیل میدهند.(مهدی مسائلی، اطلس توصیفی اهلسنت ایران، امیرکبیر، 1402، ص59)
طبق تخمینهای رسمی آماری جمعیت ایران هماکنون حدود 88 میلیون نفر است و اگر ده درصد جمعیت ایران را اهلسنت در نظر بگیریم، جمعیت اهلسنت ایران عددی در حدود 8.8 میلیون نفر است. اما تعداد رأی اهلسنت در انتخابات چه عددی است؟
طبق بیان مسئولین نیز حدود هفتاد درصد جمعیت ایران واجد شرایط رأی دادن هستند و بر این اساس، از جمعیت اهلسنت نیز عددی حدود 6.16 میلیون نفر واجد شرکت در انتخابات هستند. در صورتی نیز که هفتاد درصد از این واجدینِ شرایط در انتخابات شرکت کنند، عددی در حدود 4.3 میلیون نفر رأیدهندگان اهلسنت را تشکیل میدهد. اگر همراهی جمعی این شرکت کنندگان در رأی دادن به کاندیدایی واحد را نیز 80 درصد در نظر بگیریم، عددی حدود 3.5 میلیون رأی به دست میآید. این عدد به تنهایی نمیتواند سرنوشت انتخابات را رقم بزند ولی در رقابتهای تنگاتنگ انتخاباتی همچون 1396 میتواند برتری رئیس جمهور در دور اول را رقم بزند یا برعکس انتخاباتی را به دور دوم بکشاند.
اهلسنت و رأی به کاندیدای اصلاحطلب
پس از آنکه با انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد 1376 و پیروزی سید محمد خاتمی عنوان اصلاحطلب و اصولگرا در جامعه سیاسی ایران مطرح و پررنگ شد، رأی اکثریت اهلسنت در انتخاباتهای ریاستجمهوری معمولا در سبد کاندیدای اصطلاحطلبان قرار داشته است. چنانچه رأیدهندگان اهل سنت در انتخابات ریاست جمهوری در سالهای 1376 و1380 رأی خود را به سبد آرای رئیس دولت اصلاحات سید محمد خاتمی ریختند، البته به خاطر برتری با فاصله خاتمی در این دو انتخابات، رأی آنها برجستگی و نمود خاصی در جامعه پیدا نکرد. در انتخابات سال 1384 در دور اول انتخابات، نامزدهای اصلاحطلب در تمامی مناطق اهل سنت رأی بالایی آوردند. مصطفی معین در سیستان و بلوچستان رأی اول را به دست آورد و رأی کُردها به مهدی کروبی بود. در دور دوم نیز در این استانها مرحوم هاشمیرفسنجانی اکثریت آرای اهلسنت را داشت و آقای احمدینژاد علیرغم پیروزی در انتخابات رأی قابل توجهی در میان اهلسنت نداشت. در انتخابات سال 1388 شخصیتهای صاحب نفوذ مذهبی و سیاسی اهلسنت در جریان انتخابات از میرحسین موسوی حمایت نمودند و به استناد آمار وزارت کشور، میرحسین موسوی در سیستان و بلوچستان و آذربایجان غربی رأی اول را به دست آورده بود که در هر دو استان آرای اهلسنت قابل توجه است. اما شاید نقش تأثیرگذار آنها در انتخابات سال 1392 بیش از هر زمان دیگری جلوه پیدا کرد. در این انتخابات که آقای حسن روحانی با کمتر از 51 درصد آرا برگزیده انتخابات شد، همچون گذشته رأی اکثریت استانهای سنینشین به کاندیدای نزدیک به جریان اصلاحات یعنی حسن روحانی بود و شاید اگر رأی استانهای اهلسنت نبود، انتخابات به دور دوم کشیده میشد. این موضوع در انتخابات 1396 نیز تکرار شد و حسن روحانی بالاترین رأی را در میان استانهای سنینشین داشت. اما انتخابات سال 1400 نقطه جدایی اهلسنت از اصلاحطلبان بود زیرا در این انتخابات شورای هماندیشی اهلسنت و شخصیتهای متنفذ مذهبی همچون مولوی عبدالحمید از مرحوم شهید رئیسی حمایت کردند و رأی اکثریت مردم در استانهای سنینشین به سبد شهید رئیسی ریخته شد. اما علت همراهی اهلسنت با اصلاحطلبان در گذشته و جدایی آنها در این انتخابات چه بود؟
حقیقت اینکه دو عامل موجب شده خواص و علمای اهلسنت و تبع آنها عموم مردم، اصلاحطلبان را بر اصولگرایان در انتخابات ترجیح بدهند:
1. بعضی از چهرههایی که در جبهه اصلاحات حضور دارند، قبل انقلاب و بعد از انقلاب با علمای اهلسنت ارتباط و تعامل دوستانه داشتهاند و از نقش و حضور اهلسنت در صحنههای سیاسی انقلاب دفاع کردهاند. اصولا در میان اصلاحطلبان چهرههای فعال در عرصه وحدت اسلامی حضور پررنگتری دارند و اصول سیاسی آنها با رواداری مذهبی همسنختر است. در مقابل اصولگرایان بیشتر به موضوع وحدت اسلامی به صورت شعاری میپردازند و رفتارهای عملی آنها در این راستا نیز ذهنیت تاکتیکی بودن وحدت را برای طرف مقابل تداعی میکند.
2. قبل از انقلاب و کمی بعد از آن، چهرههای برجستهی کُرد و بلوچ همچون عبدالعزیز ملازاده و مفتیزاده ارتباط نزدیکی با انقلابیون داشتند. اما اختلاف در اصل دوازدهم قانون اساسی کمکم میان آنها فاصله و جدایی ایجاد کرد و افزون بر موضوع مذهب، مسئله قومیتگرایی در درون و برون اهلسنت نیز موجب انزوای سیاسی استانهای سنینشین تا دهه هفتاد شد. سال 1376 اتفاق مهمی افتاد و با توجه به شعارهایی همچون «ایران برای همه ایرانیان»، ائتلافی قدرتمند میان اهل سنت و اصلاحطلبان برقرار شد و آغازی بر حضور سیاسی چهرههای سیاسی اهلسنت در کشور فراهم آمد. در بسیاری از احزاب مؤثر جریان اصلاح طلب مثل جبهه مشارکت، کارگزاران سازندگی، اعتماد ملی، سازمان مجاهدین انقلاب و حزب اراده ملت، نیروهای اهلسنت به عنوان اعضای موثر شورای مرکزی حضور دارند. اصلاحطلبان در مجلس ششم و در هیات رئیسه موقت مجلس دهم، توانستند برای برخی چهرههای شاخص اهل سنت رای بگیرند. تأسیس شوراهای شهر و روستا نیز تا حدی توانست اختیارات مدیریت محلی را به نیروهای اهل سنت واگذار کند که همین هم از دستاوردهای اصلاح طلبان به شمار میرود.
در دولت روحانی چهرههایی از اهلسنت در پستهای مهمی همچون فرماندار و سفیر ایران برگزیده شدند ولی اهلسنت انتظار سپردن یک وزارتخانه یا استانداری به فردی سنیمذهب را داشتند. همین موضوع نارضایتی چهرههای متنفذ اهلسنت را در انتهای دولت دوم روحانی رقم زد، آنگونه که در ابتدای سال 1400 از سوی بعضی نمایندگان اهلسنت خبری با این توضیح منتشر شد:«شماری از جمعیت اهل سنت ایران از حسن روحانی به خاطر عدم اجرای وعدههای انتخاباتی او مبنی بر تامین حقوق مربوط به ادیان، اقوام و مذاهب به دیوان عالی کشور شکایت بردند.» در همین راستا اهلسنت در انتخابات 1400 تصمیم گرفتند، اینبار به اصولگرایان اعتماد کنند، شاید به واسطه آنها بتوانند حضوری در مدیریتهای کلان و پراهمیت داشته باشند. اما در طول ریاست جمهوری سه ساله شهید رئیسی تحولی در این زمینه رخ نداد، بلکه رخدادهای پیرامون «زن زندگی آزادی» در سال 1401 در کردستان و برخورد خشن با اعتراضات سیستان وبلوچستان، شکاف میان حاکمیت و جریانهای صاحب نفوذ اهلسنت را بیشتر نمود.
معادلات حضور اهلسنت در قدرت اجرایی
به نظر میرسد در انتخابات پیشرو نیز اهلسنت بازگشتی دوباره به کاندیدای اصلاحطلبان دارند. دکتر مسعود پزشکیان نیز در سخنان تبلیغاتی خود از حقوق ملی قومیتها و مذاهب بیشتر از دیگران سخن میگوید و به جذب آرای اهلسنت توجه دارد. اما باید توجه داشت که رئیسجمهور به تنهایی نمیتواند تمام موانع حضور اهلسنت در قدرت اجرایی کشور را برطرف کند، زیرا بعضی از این موانع به نهاد مرجعیت شیعه مرتبط هستند و ایستادگی در برابر آنها ممکن است اعتراضات را در طیفهایی از مذهبیون برانگیزد. چنانچه مشابه همین اعتراضات در زمان دولت آقای خاتمی به محافظهکاری دولت اصلاحات در این زمینه منجر شد. در خاطرات مرحوم هاشمی رفسنجانی در تاریخ ۲۲ آذر ۱۳۷۹آمده است: «در راه دفتر برای عیادت آیت الله [حسین] وحید خراسانی از مراجع تقلید که برای مداوای قلب بستری شده اند به بیمارستان قلب رفتم... از میدان زیاد دادن به اهل سنت در سیاست دولت اظهار نگرانی کرد. آن را به خاطر طمع استکبار در تجزیه ایران، خطرناک میداند. از اینکه حزب مشارکت یک سُنّی را نامزد عضویت هیأت رییسه مجلس کرده انتقاد داشت؛ با اینکه مکرراً به آقای خاتمی [رییس جمهور] و آقای مهدی کروبی [رییس مجلس] تذکر داده است.»
حضور نخبگان اهلسنت یا سهمخواهی مذهبی
در میان شخصیتهای صاحب نفوذ اهلسنت همواره مطالبه حضور اهلسنت در مناصب مهم اجرایی همچون وزارت و استانداری وجود داشته است و این موضوع همواره یکی از مطالبات آنها برای حمایت از کاندیدهای ریاست جمهوری بوده است. افزون بر این چند سال پیش مولوی عبدالحمید امام جمعه اهلسنت زاهدان، در صحبتهایی از شرط تشیع برای رئیسجمهور در قانون اساسی انتقاد کرد و خواستار فراهم آمدن شرایط حضور یک کاندیدای تقریبی اهلسنت در انتخابات پیشرو و سپردن مسئولیت ریاستجمهوری به یک سُنی شد. از سخنان ایشان اینگونه برداشت میشد که با انتخاب یک رئیسجمهور سنی همهی مشکلات کشور برطرف میشود.
دراینباره چند نکته باید مورد توجه قرار گیرد:
1. تبعیض مذهبی درباره انتخاب پستهای اجرایی و حکومتی رفتار صحیحی نیست و معمولا تحت تأثیر تعصب مذهبی یا فشارهای درون مذهبی است، ولی مطالبه انتصاب اهلسنت در پستهای مهم حکومتی به صورت مطلق و بدون ملاحظه شرایط نخبگانی نیز میتواند ناشی از نگاه مذهبی باشد. چنین مطالبهای به نوعی سهم خواهی مذهبی را تداعی میکند و خود به مانعی برای دستیابی نخبگان اهلسنت به پستهای مهم حکومتی تبدیل میشود، زیرا متعصبین در این سوی نیز با استناد به چنین سخنانی به تهدیدانگاری حضور اهلسنت در قدرت سیاسی و اجرایی میپردازند. برای مطالبه تصحیح قانون اساسی و امکان تصدی ریاست جمهوری از میان شهروندان اهلسنت نیز باید ابتدا به تصحیح این نگاه مذهبی پرداخت. یعنی نگاه غلبه مذهبی در شیعه و مهمتر از آن در خود اهلسنت تصحیح شود. زیرا وقتی علمای اهلسنت مطالبه تصدی پستهای حکومتی در مناطق سنینشین را برای اهلسنت به صورت مطلق دارند، باید بپذیریم که عموم علمای شیعه نیز هرگز نمیپذیرند که رئیسجمهور کشوری که اکثریتش شیعه است، از میان اهلسنت انتخاب شود.
2. واگرایی سیاسی اهلسنت از نظام سیاسی در جمهوری اسلامی همواره یکی از موانع حضور آنها در پستهای کلیدی بوده است. بیشک چهرههای بسیاری از نخبگان اهلسنت معتقد به نظام جمهوری اسلامی و حامی آن هستند، ولی این موضوع به صورت ملموس در بدنه اجتماعی و فرهنگی اهلسنت مشهود نیست. چهرههای مهم سیاسی اهلسنت نیز بیشتر با افرادی ارتباط دارند که به تسامح در دفاع از جمهوری اسلامی یا حتی براندازی آن متهم هستند. متأسفانه واگرایی سیاسی اهلسنت در سالهای اخیر نیز تشدید شده است و مواضع چهرههای صاحب نفوذی همچون مولوی عبدالحمید به خروج از حاکمیت تفسیر میشود. در چنین شرایطی نباید انتظار اوضاع بهتر شود. البته سوق داده شدن مطالبه برای حمایت از جمهوری اسلامی به تظاهر و ریاکاری نیز معضلی دیگری است که نخبگان اهلسنت را تهدید میکند. در مجموع نمیتوان با سخنان براندازان داخلی و خارجی همراهی کرد و همزمان مطالبه تصدی مناصب حکومتی را داشت. البته ممکن است بسیاری از اهلسنت طرفداری از اصلاحطلبان و رویکارآمدن آنها را به خاطر تسامحشان در شعارهای انقلابی، راهکاری برای نفوذ در قدرت سیاسی یا اجرایی ببینند ولی نهادهای نظارتی و بالادستی چنین انتصابهایی را به خاطر ماهیت همراهی آنها با نظام جمهوری اسلامی نمیپذیرند و مسئولین اجرایی نیز در برابر فشارهای درون مذهبی شیعه نیز با حمایت این نهادها مواجه نمیشوند.
جهت دسترسی به فایل جزوه، به قسمت ضمیمهها رجوع فرمایید.